دکتر علیرضا متحدی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

مرد خردمند هنر پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه اندوختن
با دگری تجربه بردن به کار!

مهمترین ابزار قدرت و موفقیت در زمانه حاضر "آگاهی" است. اگر افراد قبل از هر اقدامی جستجوی اطلاعات نمایند، و اگر صاحبان دانش و تجربه و اندیشه، احساس وظیفه کنند که تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهند، همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیمات درست تر، جلو خسارات و شکستها را گرفته و استفاده بهتری از عمر و انرژی خود داشته باشند.

در این پیج اطلاعاتی در حوزه حقوق و روانشناسی که دارای جذابیت، و عمدتا مورد نیاز مردم است منتشر می شود. باشد که مورد رضایت و استفاده قرار گیرد.
همچنین تلاش می شود در حد امکان سوالات حقوقی عزیزان را پاسخگو باشیم. می توانید سوالات خود را در پیامرسانهای داخلی مطرح فرمایید. در اولین فرصت و در حد مقدورات پاسخ کافی ارائه خواهد شد.

تابلو اعلانات

۱۸۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

مطالب مربوط به نقش بازی در رشد و تربیت کودکان:

مطالب مربوط به اصلاح و تغییر رفتار کودکان:

تفاوت های فردی در کودکان

آموزش کودکان:

مطالب متفرقه:

مقدمه

یکی از شرایط اساسی موفقیت در آموزش مفهوم خدا به کودکان و پرورش دینی آنها، آشنایی با فضای روان شناختی حاکم بر کودک است. پدران و مادرانی که قصد دارند کودک خود را با مفاهیم دینی و به ویژه با مفهوم خدا آشنا کنند و به نیازهای فکری آنها در این زمینه پاسخ دهند، لازم است ابتدا با برداشت های کودکان از این مفاهیم آشنا شوند تا بتوانند با زبان شیوا و در خور فهم کودک، گفت و گو کنند. همچنین لازم است پدران و مادران توجه داشته باشند که شناخت کودکان، بسیار محدود و منحصر به دوره ی سنی شان می باشد؛ آنان به تناسب سن و میزان تحول عقلی و شناختی خود، برداشت هایی از مفاهیم دارند. آشنایی با این محدودیت ها و کاستی های شناختی، سبب درک بهتر آنان و برخوردی بهتر در مواجهه با سخنانی است که از خردسالان و کودکان درباره ی مفاهیمی، مانند خداوند، فرشتگان و دیگر مفاهیم دینی می شنویم. نتایج پژوهش های روان شناسان در زمینه ی رشد دینی، اطلاعات فراوانی در اختیار والدین و مربیان قرار می دهد و شیوه ی درک و فهم کودکان و نوجوانان را از مفاهیمی مانند: خدا، شیطان، بهشت و ... روشن می سازد تا بر اساس آن، نگرانی های خود را در تربیت دینی کاهش دهیم و بتوانیم بر اساس ظرفیت فرزندمان، روش های آموزشی مذهبی را در پیش گیریم. بی توجهی به این نکته سبب می شود که بسیاری از والدین از عهده ی قانع ساختن کودک خود برنیایند و گاهی، به دلیل تکرار کردن کودک، برخوردهای نامناسبی داشته باشند که سبب دوری و ناخوش آیندی کودک از خداشناختی می شود و می تواند آسیب های معنوی به دنبال داشته باشد. به همین دلیل، در این نوشتار، اطلاعات مورد نیاز خانواده ها درباره ی فهم کودکان از خدا، که محصول پژوهش متخصصان است، تدارک دیده شده است.

ایمان کودکان پیش دبستانی

بر اساس یافته های روان شناسی، کودکان در 2-6 سالگی، از نظر شناخت و درک، دارای دو ویژگی « خود محور بودن » و « تمرکز گرایی » هستند. خود محوری یعنی این که کودک فقط از دریچه ی چشم خود و بر اساس مقدار توانایی هایش به پدیده های جهان بنگرد و نمی توانند دیدگاه های دیگران را مورد توجه قرار دهد. تمرکزگرایی به این معناست که کودک فقط می تواند به یک جنبه از پدیده ها توجه کند که ممکن است آن جنبه، مهم نباشد و سپس آن را به موارد دیگر تعمیم دهد. کودکی که در این مرحله از تفکر قرار دارد، درباره ی مجردات هم این چنین می اندیشد؛ برای نمونه درباره ی مفهوم خدا، کودک وی را موجودی مادی و حتی به صورت انسان تصور می کند؛ بنابراین، برای خدا دست، پا، سر و صورت قائل است. همچنین برایش خانه ای تصور می کند که همان بهشت است و از آن جا به کارهای ما نگاه می کند و مواظب ماست یا از بهشت به زمین می آید تا کارهای ما را درست کند. او بهشت را باغ یا پارک بزرگی می داند که انواع وسائل بازی و خوراکی دارد و می توان در آن جا بازی کرد و خوشحال شد. جهنم را نیز جایی می داند که آتش زیادی در آن شعله ور است. کودک شیطان را انسانی زشت تصور می کند که روی سرش شاخ دارد. بخشی از اطلاعات کودک بر اساس گفته ها و شنیده ها است و او شنیده ها را تصور می کند.

ایمان در دوران کودکی

زمانی که کودک به سن مدرسه می رسد ( حدود هفت تا یازده سالگی ) به تدریج توان غلبه بر محدودیت های فکری دوره ی پیش را به دست می آورد. مثلاً می تواند از چند بعد به پدیده ها بنگرد و همچنین از حالت خودمحوری اش کاسته می شود. وی می کوشد با توجیهات فیزیکی، پدیده ها را توضیح دهد. بنابراین، کودکان دبستانی تلاش می کنند خدا را انسان بپندارند؛ انسانی خارق العاده و اعجاب برانگیز. بر اساس این یافته ها، درباره ی برداشت کودکان از خداوند در سنین مختلف چنین گزارش شده است:

برداشت کودک از مفهوم خداوند

7 تا 8 ساله ها: برداشت این گروه سنی از مفهوم خداوند بسیار خام و مادی است. این گروه می پندارند که خداوند شبیه انسان، با صدایی شبیه ما سخن می گوید، در بهشتی سکونت دارد که در آسمان هاست و به صورت انسان به زمین آمده، به اداره امور می پردازد.
7 تا 9 ساله ها: به نظر این گروه سنی، خداوند انسانی طبیعی، ولی فوق العاده است. خدا قدرتمند می باشد، ولی رفتارش پیش بینی نشده است. او قدرتی سحرآمیز دارد، ولی با صدایی همانند ما سخن می گوید.
9 تا 12 ساله ها: این گروه می تواند با عبور از تصور فوق انسانی به فوق طبیعی، به این نتایج برسد؛ خدا در همه جا وجود دارد و در عین حال، در مکانی مشخص می باشد.
این اطلاعات از پژوهش هایی که در آن از کودکان خواسته شده است برداشت خود را نقاشی کنند یا در گفت و گویی که پس از طرح پرسش به دست آمده است؛ در پژوهش با عنوان « چگونگی پاسخ گویی کودکان سه تا سیزده ساله تهران به پرسش هایی درباره مفهوم خدا » ( 1 ) اطلاعات زیر به دست آمده است:
3 تا 6 ساله ها: در پاسخ به پرسش هایی طرح شده درباره ی خدا، شکل، مکان و ویژگی های او از نظر درک و بیان این مفاهیم ناتوان هستند. تصور خام مادی و انسان گونه ی آنان از خدا را می توان در پاسخ ها دریافت. شمار زیادی از آنان ادعا کرده اند که خدا را می توان دید و بیش تر کسانی که این ادعا را رد کرده اند، دلایل خود را دوری از خدا و حضور او در آسمان ها بیان داشته اند که این دلایل، نشان دهنده ی قابل رؤیت بودن خدا در نزد آنان است. وقتی پرسیده شد که آیا با دوربین قوی می توان خدا را دید، بیش از نیمی از آنان پاسخ مثبت داده و بقیه نیز دلایل خود را در نداشتن دوربین یا بالاتر بودن خدا دانسته اند. پاسخ های کودکان به این پرسش مشخص می سازد که به تصور آنها خدا را می توان دید.
90 % خردسالان اگر چه این پرسش که « آیا خدا در همه جا وجود دارد؟ » پاسخ مثبت داده اند، ولی در پاسخ به « آیا خدا در جاهای خاص نیز حضور دارد؟ » 60 % پاسخ منفی یا « نمی دانم » داده اند. این نشان دهنده ی ناتوانی و بی ثباتی ذهنی کودکان این مقطع سنی در اثبات چیزی است که اظهار می دارند.
6 تا 9 ساله ها: پاسخ های « نمی دانم » یا بدون واکنش کودکان شش تا نه ساله، در مقایسه با کودکان گروه بالا کمتر است. پاسخ های این مقطع سنی نیز ناتوانی آنان را در درک مفاهیم انتزاعی مانند خدا روشن می سازد و حکایت از مادی بودن تصور آنان از خدا دارد. البته این تصور به تدریج کم رنگ تر می شود، هنوز آثار اعتقاد به قابل رؤیت بودن خداوند وجود دارد و تشبیه به انسان در پاسخ ها همچنان به چشم می خورد، اما به صورت انسانی با وجودی فوق العاده از نور. 87% آنان معتقدند خدا در همه جا می باشد. 54 % آنان وجود خدا را در جاهای خاص رد کرده اند که این نشان دهنده ی ناتوانی آنان برای حل این - به ظاهر- تناقض است که خداوند در همه جا و در جای ویژه ای هم باشد.
9 تا 13 ساله ها: پاسخ های این مقطع سنی از نظر کمی و کیفی با پاسخ مقاطع سنی پایین تر فرق می کند و نشان دهنده ی آغاز توانمندی ذهنی آنان برای درک مفهوم انتزاعی خداست. 68% آنان به آفریننده بودن، خالق بودن یا صفات برجسته ی خداوند اشاره داشته اند. شایان ذکر است که این دلیل فهم واقعی آنان از این معانی نیست. هیچ کودکی در هیچ یک از سه پرسش مربوط به دیدن خداوند، ادعا نکرده است که می توان خدا را با چشم یا هر وسیله ی مادی دیگری دید. بیش تر آنان اعتراف کرده اند که خداوند در همه جا، حتی در جاهای خاص، وجود دارد که بالا رفتن توانایی ذهنی آنها برای درک مفهوم انتزاعی خدا و حل مشکلات مراحل پیشین را نشان می دهد.

