داستان زندگی مثل یک فیلم پرفروش نیست که با همه بالا و پایینهای تخیلی و واقعی به سرانجامی خوش برسد....
داستان زندگی مثل یک فیلم پرفروش نیست که با همه بالا و پایینهای تخیلی و واقعی به سرانجامی خوش برسد. گاهی در میانه راه به نقطهای میرسی که دیگر نمیتوانی ادامه بدهی، درست در این لحظه است که دوست داری دست بگذاری روی دکمه استاپ، صبر کنی و دوباره ببینی در طول این مسیر چه اتفاقاتی افتاده که به اینجا رسیدهای یا چه کردهای که نتیجهاش این شده. دوست داری تمامش کنی و دیگر تا پایان فیلم ادامه ندهی یا آنکه فیلم را نیمهکاره تمام کنی و در فیلمی دیگر نقشآفرین باشی.
برای نوشتن سناریو باید پرانرژی باشی و از ترسها و سختیهای گذشته درس بگیری. راهنماییهای پروفسور باهر به شما کمک میکند بهتر و دقیقتر، دوباره تصمیم بگیرید.
توالی و تعالی، نتیجه انتخاب شماست
انتخاب همسری درست شبیه خودتان نه تنها باعث آرامش و آسایش شما میشود بلکه این آرامش به تمام ابعاد زندگیتان سایه میافکند.
زوجهایی که سالها در کنار هم زندگی میکنند بدون آنکه کسی حتی یکبار ناراحتی یا گلایه آنها را دیده یا شنیده باشد و همیشه زبانزد همه هستند، نمونه بارز شیوه همسان گزینی هستند. 2 نفر با تمام علائق و دیدگاههای یکسان و شبیه به هم، آنچنان خوش و خرم هستند که هر روزشان مثل روز اول آشناییشان است. به عبارتی دیگر میتوان گفت زندگیشان توالی آرامش است.
برعکس این موضوع هم هست، زوجهایی که از همان روزهای اول ازدواج با هم درگیرند و بر سر مسائل کوچک و بزرگ کارشان به بگو مگو و کشمکش میکشد و هر کدام بهدنبال اثبات خود به دیگری است؛ این زندگیها با عشق 2 طرف شروع شده و منطق نقش کمی در تشکیل آن داشته است ولی آنچه باعث بقا و تداوم زندگی مشترک میشود، همین است. نمونه این زوجها را در اطراف خود بارها و بارها دیدهایم. این افراد برای رسیدن بهمراتب بالاتر تلاش زیادی میکنند و همین باعث «تعالی» زندگیشان میشود. میتوان گفت تفاوتشان به تعالیشان کمک کرده است.
همسان یا غیرهمسان، مسئله این است
تصمیمگیری در مورد ازدواج 2 راهبرد و الگوی مهم داشته که هرکدام ویژگیها و امتیازاتی دارد و البته عواقب و نتایجی متفاوت. این 2 عبارتند از، همسان گزینی و غیرهمسان گزینی. روش همسان گزینی یعنی تشابه همه جانبه 2 طرف از هر نظر. مثلا از 20 فاکتور مهم برایازدواج که دختر و پسر آن را درنظر میگیرند مثل سن و سال، تحصیلات، موقعیت اجتماعی و... اگر هر 20 مورد مثل هم و کاملا مطابق هم باشند، میشود شیوه همسان گزینی. اگر بین موارد مهم و تاثیرگذار در انتخاب، بین دختر و پسر کمترین تشابهی وجود داشته باشد ولی بهدلیل عشق یا علاقهای که 2 طرف دارند به هیچ عنوان نتوانند از هم چشمپوشی کنند و ازدواج صورت گیرد، میشود گفت شیوه غیرهمسان گزینی را انتخاب کردهاند.
زندگی با کم خرد، عاقلتان میکند
ازدواج های غیرهمسان یا ازدواج هایی که اختلاف فازهای زیادی دارند در همه موارد بد نیست؛ برای مثال خانمی که هوش و درک بیشتری نسبت به همسرش دارد، برای زندگی یا باید کوتاه بیاید و ادامه ندهد و به تعبیری دیگر، طلاق بگیرد یا اینکه بهدنبال راه چارهای باشد تا بتواند در کنار این آقا زندگی کند. همین تلاشها برای پیدا کردن راه چاره و تداوم زندگی باعث میشود خانم مطالعه و تحقیق و پرسوجوی بیشتری داشته باشد و همه اینها کمک میکند تا خانم عاقلتر و پختهتر شود. پس به تعبیری میتوان گفت ازدواج با یک دیوانه، عاقلتان میکند.
همتنی یا همسری
ازدواج هایی که تنها براساس منطق و عقل باشد، ازدواج هایی است که تداوم دارد و با یک شیب آرام از خوشبختی و آرامش ادامه پیدا میکند که این مدل از زندگی را میتوان همتنی نامید. ازدواج هایی که عقل کمترین میزان تاثیرگذاری در انتخاب را داشته و عشق و علاقه محور اصلی تشکیل خانواده بوده است به همسری ختم میشود. اگر بخواهیم در هر چیز میانهرو و معتدل باشیم باید میانه را بگیریم یعنی 50 درصد عقل و 50 درصد عشق را در این ماجرا دخیل کنیم. این ازدواجها تداوم و تعالی را در کنار هم دارند و با ثباتترین هستند. با این اوصاف در جامعه امروز ایران 3 شیوه ازدواج داریم؛ ازدواجهای همسان، غیرهمسان و میانه.
در توضیح ازدواج به شیوه میانه باید گفت در این مورد هم 2 شیوه متفاوت دیده میشود. یکی اینکه زوجها با این موضوع کنار میآیند که درصدی از عشق دارند و درصدی از منطق؛ در خیلی از موارد عشق و شور آنچنانی وجود ندارد ولی منطق و عقل حضور پررنگی دارد. در مواجهه با این موضوع افراد تصمیمهای متفاوتی میگیرند یا ادامه میدهند و با پیدا کردن مسیری از با هم بودن لذت میبرند یا اینکه در میانه راه خسته شده و از هم جدا میشوند. سقراط جمله معروفی دارد که میگوید: «ازدواج کن یا خوب از آب در میآید یا اینکه فیلسوف میشوی.»
بدانید از زندگی چه میخواهید
افراد باید بدانند از زندگی چه چیزی میخواهند، هرچه اختلاف فاز کمتر باشد میزان درگیری و کشمکش کمتر و آرامش و هماهنگی بیشتر است و به تعبیری زندگیشان توالی مییابد و هرچه فازها و نظرات متفاوتتر باشد، آرامش کمتر است در عوض تعالی و شکوفایی هر 2 نفر بیشتر است. عموم عرفا و فلاسفه محصول این نوع زندگی مشترک هستند. این افراد بهدلیل آنکه در زندگی خانوادگیشان همسان یا حتی شبیه هم نبودند برای رسیدن بهمراتبی از آرامش بهدنبال علائقشان میرفتند که همان علم و عرفان و فلسفه و... بوده است.
50 درصد را نادیده نگیرید
توصیه من به کسانی که میخواهند دوباره برای ازدواج تصمیم بگیرند این است که شیوه میانه را انتخاب کنند. در این شیوه 50درصد عقل و 50درصد احساس در تصمیمگیری تاثیرگذار است. توصیه من به جوانان این است که 50 درصد عقل را جدیتر و مهمتر تلقی کنند و به آن اهمیت بیشتری بدهند یعنی همان شیوه سنتی در ازدواج یا همگنی را بیشتر مد نظر قرار بدهند بعد عشق و عاشقی را چون به محض حضور عشق در ماجرا عقل کور میشود.
ازدواج شروع طلاق است
ازدواج مقدمه طلاق است این جمله معروف نباید نگرانی ایجاد کند بلکه باید ما را نسبت به موضوع حساستر کرده و تشویقمان کند بیشتر و دقیقتر بررسی کنیم.
به تعبیری میتوان گفت طلاق بدون ازدواج ممکن نیست ولی ازدواج بدون طلاق ممکن است. اینکه افراد تصمیمی بگیرند بر پایه احساس و بدون توجه به عقل و فاکتورهای مهم همسانی و همگنی، باعث میشود بعد از مدتی به راحتی به طلاق فکر کنند؛ به همین دلیل تلاش همه ما بر این است ازدواجی بر پایه عقل و شناخت صورت بگیرد تا مقدمهای بر جدایی و طلاق نباشد. مطمئن باشید اگر در ازدواج دقت نظر نباشد به طلاق منتهی خواهد شد.
فرمول ریاضی برای محاسبه عشق
در محاسبه ریاضی زمانی که بخواهید مساحت یک شکل هندسی را محاسبه کنید از این فرمول استفاده میکنید، طول ضربدرعرض. شما تصور کنید یک مستطیل به عرض 40 و طول 60، حاصل ضرب این 2 عدد میشود 2400. در این حال، عرض و طول با هم اختلاف دارند و این اختلاف هرچه بیشتر شود تغییری در حاصل ضرب ایجاد نمیشود. حالا شما این مستطیل را مربعی با ابعاد کاملا مساوی 50 درنظر بگیرید؛ حاصل ضرب این 2 عدد میشود 2500. یعنی بیشتر از زمانی که بین عرض و طول اختلاف وجود داشته باشد. همین موضوع را در مورد انتخاب همسر نیز درنظر بگیرید؛ اگر مجموع عقل و عشق را عدد 100درنظر بگیریم و درصدی را به عقل و بخشی را به عشق اختصاص دهیم حاصل چه چیزی میشود؟
هرچه میزان عقل یا عشق بیشتر باشد و تناسبی بین این 2 وجود نداشته باشد، حاصل یا برآیند هرکدام از اینها در زندگی کمتر و بیرنگتر میشود. هرچه این 2 موضوع به هم نزدیکتر و اختلاف کمتر باشد برآیند آنها که آرامش و تداوم زندگی عاشقانه همراه با تعالی است، بیشتر میشود.
مخالف تو بزرگترین معلم توست
زمانی در رابطه شاگرد و معلمی، بهدلیل اختلاف سنی و اختلاف معلوماتی که وجود دارد، همه چیز را میپذیری و میآموزی ولی در تعامل با فردی که هم سطح توست و در واقع همسر یا دوست توست اگر کاملا یکسان یا هماهنگ باشی چیزی نمیآموزی یا تعامل سازندهای نداری. زمانی برنده و پیروز هستی که در تعامل با فردی زندگی کنی که کاملا یا تا حدی مخالف تو باشد چون در این حالت بهشدت دنبال پیدا کردن عیبها و ایرادات توست و تو باید دائم دنبال آن باشی که این نقصها را برطرف کنی یا بپوشانی؛ همین باعث میشود تعالی پیدا کنی و در رابطهات پیشرفت کنی. حالا اگر این ارتباط فراتر از دوستی و در واقع در قالب زندگی مشترک باشد بهشدت تو را جلو برده و پرورش میدهد.
انتخابهای قدیمی پردوام بودند
در گذشته پدر، دامادش را در محل کار یا مسجد میدید و انتخاب میکرد و مادر هم عروسش را در مجالس زنانه یا محیطهای خاصی میدید و انتخاب میکرد. آنها فرد مورد نظرشان را از نظر شکل، شمایل، عقل و خانواده بررسی میکردند و وقتی به تشابههای خانوادگی یا عقلانی میرسیدند به پسرشان این دختر یا خانوادهاش را معرفی میکردند تا آشنایی بیشتری صورت بگیرد یا اینکه درصورت خواستگاری از دخترشان به آن خانواده جواب مثبت یا منفی میدادند. پدر و مادر کاری به موضوع عشق نداشتند فقط کار عقل با آنها بود به همین دلیل افرادی که از نظر عقلی خوب بودند یا ارزش فکر کردن داشتند را مدنظر قرار میدادند.
در زمان حال، قضیه برعکس شده. پسر یا دختر یکدیگر را در محیط دانشگاه، محل کار یا... میبینند و یک دل نه، صد دل عاشق میشوند، دل میبندند و همه حرفهایشان را میزنند؛ بعد از این ماجراها خانوادههایشان را در جریان میگذارند و میخواهند و اصرار دارند که خانوادهشان هم طرف را قبول کنند درحالیکه کمترین سنخیت و هماهنگی را با هم دارند و نتیجهاش این میشود که میبینیم.
تیپولوژی ازدواج
یکی از موارد مهم در انتخاب همسر شناخت تیپ ازدواجی خود و طرفتان است. براساس دستهبندی تیپ شخصیتی زنان و مردان در طبیعت 4 دسته معرفی میشوند.
تیپ اول در بین زنان، مادر است، عدهای از زنان همیشه مادر هستند. مادر بچهشان، مادر همسرشان، مادر همکارانشان و... اینها عادت دارند مثل مادر همه را زیر بال و پر خود بگیرند و مواظبشان باشند. مثالی که در طبیعت میبینیم مثل کبوتر که همیشه دنبال دانه دادن به بچههایش است. این افراد ذاتا علاقهمندند مادر بشوند حتی عدهای دوست دارند مادر بشوند حتی به قیمت آنکه همسرشان برود.
تیپ دوم همیشه محبوب است؛ شخصیتی است که دوست دارد همیشه محبوب باشد. محبوب پدر و مادر، محبوب همسر و... مهم نیست که ازدواج کرده باشند یا نه، دوست دارند همیشه مورد تمجید و تعریف باشند.
تیپ سوم تیپ خانم فاخر است؛ به این معنی که دوست دارند در جامعه کار کنند و فعال باشند، در خانواده یک مادر خوب و یک همسر ایدهآل باشند و همچنان که خودشان و موجودیتشان را حفظ میکنند محبوب و درنظر باشند.
تیپ چهارم تیپ غوغاسالار است؛ به این معنی است، که همیشه دوست دارند با هیاهو و قیل و قال به اهدافشان برسند. از ابتدای تولد با گریهوزاری و نق زدن به اهدافشان میرسند و تا پایان زندگیشان هم به همین شیوه به خواستههایشان میرسند.
درست متناظر این 4 تیپ زنانه، 4 تیپ مردانه هم وجود دارد. تیپ پدر که دوست دارند همیشه پدر یک خانواده باشند؛ کار کنند، پول در بیاورند و همراه خانواده تفریح و پیک نیک بروند. تیپ دون ژوان مردان تنوعطلبی هستند و دوست دارند همیشه محبوب باشند. تیپ مرد جذاب، یک مدیر موفق در کار یک همسر فوقالعاده و یک پدر مهربان.
تیپ شارلاتان و غوغاسالار مردانه که دست به هر کاری میزند. ظاهری کاملا موجه و نرمال دارد و در باطن بسیار درگیر و نامتعادل است. در مشاورهها ما راهنمایی میکنیم که تیپهای شخصیتی 2 طرف با هم هماهنگ باشند مثلا اگر تیپ شخصیتی پدر با تیپ شخصیتی مادر ازدواج کند بسیار عالی و موفق خواهد بود ولی اگر تیپ مادر با مرد دون ژوان ازدواج کند دائم درگیری و گرفتاری خواهند داشت چون او زندگی میخواهد و دیگری تنوعهای زندگی را. این تیپها، تیپهای پایه است و بهصورت ترکیبی هم دیده میشود. ما معمولا قطبها را درنظر میگیریم و در درجهبندیها بین کمترین تا بیشترین درصد آن را تعیین میکنیم. برای مثال بین سیاه و سفید، بینهایت رنگ خاکستری وجود دارد و درست عین این حالت وجود دارد که یک فرد میتواند در آن واحد چند حالت روحی مختلف و متفاوت داشته باشد.
کار دل با شما، کار عقل با مشاور
متاسفانه جامعه ما هنوز فرهنگ مشاوره را نمیفهمد و قبول ندارد. هنوز افراد فکر میکنند یا باید دیوانه باشند یا کارشان گیر پیدا کند تا پیش مشاور بروند. افرادی که برای مشاوره مراجعه میکنند، کسانی هستند که به آخر خط رسیدهاند ولی یکی از 2 نفر میخواهد زندگی کند و یکی دیگر میخواهد جدا شود. طرفی که میخواهد به زندگی ادامه دهد به هر دری میزند تا طرفش را راضی کند به همین دلیل با بروز مشکل و گرفتاری سراغ مشاور میروند وگرنه با نخستین اختلاف بهصورت توافقی طلاق را بر زندگی ترجیح داده و تمامش میکنند. درحالیکه مشاور بهدلیل تجربه و دانشی که در این زمینه دارد، میتواند به هر 2 طرف کمک کند تا تصمیم عاقلانهای بگیرند و برای دوام و بقا تلاش کنند نه فنا و قطع ارتباط. ما برای عدهای که میخواهند ازدواجی با ثبات داشته باشند و دلنگران عاقبت ازدواج شان هستند، تستهایی را طراحی کردهایم که براساس آن میزان تفاهم و همگنیهایشان را میسنجیم و بر همین اساس به آنها توصیه میکنیم روی تصمیمشان پافشاری کنند یا اینکه از ازدواج با فرد مورد نظرشان منصرف شوند.
-----» سایر مطالب مرتبط «-----