دکتر علیرضا متحدی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

مرد خردمند هنر پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه اندوختن
با دگری تجربه بردن به کار!

مهمترین ابزار قدرت و موفقیت در زمانه حاضر "آگاهی" است. اگر افراد قبل از هر اقدامی جستجوی اطلاعات نمایند، و اگر صاحبان دانش و تجربه و اندیشه، احساس وظیفه کنند که تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهند، همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیمات درست تر، جلو خسارات و شکستها را گرفته و استفاده بهتری از عمر و انرژی خود داشته باشند.

در این پیج اطلاعاتی در حوزه حقوق و روانشناسی که دارای جذابیت، و عمدتا مورد نیاز مردم است منتشر می شود. باشد که مورد رضایت و استفاده قرار گیرد.
همچنین تلاش می شود در حد امکان سوالات حقوقی عزیزان را پاسخگو باشیم. می توانید سوالات خود را در پیامرسانهای داخلی مطرح فرمایید. در اولین فرصت و در حد مقدورات پاسخ کافی ارائه خواهد شد.

تابلو اعلانات

کسانی که با کودکان سر و کار دارند، به ویژه مادر و پدر و معلّم، اغلب پرسش های گوناگونی درباره ی نظریه، کاربرد، و نکته های اخلاقی و تربیتی اصولی که بیان شد برایشان مطرح می شود. برخی از مهم ترین پرسش های مربوط به این موارد در زیر مطرح و به آنها پاسخ داده می شود تا بینش عمیق تری در زمینه ی روش های روان شناسی برای تغییر دادن رفتارهای کودکان و نوجوانان به مادران و پدران و معلّمان داده شود.


پرسش های نظری

* آیا لازم نیست که انسان از علل اساسی رفتار خود آگاه باشد تا بتواند آن را تغییر دهد؟
نه. مردم بیشتر وقت ها رفتار خود را بدون آگاهی از علّت آن تغییر می دهند. همچنین هر کسی می تواند توضیح دقیق و مفصّلی درباره ی چگونگی رفتار خود عرضه کند، بدون اینکه بتواند آن را تغییر دهد. توضیح دقیق و مفصّل درباره ی علل رفتاری ممکن است به عنوان دلیل توجیهی و بهانه ای برای ادامه ی آن رفتار تلقی شود و مانع از تغییر آن باشد. این تصور که آگاهی یافتن به علت رفتاری سبب تغییر آن رفتار می شود عقیده ای روان کاوانه است که سالهاست روان پزشکان و روان شناسان را به راه خطا برده است. بدون شک ممکن است بینش یافتن به علت، برای تغییر رفتاری خاص مفید باشد، اما داشتن این بینش الزامی نیست.
به گفته ی روان شناسان، مردم بیشتر به کارهایی دست می زنند که برایشان پاداش دهنده باشد. در این صورت، مورد کسانی را که رفتارشان برای خود آنها زیان آور است، چگونه توجیه می کنید؟ برای مثال، رفتار کسی که تنها و گوشه گیر است و از تماس با مردم دوری می کند، چگونه توجیه می شود؟
بعضی از افراد، به دنبال فکری اشتباه به راستی به بیراهه کشیده می شوند. کسی که منزوی است ممکن است بخواهد دوستی داشته باشد. امّا چنان از رانده شدن احتمالی وحشت دارد که حاضر است درد دوری از مردم را تحمّل کند و خطر رانده شدن را برای خود پیش نیاورد. به این ترتیب، چنین کسی مهارت های لازم را برای آشنا شدن با مردم کسب نمی کند. مردم هم برای آشنا شدن با چنین کسی علاقه ای نشان نمی دهند و این کار سبب انزوای بیشتر او می شود و او خود را بیش از پیش از مردم کنار می کشد.
این کناره جویی از مردم در کوتاه مدت، با اینکه او را از خطر رانده شدن احتمالی حفظ می کند، در درازمدت بسیار خطرناک و مخرّب است و سبب تداوم این فکر اشتباه می شود.
همین فکر اشتباه است که امروز سبب بدبختی هزاران بیمار عصبی شده است. در چنین مواردی از راه مشاوره یا رفتار درمانی می توان به بیمار کمک کرد تا نمونه ی رفتاری دیگری را در محیطی مناسب تر تجربه کند. از پیشرفت های کوچک و کم می توان آنها را به برداشتن گام های بزرگ تر تشویق کرد. از همین اصول بنیادی می توان برای تشخیص اشتباه و برطرف کردن آن استفاده کرد.


* آیا نباید به کودکان آزادی داد تا به طور طبیعی رشد کنند و خودشان با چهره های زشت و زیبای زندگی روبه رو شوند و قوای محرّکه ی طبیعی آنان شکوفا شود؟


این آزادی برای آموختن چه چیزی است؟ چه بزرگ تر ها بخواهند و چه نخواهند، کودکان برای برخی از رفتارها پاداش می گیرند و برای برخی دیگر پاداشی دریافت نمی کنند ( حتّی تنبیه می شوند ) . اگر نتایج خوشایند به دنبال رفتارهای مطلوب کودکان نیایند، این گونه رفتارها خاموش می شوند.
این طرز فکر که باید به کودک اجازه دهیم تا هر وقت هر کاری را که مایل است انجام دهد، جاذبه ای فریبنده دارد. ما نمی توانیم به عنوان بزرگسالانی مسئول، خود را از محیط کودک کنار بکشیم و بگوییم که او دیگر آزاد است. زیرا وقتی که ما نفوذ خود را بر روی کودک کم کنیم، کسانی دیگر نفوذ خود را بر او زیاد می کنند. رفتار کودک در نتیجه ی کارهای خود او و به وسیله ی کسان دیگری که با آنها در تماس است، شکل می گیرد. اگر این افراد، شخصیت هایی منفی داشته باشند یا از نظر عاطفی بی ثبات باشند مشکلات آغاز خواهد شد. برای مثال، انجمن ها و گروه هایی که در مدرسه ها یا در محله ها تشکیل می شوند، اغلب عضو جدید را نمی پذیرند و از خود می رانند مگر اینکه بزرگسالی با تجربه به آنها بیاموزد که چگونه باید اعضای جدید را پذیرفت. اشتباه بزرگی است اگر تصور کنیم قوای محرکه ی طبیعی کودکان وقتی که شکوفا شود، حتماً آنها را به سوی نیکی هدایت خواهد کرد و استعدادهای آنان به نحو مطلوب شکوفا خواهد شد. چرا باید رشد و پرورش کودک را به شانس و تصادف واگذار کنیم؟


* چگونه ممکن است کودکی احساس شادی، امنیت، و دوست داشته شدن کند در صورتی که بزرگسالان مقررات خود را به او تحمیل می کنند و از او می خواهند که در برابر خواسته های آنان مطیع و تسلیم محض باشد؟


اگر بزرگسالی مقررات خود را از راه تنبیه اعمال کند، سبب کاهش احساس امنیت و محبت در کودک خواهد شد. اما اگر او مقررات را با استفاده از پاداش دادن به رفتارهای مطلوب یا از راه فراهم کردن سرمشق و نمونه ی خوب اعمال کند، سبب افزایش احساس امنیت و محبت در کودک خواهد شد. ثبات بزرگسالان در پاداش دادن به رفتارهای مطلوب و پاداش ندادن به رفتارهای نامطلوب به ایجاد احساس امنیت در کودک کمک می کند. زیرا کودک می داند تکلیفش چیست. می داند که چه باید بکند تا پاداش بگیرد و این اطمینان را دارد که در صورت نامطلوب بودن رفتار پاداشی دریافت نخواهد داشت و همچنین طرد نیز نخواهد شد.


