دکتر علیرضا متحدی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

مرد خردمند هنر پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه اندوختن
با دگری تجربه بردن به کار!

مهمترین ابزار قدرت و موفقیت در زمانه حاضر "آگاهی" است. اگر افراد قبل از هر اقدامی جستجوی اطلاعات نمایند، و اگر صاحبان دانش و تجربه و اندیشه، احساس وظیفه کنند که تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهند، همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیمات درست تر، جلو خسارات و شکستها را گرفته و استفاده بهتری از عمر و انرژی خود داشته باشند.

در این پیج اطلاعاتی در حوزه حقوق و روانشناسی که دارای جذابیت، و عمدتا مورد نیاز مردم است منتشر می شود. باشد که مورد رضایت و استفاده قرار گیرد.
همچنین تلاش می شود در حد امکان سوالات حقوقی عزیزان را پاسخگو باشیم. می توانید سوالات خود را در پیامرسانهای داخلی مطرح فرمایید. در اولین فرصت و در حد مقدورات پاسخ کافی ارائه خواهد شد.

تابلو اعلانات

قوانین یادگیری

اطلاعاتی را که کودک از محیط بدست می آورد، براساس قوانین خاص یادگیری استوار است. آگاهی از این قوانین می تواند والدین و مربیان را در امر تعلیم و تربیت کودک یاری دهد.
دانشمندان در زمینه کشف قوانین یادگیری مطالعات پی گیری انجام داده اند تا بتوانند آن قوانین را به صورت علمی، تحلیل نمایند و بدانند که انسان چگونه یاد می گیرد. روانشناسی از دیر زمان، موضوع یادگیری را به طور بنیادی مورد تحلیل قرار داده است. از دیدگاه روانشناسی ، هر نوع محرکی ابتدا به وسیله حواس پنجگانه به مغز منتقل شده و احساس را به وجود می آورد سپس آن محرک به وسیله روان به ادراک درمی آید و آموخته شده و نگهداری می شود.
بنابراین یادگیری انسان براساس دخالت دو عامل ایجاد می گردد:
1- حواس پنجگانه، اعصاب حسی و مغز
2- روان و قلب
تمام اطلاعاتی که انسان در بدست آوردن آن تلاش و کوشش می کند، براساس این دو عامل بوجود می آیند. برای تحلیل اینکه این دو عامل چگونه در امر یادگیری دخالت دارند، بطور جداگانه آنها را مورد بررسی قرار می دهیم.
رابطه حواس پنجگانه با یادگیری
انسان به وسیله اندامهای حسی خود با جهان خارج ارتباط برقرار می کند. این اندامها عبارتند از؛ بینایی، شنوایی، لامسه، بویایی و چشایی. هرکدام از این اندامها به وسیله محرکی تحریک می شوند. بطور مثال؛ نور و رنگها اندام بینایی را تحریک می کنند و صوت محرک اندام شنوایی، گرما و سرما محرک لامسه، بوها محرک بویایی و مواد غذایی محرک چشایی می باشند. هرکدام از این محرکات، اعصاب موجود در اندام حسی را تحریک می کنند. اثر تمام محرکات پس از تحریک شدن به وسیله اعصاب حسی به نواحی خاصی در دستگاه عصبی مرکزی(مغز)منتقل می گردند. همه عوامل فوق، ایجادکننده یک احساس می باشند. نور و رنگ محرک بینایی، صدا محرک شنوایی، سرما و گرما و زبری و نرمی محرک لامسه، بوها محرک بویایی و مزه ها محرک چشایی می باشند.
عامل دوم ایجاد کننده احساس، حواس پنجگانه می باشند که عبارتند از؛ بینایی، شنوایی، لامسه، بویایی و چشایی. هر محرکی باید بوسیله یکی از این حواس به مغز منتقل گردد. گاهی ممکن است دو یا چند محرک همزمان بوسیله چند حواس به مغز منتقل شود. بطور کلی اثر هر محرکی می تواند به وسلیه اعصاب حسی به مغز منتقل گردد.

عامل سوم و چهارم ایجاد احساس، عصب حسی و دستگاه عصبی مرکزی می باشد. احساس زمانی به وجود می آید و به ادراک منجر می گردد که محرکات به وسیله یکی از حواس پنجگانه و اعصاب حسی به بخش معینی از دستگاه عصبی مرکزی(مغز)منتقل شوند. بنابراین می توان گفت که یک احساس از چهار عامل تشکیل یافته است:
1- محرک؛ که عبارتند از محرکات نوری؛ صوتی؛ شیمیایی؛ حرارتی.
2- اندام های حسی؛ که شامل: چشم، گوش، لامسه، بینی و زبان می باشند.
3- اعصاب حسی؛ که عامل ارتباط و انتقال دهنده محرکات به مغز می باشند.
4- دستگاه عصبی مرکزی(مغز)؛ که دارای نواحی مختلفی برای هرکدام از محرکات می باشد.
دستگاه عصبی مرکزی(مغز)نقش بسیار تعیین کننده ای در فرایند احساس دارد. این موضوع در روانشناسی و زیست شناسی با وسعت فراوانی مورد مطالعه قرار گرفته است.


رابطه یادگیری با روان

اثر محرکات پس از تحریک حواس پنجگانه، بوسیله اعصاب حسی به مغز منتقل می شوند و عامل احساس را بوجود می آورند و سپس بوسیله روان به ادراک درمی آیند. بنابراین می توان دریافت که حواس پنجگانه و اعصاب حسی و مغز، عامل احساس، و روان عامل ادراک می باشد.

بهتر است فرایند احساس و ادراک را با مثالی مورد بررسی قرار دهیم. تصور کنید کودکی از همان ابتدای تولد از مادر، نابینا متولد شده باشد. این کودک به موجب اینکه یکی از اعضای احساس، یعنی اندام بینایی او دارای اختلال است، نمی تواند محرکات نوری را دریافت کند و به دلیل عدم وجود چنین احساسی، ادراک او نیز دچار اختلال می باشد. به عبارتی، به دلیل اختلال در احساس بینایی، ادراک بینایی او نیز دچار اختلال است و به همین دلیل ادراک بینایی او نمی تواند عمل بکند. این کودک با همین موقعیت، رشد می کند و به سن بلوغ می رسد. تصور کنید که در این زمان پزشک جراح ماهری ادعا می کند که می تواند بینایی این کودک را به او برگرداند و کودک پس از این عمل جراحی بینایی خود را بازمی یابد.

اگر اکنون در مقابل دیدگان این کودک یک صفحه آبی رنگ (یا هر رنگ دیگر)قرار دهیم و از او بخواهیم مفهوم آن رنگ را برای ما بگوید، آیا خواهد توانست؟ بطور مسلم او نخواهد توانست به سؤال ما جواب درست بگوید؟ می دانید چرا؟
زیرا احساس او تا مرحله بلوغ معیوب بود و بدین لحاظ هیچگونه ادراکی نسبت به هیچ رنگی در ذهن او وجود نداشت و به همین جهت نمی توانست رنگها را مورد شناخت و تفسیر قرار دهد. به عبارت دیگر، او اکنون احساس (بینایی)دارد، ولی ادراک (بینایی)ندارد.  اگر در این مرحله به او بگوئیم؛ این رنگی که مشاهده می کنی، رنگ آبی است. با شنیدن این کلمه، در ذهن او مفهوم رنگ آبی به ادراک می رسد بطوری که بعدها هر رنگ مشابهی مانند رنگ آبی آسمان را مشاهده کند، خواهد گفت به رنگ آبی است. ذهن او اکنون دارای ادراک رنگ آبی است و بتدریج، دیگر مفاهیم پس از دریافت به وسیله احساس در ذهن او به ادراک منجر خواهند گردید.
این مثال ثابت می کند که احساس غیر از ادراک است و اگر احساس فردی ناقص باشد ادراک او نیز به تبع آن ناقص خواهد بود.
ادراک انسان منحصر به بینایی نیست؛ بلکه در مقابل هر احساسی، ادراکی وجود دارد یعنی در مقابل هر احساس شنوایی، لامسه، بویایی و چشایی؛ ادراک شنوایی، لامسه، بویایی و چشایی وجود دارد که اگر هرکدام از این حواس ناقص باشند، ادراک همان حس ناقص خواهد بود.
بنابراین می توان گفت که ادراک، پس از احساس ایجاد می گردد. به عبارت دیگر، وقتی محرکی بوسیله یکی از حواس پنجگانه و اعصاب حسی به مغز می رسد، روان آن را دریافت می کند و وقتی اطلاعاتی در زمینه آن احساس به فرد ارائه می دهیم، آن اطلاعات در روان او همراه با آن احساس به ادراک تبدیل می شود.
وقتی کودکی برای اولین بار چهره پدر را مشاهده می کند، آن چهره بعنوان محرک به مغز کودک منتقل می شود. (احساس)
همزمان با مشاهده چهره پدر، اطرافیان به او می گویند؛ بابا
این اصطلاح و آگاهی همراه با چهره پدر به روان کودک منتقل می شود و پس از تکرار، کودک هر زمان که آن چهره را مشاهده می کند،« بابا»در ذهنش تداعی می شود. (ادراک)
او اکنون براساس قوانین یادگیری، یاد گرفته است که فردی با چهره ای مشخص «بابا»نام دارد.
تمام ادراکات کودک بر همین اساس پایه گذاری می شوند.
ممکن است این تصور در ذهن فردی پدید آید که چگونه احساس در مغز و ادراک در روان پدید می آید؟
ثابت کردن این موضوع بسیار آسان می باشد.
یکی از مواردی که می توان ثابت نمود که ادراک در روان انسان صورت می گیرد، مطالعه روان در زمان خواب می باشد.
می دانیم که در زمان خواب، حواس پنجگانه انسان بطور موقت نمی تواند اثر محرکات را به مغز برساند و در نتیجه عامل احساس وجود ندارد؛ اما انسان در زمان خواب خود را در عالمی مشاهده می کند که راه می رود، می خورد و...
آنچه که این ادراکات را در ذهن انسان پدید می آورد، ادراکاتی هستند که در روان فرد وجود دارند؛ زیرا روان هر آنچه را که ادراک کرده باشد، می تواند به ذهن برگرداند.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی