خلاقیت، کسب کردنی نیست، بلکه تقویت کردنی است! اگر شخصی ذاتاً خلاق است میتوان آن را خلاق نامید؛ نمیتوان به شخصی که خلاق نیست، خلاقیت داد، بلکه خلاقیت فقط و فقط، پرورش یافتنی است. به زبانی دیگر یعنی، خلاقیت اگر وجود دارد میتوان آن را پرورش داد ولی اگر وجود نداشته باشد نمیتوان آن را به وجود آورد. حال که مشخص شد مسئله مورد بررسی ما فقط در مورد پرورش خلاقیت است، ما در این مقاله، سبک و سیاق پرورش اصولی خلاقیت را در مباحثی به قرار زیر برای خوانندگان عزیز ارائه میکنیم: اینکه چه چیز خلاقیت نیست، چیستی خلاقیت، خلاقیت در آیات و روایات، تشخیص خلاقیت، سنجش خلاقیت، ایده پردازی، سرکوبی خلاقیت، سؤالات ایده برانگیز، راهکارهایی عملی جهت خلاقیت افزایی و...
مقدمه
خلاقیت یک محصول نیست، هر چند که حاصل آن در شنیدن، لمس کردن یا دیدن، مشهود است. خلاقیت، در حقیقت، فرایند تفکر و عمل است؛ روشی خاص برای زندگی است. متفکرین خلاق، واگرا هستند. آنها میدانند که برای حل یک مسئله بیش از یک راه است. آنها میدانند که برای یک پرسش، بیش از یک پاسخ، درست است. وقتی هم که به مانعی برمیخورند به دنبال راههایی دیگر میگردند. متفکرین خلاق، از بازی با یک فکر لذّت میبرند و هراسی از آزمودن آن ندارند.
وقتی خلاقیت را اینگونه ببینیم به اهمیت آن در آموزش کودکان پی میبریم. تفکر خلاق به کودکان در مدرسه کمک میکند؛ به آنها وقتی بزرگ میشوند و شغلی پیدا و با دیگران کار میکنند کمک میکند؛ وقتی آنها محتاج رهایی از استرس یا تجدید قوا هستند نیز به کمک آنها میآید.
چه چیز خلاقیت نیست؟
اکثر ما درباره خلاقیت با توجه به افراد فکر میکنیم. ما گرایش به این نحوه تفکر داریم که خلاقیت چیزی است که در یک شخص وجود دارد و چیزهایی شبیه به این جمله میگوییم: «این کودک خیلی خلاق است!»
اغلب اوقات مردم کلمه خلاق را به اشتباه به عنوان مترادف کلمه پر استعداد به کار میبرند. منظور آنها این است که کودک دارای استعداد غیر معمول در بعضی زمینهها میباشد و یا کودک از هوش بالایی برخوردار است. کودکی که در سن پایین در یک آزمون ضریب هوشی نمره فوقالعاده بالایی به دست میآورد، در حقیقت پر استعداد است.
خصوصیت دیگری که اغلب به عنوان نشانه خلاقیت اشتباه گرفته میشود نامتعارف بودن است. افرادی که دارای رفتاری عجیب هستند، با جامعه هماهنگ نمیشوند، دائماً رفتار ناجور دارند، حتی افرادی که از نظر عقلی به طریقی نامتعادل هستند ممکن است خلاق نامیده شوند. اما آیا عجیب بودن میتواند دلالت بر خلاقیت داشته باشد؟ پاسخ این سؤال پیچیده است؛ زیرا به آسانی میتوانیم نمونههایی از افراد خلاق معروف نام ببریم که از نظر عقلی نامتعادل و حتی دیوانه بودند.
بسیاری از روانشناسان، درست عقیدهای عکس آن دارند؛ افرادی بهتر میتوانند خلاقیت خود را به نمایش درآورند که از تشویقها و اختلالات عقلی دور باشند. افراد بسیار خلاق گرایش به عدم پیروی از جمع دارند اما علاوه بر آن تمایل دارند از نظر عقلی و احساسی قوی باشند. متفاوت بودن فقط به خاطر متفاوت بودن و به عنوان یک هدف به خودی خود برای خلاقیت کافی نیست. پس خلاقیت، همان هوش و یا پر استعدادی نیست و مانند نامتعارف بودن نمیباشد. به علاوه خلاقیت صرفاً تقلید یا از حفظ کردن مطالب نیست، صرفاً تصادف نیست، مانند زمانی که کودک دچار اشتباه میشود بدون تشخیص این مطلب که در این اشتباه مفهوم یا ارزشی وجود دارد و همچنین خلاقیت اندیشههای عجیب و غریب، نامنظم یا کنترل نشده نمیباشد.
خلاقیت چیست؟
هر چیزی که کودک انجام میدهد یا میگوید، میتواند خلاق به حساب آید در صورتی که دو ضابطه را تأمین نماید. اول آن که باید اساساً با کارهایی که کودک قبلاً انجام داده و تمام چیزهایی که قبلاً دیده یا شنیده است متفاوت باشد. دوم آن که فقط نباید متفاوت باشد بلکه باید صحیح بوده، در جهت رسیدن به یک هدف مفید باشد و به طریقی برای کودک جذاب یا معنیدار باشد. اغلب روانشناسان که در زمینه خلاقیت مطالعه میکنند این دو ضابطه را «تازگی» و «مناسبت» عنوان میکنند.
معیار تازگی کاملاً ساده است. رفتار کودک نمیتواند فقط تقلید یا گزارش چیزی که قبلاً دیده است باشد یعنی در محدوده رفتاری کودک باید تا حد زیادی تازه باشد. به منظور قضاوت درباره تازگی کار کودک باید اطلاعاتی در مورد آگاهی و تجربه گذشته کودک داشته باشیم.
معیار مناسب، پر دردسرتر است. این واژه به منظور رد کردن رفتارهایی که صرفاً عجیب هستند مورد استفاده قرار میگیرد، اما این مفهوم بیثبات است. اگر درباره ریاضیات یا علوم و یا گرامر صحبت کنیم در آن صورت آن چیزی مناسب است که درست باشد. اما در مورد هنر، داستان سرائی و نمایش چگونه است. در آن صورت چگونه میتوانیم درباره مناسبت صحبت کنیم؟! در نهایت باید از دید بیننده به آن نگریست. اگر رفتار تازه و عجیب کودک به طریقی خوشآیند یا ارتباطگرا یا معنیدار باشد در این صورت میتوان گفت مناسب است.
اگر بخواهیم در معنی لغوی وارد شویم مفهوم خلاقیت به عنوان «رفتار تازه و مناسب» دارای ارزشی ثابت و بری از هرگونه قضاوتی است. در صورتی که کلمه «مناسب» را به چیزی اطلاق کنیم که از نظر فنی درست و مفید باشد. رفتارهای مخرب، غیرقانونی و غیر اخلاقی میتواند به اندازه رفتارهای سازنده و مثبت، خلاق باشد. قبول این مسئله بسیار مشکل است؛ زیرا در عرف در کلمه خلاق مفهوم مثبت مستتر است. اما از خلاق تلقی کردن رفتارهایی که حتی زشت و ضد اجتماعیاند در صورتی که در رسیدن به یک هدف دارای تازگی و مناسبت باشند خیلی میتوان آموخت.
فرایند تفکر خلاق، صرف نظر از نتایج آن در اصل یکی است. هنگامی که مردم با موفقیت به راههای جدیدی برای انجام کارها، راههای جدید تفکر درباره چیزها، و راههای جدیدی برای ساختن چیزها دست مییابند بدان معنی است که آنها به طرق مشابهی فکر و عمل میکنند صرف نظر از این که آیا راه علاج سرطان را کشف کرده و یا گاز اعصاب اختراع کرده باشند. آن چه مهم جلوه میکند این است که ما به کودکانمان نه تنها مهارتهای لازم برای خلاق بودن را میآموزیم بلکه ارزشهایی را که برای استفاده از آن خلاقیت در جهت مثبت نیاز دارند یاد میدهیم.
«یاددهی» خلاقیت، مانع «یادگیری» خلاقیت میشود!
«هرگاه چیزی را به کودک آموزش میدهند مانع میشود تا کودک، آن را شخصاً کشف یا خلق کند». (ژان پیاژه)
کدامین آموزگار در پی آن است که شاگردان خود را از یاد گرفتن، کشف کردن و شوق به دانستن باز دارد؟ بدون تردید همان معلمی که کارش فقط یاد دادن است!
برخی از روانشناسان و روانپزشکان، بر این باورند که یکی از روشهای کارآمد و مؤثر در درمان اختلالات روانی، و کاهش شدت آنها استفاده از روش «وارونه سازی» در فرایند یاددهی- یادگیری است. بدین معنی که اگر بیمار از یک اختلالی نظیر وسواس رنج میبرد در ابتدا برای درمان او بهتر است که توصیه شود که همان افکار و اعمال وسواسی را که به صورت ناهشیار، غیر عمدی و اجباری انجام میدهد این بار از روی قصد و اراده و یادگیری هشیارانه آن را انجام دهد. آن گاه به تدریج شاهد کاهش روند اختلال او خواهیم بود؛ زیرا بیمار توانسته است یک رفتار ناهشیار را با «یادگیری ارادی» به سطح هشیار منتقل کند و همین کار موجب میشود که مشکل بیمار کمتر شود. در واقع او با «یادگیری» رفتار وسواسی، «مانع» بروز افکار وسواسی میشود!
این عده از روانشناسان حتی برخی از حالات و خلقیات منفی را نیز از راه یاددهی- یادگیری آگاهانه تنظیم و تعدیل میکنند. به عنوان مثال، کسی که از پرخاشگری رنج میبرد برای کمک به او توصیه میکنند که در هنگام خشمگین شدن، تلاش کند که خود را به طور ارادی و عمدی خشمگین کند، آنگاه بر اثر این تلاش آگاهانه، خشم ناآگاهانه او کاهش مییابد. با این روش هشیارانه میتوان بیمار را از آنچه به شکل ناهشیار آزارش میدهد نجات داد. در واقع، با یادگیری همان رفتار نابهنجار، و ارادی ساختن آن، میتوان از شر آن رها شد. «پس هرگاه یاد بگیریم که چگونه خشمگین شویم، آنگاه میتوانیم خشم خود را از خود به در کنیم» و...
پس برای از بین بردن برخی از رفتارها، «یادگیری» چگونگی پدید آمدن آن رفتارها لازم است. و اگر آنچه را که در «عالم ناهشیار» پدید میآید بتوانیم از روی قصد و اراده به «سطح هشیار» منتقل کنیم آنگاه روش کنترل و پیشبینی آن را به دست گرفتهایم. اگر آموزش را صرفاً ابزار و زمینهای برای «استخراج» و «برکشیدن» چیزی از درون به برون تلقی کنیم، آنگاه این نوع «آموزش» میتواند منجر به «پرورش» خلاقیت شود. اما اگر آموزش به معنای افزودن چیزی از برون به درون (آنچه که در اغلب نظامهای آموزشی رایج است) تلقی شود نه تنها استعداد خلاقیت و نوآوری را پرورش نمیدهد بلکه آنچه را از درون در حال شکفتن است، به تدریج میخشاند و این همان معنایی است که از آن تحت عنوان «آموزش آسیبزا» یاد میشود.
اما راه درک خلاقیت و کشف روشهای آن چیست و چگونه میتوان بدون آموزشهای برونی از استعداد خلاقیت و نوآوری برخوردار شد؟ در پاسخ به این پرسش میتوان گفت: برای درک خلاقیت، باید با خلاقیت زندگی کرد تا بتوان آن را به تجربه خلاق در آورد و تجربه خلاقیت در هنگامه نابهنگام «خود بودگی» قابل حصول است؛ هنری که به تعبیر «سورن کیگارد» فیلسوف اگزیستالیست، شهامتی والا را از فردی «والا یافته» میطلبد. کشف خویشتن به قصد «خود بودن» که با دور شدن از نقش بازی و تقلیدگری و تلقینپذیری، و آزاد شدن از الگوهای تحمیلی و آموزههای اجباری همراه است نیازمند شهامتی سترگ و تحمل ملامتهای بزرگتر است!
زمانی که آدمی خلاقیت را تجربه میکند، آن لحظه در عمق و مرکزیت وجود خویش به زیبایی متین و با کرنش جمیل مستقر میشود. جایی که تمام انرژیهای او آزاد میشود و او سرشار از توان و نیروی لایزال و نامحدود میشود. نیرویی همراه با نشاط و لذت، و شوق دانستن برای دست یافتن به آنچه در سرشت او نوشته شده است؛ این فرایند، همانا رسیدن به تمامیت خود و خودشکوفایی کامل است؛ در چنین مقام والایی است که لذت دائمی و نشاط فطری بدون دلیل بیرونی، همه وجود آدمی را در بر میگیرد.
باری، ذات و طبیعت انسان خلاق از بیباکی، شهامت، گستاخی و ویرانگری سازنده ترکیب یافته است؛ چیزی که جوهره «خلاقیت ناب» را تشکیل میدهد و نمیتوان این خصوصیات «خود آورده» و «خود انگیخته» را با «آموزشهای مدرسهای» یا از طریق «کتابهای درسی» به ارمغان آورد. وظیفه آموزگاران در تقویت روح خلاقیت و نوآوری نو آموزان، آموزشهای روشهای خلاقیت به آنها نیست، بلکه برداشتن موانع شکوفایی بذر خلاقیتی است که در وجود آنها به ودیعه نهاده شده است و این موانع، چیزی جز عوامل آموزشی حاکم بر ذهن آنها نیست! در اینجا نقش اصلی آموزگار، نه دخالت در «متن»، بلکه قرار گرفتن در «حاشیه» است. هر قدر «نقش فاعلی» معلم، ضعیفتر باشد، نقش فاعلی دانشآموز قویتر میشود؛ هر قدر دخالت معلم کمتر باشد، فعالیت دانشآموز بیشتر میشود.