* وقتی که به کودک اجازه نمی دهیم تا هر کار دلش می خواهد، انجام دهد آیا این ناکامی به سلامت روانی او لطمه نمی زند؟


نه. اگر بخواهیم با این کار کودک را شاد نگه داریم، می تواند نتیجه ی عکس داشته باشد و ناراحتی و غم او را سبب شود. بسیاری از مادران مرتکب همین اشتباه می شوند. آنها فکر می کنند که مهم ترین نکته در پرورش کودکان این است که آنها را همیشه خوشحال نگاه دارند، اما این طور نیست. اگر به جای این کار، شما فرزندتان را طوری تربیت کنید که شریف، مهربان، خلاق، و دارای احساس همبستگی اجتماعی باشد، خود آنها وسایل شادی خود را فراهم خواهند کرد.


* وقتی که فرزند من درخواست می کند که چیزی برای او بخرم و من نتوانم، دلیلی پیدا کنم که این کار برای او ضرر دارد، احساس می کنم که باید آن را برای او بخرم. آیا این کار اشکالی دارد؟


با این کار چه چیزی به فرزندتان می آموزید؟ در واقع زحمت یافتن دلیل قانع کننده برای این کار را خودتان به عهده می گیرید. به بیان دیگر، شما تصور می کنید که اگر دلیلی برای ردّ تقاضای فرزندتان پیدا نکنید، می بایست آن تقاضا را برآورید. چرا به جای این کار، زحمت پیدا کردن دلیل و ارائه ی آن را به عهده ی فرزندتان نمی گذارید؟ برای مثال، چرا از او نمی پرسید: « برای اینکه چیزی را که از من خواسته ای به دست آوری چه دلیلی داری؟ ». از سوی دیگر، اگر فکر می کنید که او کاری انجام داده است که شایستگی رسیدن به آن خواسته را دارد به او بگویید که به چه سبب شایستگی لازم را برای دریافت آن پاداش به دست آورده است. آیا هدف شما این است که به فرزندتان بیاموزید که تنها خواستن او، برای به دست آوردن چیزی کافی است یا اینکه ترجیح می دهید به او بیاموزید که برای به دست آوردن چیزی که درخواست کرده است باید فعالیتی مطلوب نیز انجام دهد؟ امیدوارم شما دست کم بخش دوم این پاسخ را تأیید کنید.


* کدام یک از روش های تعلیم و تربیت را برای پرورش کودکان توصیه می کنید؟ روش سهل گیری (1)؟ روش اقتدارطلبانه؟ (2) روش های محرک – پاسخ (3)؟ یا روش های پاداش و تنبیه؟


هیچ یک. ما معتقدیم که محیط یادگیری کودکان و نوجوانان، که از طرف مادران و پدران و معلمان فراهم می شود، باید طوری باشد که آنها را از افرادی متکّی به خود و با اراده، خلاق، دارای احساس عزت نفس (4) و سازنده بار بیاورد. بنابراین، سهل گیری که به کودک اجازه می دهد هر کاری را که مایل است انجام دهد، و اقتدارطلبی که اطاعت کامل از کودک می خواهد، هیچ یک نمی تواند کسی را با خصوصیاتی که گفتیم پرورش دهد. یک بزرگسال توانایی این را دارد که هم با کودک مهربان و ملایم باشد و هم نسبت به او سخت گیری کند. لازم است که کودکان با یادگیری تدریجی مهارت های گوناگون، موفقیت های بیشتری را تجربه کنند و بهتر است این موفقیت را از راه حل کردن مسائل گوناگون زندگی به دست آورند. وقتی که کودک بزرگ تر شد، باید در مورد چیزهایی که می خواهیم یاد بگیرد با او مشورت و تبادل نظر کنیم. نظر کودکان و نوجوانان می تواند در پی ریزی روش آموزشی بهتر و اصلاح روش های موجود مؤثّر باشد. به این ترتیب کودک و نوجوان به تدریج می آموزد که کنترل رفتار خود را به دست گیرد. این روش را روش محرک پاسخ نیز نمی توان نامید. انسان نمی تواند به طور خودکار و ماشینی و به صورتی قابل پیش بینی به محرکی پاسخ دهد. بلکه می تواند بیاموزد که از محرکی به صورت نشانه برای کاری که می تواند برایش سود یا زیانی داشته باشد استفاده کند. همچنین، هر کس می تواند براساس نتایجی که از کاری انتظار دارد، تصمیم به انجام دادن آن کار بگیرد یا نگیرد.
روش ما همچنین، روش پاداش و تنبیه نیست. ما، در این روش از پاداش بیشترین و از تنبیه کمترین استفاده را می کنیم. زیرا تنبیه نتایج نامطلوب فراوانی دارد.
نامی که روی یک روش تربیتی گذاشته می شود به نوعی بر مفهوم و ماهیت آن روش دلالت دارد. گاهی نیز همین نام گذاری سبب سوءتفاهم ها و سوء تعبیرهای گوناگون می شود. ما روشی را که در این کتاب درباره اش بحث شده است روش رفتاری می نامیم، زیرا که این نام رفتاری را به یاد ما می آورد که در محیطی که خود ما نیز در به وجود آوردن آن سهیم هستیم از دیدن برخی از رفتارها به وجود می آید. اما توصیه می شود که درباره ی یک روش پرورش کودک، از روی نام و عنوان آن قضاوت نکنیم، بلکه مبنای قضاوت را بر نتایجی که از آن روش به دست می آید، قرار دهیم.