تصور کودک از مفهوم قداست خداوند

کودک پیش دبستانی باور دارد که خداوند دارای ویژگی های فیزیکی با قدرتی سحرآمیز است که از کارهای بد و ناپسند خشمگین شده، تنبیه می نماید. با این حال، بیش تر کودکان خدا را دوست خود می دانند.
در سال های نخست دبستان تا نزدیک دوازده سالگی ترس پیشین کاهش می یابد و به گونه ای دیگر مبدل می شود که مربوط به فوق العاده بودن قدرت خداوند است و می تواند در دنیای ما به صورت معجزات یا واقعه ی دیگری ظهور یابد. کودکان این دوره سنی می پندارند که خداوند در گذشته برای بازده مخلوقات به زمین می آمده، ولی اکنون در بهشت زندگی می کند و آن مسائل رخ نمی دهد.
پس از دوازده سالگی تصورات غیر فیزیکی و روحانی از خداوند پدید می آید. ترس از خدا، به دلیل قدرت فراگیر او به همه چیز و همه کس، جایگزین گونه های پیشین ترس می گردد که سرآغاز ورود به سطح بالاتر تفکر است. این اطلاعات بر اساس پژوهش « گلدمن »، یکی از روان شناسان نامی کودک، به دست آمد.
بی شک، در عبادت، اطمینان به وجود رابطه ی دوستانه و محبوب با خداوند، باید برای کودکان بیشتر و گسترده تر نمودار شود. شخصیت پیامبران می تواند ما را در ایجاد این اطمینان کمک نماید، بدان صورت که آنان انسان هایی معرفی شوند که خداوند برای کمک و هدایت ما فرستاده است.
برای کودکان سال های نخستین دبستان، اگر چه بر اساس علایق انسان انگاری، خدا را بشری فوق العاده تصور می نمایند، ولی برخلاف دوره ی پیشین، اعمال الهی از نظر این گروه سنی، پیش بینی نشده و بی دلیل نیستند. ترس گذشته کاهش می یابد و به گونه ای دیگر از ترس مبدل می شود که مربوط به قدرت سحرآمیز خداوند می باشد و می تواند در دنیای ما به صورت معجزه یا رخداد دیگری ظهور یابد. احساس گناه در صورت ارتکاب برخی گناهان خاص، به ترس از خدا مربوط می شود و از این رهگذر، خدا، تنبیه کننده در نظر گرفته می شود که سرانجام روزی از انسان بازخواست می کند؛ در پژوهشی از کودک درباره ی درک او از مفهوم تقدس پرسیده شد: « چرا زمینی که حضرت موسی (علیه السلام) روی آن ایستاده، مقدس بود؟ »
کودکان تا هشت سالگی در پاسخ های خود دچار سردرگمی و آشفتگی می شوند که ناشی از توجه آنان به طبیعت زمین و تقید به معانی تحت اللفظی می باشد. این گروه پاسخ دادند: « آن زمین مقدس است، زیرا در آن گل، سبزه و... روییده است. » برخی نیز بیان داشته اند که مقدس بودن آن به دلیل تماس با خداست که این حالت مقدس نیز با تماس فیزیکی منتقل می شود.
گروه دیگری که هشت تا دوازده سال دارند، تقدس هر مکان را وابسته به حضور خدا در آن می دانند که این مسئله بیش تر با توجیه فیزیکی همراه است. گاهی نیز مکانی به دلیل رخ دادن معجزه ای در آن، مقدس می شود.

تصور کودک از مفهوم علاقه خداوند به انسان

تا نزدیکی ده سالگی، کودکان نمی پذیرند که محبت خداوند شامل هر انسانی می شود، زیرا محال است خداوند آدم های بد را دوست داشته باشد می پندارند که خدا می تواند درباره ی بندگان خود عدالت را اجرا نکند، زیر هر چه بخواهد، انجام می دهد.
پس از این سن، 75% کودکان نه تنها به محبت همگانی الهی معتقدند، که عذاب شدگان را نیز مشمول این محبت می دانند؛ برای نمونه، معتقدند خداوند قوم فرعون را در دریا غرق کرد، ولی درباره ی آنها متأسف هم بود.
اواخر سال دوم و آغاز سال سوم راهنمایی، بر این باورند که خداوند به همه ی انسان ها محبت دارد و مجازات هم در صورت لزوم، بر اساس درجه ی گناه تعیین می شود. درنظر این گروه، خدا همیشه عادل است.

وظایف ما در برابر برداشت های خام کودکان

پس از آشنایی اجمالی با برداشت های خردسالان و کودکان درباره ی مفاهیم دینی، به ویژه خداوند، این پرسش مطرح می شود که وظیفه ی ما در برابر این برداشت ها چیست؟ آیا می توانیم کودک را به خاطر این برداشت سرزنش کنیم؟ آیا باید از بیان برداشت های او جلوگیری کنیم یا وظایف دیگری بر عهده ی ماست؟
ما در برابر این برداشت های کودکانه، سه وظیفه داریم:
1. آگاه شدن از برداشت ها با مطالعه ی کتاب ها و مقالاتی که در این زمینه نوشته شده است یا بهره بردن از نظر کارشناسان و حضور در جلسات مشاوره ی مذهبی؛
2. کشف مفاهیم ناقص و نادرست موجود در اذهان کودکان؛
3. تلاش برای زدودن آنها.
مهم ترین کار این است که تلاش خود را معطوف به نفی اشتباه ها و کمبودهای موجود در این برداشت ها نماییم، بدون آنکه برای تصحیح آنها، به سخن گفتن درباره ی مفاهیم انتزاعی واستدلال های مشکل متوسل شویم. مفاهیم انتزاعی را باید به زمانی موکول کرد که استعداد لازم برای فهم آنها در کودک پدید آمده باشد؛ برای نمونه، خردسال شما ( سه تا شش سال ) می پرسد که خدا کیست و همانند کیست؟
در این شرایط پاسخ ها را باید به انسان انگاری او معطوف کرد و گفت که خدا مانند ما نیست. او دست و پا ندارد. او ما را می بیند، ولی مانند ما چشم ندارد. او سخن ما را می شنود، ولی گوش ندارد. او زندگی می کند، ولی نه در خانه ای مثل خانه های ما. در پاسخ به کودک شش تا نه ساله باید به نفی تصور انسانی با نیروهای فوق العاده یا شباهت به نور و شعله های آتش تمرکز کنیم و آن ذهنیت را بزداییم.
اطلاعات موجود درباره ی تصور کودکان از خداوند می تواند ما را در درک بهتر فضای شناختی کودکان یاری دهد. با آشنایی از این فضا، تحمل ما در برخورد با نگرش های کودکان پیش تر می شود. والدین آگاه به مسائل ذهنی کودکان خود، نه تنها در برای خام انگاری و برداشت های انسان گونه کودکان از خداوند، دچار نگرانی و واکنش منفی نمی شوند، بلکه می کوشند با بهره گیری از این تصورات، پلی برای رسیدن به اهداف آموزشی و تربیتی خود بسازند و کودک را در غنی سازی افکار خداشناسی اش یاری دهند.


یکی از ویژگی های بشر، وجود تفاوتهای فردی بین مردم است. شکی نیست که انسانها به لحاظ قابلیت یادگیری، استعدادهای فردی و نوع تربیت و فرهنگ خانوادگی و بومی دارای تفاوتهای فردی متنوعی می باشند. توجه به این نکته لازم است که شناخت روحیات افراد و اهمیت دادن به این تفاوتهای فردی در پیشبرد اهداف تربیتی بسیار مؤثر است؛ لذا از اصولی که مربی باید در تربیت به آن توجه کند، اصل تفاوت های فردی است. در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که تفاوت ها و برتری بین افراد را برای ما تشریح می کند؛ مانند تفاوت در خلقت و در عمل و در محیط های گوناگون. شکی نیست که تفاوت های بین افراد ناشی از حکمت الهی است؛ زیرا همین تفاوت است که جامعه انسانی را به سوی تکامل مستمر سوق می دهد؛ به طوری که اگر بشر مانند زنبور عسل خلق شده بود؛ یعنی حس ترقی طلبی و بلندپروازی انسانی در نهاد او وجود نمی داشت؛ در آن صورت تکامل و ترقّی برای انسان امری محال جلوه می کرد.(1)
امیرالمومنین علی (علیه السلام) می فرمایند: «خیر مردم در تفاوت آن ها است و اگر همه مساوی باشند، هلاک می شوند».(2)
در قرآن نیز به بعضی از تفاوت های فردی اشاره شده است.
(مَّا لَکُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا * وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا)؛(3)
چرا در برابر خدایی که شما را گوناگون و مختلف آفریده است تعظیم نمی کنید.»
در حدیث شریفی به نقل از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که ما گروه انبیاء مأموریت داریم که با مردم در حدود عقلشان سخن بگوییم. مربی شایسته نیز به پیروی از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) باید به اصل «تفاوت های فردی» توجه کند و به اندازه توانایی و توانمندی از متربی توقع داشته باشد. در این زمینه، خانواده و مدرسه، به خصوص مربیان توجه کنند که اگر به این اصل توجه نشود مجبورند فرزندان خود را با هم مقایسه کنند. در نتیجه زمینه های ایجاد حساسیت و کینه را در بین فرزندان شعله ور می نمایند.

تفاوت های فردی سه بخش دارد:

1- تفاوت های جسمانی؛ 2- تفاوت های نفسانی؛3- تفاوت های عاطفی و اخلاقی

1- تفاوت های جسمانی

هر کودکی از جهت سلامت یا بیماری، نیرومندی یا ضعف مزاج، زیبایی ظاهری و ساختار حواس پنج گانه، امکان دارد با گروه های هم سن خود تفاوت هایی داشته باشد. نباید رنگ پوست بچه یا زیبایی ظاهری و یا زشتی او باعث ایجاد تبعیض در بین بچه ها باشد. والدین باید با توجه به استعداد فرزندان خود و با توجه به نقص ها و کمبودهای موجود در فرزند خود زمینه رشد و تکامل او را فراهم نمایند.(4)

2- تفاوت های نفسانی

هوش، فهم، حافظه، و مانند آن، از همان ابتدای تولد در افراد متفاوت است؛ یعنی بعضی بسیار تیزهوش و در ناحیه نابغه و برخی در پایین ترین مراحل هوش و به اصطلاح کودن هستند. مربیان و اولیاء نباید توقع یکسان از این کودکان داشته باشند و در مقام مقایسه آنان با یکدیگر برآیند.

3- تفاوت های عاطفی و اخلاقی

از جهت عواطف و اخلاق در بین کودکان تفاوت هایی وجود دارد که طبیعی محسوب می شود. این صفات و خصوصیات عبارت است از زرنگی و پرتحرکی یا تنبلی و بی حالی، تندخویی، یا خوش اخلاقی، زودرنجی یا خونسردی، ترش رویی یا گشاده رویی، خوش بینی یا بدبینی، پرگویی یا کم حرفی، گوشه گیری یا گرایش اجتماعی، زودباوری یا دیرباوری، خود بزرگ بینی یا احساس حقارت، ریاست طلبی یا ترس از قبول مسئولیت، کم رویی یا پررویی، افسردگی یا شادمانی، ترس یا بی باکی، بخشش یا بخل، بدخواهی یا خیرخواهی، با نظم بودن یا بی نظم بودن. این صفات گاهی اکتسابی هستند گاهی ذاتی و طبیعی؛ یعنی بعضی از کودکان از همان زمان کودکی واجد این صفات هستند. همچنین گاهی این صفات ارثی است و یا این که مربوط به دوران انعقاد نطفه و ایام بارداری می باشد. والدین و مربیان باید به تفاوت های فردی اعتقاد داشته باشند. دانشمندان نیز برای شناخت تفاوت های فردی کودکان، روشهای مختلفی را پیشنهاد کرده اند؛(5) لذا آشنایی با این اصل به مربی کمک می کند که در امر تربیت موفقیت بیشتری داشته باشد.

پی نوشت ها :

1-مبانی تعلیم و تربیت اسلامی، شماره 1001/2، ص 86.
2- بحارالانوار، ج17، ص 101.
3- نوح: 14 و 15.
4- اسلام و تعلیم و تربیت، ابراهیم امینی، ج2، ص 15.
5-اسلام و تعلیم و تربیت، ابراهیم امینی، ج2، ص 17.