راهنمای عملی برای تشخیص خلاقیت در کودکان
اگر کسی از شما بخواهد که یک ارزیابی درست از میزان هوش و زرنگی کودکتان انجام دهید ممکن است نتیجهای که کودک در بعضی آزمونهای عینی به دست آورده است، مانند آزمون کسب دستآوردها، آزمون بورس تحصیلی، امتحان ورودی یا آزمون ضریب هوش اشاره کنید. و اگر کسی از شما بخواهد یک ارزیابی درست از میزان خلاقیت کودکتان انجام دهید ممکن است لازم باشد نتیجهای از یک آزمون خلاقیت به دست آورید. در حقیقت چنین آزمونی وجود دارد و بسیاری از کودکان آن را در مدرسه گذراندهاند. آزمونهای خلاقیت که در مدرسه انجام میشود معمولاً حاوی این نوع سؤالات است:
* چند کاربرد برای یک (آجر یا یک گیره کاغذ و ...) پیشنهاد میکنید؟
* چگونه میتوان این اسباب بازی را بهتر کرد؟
* چه چیزی میتوانید با این خط مارپیچ درست کنید؟
* چه نوع پایانی میتوانید برای این داستان بیندیشید؟
* اگر فردا از خواب بیدار شویم هر کس بیست سانتیمتر بلندتر شده باشد چه اتفاقی میافتد؟
از پاسخ کودکان به این سؤالات طبق چهار ضابطه کلی نتیجهگیری میشود:
1) تعداد پاسخهایی که کودک به یک سؤال میدهد هرچه بیشتر باشد بهتر؛
2) انواع مختلف پاسخهایی که کودک میدهد مانند انواع مختلف کاربرد یک آجر، استفاده از آن در وزن کردن اشیاء، استفاده از آن در ساختن چیزها و ...؛
3) غیرمعمول بودن پاسخهای کودک در مقایسه با پاسخهایی که سایر کودکان میدهند؛
4) تا چه اندازه کودک درباره هر پاسخ توضیح میدهد.
بدون تردید این آزمونها میتواند تا حدی تواناییهای ذهنی مربوط به خلاقیت را اندازهگیری کند. اما بسیاری از تواناییهای دیگر مانند انگیزه، نقشی حیاتی در تفکر خلاق، بازی میکنند که در آزمونهای خلاقیت بدان توجهی نمیشود. بدین ترتیب اگر کودک شما در آن آزمونها نتیجهای عالی به دست آورد خوشحال خواهید شد؛ زیرا بعضی از مهارتهای خلاقیت هم اکنون در او وجود دارد. اما اگر کودکتان این آزمونها را به خوبی نگذراند دلیلی برای ناامید شدن وجود ندارد. چنین مهارتهایی را همیشه میتوان پرورش داد.
آزمونهای خلاقیت زیانهای دیگری دارد. اغلب آنها در شرایطی نظیر امتحانات مدارس انجام میگیرد که کودکان احتمالاً مضطرب بوده و در افکارشان انعطاف نخواهند داشت. از وضع ظاهری مدرسه ممکن است کودکان نتیجهگیری کنند که پاسخهای «صحیح» و «غلط» وجود دارد که در حقیقت در بعضی از این آزمونها چنین است. اگر معنای پاسخهای خلاق، تازه بودن آنها باشد، فقط در جستجوی پاسخهای خاص بودن، مفهوم زیادی پیدا نمیکند. و توجه به تعداد پاسخها به عنوان معیار خلاقیت صحیح به نظر نمیرسد.
اگر والدین و مربیان برای تشخیص میزان خلاقیت کودکان از مشاهدات دقیق خود سود جویند و به آزمونها صرفاً به چشم اطلاعات مکمل نگاه کنند آسوده خاطرتر خواهند بود. در حقیقت مشاهدات آگاهانه به دو طریق مهم بر آزمودن برتری دارد.
نخست، مشاهده بر روی رفتار کودک تأکید دارد و نه خود کودک به عنوان شیئی که باید مورد آزمون قرار گیرد. این مطلب موجب اجتناب از مسئله طبقهبندی کردن و برچسب زدن میگردد. یک مربی به جای آن که بگوید: «احمد خیلی خلاق است» میتواند عبارات مفیدتری مانند «وقتی به احمد اجازه داده شود که خودش موضوع را در قالب رهنمودهایی که آزادی او را محدود نکند انتخاب نماید بسیار خلاق میباشد.» و یا «اشعاری که احمد میگوید خیلی خلاقانهتر از داستانهایی که مینویسد به نظر میرسد.» را به کار برد. و نیز والدین به جای این که بگویند: «به نظر میرسد که احمد هنگام بازی با اعضای خانواده کارهای تازهای انجام نمیدهد؛ اما در اختراع بازیها با دوستانش از خود خلاقیت نشان میدهد.»
مزیت دوّم مشاهده، این است که احتمالاً نتایج آن دقیقتر میباشد. چنانچه پیش از این گفتیم آزمونهای خلاقیت بسیار محدود است. احتمالاً مشاهده دقیق به میزان بیشتری تواناییها و انگیزههایی را که موجب تقویت خلاقیت میگردد آشکار میسازد. به علاوه آگاهی بیشتر از طرز عمل کودک به ما اجازه خواهد داد بگوییم آیا برای یک کودک یک رفتار تازگی دارد یا نه.
چگونه میتوانید یک ارزیابی منطقی از خلاقیت کودک خود به عمل آورید؟ مهمترین قدم اول پرورش هوشیاری درباره خلاقیت است. نوعی عزم راسخ برای آن که در هر زمان که با کودکتان هستید خلاقیت را در دستور کار ذهنی خود قرار دهید. به علاوه به خاطر داشته باشید که قضاوت در مورد خلاقیت کودکان همیشه آسان نیست. اما نگران نباشید اگر شما با دقت مواظب کودک خود باشید و فکر کنید که خلاقیت حقیقی را میبینید مطمئناً متوجه آن خواهید شد. البته کودکان در سنین مختلف، انواع متفاوتی از رفتارهای خلاق را نشان میدهند. فضاهایی که کودکان در آن خلاقیت خود را بروز میدهند و میزان خلاقیتی را که از خود نشان میدهند بستگی به آموزش آنها، تجربه و سطح پرورش فکری و جسمی آنها دارد.
فرایند خلاقیت
خلاق بودن مانند تهیه کردن سوپ است، محققین پنج مرحله را در فرایند خلاقیت تشخیص دادهاند. مرحله اول ارائه مسئله است، زمانی که وظیفه تعیین میگردد. آن هنگام که به شما گفته میشود کمی سوپ تهیه نمایید و یا شاید تصمیم بگیرید که میخواهید کمی سوپ تهیه کنید.
مرحله دوم از فرایند خلاق، آماده کردن است. این زمانی است که تمام اطلاعات و منابعی که برای حل مسئله و یا انجام وظیفه ضروری است جمعآوری میکنید یعنی وقتی که تمام مواد مورد نیاز برای تهیه سوپ را از قفسهها و یخچال بیرون میآورید.
مرحله سوم فرایند خلاق، همان مرحلهای است که اغلب مردم به عنوان خلاقیت میشناسند، یعنی ایجاد ایدهها یا امکانات. در این مرحله، آشپز اجزاء تشکیل دهنده سوپ را به بهترین روشی که به نظر میرسد با هم مخلوط میکند؛ ممکن است بیشتر از رشته یا سبزی و یا گوشت استفاده کند و یا ممکن است یک مخلوط آماده باشد. توجه کنید که فرایند نهفتگی، بعضی مواقع در مرحله سوم اتفاق میافتد. نهفتگی یعنی رها کردن مسئله برای مدتی. این عمل برای رسیدن به ایدهها و جنبههای جدید بسیار مؤثر است. مانند آن که بگذارید سوپ برای مدتی طولانی آهسته بجوشد که در نتیجه آن، بعضی مواقع طعم بهتری به دست میآید.
مرحله چهارم فرایند خلاقیت، اعتباریابی است یعنی آزمودن امکانات مختلفی که در مرحله سوم ایجاد شده. این هنگامی است که آشپز سوپ را میچشد تا ببیند آیا سوپ خوب شده است یا نه؟
مرحله پنجم یا آخرین مرحله، ارزیابی نتیجه میباشد. در این قسمت یا تصمیم به متوقف ساختن گرفته میشود؛ زیرا وظیفه با موفقیت به پایان رسیده است، یا مجدداً آن را مرور میکنند؛ زیرا نتیجه کاملاً رضایتبخش نبوده است و یا آن که آن را متوقف میسازند؛ زیرا امکان به دست آوردن نتیجهای مناسب وجود ندارد. در این مرحله آشپز میتواند لبخند رضایت بر لب آورده، آماده کشیدن سوپ شود یا با تغییراتی که در ذهن دارد به سراغ سوپ برود و یا همه آن را دور بریزد و آشپزخانه را ترک کند.
سنجش خلاقیت
تُرَنس چهار مؤلفه برای سنجش خلاقیت فردی بیان کرد:
* روانی: توانایی تولید ایدههای متعدد؛
* انعطافپذیری: توانایی تولید ایدههای بسیار متنوع؛
* پرداختن به جزئیات: توانایی ایجاد، پیرایش، شرح مفصل یا تکمیل یک ایده؛
* اصالت و ابتکار: توانایی تولید ایدههای غیر معمول و نادر و نه ایدههای پیش پا افتاده یا بدیهی.
اخیراً آموزگاران ترجیح دادهاند برای سنجش خلاقیت، از وسائل گوناگون یعنی نظارت بر کار، رفتار و گفتار شاگردان بهره ببرند. برای شناسایی معیارهای مربوط به سنجش خلاقیت، تلاشایی صورت گرفته است. مثلاً «بسمر» و «ترفینگر» این معیارها را بدین صورت گروهبندی کردهاند:
* تازگی: تازه بودن فرآورده از نظر تکنیکها، فرایندها و مفاهیم. همچنین توانایی یک فرآورده به برانگیختن فرآوردههای خلاقانه بیشتر که برگرفته از آنند یا پتانسیل یک فرآورده برای تغییر یا ایجاد تغییری اساسی در رویکرد؛
* راه حل: میزان برآورده شدن یک نیاز یا حل شدن یک وضعیت توسط یک فرآورده؛
* ترکیب: میزانی که یک فرآورده، عناصر نامشابه را به صورت یک کل منسجم ترکیب میکند و در نتیجه معیارهایی همچون پیچیدگی ظرافت، جذابیت، ابرازگری، کامل بودن و کیفیت ساخت و پرداخت را در بر میگیرد.
ایده پردازی
کودک باید انواع رفتارها و طرز برخوردهایی را که سبب میشوند جنبه مثبت بودن انسان، ضعیف شود و مانع حل مسئله میشود، کشف کند. کودک با ظرافت در برابر این نوع رفتارها غیر حساس میشود؛ زیرا امیدوارانه و عاقلانه نتیجه میگیرد که آنها مخرب میباشند. کودکان باید این نکته را کشف کنند که وقتی اطرافیان آنها انتقادگیر هستند، ایدهپردازی مشکل است. بعضیها به جای شرکت در کار گروهی ترجیح میدهند از دیگران انتقاد کنند. هنگامی که دیگران موقعیت را خندهدار، کسل کننده و یا فرصتی برای منفی بودن مییابند، در اقلیت بودن جرآت میخواهد. موقعیت بازی کردن نقش محیطی را برای حل مسائل و یا مثبت بودن فراهم نمیکند. مناسبتهای بیشتر نشان میدهند که برای منفی بودن، خندهدار بودن، حامی بودن یک زمان و مکان وجود دارد. مهمترین درس از این گفتهها آن است که بدانیم چه زمان چه کار کنیم.
سرکوبی خلاقیت
شور و عشق از آسیبپذیری مصون نیست. حتی کودکانی که دارای انگیزهای بسیار قوی میباشند ممکن است در نتیجه محیط منع کننده به شدت تضعیف شده و در نتیجه خلاقیت آنها سرکوب شود. چنین محیطی در کجا وجود دارد؟ آیا نمونه آن سیستمهای متداول در مدارس سنتی سختگیر و محیط خانهای محافظه کار، کهنهپرست و آمرانه دیده میشود؟ متأسفانه فقط چنین شرایطی قابل انعطاف و محافظهکارانه مقصر به حساب نمیآیند. حتی آنهایی که کاملاً دارای تمایلات خوب هستند میتوانند سهواً وضعیتی به وجود آورند که برای سلامتی خلاقیت کودکان ما مضر باشد.
مسئله این است که وقتی بخواهیم به کودکان خود کمک کنیم تا توانایی بالقوه خود را تشخیص دهند سعی میکنیم آنها را مجبور به یادگیری و انجام کار نماییم. «اجبار» فقط به معنی تنبیه تهدیدآمیز و یا وضع قوانین خشک نیست بلکه به معنی استفاده بیش از حد از جایزه و تأکید بیش از حد به تشویق نیز میباشد. چنانچه آلبرت اینشتین در سرگذشت زندگی خود میگوید: «هر نوع اجبار، لذّت صرف را که از به دست آوردن معلومات و استفاده از آن به طریق خلاق ایجاد میگردد تضعیف میسازد.» اشتباه بزرگی است که فکر کنیم لذّت مشاهده و جستجو از راههای اجبار و حس وظیفه برانگیخته میگردد.
پدران و مادران کودکان خیلی خلاق
روشهایی که این پدران و مادران به کار میبرند:
* من برای عقاید فرزند خود احترام قائل هستم و او را تشویق به بیان آنها میکنم.
* من احساس میکنم یک کودک باید برای فکر کردن، رؤیا دیدن و حتی وقت خود را به بطالت گذراندن فرصت داشته باشد.
* من اجازه میدهم فرزندم بسیاری از تصمیمها را خودش اتخاذ کند.