پرسش های کاربردی

* چگونه می توان به افراد آموخت که رفتارشان را کنترل کنند؟
وقتی که می گوییم کسی بر رفتار خود کنترل ندارد، یک معنی آن این است که او نمی تواند به میل خود رفتار کند. این گونه کنترل را می توان آموخت.
مورد اصلی در ایجاد کنترل بر رفتار خود، اجتناب از وسوسه ی نفس است. کسانی که بیش از حدّ چاق هستند و مایل هستند وزن خود را کم کنند، از کنترل میل به خوردن، عاجزند. وقتی که چشم آنها به خوراکی می افتد، نمی توانند به سادگی از خوردن آن خودداری کنند. برای آموختن کنترل به چنین کسانی باید عامل وسوسه انگیز ( غذا ) را از محیط اطراف او دور کرد. برای مثال، خوراکی های چاق کننده مانند شیرینی باید از دسترس آنها دور باشد. برای سیگاری ها، می توان ترتیبی داد که دسترسی به سیگار برایشان مشکل باشد. یک سیگاری، پاکت سیگار را با نوار چسب به ران خود بسته بود به طوری که اگر می خواست سیگار بکشد مجبور بود شلوارش را پایین بکشد. سیگاری دیگری، شب ها پاکت سیگار خود را در یخچال قرار می داد و کلید آن را زیر تشک فرزند خود که در طبقه ی بالای خانه می خوابید، می گذاشت. به این ترتیب، مجبور می شد برای سیگار کشیدن به طبقه ی بالا برود، فرزندش را که خوابیده بود جابه جا یا بیدار کند و کلید را بردارد و به طبقه ی پایین بیاید. مثال دیگر، در مورد یک مربّی بسکتبال است که تا احساس می کرد که قضاوت داور نادرست است، فوری به عنوان اعتراض به وسط زمین می دوید و با این کار امتیاز منفی برای تیم خود می گرفت. او سرانجام راه حلّ این مشکل را یافت. از آن پس، خود را با کمربند به نیمکت کنار زمین بسکتبال می بست.
مسئله ی دیگری که در مورد کنترل رفتار وجود دارد، داشتن پشتکار و ثبات است. به بیان دیگر انجام دادن کاری دشوار که پاداش زودرس ندارد. به همین سبب، توصیه می شود که کارهای مشکل به بخش های کوچک تری تقسیم شوند و گام به گام تا مرحله ی نهایی اجرا شوند و پاداش ها نیز طوری تقسیم شوند که به هر قدمی که در جهت انجام دادن هر مرحله از کار برداشته شده است، به طور جداگانه پاداش داده شود. حتی یک فرد می تواند در برابر انجام دادن هر بخش از کار برای خود پاداشی در نظر بگیرد. برای مثال، به خود بگوید که اگر تا دو ساعت سیگار نکشد، یک لیوان بستنی جایزه خواهد داشت. یا دو دوست برای انجام دادن کارها یکدیگر را تقویت کنند. مثلاً یکی به دیگری بگوید: « اگر این کار را تا دوشنبه تمام کنی ناهار مهمان من خواهی بود. چنانچه من این کار را تمام کردم ناهار مهمان تو باشم. »
کسی که بر رفتار خود کنترل دارد وقتی که به انجام دادن کاری می پردازد، برای خود پاداش هایی در برابر انجام دادن آن کار در نظر می گیرد و همچنین می کوشد عوامل وسوسه انگیز محیط را به حداقل برساند. به طور کلّی کسی که بتواند محیط خود را کنترل کند، توانایی کنترل رفتار خود را نیز دارد.


* چگونه امکان دارد با استفاده از روش های رفتاری که در این کتاب پیشنهاد شده است، رفتار نوع دوستی و رعایت حقوق دیگران را به کودک و نوجوان آموخت؟


رفتار نوع دوستی مستلزم صرف وقت، مال، یا کوشش خود برای دیگران است و به ویژه برای کسانی که امکان جبران بخشش ما را ندارند. باید دید این گونه رفتار چگونه به افراد آموخته می شود. یک راه این است که مردم افراد مورد احترام یا علاقه ی خود را در حال انجام دادن رفتارهای نوع دوستانه ببینند و از آنان سرمشق بگیرند. سپس، به سبب انجام دادن آن رفتار به وسیله ی دیگران، تحسین و ستایش شوند و احترام دوست و آشنا را به سبب آن رفتار به خود جلب کنند. به طور خلاصه، این افراد به سبب نوع دوستی خود پاداش های گوناگون دریافت می کنند. کسی که مبلغ زیادی برای ساختن مدرسه ای خرج کرده است و در برابر، نام خود را روی آن مدرسه می گذارد، همین باقی ماندن نام، برای او بیش از پولی که خرج کرده است، پاداش دهنده است.
گروهی از افراد نوع دوست و بخشنده ترجیح می دهند ناشناس بمانند که بهترین نوع بخشش همان است. در کتاب های دینی به خصوص بر مزیت این گونه بخشش تأکید بسیار شده است و حدیث ها و داستان های فراوانی در این مورد بیان شده است.
انجمن های خیریه، به ویژه در کشورهای غربی، برای برانگیختن این نوع احساس در مردم شیوه های خاصّی برای پاداش دادن دارند. برای مثال، در یکی از پرورشگاه های کودکان بی سرپرست، به کسی که مبلغ کمی به پرورشگاه هدیه کند، عنوان « دوست بچه های یتیم » می دهند و به کسانی که کمی بیشتر بپردازند، لقب وعنوان « مادر یا پدر بچه های یتیم » و عاقبت به کسی که مبلغ قابل توجّهی هدیه کند، لقب و حکم « بنیانگذار پرورشگاه » را می دهند. به طور کلی رفتار نوع دوستی در بیشتر جامعه ها پاداش زیادی می گیرد و همین پاداش های مستقیم یا غیر مستقیم است که مردم را به آموختن آن ترغیب می کند.


* آیا می توان چند اصل از اصول تغییر رفتار را همزمان به کار برد، یا باید صبر کرد تا کاربرد یک اصل نمایان شود، و اگر نتیجه نداد، اصل دیگر را مورد استفاده قرار داد؟


هر چند اصل را که بخواهید، می توانید همزمان به کار برید. طبقه بندی این اصل ها تنها برای آسان تر شدن درک آنهاست. اما در عمل نه تنها می توان در یک مورد از چند اصل استفاده کرد، بلکه در هر مورد، خودبه خود چند اصل به کار گرفته می شود. برای مثال، در آموزش چگونگی توالت رفتن به بچه ها گذشته از این که از اصل شکل دادن یعنی تربیت گام به گام رفتار می توان استفاده کرد، دادن قرینه های لازم به کودک ( اصل قرینه دادن و حتی کمک گرفتن از برادر یا خواهر بزرگ تر به عنوان سرمشق و نمونه اصل سرمشق قرار دادن ) نیز می تواند به آموزش سریع تر و شاید صحیح تر این رفتار کمک کند. همچنین برای پا برجا و استوار کردن این رفتار می توان از تقویت گاهگاهی ( مانند کشیدن سیفون به وسیله ی کودک ) و سپس کم کردن تدریجی پاداش ها، همین قدر که رفتار، خود به صورت پاداشی ( تمیز بودن شلوار و تشویق و تحسین اطرافیان ) درآمد و نشان دادن واکنش منفی شدید، در صورتی که کودک دوباره شلوار خود را کثیف کند و خودداری از تنبیه کودک به احتمال زیاد سبب ترس و وحشت او و بدتر شدن کار می شود، استفاده کرد. البته روشن است که اصل اشباع و اصل خاموشی در این مورد کاربردی ندارند.