مهم ترین اصل تربیّت اسلامی، اصل کرامت انسانی است. توجه مربّی در امر تربیّت به این واقعیت که انسان در مقایسه با سایر موجودات، از بهره های وجودی افزون تری برخوردار است و می تواند با بهره گیری درست از استعدادها و توانایی های درونی خویش، کامل تر شود و از همه موجودات فراتر رود، سنگ بنای تربیّت است.
باید کوشش مربّی به این نکته معطوف باشد که شخص تحت تربیّت او به اعتلای روحی دست یابد و در پرتو علم و ایمان و عمل صالح به کرامت انسانی نائل گردد؛ زیرا هر چند آدمی از کرامت تکوینی برخوردار است؛ اما این کرامت دارای نوسان است، به گونه ای که اگر در کنار آن بشر از کرامت تشریعی- که از طریق تلاش و کوشش و در نتیجه افعال اختیاری برای آدمی حاصل می شود- برخوردار نگردد، از همه موجودات پست تر می شود.(1)

نوجوان و تکریم شخصیّت

یکی از خواهش های طبیعی نوجوانان این است که مانند بزرگسالان به شخصیّت شان احترام گذاشته شود و مورد تکریم قرار بگیرند. آنان این توقع را دارند که والدین و بستگان و سایر مردم آنان را به چشم یک فرد کامل نگاه کنند و در برخوردهای اجتماعی، احوال پرسی ها و پذیرایی ها مانند بزرگسالان با آن ها برخورد نمایند.
تمنّای تکریم و احترام و حس استقلال و آزادی با فرا رسیدن دوران بلوغ در نهاد جوان بیدار می شود و دیگر نوجوان و جوان حاضر نیست مانند دوران کودکی مطیع و فرمانبردار باشد.
گاهی والدین به علّت عدم آگاهی، این حسّ استقلال طلبی و شخصیّت خواهی فرزندان- که حق طبیعی آنهاست- را نشانه خودسری، بی حیایی و یا خودپسندی و تند روی آنان تلقی می نمایند و با گفتار بد، شخصیّت جوان را زیر سؤال می برند. در صورتی که اگر والدین با شیوه تکریم شخصیّت با جوان خود برخورد کنند بیشتر می توانند در او نفوذ نمایند؛ زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دوره سوم تربیّت را دوره مشورت اعلام کردند« الولدُ وزیر سبع سنین».(2)
امام (علیه السلام) با ابراز علاقه و محبت سعی در تکریم شخصیّت جوانان داشت.
اکنون بخشی از بیانات امام (علیه السلام) در مورد جوانان را مرور می کنیم:
«من به همه شما جوانان ارادت دارم، اخلاق دارم، محبت دارم، دوستی دارم. شما را از خودم می دانم و من هم از خود شما هستم، شما جوانان ذخیره ما هستید و من خدمتگزار شما هستم. امید من به شما جوانان است. خداوندا! تو یار این جوانان مخلص باش».(3)
یکی از حقوق فرزندان که بر عهده ی والدین است، حق تکریم شخصیّت و احترام است. همه انسان ها- خصوصاً کودکان و نوجوانان- دوست دارند شخصیّت آنها مورد توجه و احترام دیگران قرار گیرد؛ چون نیاز به احترام از اساسی ترین نیازهای انسان است. انسان معمولاً تشویق پذیر و تنبیه گریزند؛ لذا همه انسان ها دوست دارند در جمع مورد احترام و تشویق باشند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: « أکرموا أولادَکم؛(4)... فرزندان خود را اکرام کنید.»
کودکانی که در خردسالی مورد تکریم والدین و اطرافیان باشند در بزرگسالی قدرت سازگاری فردی و اجتماعی بیشتری دارند.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرمایند:
«مَن کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواتُه»؛(5)
«هر کس کرامت نفس داشت شهوات و پستی ها در چشم او زشت و نازیباست.»
یکی از مهم ترین علت های گرایش بعضی از کودکان و نوجوانان به رفتارهای نابهنجار، از بین رفتن کرامت انسانی در وجود آنان است. تکریم شخصیّت کودک و نوجوان باعث تقویت رفتارهای مطلوب و احساس خود ارزشمندی در آنان است. همچنین با توجه به اینکه انسان غریزه حب ذات دارد؛ علمای تعلیم و تربیّت می گویند تنها چیزی که باعث ارضاء و اشباع غریزه حب ذات می شود این است که مورد احترام دیگران باشد.

نتایج تکریم شخصیّت و احترام به کودکان

1-احساس آرامش درونی؛
2- تقویت حس اعتماد به نفس؛
3- ارضای غریزه حبّ ذات؛
4- به توانایی و توانمندی خود پی بردن؛
5- یادگیری احترام به دیگران؛
6- مصون شدن از خطا و گناه؛ همانطور که حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند « هر کس نفس خود را کوچک بشمارد امید خیری به او نداشته باش»؛(6)
7 - ایجاد دلگرمی در زندگی و تحصیل

اسلام و تکریم شخصیّت کودک و نوجوان

تکریم و احترام به شخصیّت کودک را می توان به عنوان یک روش تربیّتی معرفی کرد. به همین جهت اسلام به والدین اکیداً سفارش می کند که به کودکان خود احترام بگذارید. در اینجا توجّه شما را به چند حدیث در این زمینه جلب می کنیم:
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: « فرزندان خود را گرامی بدارید و آنان را نیکو تربیّت کنید تا خدا گناهانتان را بیامرزد».(7)
ابن عباس می گوید: « رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امام حسن (علیه السلام) را بر دوش خود سوار کرده بود. مردی این منظره را دید و عرض کرد، پسر! چه مرکب خوبی داری؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه سوار خوبی».(8)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « وقتی نام فرزندانتان را «محمد» گذاشتید او را گرامی بدارید و در مجالس برایش جایی باز کنید و با صورت در هم کشیده با او برخورد ننمایید».(9)
در حدیثی دیگر آمده است؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بود که حسن و حسین (علیه السلام) به سوی ایشان آمدند. همین که آنان را مشاهده کرد به احترامشان از زمین برخاست. وقتی آمدن آنان قدری به تأخیر افتاد به سوی آنان شتافت. آنان را بر دوش خود سوار کرد و فرمود «مرکب شما خوب مرکبی است و شما نیز سواران خوبی هستید. پدر شما از شما بهتر است».(10)

راه های تکریم شخصیّت کودکان و نوجوانان

1-انتخاب نام و فامیل زیبا؛ نام خوب در واقع قسمتی از ساختمان روانی کودک را تکمیل می نماید. اسم بچه ها بخشی از هویت شخصی و روانی آنها است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در وصیت خود به علی (علیه السلام) فرمود: «ای علی! فرزند بر پدر خود حق دارد که نام زیبایی برایش انتخاب کند و خوب او را تربیّت نماید».(11)
2- نام کودک را با احترام بردن، مثل حسن آقا، زهرا خانم؛
3- سلام کردن به کودک و نوجوان؛
در روایت از رسول گرامی اسلامی آمده است که حضرت فرمود: «پنج کار را تا آخر عمرم فراموش نمی کنم؛ یکی از آنها سلام کردن به کودکان است».(12)
4- دست دادن و احوال پرسی کردن موقع ملاقات با کودکان؛
5- جا دادن و احترام گذاشتن موقع ورود در مجالس؛ متأسفانه بارها دیده شده در مجالس مذهبی وقتی شخص مورد احترامی وارد مجلس می گردد، بچه ها را از مجلس بیرون کرده و یا به قسمت پایین مجلس هدایت می کنند.
6- دعوت رسمی کودکان برای مجالس جشن، مانند بزرگسالان؛
7- در منزل، کودکان مانند بزرگسالان وسایل مخصوص خود داشته باشند.
8- در مسافرت ها برای کودکان صندلی در نظر گرفتن؛
9- برگزاری جشن تکلیف هنگام رسیدن بچه ها به سن تکلیف.
ورود بچه ها به دوران بلوغ، تأثیر بسزایی در شخصیّت نوجوانان دارد. سید بن طاووس (از علمای بزرگ) با عنایت به اهمیت تکریم شخصیّت نوجوان برای سه فرزند پسر خود جشن تکلیف گرفت.
10- در جمع خانواده و فامیل نقاط مثبت او را بیان کردن؛
11- در صورت تخلف، در جمع تذکر ندادن و پرهیز از تنبیه های عاطفی و غیرعاطفی؛
12- در هنگام مسافرت، با تماس تلفنی از آنان احوال پرسی کردن؛
13- موقع حرف زدن، به حرف و صحبت آنان گوش دادن؛
14- در صورت امکان در بعضی از موارد با آنان مشورت کردن؛
15- مسئولیت دادن به کودک و نوجوان، که نوعی احترام به اوست؛
16- به فرزندان اعتماد کردن؛
17- در صورت اظهار نظر درباره یک مسئله، گوش کردن و توجه نمودن؛
18- تغافل کردن و ندیده گرفتن در صورت اشتباه در بخشی از رفتار؛
19- عدم استفاده از زور و اجبار و تحمیل در انجام تکالیف مدرسه ای و دینی؛
20- حق انتخاب برای آنان قایل شدن و نظر آن ها را پرسیدن.
در این جا باید این نکته را یادآور شویم که:
احترام و تعریف نباید از حد و مقدار متعارف تجاوز کند؛ زیرا در غیر این صورت این مسئله باعث تکبر و خود بزرگ بینی فرزندان خواهد شد و در نتیجه باعث لوس شدن و زود رنجی او در مواجهه با مشکلات خواهد گردید.

نمونه هایی از اهانت به شخصیّت کودکان

با کمال تأسف بسیاری از اولیاء و مربیان، برخلاف تعالیم عالیه اسلام آن طوری که طبیعت کودکان اقتضاء می کند شخصیّت و روح حساس آنان را در نظر ندارند و اکثراً به اشکال مختلف خواسته و ناخواسته اسباب اهانت به شخصیّت آنان را فراهم می آورند. در این جا ما به بیان نمونه هایی از این اهانت ها می پردازیم:
1- دعوت نکردن مستقل از کودک در مهمانی ها؛
2- در مهمانی ها و در هنگام تقسیم غذا ابتدا به بزرگترها توجه می شود و بعد با صدای بلند می گویند « غذای بچگانه بیاورید»؛
3- نگرفتن بلیط و صندلی مستقل برای فرزندان؛
4- وجود نداشتن تلفن عمومی برای کودکان؛
5- در مجالس و مراسم ها در پایین مجلس آن ها را جا دادن و یا نسبت به آنان بی توجه بودن.

علل عقده حقارت به خاطر عدم تکریم شخصیّت

عقده حقارت یکی از مهم ترین و مرموزترین بیماری های روانی است که معلول بی توجهی به شخصیّت کودکان در دوران رشد است. در این بخش به چند نمونه از علت های آن اشاره می کنیم:

1- نقص عضو

نقص عضو در کودک دو علت می تواند داشته باشد:
الف) به صورت ژنتیک یا مادرزادی در کودک ایجاد شده است.
ب) کودک بعد از تولد در اثر بی توجهی والدین یا بروز حادثه ای دچار نقص عضو شده است.
به هر صورت کودکان یا بزرگسالانی که دچار نقص عضو در ساختمان بدنی خود هستند از دو جهت رنج می برند؛ اول نقص و محرومیتی که در خود احساس می نمایند؛ دوم، از توهین و تمسخر دیگران.
در تعالیم اسلام به طور عموم استهزاء، اهانت، ملامت و شماتت ممنوع شناخته شده است و اولیای اسلام با تأکید زیاد مردم را از این اعمال ناپسند برحذر داشته اند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیانی زیبا فرموده اند: « به مردم بلا زده و جذامی، چشم ندوزید و نگاه طولانی نکنید که باعث ملال و آزردگی انسان می شود».(13)

2- نام بد

نام معرّف انسان است. از حقوقی که فرزندان بر عهده اولیاء خود دارند، انتخاب نام و فامیل نیکو است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « از حقوق فرزندان بر عهده والدین این است که نام خوبی برای او تعیین کنند و به نیکی ادبش نمایند ».(14) امام صادق (علیه السلام) نیز فرموده اند: « رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نام های زشت و زننده اشخاص و شهرها را تغییر می داد».(15)
در تاریخ وارد شده که «عمر» دختری داشت که نامش «عاصیه» به معنای گناهکار بود؛ حضرت نام او را جمیله گذاشت.

3- برچسب زدن

یکی از رفتارهایی که باعث تقویت حس حقارت فرزندان می شود- و چه بسا تا مدتهای مدیدی در ذهن کودک باقی بماند- برچسب زدن به وسیله القاب بد است. در همین رابطه خداوند متعال در قرآن می فرماید:
(وَ لاَ تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ )،(16) با القاب زشت از یکدیگر یاد نکنید.
از روش های زشت بعضی از مربیان مدرسه، نامگذاری دانش آموزان با الفاظ تمسخر آمیز است گاهی خود بچه ها در محیط مدرسه این کار را می کنند اما زمانی که معلم آن کلمه زشت را به کار برد، بچه ها بیشتر تشویق می شوند که فرد موردنظر را مسخره کنند.

4- اعتیاد والدین

فرزندانی که والدین معتاد دارند حس حقارت در آنان تقویت می گردد؛ چون یک فرد معتاد در جامعه جایگاهی ندارد و لذا افراد یک خانواده معتاد در روابط اجتماعی و حتی در انتخاب همسر و تشکیل خانواده، مورد پذیرش عمومی نیستند.

5- فقر و محرومیّت

محرومیّت کودک از امکانات زندگی مثل خانه، لباس، غذا و اسباب بازی، زمینه حس حقارت را تقویت می کند. کودکی که در جمع همسالان خود، لباس و کفش نامناسب و کهنه دارد، احساس حقارت می کند.
گاهی بعضی از کودکان در چنین شرایطی دچار عقده حقارت شده و برای جبران محرومیت خود به صورت های مختلفی انتقام می گیرند که این انتقام نتیجه فقر و نداری است.(17) خلاصه اینکه یکی از اصول مهم در تربیّت، توجه به تکریم شخصیّت کودک و نوجوان است.
اسلام رابطه ای را سالم می داند که براساس احترام متقابل، تکریم شخصیّت و عزت نفس باشد؛ پس کسانی که کرامت نفس و شرف معنوی خویش را باور دارند و مایلند که برای همیشه این گوهر گرانبها را حفظ کنند، هرگز پیرامون گناه و نادرستی نمی گردند. امام هادی (علیه السلام) فرمودند: «کسی که خود را کوچک و موهون بداند و در خود احساس حقارت کند، خویشتن را از شر او در امان ندان».(18) توصیه ما این است: هر کس در مصدر و بستر تربیّت قرار دارد، باید به متربی خود احترام بگذارد و او را گرامی بدارد.

پی نوشت ها :

1-تعلیم و تربیّت اسلامی، آموزش عقیدتی سیاسی، شماره 114، ص 65
2- بحارالانوار، ج104
3- دیدگاه امام خمینی (ره)، ص 4 تا 6
4- کنزالعمال، ج16، ص 456
5-غرر الحکم، ج2، ص213
6- غرر الحکم، ج2، ص 2،ح 77
7- مکارم الاخلاق، ص 255
8- بحارالانوار، ج42، ص 285
9 وسایل الشیعه، ج8، ص 441
10-وسایل الشیعه، ج15، ص 123
11- بحارالانوار، ج43، ص 398
12- مستدرک الوسائل، ج2، ص 618
13-بحارالانوار، ج2، ص 122
14- مستدرک الوسائل، ج2، ص 618
15- قرب الاسناد، ص 45
16- حجرات: 11
17-تعلیم و تربیّت اسلامی، کد1000
18- بحارالانوار، ج17، ص 214

یکی از اصولی که در برقراری ارتباط با کودکان و نوجوانان باید مورد توجه مربیان باشد، شاد نگه داشتن محیط تربیتی است؛ چون در یک محیط تربیتی شاد بهتر می توان مفاهیم اخلاقی و تربیتی را منتقل کرد. سیره و روش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، نیز همین بوده و بدین جهت است که خداوند در قرآن می فرماید:
(رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ )؛(1)
پس به لطف و رحمت الهی با آنان نرمخو و پر مهر شدی، و اگر تندخو و سخت دل بودی هر آیینه از پیرامونت پراکنده می شدند. پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه.
مربی موفق کسی است که بتواند برای رسیدن به اهداف تربیتی خود، محیط را برای متربی شاد نگه دارد. از این رو در روایات نیز آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همیشه تبسم بر لبان خود داشتند؛ همچنین آن حضرت در بیانی گهربار فرموده اند: « صفت مؤمن این است که خنده بر لب و غم بر دل دارد ».(2)
در یک محیط بسته و غمگین و گرفته نمی توان مفاهیم اخلاقی و تربیتی را به متربی منتقل کرد. پوشیده نیست که شاد بودن محیط نهایت آرزوی انسان نیست؛ بلکه این شادمانی وسیله ای برای رسیدن به سعادت است به همین دلیل اریک فروم می گوید: « انسان، از لحظه ای که به دنیا می آید تا آن دمی که از دنیا می رود، در تلاش است که خوشبخت و شادکام باشد. »
شکی نیست که همه ما به طور فطری، در جستجوی حالات مطلوب و خوشایند هستیم. صفاتی چون شادی و غم، شجاعت و ترس، اعتماد به نفس و خود کم بینی و...، ریشه در احساسات انسان ها دارند. احساسات نیز شخصیت افراد را شکل می دهند؛ این احساسات، عامل محرکی برای تعامل ما با محیط اطرافمان هستند که اگر از تعادل مناسبی برخوردار باشند، سبب تصمیم گیری های درست و منطقی در زمان بروز مشکلات می شوند و موفقیت در انجام کارها را به دنبال خواهند داشت. بنابراین شادکامی، تأثیر مهمی در موفقیت افراد دارد.

فواید شادکامی در محیط تربیتی

1-داشتن نگرش مثبت نسبت به وقایع و رویدادهای اطراف خود؛
2- جبهه گیری مثبت به جای جبهه گیری منفی نسبت به اتفاقات؛
3- داشتن شخصیت متعادل؛
4- مثبت اندیشی نسبت به کارهای روزانه و تصمیمات گرفته شده؛
5- احساس رضایت درونی و خشنودی از انجام کار روزانه؛
6- داشتن چهره شاد و خوشحال؛
7- عامل آرامش روانی؛
8- باعث تقویت روحیّه می گردد؛
9- تمرکز را زیاد می کند؛
10- نقش ضددرد دارد؛
11- حوصله و صبر را زیاد می کند؛
12- قدرت تحمّل را بالا می برد؛
13- عامل انعطاف در دستگاه قلب و عروق است؛
14- عامل انعطاف در دستگاه اعصاب است؛
15- عامل انعطاف در دستگاه گوارش است (افراد ناشاد و عصبانی دائم از یبوست رنج می برند)؛
16- عامل انگیزه، امید و تلاش در زندگی است.
دانشمندان در تحقیقات به این نتیجه رسیده اند که وقتی فردی شاد است ماده ای به نام « اندورفین » در بدون او ترشح می گردد که باعث می شود انسان در معرض سکته های مغزی و قلبی قرار نگیرد.(3) بنابراین بهترین راه مقابله با افسردگی، شاد زیستن و محیط زندگی را شاد نگه داشتن است.
در مجلس خود راه مده همچو منی را *** زیرا افسرده دل افسرده کند انجمنی را
بعضی از تأثیراتی که شاداب بودن یک خانواده می تواند داشته باشد عبارتند از:
1- کانون خانواده گرم می گردد؛
2- افراد مجذوب یکدیگر می شوند؛
3- افراد خانواده بیشتر دوست دارند کنار هم باشند؛
4- فاکتورهای صحبت زیاد می شود؛
5- ایثار، گذشت و وفای به عهد افزایش می یابد؛
6- تشکر و قدردانی از یکدیگر بیشتر می گردد.
« خنده » تظاهر بیرونی و ظاهری خلق است که باعث تفکر، آرامش و نشاط درونی می گردد. خنده شکل زیبای صورت را حفظ می کند؛ لذا افراد ناشاد و غمگین صورت و چهره عبوس و گرفته دارند. حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: « کونوا کالنحله »؛(4) مانند زنبور عسل باشید »؛ یعنی دهان دیگران را شیرین کنید و با شادی کام دیگران را شاد نگه دارید.
زندگی روزانه پر از فراز و نشیب هایی است که موجب نوسان روحیه می شود. حوادث، زمانی انسان را غمگین و ناراحت می کند و گاهی باعث شادی ما می گردد. این جمله در بین مردم رایج است که اغلب مردم تقریباً به همان اندازه ای شاد هستند که انتظارش را دارند. آنچه که در زندگی ما اتفاق می افتد زیاد تعیین کننده شادی نیست؛ بلکه در واقع نوع واکنش انسان به رخدادهاست که نقش تعیین کننده دارد. از آن جایی که انسان افکار و اندیشه های خود را برمی گزیند می توان گفت خود او تعیین کننده میزان شادی های خویش است.
تحقیقات نشان داده که خنده نه تنها سبب نشاط افراد می گردد، بلکه سلامت آنها را نیز تضمین می کند. خنده، سیستم ایمنی بدن را مقاوم ساخته و توانایی بدن را در مبارزه با عفونت افزایش می دهد. از طرف دیگر خنده سبب کاهش سطح هورمون های استرس زا شده و از تأثیرگزاری آنها بر روی سیستم ایمنی بدن جلوگیری می کند. خنده باعث افزایش ترشح اندورفین از مغز می شود- ماده ای که نقش تسکین دهنده را در دردها و رنج ها ایفا می کند- ترشح اندورفین علاوه بر افزایش توان انسان برای مقاومت در مواجهه با استرس ها و ناراحتی ها، موجب افزایش بازدهی سیستم تنفسی می شود و تأثیر آن درست مانند زمانی است که به ورزش دو پرداخته ایم.
هنر شاد بودن مستلزم توانایی خندیدن به مشکلات در کوتاه ترین زمان ممکن پس از وقوع آنهاست.اگر دقت کنید، می بینید که کودکان به طور طبیعی و بدون توجه به اطراف و یا احساس خجالت، تقریباً به همه چیز می خندند؛ گویی می دانند که خندیدن آنها را سالم و متعادل نگه می دارد. برای شاد بودن باید روی افکار شاد متمرکز شویم؛ هر چند ما غالباً برعکس عمل می کنیم؛ یعنی تعریف ها و تمجیدها را نشنیده می گیریم و سخنان ناخوشایند را مدت ها در ذهن نگه می داریم.
لازمه شاد زیستن، جستجوی زیبایی ها و خوبی هاست؛ یکی زیبایی منظره را می بیند و دیگری کثیفی پنجره را. برای به دست آوردن شادابی می توانیم در مواجهه با استرس های محیطی از طریق رفتارهایی مانند صحبت های خنده دار، علاوه بر کاهش نگرانی ها محیط را برای بررسی مشکل واقعی و پیدا کردن راه حل مناسب مهیا کنیم. راه دیگر آن است که سعی کنیم همیشه لبخند بر لب داشته باشیم، هر چند طرف مقابل ما اخمو باشد.(5)

راه های شاد زیستن

1-یاد خدا و ذکر خدا؛ « أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ‌ »(6)

2- اصل پیش گیری و پیش بینی

شاید شما هم این تجربه را داشته باشید که اگر حرفی به طرف مقابل خود بزنید که باعث رنجش خاطر او گردد و محیط آرام و شاد خانواده به هم بریزد؛ در مراحل بعد با رعایت اصل پیش بینی و پیش گیری، از گفتن آن حرف خودداری می کنید. برای مثال اگر می دانید مبلغ وامی را که می گیرید، نمی توانید قسط های آن را پرداخت کنید، پیش بینی کرده و از بروز یک محیط ناآرام و ناشاد جلوگیری می کنید. یا اگر می دانید، دیر رفتن به سر کار و یا مدرسه، عامل به هم خوردن آرامش و شادی شما می گردد، پیش بینی کرده و زودتر حرکت می کنید. اصل پیش بینی از بروز بسیاری از بد اخلاقی ها جلوگیری می کند.

3- صله رحم، رفت و آمد فامیلی

این که در روایات ما آمده صله رحم عامل طولانی شدن عمر است، شاید بدان خاطر است که در این دید و بازدید ها انسان با صحبت کردن تخلیه روانی می شود. بهترین صله رحم این است که زن و مرد در کنار هم بنشینند و با یکدیگر صحبت کنند و بدین گونه خود را آرام و شاد نگه دارند.

4-سازگاری با مردم، داشتن مهارت مدارا کردن

5- راضی بودن به رضای حق

6- دیدن نعمت ها

با این که خداوند نعمت های زیادی به انسان داده است؛ اما متأسفانه بعضی ها نیمه خالی لیوان را می بینند. در حالی که انسان می تواند با ذکر نعمت های الهی، هم شکر خدا را به جا آورد و هم محیط تربیتی را شاد نگه دارد.
شکر نعمت، نعمتت افزون کند *** کفر نعمت از کفت بیرون کند

7- صبور بودن

8- برای خودتان زندگی کنید نه برای مردم

برای نمونه، آقا واقعاً لازم است برای مراسم عروسی فرزندتان میلیون ها تومان هزینه کنید به گونه ای که در آینده نتوانید از عهده قرض آن برآیید؟ پس انسان باید برای خودش زندگی کند و به قول معروف پای را از گلیم خود درازتر نکند تا شادی او از بین نرود.

9- کمک به فقرا و مستمندان

10- خواندن قرآن، با وضو بودن، شرکت در مجالس مذهبی و دعا، سحرخیزی و صدقه دادن

پی نوشت ها :

1-آل عمران: 159.
2- بحارالانوار، ج69، ص 410.
3- مجله پیوند، شماره 342، ص 22.
4- کلمات قصار، شماره 173.
5-نشریه خانه مهر، خرداد 83، ص 10.
6- رعد: 21.

اصل تنبیه و تشویق به عنوان امری مسلم در تربیت اسلامی شناخته و پذیرفته شده است. اصولاً وجود بهشت و جهنم، انذار و تبشیر پیامبران، آیه های مربوط به پاداش و کیفر، وعده و وعیدهای شوق انگیز و خوفناک و ... همه جلوه هایی از تشویق و تنبیه هستند.
بدیهی است که وجود انذار و تبشیر برای هر تربیت متعادلی، ضروری است؛ زیرا اگر نیکوکار و بدکار از نظر جزا یکسان باشند، زمینه بی رغبتی نیکوکاران به کارهای نیک و جرئت یافتن بدکاران در ادامه تبهکاری ها فراهم می شود. لذا توصیه شده است که مربی میان فرد کوشا و تن آسا تفاوت بگذارد و همه را به یک چشم نگاه نکند، در تربیت اسلامی بیشتر بر تشویق تکیه شده است تا تنبیه؛ زیرا اصل حیات بر محبت و تفاهم استوار است.

نیاز کودکان به تحسین و تشویق

این خطا است که تصور کنیم کودکان چون بزرگ شده و مسایل را می فهمند دیگر احتیاج به تشویق ندارند. بلکه اثر این تشویق به حدی است که پس از تمایلات فطری تا پایان عمر در وجود آدمی باقی می ماند. هیچ فردی نیست که از این امر بی نیاز باشد، همگان بدان محتاجند و آرزو دارند موقعیتی نصیبشان شود تا مورد تحسین و تشویق دیگران قرار بگیرند. رقابت ها و تلاش ها نیز اغلب بدین منظور است.

تشویق و یا تقویت اجتماعی

تعریف تشویق:

عامل خوشایندی است که بعد از عرضه آن به فرد باعث تکرار رفتار در آن فرد می گردد.

فواید تشویق:

1- تشویق یک نیاز فطری است؛ بدین معنا که بعد از تشویق نیاز فرد برآورده می شود؛
2- انسان، تشویق طلب و تنبیه گریز است؛
3- تشویق باعث احساس رضایت درونی می گردد؛
4- تشویق نوعی تلقین قدرت است؛
5- انسان غریزه ای دارد به نام غریزه « حب ذات » و تشویق باعث ارضای غریزه حب ذات می گردد؛
6- تشویق عامل ایجاد رغبت، شوق و انگیزه است؛
7- تشویق یک عامل وادار کننده است که به انسان نیرو و انرژی می دهد؛
8- تشویق روح شکست خورده کودک و نوجوان را ترمیم می کند؛
9- تشویق عامل احیاء شخصیت فرد است؛
10- تشویق باعث می گردد فرد از یأس و بدبینی نجات یابد؛
11- گاهی یک تشویق بجا مسیر زندگی انسان را تغییر می دهد؛ رافوئل می گوید: یک بوسه مادرم که مرا در جمع تشویق کرد باعث شد تا من یک نقاش معروف در دنیا شدم؛
12- شخصی که مورد تشویق قرار می گیرد اعتماد به نفس در او تقویت می گردد.

صورت های تشویق:

تشویق به سن و درک کودک و نوع عمل او بستگی دارد و بعضی از صورت های آن را می توان چنین برشمرد:
1- دلجویی از کودک؛
2- اظهار یک عبارت محبّت آمیز؛
3- نگاه توأم با لبخند و نشاط؛
4- وعده یک هدیه؛
5- دادن یک هدیه؛
6- در آغوش کشیدن کودک؛
7- نقاط مثبت او را بیان کردن؛
البته در تشویق کردن باید به نکاتی نیز توجه داشت که بعضی از آن ها عبارتند از:
1- تشویق نباید صورت رشوه به خود بگیرد؛ زیرا در این صورت عامل پرتوقعی و طلبکار شدن کودک خواهد بود؛
2- کودک خود را مستحقّ تشویق بداند؛ نه اینکه وسیله ای برای دلخوشی کودک باشد؛
3- تشویق یک نفر نباید عامل تنبیه دیگری باشد؛ مانند مادری که به یکی از فرزندانش بگوید تو راستگو هستی و مثل برادر یا خواهرت دروغ نمی گویی؛
4- تشویق باید گاه به گاه باشد (سهمی) نه دائم؛ زیرا در غیر این صورت اثر خود را از دست می دهد؛
5- تشویق نباید از حد تجاوز کند؛ چون ممکن است عامل غرور و خودبینی کودک و نوجوان گردد؛
6- بیشتر از تشویق کلامی استفاده شود، به خصوص اگر در بین جمع این تشویق صورت می گیرد؛
برنادشاو می گوید: « اگر مردها از دست پخت همسران خود تعریف کنند؛ زن ها پای اجاق گاز خودکشی خواهند کرد. »
7- تشویق در جمع باشد؛
8- عمل او تشویق شود نه خودش؛
9- اگر در تشویق و عده ای داده شد حتماً به آن وعده عمل شود.

تنبیه

تعریف تنبیه:

عامل ناخوشایندی است که بعد از اینکه فرد در معرض آن قرار گرفت، باعث خاموشی در رفتار او می گردد.
یکی از روش هایی که در تربیت از آن استفاده می شود، تنبیه است. تنبیه در لغت به معنای آگاهی دادن و بیدار کردن است و در اصطلاح عبارت است از مجازات انسانی که کار ناپسندی را انجام داده و به منظور ترک نمودن و جلوگیری از تکرار آن کار زشت از تنبیه استفاده می شود.
زندگی انسان مبتنی بر ستیز میان خیر و شر است؛ چون انسان آمیزه ای از استعداد خیر و شر می باشد. طبیعت تربیت این است که در جامعه بشری، خیر و سعادت را بر شر و سیه روزی، غالب و چیره سازد. وقتی فردی از مسیر خیر و سعادت آن چنان گام فراتر نهد که پیروی از تمایلات نفسانی را بر هر چیزی ترجیح می دهد، باید به منظور هشدار از چنین انحرافی و جلوگیری از تکرار آن، از عامل تنبیه و مجازات استفاده کرد. البتّه استفاده از این عامل وقتی است که سایر عوامل تربیتی از تأثیر و کارآیی در مورد فرد، نارسا و عاجز باشد. لذا تنبیه و مجازات که یکی از عوامل باز دارنده است، می تواند ضامن خیر و سعادت برای جامعه انسانی باشد.

انواع تنبیه

نوع اول: تنبیهات بدنی:

تنبیهات بدنی عبارت است از کارهای دردآور و دشواری که به طور مستقیم روی بدن انسان اثر می گذارد و اسباب ناراحتی او را فراهم می سازد؛ مانند: کتک زدن و شکنجه های جسمانی، کشتن، قطع عضو، سوزاندن.

نوع دوم، تنبیهات غیربدنی:

عبارت است از اعمالی که به عنوان مجازات انجام می گیرد و موجب ناراحتی می شود، ولی روی بدن اثری ندارد، مانند: توبیخ، سرزنش، تحقیر، حرف نزدن، قهر کردن، تندی و خشونت، زندانی کردن در اتاق تاریک، حبس کردن، منع از غذا و آب، تهدید، قطع پول تو جیبی، دشنام دادن و مجازات هایی از این قبیل...
جمعی از دانشمندان اصل تنبیه را به عنوان یک عامل تربیتی می پذیرند، اما نه مطلقاً؛ بلکه به عنوان یک وسیله درجه دوم و در شرایط خاص و به هنگام ضرورت، استفاده از آن را مجاز می دانند. آن ها می گویند تا زمانی که مربی می تواند با روش تشویق، استدلال و برهان، پند و اندرز و یا بیان مصالح و مفاسد، در کودک اثر بگذارد، نباید از تنبیه استفاده کند، ولی اگر از تأثیر عوامل مذکور مأیوس شد می تواند از تنبیه استفاده کند، لیکن در حد محدود و با رعایت شرایط مخصوص. راسل می گوید: « من شخصاً عقیده دارم که مقام تنبیه در تربیت خیلی کوچک و در درجه دوم است ».


مخالفین و موافقین در موضوع تنبیه و تشویق، صحبت هایی داشته اند ولی برای دوری از اطاله کلام از این بحث صرف نظر می کنیم و فقط به ضررهای تنبیه بدنی و غیربدنی پرداخته و راه حل هایی برای آن ارائه می دهیم؛ اما قبل از پرداختن به این موضوع، به بررسی نظر اسلام در مورد تنبیه اشاره می کنم.

ضررهای تنبیه بدنی و تنبیه غیر بدنی

1- کسی که کتک می خورد با منطق زورگویی آشنا می گردد و در آینده خواسته های خود را بر دیگران تحمیل می کند؛
2- کسی که کتک می خورد، زود تسلیم زورگویان می گردد؛ لذا در این موارد خطر تجاوزات جنسی زیاد است؛
3- کتک خورده نسبت به کسی که او را تنبیه کرده است، عقده پیدا می کند؛
4- در اثر کتک، تمام شخصیّت کودک در هم می شکند و تعادل روحی او به هم می خورد؛
5- فرد در اثر کتک خوردن به اختلالات رفتاری و روانی مانند: پرخاشگری، ناخن جویدن، تیک روانی و... مبتلا می گردد؛
6- به آزادی و استقلال او لطمه وارد می کند؛
7- احساس می کند دیگر کسی او را دوست ندارد و به او محبت نمی شود؛ لذا کسی که در کودکی از محبت محروم ماند، در بزرگسالی نمی تواند محبّت کند؛
8- سرزنش باعث افزایش لجاجت کودک می گردد. در تأیید این مطالب به بیان زیبای حضرت علی (علیه السلام) توجه کنید که فرمودند: « زیاده روی در ملامت، آتش لجاجت را شعله ور می سازد »؛(14)
9- کسی که تحقیر شد و به شخصیت او توهین شد، امید خیری به او نیست. این جمله نیز مضمون حدیثی از مولا امام هادی (علیه السلام) است که فرمودند:
« من هانت علیه نفسه فلا تأمن شَرّهُ »؛(15)
کسی که خود را خوار و خفیف یافت [ و احساس تحقیر نسبت به خودش پیدا کرد ] از شر او [ احساس ] ایمنی نداشته باش.
10- کسی که به خاطر انجام جرمی کتک می خورد، تنبیه بدنی به او می آموزد که عمل خلاف داشته باشد ولی مراقب باشد که به دام نیفتد. پس در واقع در انجام جرم ماهرتر می گردد؛
11- کسی که کتک می خورد حس اعتماد به نفس و عزت نفس خود را از دست می دهد؛
12- تنبیه نباید در جمع باشد، در خلوت به او تذکر داده شود یا تنبیه گردد؛
13- معلم نباید تنبیه را به دانش آموزان واگذار کند؛
14- در تنبیه بدنی مراقب باشید نقاط ضعف و نقص عضو او را به رخش نکشید؛
15- تنبیه نباید به دو صورت بدنی و غیر بدنی باشد؛ یعنی هم کتک بخورد و هم تحقیر شود؛
16- در تنبیه از اسم گذاشتن بد جدّاً پرهیز باید کرد؛
17- کسی که تنبیه می گردد علت آن را باید بداند؛
18- تنبیه نباید برای راضی شدن شخص تنبیه کننده باشد؛ یعنی آنقدر بزند تا دلش خنک شود؛
19- لاف زدن اولیاء در تنبیه، تأثیر تنبیه را از بین می برد؛ مانند قسم خوردن از برای کشتن فرد و یا بدن او را با شلاق سیاه کردن؛
20- در تنبیه وضعیّت فرد را در نظر بگیرید؛ مثلاً تنبیه شدید در کودکی که بیماری صرع دارد و یا آسم دارد باعث تلف شدن جان او خواهد بود؛
21- تنبیه، حس حقارت و حس خودکم بینی را در فرد تقویت می کند؛
22- گاهی اوقات تنبیه عامل گوشه گیری، انزوا طلبی و کم رویی می گردد؛
23- تنبیه بدنی گاهی مانع خلاقیت کودکان می گردد؛
24- کسی که کتک خورده است در آینده کتک می زند؛
25- کسی که تنبیه می گردد، در آینده مطیع و فرمان بردار است و قدرت ابراز وجود ندارد؛
26- تنبیه بدنی عامل بلوغ زودرس در پسران است.

چند نکته مهم در تنبیه کودکان

1- تنبیه در جمع نباشد؛
2- به کار او حمله کنید نه به شخصیّت او. مانند اینکه اگر نمره درسی را کم آورده است نباید شخصیت او زیر سؤال برود، بلکه به درس نخواندن و کم کاری او اعتراض شود؛
3- ابتدا راه صحیح را نشان دهید؛ اگر نتوانست انجام دهد بازخواست کنید؛
4- هر خطایی تنبیه ندارد؛ مثلاً بزرگترها هم گاهی لیوان آب را می ریزند، پس اگر کودک لیوان آب را ریخت او را تنبیه نکنید؛
5- در بیانی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خیلی از رفتارهای کودکان و نوجوانان را نادیده بگیرید؛ یعنی تغافل کنید؛
6- کتک و تنبیه، واقعیّت عمل را از بین نمی برد بلکه عیب را پنهان می کند؛ والدین و مربّیان این مطلب را بدانند که در پشت کتک، شکست آنها نهفته است.
به طور کلی بچّه ها را می توان به دو گروه تقسیم کرد:

ضعیف النفس ها:

در مقابل کتک خوردن، لکنت زبان گرفته و یا کم رو، گوشه گیر و بی زبان می شوند.

قوی النفس ها:

گستاخ، جسور، فحّاش، لجباز و سرکش و ناآرام می شوند.
ضرب المثل آفریقایی می گوید: جایی که شیشه ات را گذاشته ای سنگ مینداز که می شکند.
ژان پل سارتر نیز می نویسد: هر قتلی اتفاق می افتد همه دلشان به حال مقتول می سوزد اما من دلم به حال قاتل می سوزد؛ زیرا تا یک لحظه قبل یک انسان کامل بود ولی الان یک حیوان درنده خو است.

چند راه حل در تنبیه بدنی

1- اگر کودک از کارش پشیمان شد و از رفتارش بازگشت او را با مهر و نوازش پذیرا باشید؛
2- در تنبیه از مقایسه کودک خود با دیگران بپرهیزید؛
3- در تنبیه کردن، فرزندان خود را از محبت محروم نکنید؛
4- هیچ گاه کودک و نوجوان را به خاطر کاری که نمی تواند انجام دهد تنبیه نکنید؛
5- تنبیه را به روز بعد یا چند روز بعد مثلاً آخر هفته واگذار نکنید؛
6- والدین تنبیه را به خواهر یا برادران واگذار نکنند؛
7- در صورت تخلف کودک بلافاصله او را تنبیه نکنید. ابتدا انگیزه کودک را در ارتکاب آن کار بررسی کنید، شاید حسن نیت داشته باشد ولی از نظر شما آن کار بد است؛
8- اگر پدر تنبیه کرد، مادر هم تنبیه نکند؛ بلکه مادر با روش نصیحت او را به راه بیاورد.
والدین بدانند که گاهی جوان در دوره جوانی از تنبیه های دوران کودکی عقده ای شده و در جوانی به فکر می افتد که به نوعی آنها را تلافی کند. در این جا والدین می توانند از فرزند جوان خود معذرت خواهی کرده و بگویند ما راه بهتری نمی دانستیم و قصد ما تربیت بود تا بدین صورت عقده او از بین برود؛ چون مواردی داشته ایم که فرزند در بزرگسالی از مربیان خود انتقام گرفته است. نلسون ماندلا موقع آزادی از زندان این جمله را گفت: « گذشته را می توان بخشید اما نمی توان فراموش کرد. »

از اصولی که در اداره خانواده و یا هر سازمانی باید مورد توجه قرار گیرد، « اصل نظم و انضباط » است. انضباط در لغت به معنی استوار شدن، خوب نگه داشته شدن، نظم داشتن، مرتب بودن، آراستگی و ترتیب است.
رعایت اصل انضباط در مدیریت به معنی احترام و ارزش دادن به قوانین، مقررات و توافق هایی است که به منظور سرعت و صحت گردش کار سازمان و پیشرفت آن تعیین شده است.
نظم را در هر سازمان، به قراردادن هر چیز در جای مناسب خود گفته اند. در مدیریت خانه و خانواده نیز توجه به نظم و انضباط ضرورت دارد.

فواید نظم و انضباط در خانواده

1- همه ی برنامه ها طبق پیش بینی های قبلی به خوبی انجام می شود؛
2- تحقّق اهداف سازمان خانواده ممکن می گردد؛
3- فرزندان خانواده منظم می شوند و به رعایت نظم عادت می کنند؛
4- اداره امور خانه به آسانی و خوبی صورت می گیرد؛
5- رفتار افراد بر قاعده و ضوابط معینی منطبق گردد؛
6- بی نظمی و بی بند و باری جای خود را به نظم در فکر، نظم در حضور و نظم در کار و رفتار می دهد.(1)
مادری می گفت: دیگر خسته شده ام، اتاقش همیشه به هم ریخته است، میز مطالعه اش همیشه شلوغ است؛ کشوهایش باز است و برای یافتن هر چیز باید مدت ها وقت صرف کند. بیشتر اوقات دفتر یا کتابش را در خانه جا می گذارد و من مجبور می شوم وسط روز کارم را رها کرده و آن وسیله را برایش به مدرسه ببرم. اغلب خودم اتاقش را تمیز می کنم. تمام اهل خانه را بسیج می کنم تا چیزی را که گم کرده برایش پیدا کنم. صبح ها قبل از اینکه از خانه خارج شود، کیفش را کنترل می کنم و برنامه آن روزش را تطبیق می دهم تا چیزی را جا نگذارد.
از جمله جلوه های بلوغ که موجب ناراحتی والدین و مربیان می شود و اکثراً از آن شکایت دارند، نامنظم بودن نوجوانان است. در این بخش علل بی نظمی را در دوره نوجوانی بررسی کرده و راه حل هایی را ارائه می دهیم.

علل بی نظمی در نوجوانان

در این مورد نمی توانیم تنها نوجوان را مقصر بدانیم؛ بلکه روش تربیتی والدین نیز در ایجاد این بی نظمی مؤثر است. البته در این سن، نوجوان کمتر نظم و ترتیب را رعایت می کند و نامنظم تر از زمان کودکی می شود. همان گونه که برای معالجه هر بیماری ابتدا باید ریشه آن مشخص شود؛ در مورد بی نظمی هم ابتدا باید ریشه ها و علل را بیابیم تا با رفع موانع و از بین بردن علت ها بتوانیم بی نظمی نوجوان را به صورت ریشه ای درمان کنیم. برخی از علل بی نظمی در نوجوانان از قرار زیر است

علل عاطفی بی نظمی در نوجوان

1- خشم و عصانیّت نسبت به والدین؛
2- احساس اضطراب و ناامنی؛
3- احساس حسادت و تبعیض؛
4- افراط در محبت ( نوجوان پر توقّع )

علل تربیتی بی نظمی در نوجوان

1- معاشرت با افرادی که خود نظم روشنی ندارند؛
2- وجود نابسامانی در محیط خانواده و احساس ناامنی؛
3-عدم وجود نظم در محیط خانواده و زندگی والدین؛
4- وجود مسامحه و سهل انگاری در قواعد و مقرّرات خانه؛
5- غیبت طولانی والدین در زندگی؛
6- واگذاری مسؤولیت ها و تکالیف سخت؛
7- انجام تمامی وظایف کودک، و ندادن مسؤولیت مناسب با سن او.

علل فرهنگی بی نظمی در نوجوان

1- نداشتن الگوی درست در جریان رشد؛
2- عدم آگاهی از راه و روش درست زندگی و رعایت نظم؛
3- نداشتن هدفی ملموس و قابل بهره گیری در جریان زندگی

عوامل دیگری که در بی نظمی نوجوان دخالت دارد

1- لجبازی و مقاومت در مقابل دستورات والدین و مربّی؛
2- دلخوری نوجوان از والدین یا مربی؛
3- بی قراری و بی حوصلگی دوران بلوغ؛
4- گاهی بی توجّهی به نظم به خاطر این است که محلی برای نگه داشتن وسایل خود ندارد؛
5- الگوهایی که در کنار او هستند؛ الگوهای نامنظّم هستند.

راه حل ایجاد نظم در نوجوان

1- دادن مسؤولیّت به نوجوان متناسب با سن او و تقویت و تشویق به خاطر مسؤولیتی که پذیرفته است؛
2- کارهای یک نواخت و خسته کننده را به او واگذار نکنید؛
3- اگر محلّی را برای وسایل خود و یا لباس های شخصی خود ندارد در اختیار او قرار دهید؛
4- توانایی فرزندتان در چه کاری بیشتر است؟ آن کار را به او بسپارید؛
5- قوانینی که در خانه وضع می گردد با خشونت، تهدید و فریاد نباشد؛
6- او را به انجام کاری تهدید نکنید؛
7- با التماس از او نخواهید اتاقش را تمیز کند. چون اثر موقتی دارد؛
8- برای انجام مسؤولیت به او وعده ندهید؛
9- در صورت عدم انجام تکالیفی که به عهده او گذاشته اید، متوسّل به تنبیه و تحقیر نشوید بلکه علّت را جویا شوید؛
10- سعی کنید خودتان الگوی خوبی برای او باشید.(2)

بهترین سن آموزش انضباط و نظم در کودکان

ایجاد انضباط در کودک از همان ابتدای تولد باید آغاز شود و به مرور زمان و با توجه به رشد سنی او ادامه یابد. انتظار انضباط در دوره نوجوانی بدون توجه به دوران کودکی، انتظار بجایی نیست؛ زیرا درخت را تا زمانی که نهال است می توان به دلخواه شکل داد و اگر کودک به بی انضباطی عادت کند، تغییر دادن رفتار او بسیار مشکل است. امام حسن عسگری (علیه السلام) می فرماید: « بازگرداندن عادت کرده به کاری از عادتش، چونان معجزه است. »(3)
آموزش انضباط به کودک زیر یک سال، غیرمستقیم انجام می شود. اگر مادر، نظم را در شیر دادن، خواباندن، بیدار کردن و تر و خشک و کردن نوزاد رعایت کند؛ در ضمیر ناخودآگاه او اثر خواهد گذاشت. در سنین بالاتر از یک سال، آموزش به طور مستقیم آموزش کلامی و با القای غیرمستقیم، یعنی روش الگویی و ابزار هنری انجام می گیرد.

سوال: آیا برای ایجاد انضباط در کودکان می توان از اهرم فشار استفاده کرد؟

ایجاد انضباط باید با نرمی و ملایمت و به آرامی صورت گیرد. ایجاد انضباط با زور و اهرم فشار، سبب احساس ناامنی، ترس، تسلیم پذیری، طغیان، دروغگویی، چاپلوسی و وسواس خواهد شد.
کودکانی که با فشار والدین به انضباط وادار می شوند؛ به طور معمول، سرکش و مسئله آفرین خواهند بود. آنها در برابر بزرگسالان مقاومت می کنند و به جهت فشارهای دوران کودکی، از آنان انتقام می گیرند. از دیدگاه روانشناسی امروز، انضباط با تحکّم، پاسخ موقت می دهد، ولی در آینده مشکلات جدی را پدید خواهد آورد. این گونه کودکان در غیاب والدین قوانین را می شکنند. پس باید محدودیت ها را به نرمی و با مهربانی و عطوفت به کودکان بیاموزید تا با ایمان و از روی اعتقاد بدان عمل کنند.
در صورتی که عامل واداشتن کودک به پذیرش محدودیّت ها و تن دادن به قانون، اقتدار والدین یا اقتدار گروه، مربی و اجتماع باشد، او به طور معمول زیر بار نمی رود. اگر هم به جهت اهرم فشار به آن تن دهد، با برداشته شدن فشار، قانون را نقض خواهد کرد. اما اگر محدودیت برای کودک مطلوبیت فردی داشته باشد حتی در غیاب والدین و بدون اهرم فشار نیز به آن عمل خواهد کرد.

خصلت های نیکو در سایه انضباط

1- شخص با انضباط همیشه سر حال و با نشاط است؛
2- حقوق و تعهدات دیگران را به بهترین وجه رعایت می کند؛
3- همیشه برای دیگران الگوست؛
4- نزد همه افراد ارزشمند است؛
5- احساس رضایت درونی دارد؛
6- انگیزه او برای کار بیشتر از دیگران است.

یکی از عوامل مؤثر در تربیت، اصل هماهنگی است. این هماهنگی در سه جهت قابل بررسی و مطالعه می باشد.
الف) هماهنگی والدین در محیط خانواده؛
ب) هماهنگی مربیان و اولیاء محترم؛
ج) هماهنگی همه دستگاه های تربیتی در کشور؛

الف) هماهنگی والدین در محیط خانواده

تا زمانی که والدین فرزندی ندارند، شاید در خیلی از زمینه ها به نوعی به تفاهم برسند؛ ولی بعد از حضور فرزند در محیط خانواده، والدین باید در تربیت فرزند خود کاملاً هماهنگی داشته باشند؛ چون تربیت یک امر فردی نیست که طبق دلخواه مربّی انجام بگیرد، بلکه مجموعه اوضاع، شرایط و امکانات ویژه انسان مورد تربیت را باید از عوامل مؤثر در تربیت محسوب کرد.
در خانواده هایی که بین پدر و مادر هماهنگی های لازم و ضروری در امر تربیت و تعلیم فرزندان وجود نداشته باشد والدین نمی توانند به هدف های تربیتی دست پیدا نمایند. برای مثال، اگر پدر با انجام کاری که نباید فرزند انجام بدهد، مخالفت می کند، مادر نباید با پدر خانواده مخالفت کرده و فرزند خود را به انجام آن عمل ترغیب کند. در این صورت فرزند دچار تعارض ها و کشاکش های روانی می گردد. خانواده سالم، خانواده ای است که میان اعضای خانواده هماهنگی، همدلی و همفکری وجود داشته باشد. بارها دیده شده که به علت عدم هماهنگی والدین در یک مسئله، فرزند سوء استفاده کرده و رفتار بد خود را تکرار کرده است.
یکی از راه های درونی کردن ارزش های اخلاقی در فرزندان، هماهنگی والدینی است که آن ارزش ها را به فرزندان خود یاد می دهند. اگر پدر و مادر هر دو حجاب را ارزش تلقی کنند، فرزندشان هم با حجاب می شود. اولین اصلی که اسلام در ازدواج به آن تأکید دارد اصل تفاهم است؛ تفاهم یعنی فهمیدن و فهماندن؛ تفاهم یعنی هماهنگی والدین در امر تربیت فرزندان.
اگر پدر تنبیه کند و مادر دلسوزی و محبت نماید کودک دچار سرگردانی، دو دلی و مشکل و خشم شده و نسبت به یکی از آنها نفرت پیدا می کند و آرامش روحی او به هم می خورد. متأسفانه مشکل ناهماهنگی در اغلب خانواده ها وجود دارد و کودکان به یکی از والدین پناه برده و جرم و خیانت خود را ادامه می دهند. گاهی والدین به خاطر انتقام گرفتن از یکدیگر، به مخالفت با هم می پردازند؛ فرزند هم وقتی احساس می کند والدین با هم هماهنگ نیستند، به کار خلاف خود ادامه می دهد؛ به همین جهت باید گفت اولین مرحله، هماهنگی بین والدین در محیط خانواده است.

ب) هماهنگی اولیاء و مربّیان مدرسه

ارتباط میان اولیاء و مربّیان به طور ذاتی امری مقدس و مبارک است؛ زیرا اگر ارتباط خانه و مدرسه را از نظام تعلیم و تربیت بگیرند، گویی روح را از پیکر جدا کرده اند. اگر به عالم هستی نگاه کنیم می بینیم که هر جا زیبایی و بالندگی وجود دارد، ناشی از ارتباط و هماهنگی بین اجزا است. به طور مثال، بهار طبیعت به معنای برقراری ارتباط میان ریشه گیاهان با زمین است. چرا شب قدر با عظمت و ارزشمند است؟! به خاطر ارتباط ملائکه ای که از آسمان ها به زمین می آیند. بنابراین ارتباط میان اولیاء مدرسه و اولیاء خانواده، مقدس است. قصّه تربیت، اصولاً قصه ای ملکوتی و آسمانی است. وقتی یک انسان را پرورش می دهیم در حقیقت زمینه اعتلای او را فراهم می کنیم و در این جغرافیاست که ارتباط خانه و مدرسه تقدس پیدا می کند. اصول حاکم بر برقراری ارتباط میان خانواده و مدرسه عبارت است از:

اصل انسجام

در خانواده ای که پدر و مادر با هم انسجام عاطفی داشته باشند و عاشق هم باشند و فضای خانواده یک فضای پر از عاطفه، مهر، محبت و احترام باشد و با یکدیگر مؤدبانه صحبت کنند، فرزندان با مشاهده این نوع ارتباط علاقه پیدا می کنند که به مدرسه بروند. در مدرسه هم اگر به همین صورت رفتار شود و اعضای مدرسه از مدیر، معاون، معلم ها همه یکدیگر را دوست داشته باشند و با هم هماهنگ باشند و در یک فضای پر از عاطفه، مهر، محبت و احترام باشد و با یکدیگر مؤدبانه صحبت کنند، فرزندان با مشاهده این نوع ارتباط علاقه پیدا می کنند که به مدرسه بروند. در مدرسه هم اگر به همین صورت رفتار شود و اعضای مدرسه از مدیر، معاون، معلم ها همه یکدیگر را دوست داشته باشند و با هم هماهنگ باشند و در یک فضای پر از عاطفه، از ورود دانش آموز به مدرسه، به گرمی استقبال گردد؛ می توانیم شاهد یک تربیت سازنده باشیم.

اصل اعتقاد به ارتباط

با کمال تأسف برخی از والدین نگاهی بسیار غلط به امر تربیت دارند. آنها فقط موقع ثبت نام در مدرسه حضور پیدا می کنند و به اینکه در طول سال تحصیلی به مدرسه بیایند و احوال فرزندشان را بپرسند، اعتقاد ندارند. در تحقیقات ثابت شده است والدینی که ارتباط مستمر با مدرسه داشته اند، فرزندان آنها موفّق تر بوده اند.

اصل مطلع بودن

آگاهی از قوانین مدرسه و آیین نامه های امتحانات و آشنایی با روانشناسی کودک می تواند زمینه های تربیت فرزندان را آسان کند. هم چنین اینکه اولیاء مدرسه از وضعیت خانواده دانش آموز مطلع باشند، در این امر مؤثر است.

اصل حفظ حرمت

انسان ها در هر شرایط و مقامی قرار بگیرند، مایل نیستند حرمت آنان شکسته شود. مدیران و معلمان باید حرمت والدین را نگه دارند. اگر فرزند ضعفی دارد نباید والدین زیر سؤال بروند. لذا اگر حرمت ها شکسته شد، ارتباط قطع می گردد؛ بنابراین نباید پدر و مادر را به خاطر ضعف درسی و تربیتی فرزند محاکمه کرد.

اصل استمرار

ارتباط موردی مشکل را حل نمی کند. والدین باید در طول سال تحصیلی حداقل دو بار در ماه با مدرسه در تماس باشند. بعضی از والدین آخر سال تحصیلی وقتی نتیجه نامطلوب فرزند خود را مشاهده می کنند، از مدرسه شکایت می کنند ولی باز هم سال آینده فقط موقع ثبت نام در مدرسه حضور می یابند و اشتباه سال گذشته را تکرار می کنند.

اصل خوب شنیدن و خوب گفتن

استفاده از کلمات زیبا در ارتباط کلامی بین والدین و مربیان زمینه های ارتباط را محکم می کند.

اصل اعتماد متقابل

مدیر مدرسه با توجّه به این که نسبت به احوال خانواده دانش آموز آگاهی دارد، باید اسرار مردم را نگه دارد و این حس اعتماد، رابطه را تحکیم می بخشد.

اصل رابطه چهره به چهره

در ارتباط چهره به چهره مسائل و مشکلات به راحتی مطرح می شوند. حضور اولیاء محترم در جلسات آموزش خانواده، یکی از راه های ارتباط چهره به چهره را فراهم می کند. بارها دیده شده والدینی که در جلسات آموزش خانواده و انجمن اولیاء و مربیان حضور داشته اند در تربیت فرزندان خود کمتر دچار مشکل جدّی بوده اند.

ج) ارتباط همه دستگاه های تربیتی کشور

یکی دیگر از عوامل مؤثر در تربیت فرزندان، ارتباط مؤثر بین سازمان ها و مؤسسات تربیتی است. غیر از مدرسه به عنوان یک مؤسسه تربیتی، رادیو، تلویزیون، جراید و نشریات و سازمان های تبلیغی باید در جهت تربیت فرزندان همسو و هماهنگ باشند. اگر خانه و مدرسه بنایی را بسازند، ولی رسانه ها همه آنچه را که این دو نهاد ساخته اند، ویران کنند، زحمات خانه و مدرسه هم از دست می رود. گاهی پخش یک سریال و یک صحنه فیلم، تمام زحمات دستگاه های تربیتی را از بین می برد. محله ای هم که در آن زندگی می کنیم، عامل تربیتی دیگری است که نمی توان از آن غافل شد. فرهنگ حاکم بر محله ممکن است مثبت یا منفی باشد. از طرف دیگر فرزندان ما در ارتباط با همسایگان باید با حفظ ادب و احترام رفتار کنند. چه بسا وجود افراد ناباب، هنجار شکن اجتماعی و اراذل و اوباش در جامعه که عامل ناراحتی مردم است، نتیجه عدم هماهنگی دستگاه های تربیتی و یا عدم هماهنگی والدین با یکدیگر باشد.

یکی از روش های تربیت « موعظه » است. موعظه با تعلیم و سخنرانی و اقامه برهان تفاوت دارد و از تأثیر ویژه ای برخوردار است. به هنگام وعظ، سخن به گونه ای به شنونده القاء می شود که در قلب او نفوذ می کند و حالت رقت و صفا و نورانیّت در او به وجود می آورد. گرچه موعظه غالباً به صورت خطایی القاء می شود، و در آن از براهین عقلیه استفاده نمی شود؛ اما اثر آن بیشتر از استدلال های عقلی است.
امام حسین (علیه السلام) در شب و روز عاشورا بسیار نصیحت کرد، به طوری که در روایت تعبیر شده که حضرت در نصیحت و موعظه مبالغه کرد. هم چنین در نامه هایی که حضرت علی (علیه السلام) برای فرزندش امام حسن (علیه السلام) می نویسد نقش موعظه کاملاً برجسته و شفاف است. در یکی از نامه ها حضرت می فرماید: « پسرم! قلبت را با موعظه مونس کن »(1)

موعظه

حکمت

با دل کار دارد

با عقل کار دارد

تذکر است

تعلیم و یادگیری است

غفلت را از بین می برد

جهل را از بین می برد

بیداری است

آگاهی است

موعظه کننده باید خود عامل باشد

در حکمت، از گمراه هم می توانید حکمت را بگیرید


حضرت علی (علیه السلام) به امام حسن (علیه السلام) می فرماید: « احی قلبک بالموعظة؛ » (2) موعظه فطرت انسان را بیدار می کند و در دل می نشیند و از دلیل و برهان و امر و نهی بیشتر تأثیر دارد. پندپذیری استعدادی است که در جان انسان نهاده شده و برای قبول تربیت آماده اش ساخته است. پند و نصیحت یک نیاز طبیعی است ممکن است کسی از تعلیم دیگران بی نیاز باشد؛ اما هیچ کس نیست که از موعظه بی نیاز باشد. حتی دانشمندان و افراد صالح نیز گاهگاهی به موعظه نیازمند می شوند. اسلام نیز موعظه را امری مفید و مؤثر می داند و در ارزش و اهمیت آن احادیث فراوانی آمده است.

آیات و روایات در مورد موعظه و نصیحت

قرآن می فرماید: « این کتاب محبّت و بیان است برای مردم و هدایت و موعظه برای پرهیزکاران ».(3)
قرآن کریم: « ای مردم! این قرآن از جانب خدا برای شما موعظه آمده و شفای دل های شما و هدایت و رحمت برای مؤمنین است ».(4)
قرآن کریم: « مردم را تذکر و پند بده؛ زیرا تذکر برای مؤمنین سودمند است ».(5)
خداوند در قرآن به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: « مردم را به وسیله حکمت و موعظه حسنه به راه پروردگارت دعوت کن ».(6)
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: « به سبب موعظه غفلت زدوده می شود ».(7)
علی (علیه السلام) می فرمایند: « موعظه و پند مایه حیات دل هاست ».(8)
امام خمینی (علیه السلام) می فرمایند: انسان باید هم خودش را موعظه کند و هم در معرض موعظه واقع بشود. هیچ انسانی نیست که محتاج موعظه نباشد. منتها انسان های والا، واعظ آنان خداست.

نکاتی که در نصیحت و موعظه باید رعایت شود

1- کسی که می خواهد پند و اندرز بدهد باید خودش عامل باشد و علاوه بر تذکر زبانی، از نظر رفتار و کردار هم اهل عمل باشد. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: « چنانچه عالم به علم خود عمل نکند، موعظه اش از قلوب زایل می شود؛ چنان که باران از جای صاف می لغزد. »(9)
2- موعظه در خفا و به صورت خصوصی به فرد عرضه گردد تا فرد در مقابل آن مقاومت نکند؛ یا این که اگر در جمع بیان می شود شخص خاصّی را در نظر نداشته باشد.
3- موعظه و نصیحت کوتاه باشد تا بهتر مورد قبول قرار گیرد، خصوصاً در مورد نصیحت کودکان.
4- موعظه باید رسا و بلیغ و سنجیده باشد. خدا در قرآن می فرماید:
( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً )؛(10)
ای کسانی که ایمان آورده اید تقوا پیشه کنید و سخن حق بگویید.
5- باید در کمال نرمی و ملایمت و خیرخواهی نصیحت کرد. خداوند در قرآن به حضرت موسی (علیه السلام) می فرماید: « با فرعون با نرمی صحبت کن ».(11)
6- در نصیحت کردن از مقایسه، تحقیر و سرزنش پرهیز کنید.

پی نوشت ها :

1-مثنوی معنوی، دفتر اول، ج1، ص 175.
2-مستدرک الوسایل، ج2، ص 102.
3- آل عمران: 138.
4- یونس: 57.
5- الذاریات: 55.
6- نحل: 125.
7- اسلام و تعلیم و تربیت، ص 155.
8- غررالحکم، ص 285.
9-بحارالانوار، ج3، ص 39.
10- طه: 43.
11-احزاب: 70.

بارها اتفاق افتاده است که فرزندان از والدین خود شکایت داشته اند که بین ما فرق می گذارید و تبعیض قائل می شوید. اگر چه والدین چنین نیتی ندارند، اما برداشت فرزندان این طور است که شما فرق می گذارید. در مواردی نیز محبت افراطی عامل ضد تربیتی بوده است. فرزندانی که مورد محبت افراطی قرار می گیرند، معمولاً افرادی:
1- ضعیف النفس هستند؛
2- وابسته می گردند؛
3- اعتماد به نفس ندارند؛
4- سطح توقّع آنان بالاست؛
5- زود رنج و عصبانی می شوند؛
6- همیشه انتظار محبت دارند.
بنابراین توجّه داشته باشیم که افراط در محبّت، یک عامل مخرب است. اعتدال و میانه روی در هر کاری از جمله محبت کردن لازم است.

نمونه هایی از عدم رعایت اعتدال در تربیت فرزندان

1- توجه خاص به یکی از فرزندان؛

به دلیل جنسیت پسر یا دختر بودن و یا تک فرزند خانواده بودن.
تبعیض بین فرزندان باعث ایجاد کینه و دشمنی بین فرزندان، محروم ماندن بقیه فرزندان از محبت و از همه مهم تر تربیت غلط فرزندی که بیشتر مورد توجه بوده است و همچنین ایجاد حسادت بین خواهران و برادران می شود.

2- پرداختن پول تو جیبی بدون حساب و کتاب؛

در اینجا نیز اگر افراط و تفریط وجود داشته باشد، فرزند شما از نظر تربیتی دچار مشکل می گردد؛ چون بیش از حد پول دادن باعث می گردد وی در آینده فردی متوقع و خودخواه شود و نتواند خانواده خود را از نظر اقتصادی اداره کند؛ ضمناً ندادن پول، امکان این که به وسیله دیگران تطمیع گردد و دچار خطای دزدی گردد را فراهم می کند.

3- کنترل کردن فرزندان؛

کنترل فرزندان اگرچه از وظایف والدین است، ولی کنترل باید در حد اعتدال باشد. کنترل شدید باعث می شود که فرزندان اعتماد به نفس خود را از دست داده و نتوانند در آینده روی پای خود بایستند. کنترل شدید هم عامل مخربی خواهد بود که آسیب هایی را به کودکان وارد می کند.

4- تشویق و تنبیه؛

قبلاً هم اشاره شد که تشویق و تنبیه از ابزارهای تربیتی به شمار می روند؛ ولی والدین باید در این جا نیز حد اعتدال را رعایت نمایند. در مباحث گذشته افراط و تفریط در این مورد بررسی کرده ایم.

5- افراط و تفریط در انتخاب دوست؛

گاهی والدین مانع انتخاب دوست توسّط فرزندان خود می شوند. این نیز در آینده خطراتی را برای آنان به همراه خواهد داشت. گاهی هم والدین به طور کل در مورد انتخاب دوست فرزندان خود بی تفاوت هستند؛ این نیز خطر آفرین است در مورد دوستیابی نیز رعایت اعتدال لازم است.

6- رعایت اعتدال در تأمین خواسته های فرزندان؛

خواسته های منطقی بچه ها و نوجوانان را باید با روی گشاده تأمین کرد ولی در مورد خواسته های غیرمنطقی باید مقاومت کرد. رعایت اعتدال بین خواسته های منطقی و غیرمنطقی از وظایف والدین و مربّیان است.

7- رعایت اعتدال در بعد تربیت دینی و نماز کودکان و نوجوانان؛

اگر در تربیت دینی فرزندان سخت گیری بیش از حد داشته باشید بچه ها از نماز متنفر می گردند و از عبادت دوری می کنند، اگر هم بی توجهی کنید دیگر نماز نمی خوانند.