* من و فرزندم اوقات صمیمانه و گرمی را با یکدیگر میگذرانیم.
* من فرزندم را تشویق میکنم کنجکاو باشد و درباره چیزها کاوش و سؤال کند.
* اطمینان حاصل میکنم که فرزندم میداند آنچه او آزمایش نموده و یا انجام میدهد مورد تأیید من میباشد.
آن چه این پدران و مادران برای آموختن کاری به فرزندشان انجام میدادند.
* کودک را تشویق میکردند.
* رفتاری گرم و حمایت کننده داشتند.
* عکسالعمل آنها نسبت به کودک، رفتاری برای بالا بردن روحیه او بود.
* به نظر میرسید از آن موقعیت لذّت میبرند.
* از بودن با کودک خود خرسند بودند.
* حامی و مشوق کودک بودند.
* قادر به برقراری روابط خوب کاری با کودک بودند.
* کودک را تشویق با انجام کار، به طور مستقل میکردند.
پدران و مادران کودکان کمتر خلاق
روشهایی که این پدران و مادران به کار میبرند:
* من به فرزندم میآموزم که وقتی رفتار بدی داشته باشد به طریقی تنبیه خواهد شد.
* من به فرزندم اجازه نمیدهم نسبت به من عصبانی شود.
* سعی میکنم فرزندم را از کودکان یا افراد فامیل که دارای عقاید یا ارزشهای متفاوتی از ما هستند دور نگه دارم.
* من معتقدم که یک کودک باید فقط دیده شود ولی صدایش شنیده نشود.
* احساس میکنم فرزندم کمی موجب ناامیدی من است.
* اجازه نمیدهم کودکم تصمیمیات مرا مورد سؤال قرار دهد.
آن چه این پدران و مادران برای آموختن کاری به فرزندشان انجام میدادند.
* مایل بودند به کارها بیش از حد نظم بدهند.
* مایل به کنترل کار بودند.
* مایل به ایجاد راه حلهای خاصی برای آن کار بودند.
* نسبت به آن موقعیت رفتاری خصمانه داشتند.
* از کودک انتقاد کرده عقاید و پیشنهادات او را رد میکردند.
* به نظر میرسید از کارهای کودک خجالت میکشیدند، و به او افتخار نمیکردند.
* در یک مبارزه قدرت با کودک وارد میشدند و در واقع بین کودک و پدر و مادر رقابت وجود داشت.
* در مقابل مشکلات تسلیم میشدند و عقبنشینی میکردند و از کنار آمدن با مشکلات سر باز میزدند.
* به کودک فشار میآوردند برای انجام کارها اقدام نماید.
با کودک ناشکیبا بودند.
جعبه خُردهریز
فراهم آوردن فرصت جهت استفاده از روشهای آزادانه برای «ساختن چیزی» که تکلیف مدرسه است. احتمال دارد کودکان درباره این تکلیف سؤالاتی بپرسند. شما باید از پاسخ دادن امتناع کنید و فقط این جمله را تکرار کنید: «چیزی درست کنید.» قسمتی از هدف این تمرین آن است که ببینید چند کودک خود را مقید به شرطی کردهاند که فرض میکنند حقیقت داشته است. به علاوه شما نباید کودکان را به جهت معینی هدایت کنید، یعنی مثلاً به او بگویید که به آن موتوری اضافه کند و یا مجسمهای بسازد.
وقتی ذهن شما خالی میشود، چه کار میکنید؟
به کودک بگویید که قرار است در پنج دقیقه تا آنجا که میتواند ایدههای خود را درباره یک مسئله داده شده بنویسید. تأکید کنید هدف این است که تا آنجا که میتواند در زمان تعیین شده نظرها و ایدههای بیشتری را بنویسد. به خوب و بد بودن نظرها و ایدهها در این مقطع اهمیت ندهید.
فعالیت: به چه طریق میتوانم یک ............. را اصلاح کنم؟
تک تک کلمات زیر را در جای خالی قرار دهید و از کودک بخواهید که ایدههای خود را ظرف پنج دقیقه درباره آن بنویسید.
«صندلی، فنجان چای، فرش، ماشین حساب، رستوران، اتومبیل، کمد، قفسه کتابخانه، هواپیما، میز تحریر، زمین بازی، ساعت و...»
سؤالات ایده برانگیز
سؤالات ایده برانگیز شامل فهرستی از سؤالات مختلف است که میتوانند برای برانگیختن قدرت تصور و تولید ایدههای زیاد در مورد موضوع خاص، مؤثر واقع شوند. نحوه استفاده از این فهرست به این صورت است که ابتدا باید موضوع اصلی و یا مسئلهای که میخواهید در مورد آن، ایده و راه حل پیدا کنید را با هر یک از سؤالات این فهرست مورد پرسش قرار دهید. در این حالت پاسخ به هر سؤالی که مطرح میشود ممکن است توأم با پدید آمدن یک ایده جدید در مورد موضوع مورد نظر باشد. بسیار اتفاق میافتد که این ایده حاصله، کاملاً ابتکاری و ارزشمند است.
1) کاربردها و استفادههای دیگر:
* آیا میتوان از این وسیله استفاده دیگری نمود؟
* این وسیله چه کاربردهای دیگری میتواند داشته باشد؟
* آیا این مواد میتوانند کاربردی داشته باشند؟
* چه چیز دیگری را میتوان از آن ساخت؟
* چگونه میتوان آن را تغییر داد تا کاربرد جدیدی پیدا کند؟
* طرح این مسئله چه استفادههای دیگری ممکن است داشته باشد؟
2) مشابهت
* چه چیز دیگری شبیه به این وجود دارد؟
* چه ایده مشابه دیگری از آن استنباط میشود؟
* آیا در گذشته چیزی مشابه این وجود داشته است؟
* چه شباهتهایی میان آنها وجود دارد؟
* این را شبیه چه چیزی میتوان ساخت؟
* آیا مسائل مشابهی وجود دارد؟
* چگونه میتوان مشابه آن را به وجود آورد؟
* چه اهداف مشابهی را میتوان طرح کرد؟
3) تغییر
* چگونه میتوانیم آن را تغییر دهیم؟
* تغییر رنگ؟ تغییر بو؟ تغییر طعم؟ تغییر صدا؟
* تغییر طول؟ تغییر عرض؟ تغییر ارتفاع؟ تغییر قطر؟
* تغییر مقدار؟ تغییر حجم؟ تغییر اندازه؟ تغییر فاصله؟
* تغییر سرعت؟ تغییر حرکت؟ تغییر زمان؟ تغییر مکان؟
* تغییر جنس؟ تغییر طرح؟ تغییر شکل؟ تغییر نقشه؟
* تغییر زاویه دید؟ تغییر اهداف؟ تغییر صورت مسئله؟ تغییر معنی؟
4) بزرگ نمایی
* آیا میتوان آن را بزرگتر کرد؟
* چه چیزی را میتوان به آن اضافه نمود؟
* اگر وقوع آن مکرر شود چه خواهد شد؟
* چطور است محکمتر ساخته شود؟
* اگر تعداد آن بیشتر شود چه میشود؟
* آیا میتوان آن را تکثیر کرد؟
* اگر نیرومندتر گردد چگونه خواهد بود؟
* طولانیتر؟ بلندتر؟ بالاتر؟
* ضخیمتر؟ پهنتر؟ برجستهتر؟
* آیا میتوان آن را ضرب کرد؟
* اگر آنها را با هم جمع کنیم چه میشود؟
* نمونه غولپیکر آن چگونه خواهد بود؟
5) ترکیب
* چه چیزی را میتوان با آن ترکیب کرد؟
* چطور است مخلوط کنیم؟
* اهداف را با یکدیگر ترکیب کنیم؟
* اتصال آن به چیز دیگر چگونه خواهد بود؟
* چطور است کنار یک دیگر قرار گیرند؟
6) جانشین سازی
* چه چیزی را میتوان جایگزین آن کرد؟
* چه کسی به جای آن قرار گیرد؟
* چه اهداف دیگری را جایگزین نماییم؟
* چه زمان دیگری به جای آن؟
* چه مکان دیگری به جای آن؟
* چه فرایند دیگری؟
7) کوچک نمایی
* آیا میتوان آن را کوچکتر نمود؟
* چه چیزی را از آن میتوان حذف کرد؟
* اگر تعداد آن کم شود چه خواهد شد؟
* اگر از وقوع آن کاسته شود چطور است؟
* آیا میتوان آن را سبکتر نمود؟
* چگونه میتوان آن را متراکمتر و فشردهتر کرد؟
* نمونه مینیاتوری آن چگونه خواهد بود؟
* اگر آن را تجزیه کنیم چه میشود؟
* پایینتر؟ کوتاهتر؟ نازکتر؟
* سادهتر؟ مختصرتر؟ خلاصهتر؟
* آیا میتوان آن را تقسیم کرد؟
* آیا میتوان آن را تفریق نمود؟
8) تغییر ترتیب
* اگر اجزاء را جا به جا کنیم چه میشود؟
* اگر وضعیت را تغییر دهیم چه میشود؟
* آیا میتوانیم علت و معلول را جا به جا کنیم؟
* اگر مراحل را جا به جا کنیم چه میشود؟
* اگر قبل از آن بیاید چگونه است؟
* اگر بعد از آن بیاید چطور؟
پرورش عملی خلاقیت در کودکان (2)