* آیا مواردی وجود دارد که اصلی را نباید به کار برد؟

پیش از این نیز توضیح دادیم که بهترین اساس سنجش برای به کار بردن یا به کار نبردن یک اصل، نتیجه بخش بودن یا نبودن آن اصل است. اگر به کار بردن یک اصل به نتیجه ی مورد انتظار منجر شود و نتایج منفی به بار نیاورد، روشن است که کاربرد آن درست و به جا بوده است. اما اگر با وجود اطمینان از درست به کارگیری مکرر این اصل ها، کم کم تجربه ای به دست می آورید که شما را در پیدا کردن اصل مناسب برای موقعیتی خاص راهنمایی می کند، دستور کلی کار این است: هر اصل را به کار ببرید، نتیجه ی آن را ببینید، به عقل و قضاوت خود اعتماد داشته باشید.


* اگر به موردی برخوردیم که هر اصلی را که به کار می بریم، به نتیجه ی مطلوب نرسیم، چه باید بکنیم؟


ابتدا ما چند سؤال مطرح می کنیم تا کسی که از این اصل ها استفاده کرده است از خود بپرسد و بتواند درست تر قضاوت کند:


* آیا من سعی دارم به کودک چیزی را بیاموزم که هنوز آمادگی یادگیری آن را ندارد؟


پاسخ به این سؤال بسیار مهم است، زیرا تقریباً غیرممکن است که بتوان به کودکی بستن بند کفش یا خواندن را آموخت مگر اینکه مهارت های بدنی و کلامی لازم برای انجام دادن این کارها در او به وجود آمده باشد.


* آیا پاداش هایی که به کار می بریم، به اندازه ی کافی قوی هستند و آیا من این پاداش ها را فوری پس از انجام دادن رفتاری مطلوب به کودک یا نوجوان عرضه می کنم؟


* آیا می توان رفتار نهایی را به بخش های کوچک تر تقسیم کرد تا هر کدام به نوبت انجام شود و عاقبت به رفتار نهایی برسیم؟
ممکن است کودک یا نوجوان نیاز به آموختن مهارت های جزئی تر داشته باشد. این مهارت های پیش نیاز را با تقویت کردن به او بیاموزید تا بتواند به هدف نهایی دست پیدا کند.
* آیا می توانم تجربه ای مقدماتی برای کودک فراهم کنم تا انگیزه ی او برای فعالیت های تازه تر شود؟
بیشتر وقت ها، کودکان از شروع فعالیتی خودداری می کنند یا خجالت می کشند یا می ترسند. ابتدا عرضه ی فعالیتی ( به صورت بازی ) برای برطرف شدن این ترس یا خجالت مؤثر است. برای مثال، کودکی که از خواندن سرود به صورت انفرادی خجالت می کشد، اگر با عده ای از کودکان به طور گروهی سرود بخواند، کم کم خجالت او برطرف می شود و به تنهایی نیز سرود خواهد خواند.


* آیا زمانی که به هر اصل اختصاص می دهم کافی است و آیا هر اصل را به دفعات لازم تکرار می کنم تا نتیجه ی آن مشخص شود؟


گروهی در مورد تأثیر اصول عجول هستند و زود از اصلی به اصل دیگر متوسل می شوند و مهلت نمی دهند که تأثیر داشتن یا تأثیر نداشتن آن اصل به خوبی معلوم شود. در صورتی که هر یک از این اصول نیاز به کاربرد مکرر و مدت زمان مشخصی دارند تا تأثیر خود را ببخشند. نخست باید مشخص کنید که کدام اصل یا اصول را می خواهید به کار ببرید و براساس همان عمل کنید و تا رسیدن به نتیجه، کاربرد آن را پی در پی تکرار کنید. برای مثال، اگر شما امروز اصل تقویت مغایر را به کار ببرید و فردا آن را ادامه ندهید تنها چیزی که به کودک آموخته می شود این است که شما فردی بی ثبات هستید. یا اگر به منظور به کار بردن اصل خاموشی، گاهی از پاداش دادن به رفتاری نامطلوب خودداری کنید ولی پس از مدتی دوباره آن را تقویت کنید، از اصل تقویت گاهگاهی استفاده کرده اید و با این کار نه تنها آن رفتار را خاموش نکرده اید، بلکه سبب استواری و دوام بیشتر آن نیز شده اید. بنابراین، اگر فکر می کنید که نمی توانید کاربرد یک اصل را برای مدت لازم ادامه دهید، بهتر است آن را به کار نبرید. از طرفی دیگر، نباید کاربرد اصلی را به مدتی طولانی ادامه داد، زیرا ممکن است اصول دیگری برای آن مورد خاص مناسب تر باشند.


* چه موقعی باید یک اصل را عوض کرد؟


اگر یک یا چند اصل را برای مدتی به کار برده اید و نتیجه ای از آنها نگرفته اید، ممکن است اصول انتخابی شما برای آن رفتار مناسب نباشند یا اینکه شما کنترل کافی بر روی محیط ندارید تا بتوانید شرایط مؤثّر واقع شدن آن اصول را فراهم کنید. درچنین حالتی می توانید اصل یا اصول دیگری را که ممکن است کنترل شما را بر محیط بیشتر کند، به کار ببرید.


* آیا استفاده از نظر مشورتی روان شناسان، روان پزشکان، مشاوران، یا افراد دیگر می تواند در زمینه ی کاربرد این اصول راهنما باشد؟

بیشتر افراد در تشخیص درست مشکل و در نتیجه در انتخاب اصل یا اصول مناسب دچار اشکال هستند. گاهی کمک افراد متخصص در تشخیص مشکل و انتخاب روش، مفید خواهد بود. همچنین هنگام کاربرد اصولی که انتخاب شده اند نیز بد نیست از کمک کسان دیگری که آشنا به این مسائل باشند، استفاده کنید.
* آیا بهتر و مناسب تر نیست که کودکان را به حال خود رها کنیم تا به طور طبیعی رشد کنند؟
این کار بستگی به محیطی دارد که کودک در آن زندگی می کند. اگر محیط اطراف کودک طوری باشد که سبب تشویق رفتارهای خوب و پسندیده شود، او رفتارهای پسندیده را خواهد آموخت. اما اگر محیط کودک طوری باشد که دروغ گویی، چاپلوسی، دزدی، و رفتارهای نامطلوب دیگر را تقویت کند، در آن صورت کودک نیز همین گونه رفتارها را می آموزد. بنابراین، اگر شما به راستی به روش تربیت فرزندان خود اهمیت می دهید، باید به این مطلب توجه داشته باشید که کدام رفتار آنان پاداش می یابد، صرف نظر از اینکه این پاداش یافتن به طور طبیعی باشد یا بر اساس برنامه ریزی های قبلی، انجام شود.
* اگر از مادر و پدر، یکی رفتاری را در کودک تقویت کند و دیگری این کار را نکند چه باید کرد؟
بهتر است مادر و پدر درباره ی چگونگی تربیت فرزندشان با هم صحبت کنند و در مورد روشی یکسان به توافق برسند. اگر چنین توافقی نباشد، کودک یاد خواهد گرفت که با پدر به نوعی و با مادر به نوعی دیگر رفتار کند. کودکان خیلی زود یاد می گیرند که مادر و پدر را بر علیه هم برانگیزند و به سود خود بهره برداری کنند. به همین سبب ثبات و هماهنگی رفتار مادر و پدر با فرزندان اهمیت ویژه ای دارد. رفتاری که به وسیله ی پدر تشویق می شود هرگز نباید به وسیله ی مادر سرزنش شود و برعکس، نتایج تربیتی این گونه رفتار با کودک، بسیار ناگوار است.
* اگر اختلاف نظر مادر با پدر بر سر یکی از اصول تغییر رفتار بود، چه باید کرد؟
رفتار کودک، صرف نظر از موافقت یا مخالفت مادر و پدر بر روی یک اصل، شکل خواهد گرفت. هر مادر یا پدری که مدتی به رفتاری توجه نشان می دهد و مدتی دیگر به آن بی توجهی می کند، حتی اگر خود او هم متوجه نباشد، یا نیت خاصی هم نداشته باشد رفتاری را تقویت کرده است. ممکن است مادر و پدر خود از اینکه رفتاری را تقویت می کنند آگاه نباشند و حتی به نظر آنها هم بهتر باشد که آگاه نباشند، اما همین توجه جداگانه، رفتار کودک را تحت تأثیر قرار می دهد چه مادر و پدر عمدی یا غیر عمد، چه موافق با یک اصل یا مخالف با آن، عمل کرده باشند.
آیا می توان گفت که روش های رفتاری تنها برای گروهی که کنترل فراوانی روی محیط اطراف کودک دارند ( مانند مادر و پدر یا معلم ) قابل استفاده است و برای دیگران مورد استفاده ی کمتری دارد؟
البته این مطلب درست است که بزرگسالانی که کنترل بیشتری روی محیط کودک دارند، بیشتر از دیگران می توانند بر روی رفتار کودک تأثیر بگذارند. برای مثال، مادران و پدران رفتار نوجوانان و جوانان را کمتر از کودکان و به خصوص خردسالان تحت تأثیر قرار می دهند. زیرا نوجوانان و جوانان بیشتر از کودکان در خارج از محیط خانه وقت می گذرانند و امکان تماس آنان با کسانی که رفتارهایی را به غیر از رفتارهای مورد تقویت مادران و پدران آنها تقویت می کنند، بیشتر است. اما حتی کسانی که تماس بسیار کمی با کودکان دارند، با به کار بردن این اصول می توانند به نتایج مثبتی برسند.
* آیا در محیط خانواده به جز مادر و پدر کسان دیگری هم هستند که بتوانند این اصول را به کار ببرند؟
بله. فرزندان دیگر خانواده، مادربزرگ و پدربزرگ، یا خدمت کاران نیز می توانند مانند مادر و پدر این اصول را به کار ببرند. اما روشن است که همه ی آنها درباره ی این مطلب که کدام رفتار باید تقویت شود، اتفاق نظر ندارند.
* آیا این اصول را در مورد کودکان و نوجوانان استثنایی مانند عقب ماندگان ذهنی، ناقص الخلقه ها، و کودکان و نوجوانان بزهکار نیز می توان به کار برد یا تنها در مورد کودکان معمولی و عادی می توان از آنها استفاده کرد؟
این اصول را در مورد همه ی کودکان و نوجوانان می توان به کار برد، اما ممکن است نوع تقویت کننده ها بر حسب مورد فرق کند. می توان گفت که در همه ی مراکز آموزش کودکان استثنایی از اصول تغییر رفتار، حتی بیش از مدارس عادی، استفاده می شود.
* اگر این مطلب درست باشد که مهم ترین مرحله ی شکل گیری شخصیت کودکان از هنگام تولد تا شش سالگی است، این اصول چگونه می توانند برای کودکان در سنین بالاتر کاربرد داشته باشند؟
بهترین مرحله ی یادگیری، سال های اولیه ی کودکی است، اما یادگیری در طول زندگی انسان ادامه دارد. بنابراین، از اصولی که ذکر شد در همه ی عمر می توان استفاده کرد.
* آیا لازم نیست علت رفتار نامطلوب کودک را بفهمیم و بعد اقدام به تغییر دادن آن کنیم؟ برای مثال، اگر نوزادی به سبب گرسنگی گریه می کند، بهتر نیست به جای ندیده گرفتن رفتارش، به او غذا بدهیم؟ زیرا در چنین حالتی هدف نوزاد جلب توجه ما نیست، بلکه تنها از ما غذا می خواهد.
نوزاد زندگی را با به کار بردن اصل تقویت منفی آغاز می کند. وقتی که گرسنه است، با صدای بلند گریه می کند و جیغ های پی در پی می کشد، که برای بیشتر بزرگسالان این رفتار ناخوشایند است، مادر و پدر با شتاب به دنبال راه حل درستی برای ساکت کردن او می روند. حال اگر مادر به او شیر بدهد یا یک شیشه شیر گرم به نوزاد بدهند، او که پاداش گرفته است دست از گریه برمی دارد و به این ترتیب مادر و پدر را با ساکت شدن خود به طور منفی تقویت می کند. اما فرض کنید وقتی که شیر به نوزاد عرضه شود، او آن را پس بزند و گریه کردن را ادامه دهد. در این صورت مادر و پدر باید به دنبال راه دیگر برای ساکت کردن او باشند. شاید او خود را خیس کرده است یا دلش درد می کند. می توان پوشک او را عوض کرد تا ساکت شود. می توان او را وادار به آروغ زدن کرد، شاید دل دردش خوب شود. به هر صورت علت گریه ی کودک با عاملی که سبب توقف گریه ی او می شود توصیف می شود.
آگاهی به سبب رفتار کودک تا حدی مهم است که با داشتن این آگاهی ها بتوانیم رفتار نامطلوبی را به رفتاری مطلوب و قابل قبول تر تغییر دهیم. اما بسیاری از مردم وقتی که درباره ی علت رفتار کودک صحبت می کنند، هدفشان بازگشت به گذشته های دوری است که ما دیگر در حال حاضر کنترلی بر روی آنها نداریم. هر چند روشن است که پیشامدها و رویدادهای گذشته می توانند بر رفتار کنونی فرد تأثیر داشته باشند، اما تنها دانستن علت آنها برای کمک به بهتر شدن رفتار کنونی کودک چندان مؤثر نیست.
* مادر و پدر من اعتقاد داشتند که: « تا نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو و خر ». هر چند که من به طور اساسی با اصولی که در این کتاب گفته شده است، موافقم اما گاهی ترجیح می دهم بچه ها را به شیوه ای که با خود من رفتار شده است تربیت کنم، چه باید بکنم؟
شما باید خوشحال باشید. همین که به طور اساسی با این اصول موافق هستید، دلیل بر این است که به اشتباه خود پی برده اید. اکنون می توانید با به کار بستن این اصول، نتیجه ی آنها را ببینید و بیش از پیش خوشحال شوید.
* من گاهی به حدی از دست بچه هایم عصبانی می شوم که نمی توانم خودم را کنترل کنم و لگد یا سیلی سختی به آنها می زنم و در آن لحظه است که خشمم از میان می رود و احساس راحتی می کنم. آیا راهی وجود دارد که من بتوانم در آن لحظات، خود را کنترل کنم؟
خوشبختانه کودکان تا حدی انعطاف پذیرند و می توانند مقداری تنبیه را بدون اینکه صدمه ی شدیدی به آنان وارد شود تحمل کنند. بنابراین، درباره ی آنچه که در گذشته انجام داده اید، نگران نباشید. اکنون ببینیم درباره ی آینده چه می توانیم بکنیم؟ در زیر چندین راه حل را که دیگران به کار برده اند و مفید بوده است به شما پیشنهاد می کنیم. البته شما باید با بررسی این راه حل ها روشن کنید که کدام یک از آنها برای موقعیت شما مناسب ترند. در هنگام روبه رو شدن با موقعیت های عصبانی کننده به یکی از کارهای زیر بپردازید:
1- خود را از صحنه دور کنید. به آرامی و بدون جنجال آفریدن به جای دیگر بروید. شاید بد نباشد خود را در آینه نگاه کنید. این کار ممکن است شما را آرام کند و خونسردی را به شما بازگرداند.
2- به بچه ها تذکر بدهید که بی حوصله اید تا آنها بدانند که شما سخت عصبانی هستید. برای مثال، بگویید: « بچه ها! بهتر است دست از این کارتان بردارید چون من الان از دست شما عصبانی و بی حوصله ام. »
ممکن است بچه ها با این اخطار، کوتاه بیایند و رفتارشان را عوض کنند.
3- به کار دیگری که با عصبانیت مغایر است سرگرم شوید. قدم بزنید، بدوید، دوچرخه سواری کنید، به بالش یا دیوار مشت بکوبید. کارهایی که نیاز به فعالیت و صرف انرژی دارند برای برطرف شدن عصبانیت مفید هستند.
4- مسئله ای را که موجب عصبانیت شده است به یاد داشته باشید و بعد در موقعی که شما و بچه ها می توانید با آرامش بیشتری موضوع را بررسی کنید، آن را به بحث بگذارید. اگر باید تصمیم تندی درباره ی آنها بگیرید، همیشه لازم نیست این تصمیم را فوری اعلام کنید. می توانید به بچه ها بگویید که تصمیمتان را فردا صبح ( موقعی که همه سرحال و شاداب هستند ) اعلام خواهید کرد. شاید در آن هنگام، هم شما با فرصت کافی تصمیم خود را بررسی کرده باشید و هم بچه ها برای شنیدن آن آمادگی بیشتری داشته باشند.
5- سعی کنید علت اصلی عصبانی بودن خود را بیابید. گاهی بچه ها قربانی رویدادهایی هستند که از کنترل آنان خارج است. اگر شما از دست رئیس اداره تان عصبانی هستید و آن را به بچه ها منتقل کنید، آنها در این میان بی گناهند و سزاوار نیست خشم خود را بر سر آنها خالی کنید.
6- برای کنترل خود به فکر برنامه ای باشید. از دوستان، آشنایان، افراد متخصص یا همکاران کمک بخواهید. نظرخواهی و مشورت با دیگران اغلب مفید و مؤثر است. بیشتر وقت ها راهنمایی ها و تخصص های دیگران سبب می شود که انسان به اشتباه های خود پی ببرد و در رفع آنها کوشش کند.
* در مواردی که کنترل روی رفتارم ندارم و بچه ها را سرزنش می کنم، بعد برای آنچه کرده ام، احساس گناه می کنم و مدت ها باید با وجدان خود کلنجار بروم و برای جبران آن گناه، گاهی مجبور می شوم امتیازهای مهمی به آنها بدهم و به درخواست های غیر منطقی آنها تسلیم شوم. گاهی فکر می کنم که بچه ها به عمد به پر و پای من می پیچند تا عصبانی شوم و در نتیجه، درخواست های غیر معقول آنها را برآورم. آیا این کار من درست است؟ چه باید بکنم؟
از سؤال شما پیداست که میل دارید با کودکان خود عادلانه رفتار کنید و وقتی که با بچه ها غیر عادلانه رفتار می کنید دچار ناراحتی وجدان می شوید. اما همان طور که می بینید، تنبیه وپاداش نابجا ممکن است به کودکان شما بیاموزد که شما را به بازی بگیرند. تنها راه حل این مشکل این است که از تنبیه بیجا و پاداش دادن نادرست خودداری کنید.

پرسش های اخلاقی

* اگر به کودک همیشه پاداش های مادی مانند هدیه، شیرینی، یا پول داده شود، آیا او عادت نخواهد کرد که تنها به مادیات توجه کند و برای فضایل و ارزش های معنوی و غیر مادی یادگیری، ارزش قائل نشود؟
چنانچه کودکی فعالیتی با ارزش برای یادگیری انجام نداده باشد، رضایت خاطر درونی را که نتیجه ی یادگیری است، احساس نخواهد کرد. بنابراین، او باید به نوعی به این کار بپردازد. پاداش های مادی مانند شیرینی، یا پول تنها عاملی برای وادار کردن کودک به انجام دادن رفتارهای جدید است که این رفتارها ممکن است خود سبب رضایت خاطر درونی کودک شوند. متأسفانه گاهی بعضی ها دادن این گونه پاداش ها را، پس از اینکه دیگر نیازی به آنها نیست، باز هم ادامه می دهند. وقتی که کودک دریافت که فعالیتی به خودی خود پاداش دهنده است ( مانند لذت مطالعه، هیجان انداختن توپ بسکتبال در حلقه، شور و شوق خلق کردن اثری هنری ) ، اهمیت و ارزش پاداش های مادی به مقدار زیاد کم خواهد شد.
بهترین راه برای اینکه به کودک بیاموزیم لذت درونی فعالیتی مانند خوش نویسی را درک کند، این است که نوشتن را با عاملی خوشایند همراه کنیم تا کودک خوشایند بودن را با خوش نویسی تداعی کند. اگر به جای اینکه کودک را به سبب انجام ندادن تمرین های خوش نویسی تنبیه کنیم، او را به سبب پیشرفت در این کار پاداش دهیم، پاداش دادن به کودک سبب نمی شود که به جای قوی تر شدن در رویارویی با مشکلات، ناتوان و لوس بار بیاید؟
این کاملاً بستگی دارد به اینکه شما چه رفتاری را پاداش دهید. امکان دارد شما کودکی را به سبب رفتار ضعف و تکیه به دیگران پاداش دهید یا اینکه او به سبب غلبه بر مشکلات و از عهده ی کارهای مهم برآمدن ستایش کنید و پاداش دهید. روشی که شما بر اساس آن پاداش می دهید، روی میزان استقامت کودک در رویارویی با مسائل واقعی زندگی تأثیر می گذارد. بدون شک، این برای کودک یک فاجعه است که با این اعتقاد پرورش یابد که همواره در زندگی برای هر رفتار مطلوبی به او پاداش داده شود. زندگی واقعی به این صورت نیست، اما اگر او به تجربه دریافته باشد که انجام دادن یک سری از رفتارهای مطلوب عاقبت به پاداش خواهند رسید، قدرت رویارویی او با ناکامی و به پاداش نرسیدن افزایش خواهد یافت و برای دنبال کردن یک شیوه ی رفتاری، نمونه ی مفید تر و مؤثرتری در اختیار خواهد داشت. توانایی مبارزه با مشکلات در بزرگسالی را به خوبی می توان از راه مبارزه ی کودک با مشکلات در او پرورش داد. حل مشکلات دوران کودکی تمرین خوبی است برای کسب توانایی حل مشکلات در بزرگسالی.
* چرا باید کودک را برای کاری که به هر صورت انجام خواهد داد، پاداش دهیم؟
اگر کودک کاری را که می بایست انجام دهد، انجام نمی دهد، در آن صورت چگونه می خواهید او را به انجام دادن این کار وادار کنید؟ روشن است که اگر کودک خود به خود سرگرم انجام دادن کاری است که باید انجام دهد و از انجام دادن آن کار به طور طبیعی لذت می برد، لزومی ندارد که پاداشی به او داده شود. اما اگر چنین نباشد، پاداش دادن می تواند مفید باشد. این موضوع کمی عجیب است که ما انتظار داشته باشیم که کودک در شرایطی دست به کاری بزند که خود ما حاضر نیستیم در آن شرایط دست به همان کار بزنیم. برای مثال، در جایی که استخدام شده ایم اگر حقوق ما مرتب پرداخت شود به کار خواهیم پرداخت. اما اگر سرپرست ما پرداخت حقوق ما را قطع کند، آیا باز هم به کار ادامه خواهیم داد؟ اگر پاسخ ما منفی است، در این صورت چرا انتظار داریم بچه ها بدون پاداش و تقویتی معین به کاری دست بزنند، تنها به این سبب است که ما می گوییم « باید » آن طور باشد!
* آیا پرداختن پول یا دادن پاداش به کودکی که در خانواده از خوراک و پوشاک استفاده می کند و عضوی از خانواده است، غیر اخلاقی نیست؟ آیا نباید کودکان تنها به این سبب که عضو خانواده هستند کار کنند و در فعالیت های مربوط به رفاه خانواده سهیم باشند؟
کودکان باید این مطلب را درک کنند که میان کار کردن آنان و فایده ی آن که خود آنها نیز در آن سهیم هستند، ارتباط وجود دارد. روش مناسب برای شناساندن این ارتباط به آنها این است که وظایف خاصی را که قبول مسئولیت آنها مورد علاقه ی کودکان است و می توانند در برابر انجام دادن آنها مزد یا پاداشی دریافت دارند، بر ایشان معین کنیم. یک راه ایجاد احساس مسئولیت خانوادگی این است که بهره برداری از امکانات خانواده را مشروط به شرکت و دخالت هر یک از اعضای آن در مسئولیت ها کنید. برای مثال، به آنها بگویید:
« امروز بعدازظهر به پارک می رویم به شرط اینکه هر کس کار خودش را به موقع تمام کند. »
* آیا این روش ها در حقیقت شکل پنهانی و مؤدّبانه ی تلقین و تحمیل عقیده برای کنترل رفتار و افکار انسان ها نیست؟ آیا این اصول با اخلاقیات تناقض ندارند؟
نه. هیچ چیز پنهانی در کاربرد این اصول رفتاری وجود ندارد. همه ی روش ها و مراحل کاربرد این اصول، آشکار و قابل شناخت برای هر کسی است که در کاربرد آنها شرکت دارد یا این اصول در مورد او به کار می رود. همچنین می توان این اصول را در جهت غیر اخلاقی نیز به کار برد. اگر چه اصولی که گفته شد به خودی خود اخلاقی یا غیر اخلاقی نیستند اما می توان با کاربرد آنها، افرادی مستقل، با اراده، خلاق، سازنده و همچنین انسان هایی متکی به دیگران، برده صفت و بی ادب نیز تربیت کرد. نتایجی که از کاربرد این اصول به دست می آید بستگی به رفتاری دارد که برای تقویت کردن و پاداش دادن مورد نظر است و همچنین بستگی به نوع سرمشق یا نمونه ای دارد که برای کودک فراهم می آوریم. اصولی که گفته شد تنها نشان می دهند که مردم چگونه یاد می گیرند نه اینکه چه چیزی را یاد می گیرند. اگر ما در جامعه ای زندگی می کنیم که دانش برای بهتر شدن زندگی انسان ها به کار می گیرد، می توانیم در برابر کاربرد نادرست احتمالی این اصول مقاومت کنیم و پیش گیری های لازم را انجام بدهیم. اما تردیدی نیست که دانش را می توان در راه نادرست نیز به کار برد. گسترش و انتشار هر چه بیشتر این اصول رفتاری، بهترین وسیله ی دفاع در برابر کاربرد نادرست آنها به دست گروهی معدود است.
* آیا نمی توان این اصول را نوعی رشوه دادن یا چاپلوسی دانست؟
* آیا در یک روش آموزشی که ابتدا خوشایند به نظر می رسد اما به راستی برای کسانی که نمی توانند خودشان را به سطح مطلوب برسانند ناخوشایند است، خطری وجود ندارد؟
هدف این است که همه بتوانند هنگام آموختن و پیشرفت رفتاری، پاداش بگیرند. هر کسی باید در زندگی تجربه های موفقیت آمیزی داشته باشد و گاهی نیز شکست را تجربه کند. بدبختانه در بیشتر مدرسه ها، عده ی کمی همواره طعم موفقیت را می چشند در صورتی که بیشتر شاگردان به طور مداوم تنبیه می شوند یا هرگز پاداشی نمی گیرند. مسئله ی اصلی این است که در چنین روش آموزشی به کودک برای بهتر شدن رفتارش نسبت به گذشته، پاداش داده نمی شود، بلکه بچه ها به رقابت ناسالمی با هم کشانده می شوند و در برابر هم قرار می گیرند، به این سبب که همواره به رفتارهای شاگردان زرنگ تر پاداش می دهند و رفتار شاگردان ضعیف تر را تنبیه می کنند. چنین روشی توجه ندارد که کودکانی که دارای زمینه های اجتماعی ضعیف و همراه با محرومیت هستند، کندتر از کودکان دیگر هستند و با گرفتن نمره های کم و سرزنش معلم، احساس حقارت زیادی به آنها دست می دهد. این گونه کودکان برای پیشرفت های کمی که دارند به ندرت تقویت می شوند. بنابراین، تعجبی ندارد اگر آنان به سوی ترک تحصیل، سرکشی، بزهکاری، و انحراف کشیده شوند، زیرا چنانکه گفتیم، روش های آموزشی بیشتر برای کسانی که عملکرد ضعیفی دارند، ناخوشایند و نامطبوع هستند. یک روش نمره دادن به این ترتیب خواهد بود که هر کودک به سبب پیشرفتی که در هر زمان نسبت به زمان پیش از آن به دست می آورد، پاداش دریافت کند تا همین پاداش، انگیزه ای برای برداشتن گام های بعدی او به سوی پیشرفت شود.
با کاربرد این اصول، بر سر محبت و علاقه چه می آید؟ می دانیم که باید محبت را تا نشان دادن پاسخ درست از سوی کودک کنترل کرد. آیا این کار، نادرست و رنج آور نیست؟
هیچ یک از اصول گفته شده نباید سبب خودداری شما از ابراز محبت به کودکان و نوجوانان بشود. برای اینکه کودک از نظر عاطفی احساس امنیت و آرامش کند باید از محبت و علاقه ی شما نسبت به خود مطمئن باشد و بداند که بزرگسالان خانواده برای او ارزش قائل هستند. محبت و علاقه ی شما هرگز نباید مشروط به چگونگی رفتار کودک باشد. شما باید او را در لحظه ای هم که رفتارش از نظر شما نادرست است، دوست بدارید. اما برای خاموش کردن رفتارهای نامطلوب کودک، به هر صورت می توانید بعضی از پاداش ها را به او ندهید و این تنها به سبب دلسوزی شما نسبت به اوست. شما برای اثبات محبت خود به کودک به هیچ وجه مجبور نیستید و نباید به اعمال ناپسند و نامناسب او پاداش بدهید. محبت واقعی به کودک این است که به او کمک کنیم تا چگونگی روبه رو شدن با مسائل زندگی و حل آنها را بیاموزد و همچنین باز هم تأکید می کنیم که کودک باید از محبت شما به خودش اطمینان داشته باشد.
* آیا این اصول در واقع دست آویزی برای فرار بزرگسالان از درک مسائل واقعی کودکان و نوجوانان نیست؟
درک مسائل فرد به وسیله ی دیگران، خود پاداش دهنده است. یک بزرگسال دلسوز سعی می کند بفهمد کودک و نوجوان به مسائل چگونه نگاه می کند و می کوشد مسائل آنها را از دیدگاه آنها درک کند. اغلب، کودکان و نوجوانان از اینکه کسی مسائل آنها را درک کند، احساس مطبوعی دارند و بهتر با آن مسائل روبه رو می شوند. اما در موارد بسیاری، تنها درک مسائل از دیدگاه کودک و نوجوان کافی نیست، بلکه بزرگسالان باید برای کمک به آنها دست به کاری بزنند.
* آیا امکان دارد که کودکان روش های تقویت کردن را بیاموزند و آنها را در مورد مادران و پدران و معلمان خود به کار برند؟
بله، البته. وقتی ما کاری را که فرزندانمان دوست دارند برای آنها انجام دهیم، آنها به ما پاداش می دهند. عبارت هایی مانند : « متشکرم که مرا به دیدن آن فیلم بردید. » یا « این غذایی که پخته اید به راستی خوشمزه است » . یا « خیلی متشکریم آقا. ما این بخش از درس حساب را که دوباره توضیح دادید خیلی خوب فهمیدیم. » استفاده از اصول تقویت برای کنترل و شکل دادن رفتارهای ما در جهت مسائل مورد علاقه ی آنهاست. ما به روشنی می توانیم تشخیص دهیم که به همان ترتیبی که سعی داریم رفتار کودکان را تحت تأثیر قرار دهیم، آنها نیز کوشش می کنند، بر رفتار ما تأثیر بگذارند. آنها سعی دارند به ما بگویند چگونه رفتار کنیم تا مورد پسند آنها باشد و ما نیز کوشش داریم به آنها بفهمانیم چگونه رفتار کنند تا ما خوشحال بشویم. این احساسی خوشایند و دو جانبه است.
* آیا احساس عزت نفس قوی ترین عامل در رفتار کودکان نیست؟
ممکن است باشد. در این صورت چگونه می توانیم عزت نفس را در کودکان خود ایجاد کنیم؟ اگر کاری کنیم که آنها بتوانند مشکلات خود را حل کنند، اگر ترتیبی دهیم که آنان اطمینان پیدا کنند که موفقیت های آنها به پاداش می رسد، و اگر مطمئن شوند که از سوی اطرافیان مورد احترام و محبت قرار می گیرند، نتیجه ی نهایی این گونه رفتارها با کودکان احساسی در آنها ایجاد می کند که ما آن را « عزت نفس » می نامیم.
شواهدی روشن در دست است که شیوه های تربیتی مادران و پدران و معلمان هم می تواند سبب ایجاد احساس عزت نفس و هم سبب نابودی این احساس در کودکان شود. وقتی که مادر و پدر رفتارهای نامطلوب کودک و نوجوان را تنبیه کنند، اما به رفتارهای مطلوب او پاداش ندهند، در کودک احساس ترس از شکست به وجود می آید. اما اگر همین مادر و پدر، رفتار پسندیده ی کودک را تقویت کنند و رفتار ناپسند او را مورد بی اعتنایی قرار دهند، به کودک کمک کرده اند تا بینش مثبتی در او نسبت به پیشرفت پیدا شود.
* آیا کاربرد این اصول رفتاری نمایان گر ارزش های فرهنگی جامعه هایی که خود سبب طرد این همه نوجوان و جوان از جامعه شده اند، نیست؟
درست برعکس. جوانان باید خود را از جامعه ای رها کنند که آنها را با واداشتن به کارهای بیهوده مانند گرایش افراطی به پوشیدن لباس های عجیب و غریب یا آرایش موها به فرم زننده تحقیر کرده است یا آنها را به سبب تسلط نداشتن بر آموزش های مدرسه ای نامربوط به زندگی تنبیه کرده است، و در پیدا کردن راه هایی که جوانان بتوانند به فعالیت های اجتماعی سازنده و خوشایند بپردازند توفیق نیافته است. هر خانواده و هر مدرسه ای توان آن را دارد که محیطی فراهم کند تا کودکان سبب پرداختن به فعالیت های مفید و سازنده، برای آموختن مهارت های گوناگون، برای به کار بردن و گسترش استعدادهای خود، و برای خلاقیت لذت بخش مورد تشویق و تقویت قرار گیرند.
مادران و پدران و معلمانی که به طور مداوم از اصولی که گفته شد، در جهت هدف های اجتماعی مطلوب استفاده می برند، بدون شک با همکاری و استقبال کودکان و نوجوانان روبه رو خواهند شد. جامعه ای هماهنگ است که همه ی اعضای آن از رویارویی و ارتباط با هم احساس خوشایندی داشته باشند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی