دکتر علیرضا متحدی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

مرد خردمند هنر پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه اندوختن
با دگری تجربه بردن به کار!

مهمترین ابزار قدرت و موفقیت در زمانه حاضر "آگاهی" است. اگر افراد قبل از هر اقدامی جستجوی اطلاعات نمایند، و اگر صاحبان دانش و تجربه و اندیشه، احساس وظیفه کنند که تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهند، همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیمات درست تر، جلو خسارات و شکستها را گرفته و استفاده بهتری از عمر و انرژی خود داشته باشند.

در این پیج اطلاعاتی در حوزه حقوق و روانشناسی که دارای جذابیت، و عمدتا مورد نیاز مردم است منتشر می شود. باشد که مورد رضایت و استفاده قرار گیرد.
همچنین تلاش می شود در حد امکان سوالات حقوقی عزیزان را پاسخگو باشیم. می توانید سوالات خود را در پیامرسانهای داخلی مطرح فرمایید. در اولین فرصت و در حد مقدورات پاسخ کافی ارائه خواهد شد.

تابلو اعلانات

* فیروز یازده سال داشت. قدّش از هم کلاسی هایش کوتاه تر بود و بهرام، یکی از شاگردان کلاس، او را « کوتوله » صدا می کرد. فیروز از این لقب بسیار ناراحت بود و یکی دو بار با بهرام در این باره نزاع کرده بود. بهرام هم که متوجّه حسّاسیت او نسبت به این لقب شده بود، گستاخ تر شده بود و آن را بیشتر به کار می برد. عاقبت، فیروز موضوع را به پدر خود گفت و از او چاره جویی کرد. پدر راه حلّ ساده ای به او پیشنهاد کرد. بدین ترتیب که هر وقت بهرام او را « کوتوله » صدا کرد، جوابش را ندهد و واکنشی هم از خود نشان ندهد، مگر وقتی که اسم واقعی او، یعنی « فیروز » را صدا کند.
فیروز همین روش ساده را به کار بست و در برابر گستاخی های بهرام، که به او می گفت: « آهای، کوتوله! » یا « آهای، فیروز کوتوله! »، کاملاً بی اعتنا و ساکت ماند. بهرام، پس از چند بار گفتن چنین عبارت هایی و تکرار لقب « کوتوله » و نشنیدن جواب، عاقبت مجبور شد وقتی که با فیروز کار دارد، او را به نام اصلیش صدا کند و دیگر آن لقب توهین آمیز را به کار نبرد.
فیروز با خودداری از پاسخ دادن به لقب « کوتوله »، هم کلاس خود را وادار کرد که نام اصلی او را بگوید. هدف بهرام از به کار بردن این لقب توهین آمیز فقط عصبانی کردن فیروز بود. وقتی که متوجّه شد این لقب فیروز را عصبانی می کند و نسبت به آن حسّاسیت پیدا کرده است، بیشتر رغبت پیدا کرد که آن را به کار ببرد. در حقیقت واکنش تند فیروز پاداشی بود برای بهرام که به تکرار بیشتر رفتار او انجامید. امّا وقتی که پس از مدّتی با بی اعتنایی فیروز روبه رو شد و احساس کرد که دیگر نمی تواند با گفتن کلمه ی « کوتوله » فیروز را عصبانی کند و به بیان دیگر، در برابر رفتار خود پاداشی دریافت نکرد، از رفتار نامطلوب خود دست کشید. وقتی که چنین مسائلی در عالم دوستی پیش بیاید، می توان مستقیماً تذکّر داد. برای مثال، دوستی که شما را به سبب قدّ بلندی که دارید « دراز » صدا می کند، می توانید به او بگویید: « من که از همه بلندتر نیستم، پس بهتر است مرا « دراز » صدا نکنی ».
توجّه نشان دادن به رفتار مردم، برای بیشتر آنها تقویت کننده است. بعضی از مردم نیاز به توجّه دارند، حتّی اگر این توجّه دوستانه هم نباشد. چنین کسانی، اگر هر رفتارشان بتواند توجّه دیگران را به سوی آنان جلب کند، تکرار آن رفتار را افزایش خواهند داد. امّا اگر رفتارشان نتواند توجّه دیگران را به آنان جلب کند، آن رفتار را تکرار نخواهند کرد. در اینجا به اصل دیگری از اصول رفتار می رسیم که بر همین نکته مبتنی است و آن را در روان شناسی اصل خاموشی (1) می نامند.

اصل خاموشی:

برای اینکه کودکی به رفتار نامطلوب ادامه ندهد، می بایست شرایط را طوری فراهم کنیم که پس از انجام دادن آن رفتار نامطلوب، پاداشی دریافت نکند.
اصل خاموشی دوّمین روشی است که برای متوقف کردن رفتار نامطلوب مورد استفاده قرار می گیرد. این اصل نقطه ی مقابل اصل اشباع است. به این معنی که در اصل اشباع به رفتار کودک به حدّی پاداش داده می شود تا سیر و خسته شود، در صورتی که در اصل خاموشی، کودک در برابر رفتار خود پاداشی دریافت نمی کند. از هر یک از این دو اصل می توان در موارد معینی استفاده کرد.
لازم است اشاره کنیم که برای مؤثّر بودن اصل اشباع و اصل خاموشی، باید هر دو روش را تا رسیدن به نتیجه ادامه دهیم. استفاده ی متناوب از اصل اشباع و اصل خاموشی نتیجه ای بسیار نامطلوب خواهد داشت. اگر به رفتاری پاداش دهیم و مدّتی دیگر به آن پاداش ندهیم، بعد دوباره پاداش دادن را از سر بگیریم، این کار همان استفاده از اصل تقویت گاهگاهی است که سبب ثبات و دوام بیشتر رفتار می شود.
اصل خاموشی در موارد بسیار، و از جمله موارد زیر، کاربرد دارد:
* وقتی که بیژن از دست مادر و پدر خود عصبانی می شود، روی زمین می غلتد و سرش را به زمین می کوبد.
* وقتی که معلّم خصوصی ساسان دارد به او درس می دهد، ساسان اَدای میمون درمی آورد.
* منیژه، همین که در کلاس مطلبی به ذهنش می رسد، فوری شروع به صحبت می کند و حرف هر کسی را که دارد سخن می گوید قطع می کند.
* فرشاد تازگی ها در حرف هایش کلمه های رکیک و مستهجن به کار می برد.
* شبنم دائم با برادر کوچکش نزاع می کند.

حذف پاداش چه مواقعی مؤثّر است؟

وقتی که رفتار نامطلوب تا اندازه ای بی زیان باشد

بعضی از رفتارها نامطلوبند، امّا به کودک یا دیگران زیانی نمی رسانند. در مورد چنین رفتارهایی برداشتن تقویت، یعنی استفاده از اصل خاموشی، یکی از روش های مؤثّر است. به مثال زیر توجّه کنید:
بیژن هشت سال داشت. همین که از دست مادر و پدر خود عصبانی می شد، قشقرق عجیبی برپا می کرد. خود را به زمین می انداخت و سرش را به زمین می کوبید. مادر و پدرش از اینکار او سخت نگران و دستپاچه می شدند. او اوّلین بچّه ی خانواده بود و ورود خواهر کوچک تر به خانواده او را به سختی عصبی و حسّاس کرده بود. تنها راهی که برای جلب توجّه مادر و پدر خود پیدا کرده بود این بود که آنها را نسبت به سلامت خود نگران کند. نخستین باری که شروع به کوبیدن سر خود به زمین کرد ( و چه بسا این کار را برحسب تصادف انجام داد)، مادرش فوری نوزاد را رها کرد و به سراغ بیژن رفت و او را در آغوش گرفت و نوازشش کرد. از آن پس، هربار که بیژن عصبانی می شد، سرش را به زمین می کوبید و مادرش با عجله و دستپاچگی به خواسته های او تسلیم می شد. حتّی گاهی کارهای خود را کنار می گذاشت و با او به بازی می پرداخت.
مادر و پدر بیژن کم کم پی بردند که این رفتار نامطلوب او روز به روز بیشتر تکرار می شود و به صورت نوعی باج گیری درآمده است. بنابراین، تصمیم گرفتند که در روش خود نسبت به بیژن تجدید نظر کنند. قرار گذاشتند که در برابر عصبانیت بیژن هیچ واکنشی نشان ندهند و بگذارند او هر قدر می خواهد روی زمین بغلتد و سرش را به زمین بکوبد.
از آن پس، باز هم چندبار بیژن عصبانی شد و سر خود را به زمین کوبید و تقاضایی کرد امّا از برآورده شدن آن خبری نشد و مادر و پدرش بدون اینکه به او اعتنایی کنند، به صحبت خود ادامه دادند یا به اتاق دیگر رفتند. بیژن چندبار دیگر هم سرش را به زمین کوبید و فریاد کشید، امّا مادر و پدر همچنان واکنشی که دلخواه او باشد از خود نشان ندادند.
چیزی نگذشت که بیژن عادت سر به زمین کوبیدن را ترک کرد، زیرا این کار دیگر، مانند گذشته، پاداش یا توجّهی از سوی مادر و پدر دربرنداشت و همچنین دردناک نیز بود.
در مثال بالا، چون مادر و پدر بیژن اطمینان داشتند که او خود را به سختی مجروح نخواهد کرد، به کار بردن اصل خاموشی را جایز دیدند و چنانکه دیدیم موفق هم شدند. امّا اگر این احتمال وجود داشت که بیژن به خود صدمه بزند، می بایستی روش دیگری را انتخاب می کردند. بسیاری از کودکان اگر بتوانند با ایجاد ناراحتی کمی برای خودشان ( مانند کوبیدن سر به زمین یا نگهداشتن نفس ) پاداش جالب توجّهی دریافت کنند، دست به چنین کارهایی می زنند. در این مثال لازم بود که مادر و پدر بیژن راه های دیگری برای جلب توجّه دیگران به او می آموختند. وقتی که نوزاد جدیدی در خانواده ای به دنیا می آید، روش عاقلانه این است که مسئولیت بعضی از کارهای نوزاد را برعهده ی کودکان بزرگ تر خانواده بگذاریم تا آنها فکر نکنند که با آمدن نوزاد، کنار گذاشته شده اند. نوزاد برای جلب توجّه دیگران به خود تنها یک راه بلد است، گریه کردن و فریاد کشیدن. امّا وقتی که رشد می کند و بزرگ تر می شود، باید به او راه های بهتر جلب توجّه کردن را آموخت. ورود یک نوزاد فرصت خوبی است برای فرزندان بزرگ تر خانواده که با قبول مسئولیت احساس کنند که مفید و مهمّ هستند. با این کار آنها می دانند که مورد توجّه مادر و پدر خود نیز هستند.

وقتی که بتوان همه ی منابع تقویت را کنترل کرد

اگر قرار باشد که اصل خاموشی مؤثّر واقع شود، باید همه ی منابع تقویت را کنترل کنیم. این بدان معنی است که مثلاً وقتی که مادران و پدران یا معلّمان از دادن تقویت به کودک خودداری کنند، امّا دیگران او را تقویت کنند، چه این تقویت عمدی باشد و چه سهوی، در هر صورت تأثیر اصل خاموشی را از میان خواهد برد.
بیشتر وقت ها ندیده گرفتن رفتار نامطلوب و بی اعتنایی کامل به آن بسیار دشوار است. برای مثال، ممکن است در خانواده ای کودکان عادت آروغ زدن پس از غذا خوردن را آموخته باشند، بیشتر به این دلیل که هر وقت یکی از آنها آروغ زده است مادربزرگ با لحنی محبّت آمیز و حتّی با لبخند او را سرزنش کرده است. بچّه های دیگر هم به تقلید از مادربزرگ کودکی را که آروغ زده است سرزنش کرده اند و در نتیجه به نوعی وسیله ی تفریح دست یافته اند، به خصوص کسی که بهتر و پر سر وصداتر آروغ زده است مورد سرزنش شوخی آمیز بیشتری قرار گرفته است و وسیله ی تفریح بیشتر فراهم کرده است. مادربزرگ هم نمی توانسته است چنین رفتاری را نادیده بگیرد و با این گونه تذکردادن های خود سبب تقویت آن می شده است.
مثال زیر درباره ی یک معلّم سرخانه است که نشان می دهد چگونه واکنشی کنترل نشده و آنی و توجّه نشان دادن بیجا می تواند سبب دوام رفتاری ناپسند شود:
* من معلّم سرخانه ی دو برادر بودم که یکی هفت سال و دیگری نُه سال داشت. روزی که داشتم تکلیف های درسی آنها را مشخص می کردم، ساسان، برادر کوچک تر، ناگهان شروع کرد به درآوردن ادای میمون و راه رفتن مثل او. هومان، برادر بزرگ تر، به او گفت: « چقدر شبیه میمونی! » ساسان فوری جواب داد: « توهم برادر منی! تو هم برادر منی! » در آن لحظه این حرف ساسان به نظر من چنان جالب آمد که با صدای بلند خندیدم.
از آن پس، بیشتر وقت ها، ضمن درس، ساسان هوس می کرد که اَدای میمون درآورد. اگر چه من دیگر هرگز به حرکت های او نخندیدم، امّا چند هفته طول کشید تا ساسان این کار را فراموش کرد.
وقتی که معلّم ساسان توانست خود را کنترل کند و به رفتار مسخره ی او نخندد، رفتار اَدای میمون درآوردن ساسان کنترل شد. امّا رفتار کنترل نشده ی معلّم، یعنی وقتی که نتوانست خندیدن خود را به رفتار ساسان کنترل کند، یعنی با نخندیدن به او پاداش ندهد، سبب شد که اَدا درآوردن او چند هفته طول بکشد.
وقتی که انسان تصمیم می گیرد که پاداش ها را حذف کند، می فهمد که این کار در عمل چقدر دشوار است. امّا در هر صورت اگر قرار باشد که روش خاموشی مؤثّر واقع شود، به ناچار باید همه ی پاداش ها کنترل شوند. زیرا یک رفتار هم با پاداش دادن عمدی تقویت می شود و هم با پاداش دادنِ سهوی.

منابع دیگر تقویت نیز باید کنترل شود

گفتیم که تقویت از هر منبعی به رفتاری برسد سبب تقویت آن رفتار خواهد شد. بنابراین، اگر ما باید رفتاری را تغییر دهیم، لازم است همه ی منابع دیگر تقویت را نیز کنترل کنیم و نگذاریم رفتار نامطلوب کودک به وسیله ی منبع دیگری تقویت شود. مثال زیر به روشن تر شدن این مطلب کمک می کند:
* منیژه دانش آموز کلاس سوّم بود. وقتی که در کلاس مطلبی به ذهنش می رسید، ناگهان و بدون اجازه گرفتن شروع به صحبت می کرد و فرصت صحبت کردن به دیگران نمی داد. معلّم درباره ی فایده های به نوبت صحبت کردن و مبادله ی افکار با شاگردان کلاس صحبت کرد و همه موافقت کردند که برای صحبت کردن در کلاس قراری بگذارند. قرار شد که هر کس حرفی دارد با بلند کردن دست و رعایت نوبت حرف خود را بزند. اگر چه منیژه هم در این تصمیم گیری شرکت داشت و با آن موافقت کرده بود، امّا در جلسه ی بعدی کلاس باز هم بدون اجازه شروع به صحبت کرد.
معلّم و شاگردان تصمیم گرفتند که به صحبت هر کسی که آن قرار را زیر پا بگذارد و بی اجازه صحبت کند، گوش ندهند. وقتی که باز منیژه بدون نوبت شروع به صحبت کرد، معلّم و شاگردان، بدون اینکه به او نگاه کنند یا نشان دهند که حرف های او را شنیده اند، به بحث با شاگردی که نوبت حرف زدن با او بود ادامه دادند. پس از اینکه منیژه این کار را چند بار در آن جلسه و جلسه های بعدی تکرار کرد و متوجّه شد که کسی به او اعتنایی نمی کند، رفتار نامطلوب خود را ترک کرد. به خصوص وقتی که او نوبت می گرفت و صحبت می کرد، همه با دقّت به حرف هایش گوش می دادند.
در مثال بالا، کار معلّم از این نظر عاقلانه بود که همه ی شاگردان کلاس را در برقراری یک نظم شرکت داد. چنانچه او به تنهایی می خواست رفتار منیژه را کنترل کند، به احتمال زیاد موفق نمی شد، زیرا هر لحظه امکان داشت که گروهی از شاگردان و شاید هم همه ی آنها به منیژه توجّه نشان دهند و سبب تقویت رفتار او شوند. با شرکت دادن همه ی دانش آموزان کلاس در برقراری آن نظم، معلّم به راستی همه ی منابع تقویت را تحت کنترل درآورد و در نتیجه موفق شد رفتار نامطلوب منیژه را تغییر دهد. به مثال دیگری در این باره توجّه کنید:
* فرشاد چهار سال داشت. مدّتی بود که در حرف هایش کلمه های زشت و بی ادبانه به کار می برد. و او این کلمه ها را از بچّه های همسایه آموخته بود. اولین بار که مادرش این کلمه ها را از او شنید، به شدت یکه خورد و دستپاچه شد و سعی کرد جلو خود را بگیرد تا او را سرزنش نکند یا به او نخندد. به جای آن وانمود کرد که حرف او را نشنیده است. بعد صبر کرد تا فرشاد جمله ای را بدون اَدای کلمه های زشت بگوید و سپس به او پاسخ دهد.
عصر آن روز، وقتی که پدر فرشاد به خانه آمد، مادر جریان را با او در میان گذاشت و هر دو قرار گذاشتند که هر وقت گفتار فرشاد با کلمه های مستهجن همراه بود، به او توجّه نکنند. از آنجا که به کار بردن این گونه کلمه ها با بی اعتنایی مادر و پدر روبه رو می شد و گذشته از آن در خانه نیز سرمشقی برای فرشاد نبود تا کلمه های زشت را به کار ببرد، در مدّت دو هفته فرشاد به کار بردن کلمه های بی ادبانه را در خانه ترک کرد.
البتّه در این مثال می شود گفت که هیچ تضمینی وجود ندارد که فرشاد در کوچه نیز از به کار بردن چنین کلمه هایی خودداری کند. بیشتر وقت ها بچّه ها خیلی راحت می آموزند که برای آنچه می خواهند به دست آورند زبان خاصّی به کار ببرند. فرشاد ممکن است آموخته باشد که با بچّه های کوچه بی ادبانه و با مادر و پدر خود در خانه مؤدبانه صحبت کند.

احتیاط های لازم در به کار بردن اصل خاموشی

حذف پاداش با گرفتن پاداش از کودک یکی نیست

شیرین ندادن به کودک تأثیری بسیار متفاوت از شیرینی دادن به کودک و پس گرفتن از او دارد. با اینکه در این دو صورت نتیجه ی اصلی یکی است، یعنی کودک شیرینی ندارد. امّا تأثیر روانی این دو روش کاملاً با هم فرق دارد. گرفتن شیرینی از کودک که اوّل به او داده بودیم، نوعی تنبیه است که تأثیر ویژه ی خود را دارد. این تأثیر چندان مطلوب نیست و ما آن را به عنوان شیوه ای معمول برای تغییر دادن رفتار توصیه نمی کنیم.
پس گرفتن پاداش یا امتیازی که به کودک داده ایم، تنبیه است. ندادن پاداش یا امتیازی که هنوز به کودک نداده ایم، تنبیه نیست. برای مثال، اگر به کودک بگوییم: « چون تو هنوز کار نکرده ای، باید پول توجیبی هفته ی قبل را پس بدهی »، تنبیه است. اما اگر به او بگوییم: « چون تو هنوز کار نکرده ای، پولی نخواهی گرفت »، حذف پاداش است و تنبیه نیست. تمیز دادن این دو روش از هم، به دلیل تأثیر کاملاً متفاوتی که روی کودک می گذارند، بسیار مهم است.

عمل نکردن به وعده ( پیمان شکنی ) تنبیه است

وقتی که قولی به کودک داده ایم و به سبب رفتار نامطلوبی که از خود نشان داده است، قول خود را زیر پا بگذاریم، این برای او جنبه ی تنبیه دارد. مثال زیر مطلب را روشن تر می کند. گزارش از زبان مادری است که پیمان شکنی کرده است:
* شبنم بیشتر وقت ها با برادر کوچک خود دعوا راه می اندازد. روزی به او گفتم: « شبنم جان، امروز عصر تو را به پارک می برم و برایت بستنی می خرم. » شبنم از خوشحالی روی پای خود بند نبود.
ظهر که داشتیم ناهار می خوردیم، باز هم شبنم دعوا را با برادر خود شروع کرد و در نتیجه ی دعوا ظرف غذای خود را توی سفره برگرداند. من، که سخت عصبانی شده بودم، گفتم: « حالا که کارهایی به این بدی کردی، من نه به پارک می برمت و نه برایت بستنی می خرم. » بغض شبنم ترکید و داد کشید: « امّا، مادر، شما قول داده بودید! من منظوری نداشتم. من نمی دانستم که مرا به پارک نمی برید! »
رویارویی با این مسئله به صورتی که به پیمان شکنی نینجامد می توانست این باشد که مادر به فرزندش بگوید: « شبنم جان، اگر امروز با برادرت خوب بازی کنی و با او دعوا راه نیندازی عصر تو را برای گردش به پارک می برم و برایت بستنی هم می خرم. امّا به پارک رفتن و بستنی خریدن به شرطی است که تو با برادرت مهربان باشی و با او دعوا نکنی. »
مادر شبنم هم همین کار را کرد، ولی باز هم سر سفره ی ناهار شبنم با برادر خود به نزاع پرداخت و به دنبال آن ظرف غذای خود را روی سفره برگرداند. مادر رو به او کرد و گفت: « شبنم، می دانی که داری با برادرت دعوا می کنی؟ »
- بله، مادر!
- خیلی خوب، من فقط می خواستم مطمئن شوم که تو می دانی چه کار می کنی.
- معنی حرف شما این است که ما امروز عصر به پارک نمی رویم و بستنی هم برایم نمی خرید.
- امروز صبح ما با هم چه قراری گذاشتیم؟ یادت هست؟
- خیلی خوب. می دانم چه قراری گذاشتیم. امّا من این قرار را دوست ندارم.
در مثال اوّل، مادر بدون قید و شرط قول داده بود که شبنم را به پارک ببرد و برای او بستنی بخرد. امّا وقتی که از دست دخترش عصبانی شد، پیمان شکنی کرد و به این ترتیب بستنی را که به او وعده داده بود از او گرفت. اگر چه بستنی به راستی در دست شبنم نبوده است که از او بگیرند، امّا همین قولی که به او داده شده بود به مسئله قطعیت کافی بخشیده بود. بنابراین، این پیمان شکنی نوعی تنبیه است. به همین سبب هم بود که شبنم قشقرق راه انداخت و خیلی گریه کرد و از مادرش سخت دلخور شد.
در مثال دوّم، قول پارک و بستنی مشروط به دعوا نکردن شبنم با برادرش بود. وقتی که شبنم این شرط را زیر پا گذاشت و با برادر خود دعوا کرد، مادر شرطی را که پذیرفته بود به یاد او آورد. شبنم از آنچه پیش آمده بود چندان خوشحال نبود، امّا بدون شک نتیجه ی رفتار خود او بود، زیرا می دانست که اگر با برادر خود دعوا کند به پارک نخواهند رفت و بستنی هم نخواهند خرید. به این ترتیب، گذشته از اینکه عواقب رفتار خود را می دانست، از مادر خود هم نخواهد رنجید.
بزرگسالان از اجرای مقرراتی که برای کودکان وضع شده است نباید احساس گناه کنند یا نگران باشند که فرزندشان از آنها رنجیده خواهد شد. همه ی کودکان ثبات رأی مادر و پدر خود را تحسین می کنند. اگر مادر شبنم پس از دعوای او با برادرش به او بستنی داده بود، با این کار به او می آموخت که دعوا کردن با برادر پاداشش خوردن بستنی و گردش در پارک است.

استنباط قرینه های ضمنی از رفتار گذشته

گاهی بزرگسالان با رفتارهای خود قرینه های ضمنی به بچّه های خود می دهند. برای مثال، پدری به فرزند خود می گوید که تلویزیون تماشا نکند و به انجام دادن تکلیف های درسی خود بپردازد. امّا دیگر این قول و قرار را پی گیری نمی کند. به این ترتیب، کودک می فهمد که پدر درمورد انجام دادن تکلیف های درسی او چندان هم جدّی نیست و با این برداشت در دفعات دیگر هم که پدر به او چنین دستوری دهد، وقت را به بازیگوشی و تلف کردن می گذراند. مثال زیر این نکته را روشن تر می کند:
* در کلاس شنا، بهرام با آب پاشیدن به سر و صورت دیگران سبب ناراحتی آنها می شد و با اینکه مربّی شنا بارها این نکته را به او تذکر داده بود، باز هم این کار را، به ویژه وقتی که مربّی حواسش متوجّه او نبود، ادامه می داد.
مربّی در پایان هر برنامه ی تمرین شنا، شناگران را آزاد می گذاشت تا پانزده دقیقه هر طور که دلشان می خواهد شنا کنند. در یکی از روزها که باز هم بهرام آب پاشیدن به دیگران را آغاز کرد، مربی گفت که او حق ندارد از پانزده دقیقه وقت شنای آزاد استفاده کند. بهرام از این حرف به شدت ناراحت شد.
وقتی که مربی گفت که پانزده دقیقه شنای آزاد مخصوص بچه هایی است که رفتار آنان معقول و مطلوب باشد، بهرام اعتراض کرد که چون همه از این وقت استفاده می کنند، او هم باید استفاده کند. گذشته از آن، او گفت که روزهای دیگر هم به بچه ها آب می پاشیده است، اما مربی به او اجازه می داده است که از وقت آزاد شنا استفاده کند و امروز دلیلی بر این استثنا نمی بیند. مربی به تصمیم خود اصرار ورزید.
عصر که بهرام به خانه رفت، از مربی شنا به مادر خود شکایت کرد. روز بعد مادر بهرام پیش مربی شنای او رفت و از آنچه اتفاق افتاده بود باخبر شد. سرانجام، مادر بهرام قانع شد و تصمیم مربی را تأیید کرد، اما معلوم نیست که بهرام هم قانع شده باشد.
در مثال بالا، مربی شنا می توانست روش بهتری به کار گیرد تا سبب واکنش نامساعد بهرام نشود. مربی می توانست چنین بگوید: « بهرام، پانزده دقیقه وقت آزاد شنا امتیازی ویژه است. از فردا اگر تو به بچه های دیگر آب بپاشی، از این امتیاز محروم می شوی. فهمیدی؟ من به اندازه ی کافی به تو تذکر داده ام ». اگر با این تذکر و شرط، بهرام باز هم به پاشیدن آب به دیگران ادامه می داد، دیگر عذر و بهانه ای برای قبول محرومیت از وقت شنای آزاد نداشت.
ممکن است مربی بهرام ادعا کند که وقت آزاد شنا همیشه یک امتیاز ویژه بوده است. اما چون این امتیاز ویژه همواره به همه ی بچه ها، بدون توجّه به نوع رفتار آنها داده می شد، بهرام آن را حقی همگانی می پنداشت. از این گذشته، چون پیش از آن هم، او بارها به دیگران آب پاشیده بود و این امتیاز به او داده شده بود، تصور محرومیت ناگهانی از این امتیاز به روشنی برای بهرام جنبه ی تنبیه داشته است. در صورتی که اگر مربی مطلب را از پیش برای بهرام روشن کرده بود و برای او مشخص بود که تکرار رفتار نامطلوب او از آن پس سبب محروم شدن از امتیاز خواهد شد، حذف امتیاز را نتیجه ی رفتار خود می دانست، نه ظلم دیگران.

خاموش کردن غیر عمدی یک رفتار مطلوب

گاهی مادران و پدران یا معلّمان، بدون اینکه تعمّدی داشته باشند، سبب خاموش کردن رفتاری مطلوب می شوند. اگر، کودکی که چندبار به یکی از بزرگ ترهای خانواده سلام می کند و او به سبب هایی، مانند توجّه نکردن، سنگین بودن گوش و .... از دادن جواب سلام آن کودک خودداری کند، ممکن است آن کودک سلام دادن به بزرگ ترها را ترک کند. در اینجا با اینکه تعمدی در جواب ندادن به سلام نبوده است ولی به هر صورت سبب خاموش شدن آن رفتار مطلوب شده است. به مثال دیگری توجّه کنید:
نسرین دختری خجالتی بود و به ندرت در بحث های کلاس شرکت می کرد. اغلب خیلی آرام و بی صدا در نیمکت خود فرومی رفت تا معلّم او را نبیند و از او سؤال نکند. با اینکه همیشه تکلیف های درسی خود را درست و به موقع انجام می داد، امّا خجالتی بودن برای او به صورت مشکلی درآمده بود.
یکی از برنامه های کلاس این بود که چندنفر از بچّه ها با شهردار و چند تن از مسئولان دیگر شهرستان محاصبه کنند و هر کدام گزارشی در این باره بنویسند و آن را در کلاس برای دانش آموزان بخوانند و به سؤال های آنها و معلّم جواب بدهند. نسرین نیز سهم خود را انجام داد و مانند شاگردان دیگر گزارش مصاحبه را تهیه کرد و به معلّم داد.
این از موارد نادری بود که نسرین در کلاس صحبت کرد. شاگردان و معلّم از همه ی آنها که گزارش تهیه کرده بودند پرسش هایی کردند و بحث درگرفت.
امّا معلّم و شاگردان دیگر از نسرین سؤالی نکردند و او را در بحث شرکت ندادند. نسرین همچنان ساکت در سر جایش نشست و خود را در نیمکت فروبرد و کوشید تا هر چه کمتر به چشم بیاید. چهره ی او حتّی از گذشته نیز ناراحت تر به نظر می آمد.
در این مثال، چنانچه معلّم کلاس در نظر داشت که نسرین را از حالت انزوا خارج کند، بهترین فرصت برای این کار پیش آمده بود. زیرا نسرین گزارشی برای کلاس تهیه کرده بود که می توانست مقدمه ای برای بحث و سؤال و جواب باشد که نسرین می بایست در آن شرکت کند و نقش فعالی داشته باشد. بدون شک معلّم تعمّد نداشت که نسرین را بیش از پیش منزوی کند. امّا آنچه در اینجا مهمّ است عمل است، نه نیت یا حسن نیت.
نسرین در شروع بحث به وسیله ی معلّم تقویت نشد، این کار به دلسردی و خاموشی رفتار او انجامید. بدون شک نسرین برای شرکت کردن در بحث سعی بسیار کرده بود و قدم اوّل را برداشته بود، امّا غفلت غیر عمدی معلّم این فرصت مناسب را از میان برد.
درهر صورت، باید توجّه داشت که رفتار مطلوب نیز مانند رفتار نامطلوب بر اثر نرسیدن تقویت خاموش می شود.

درک حرف بزرگسالان

گاهی بعضی از کودکان از این شکایت دارند که بزرگ ترها حرف آنها را نمی فهمند و اغلب هم حقّ با آنهاست. چه بسا ما نتوانیم به حرف کودکان گوش بدهیم و به مسائل از دیدگاه آنها توجّه کنیم. ولی یک بزرگسال می بایست بتواند حرف کودکان را بفهمد و ترتیبی بدهد تا کودک بداند که حرف او را فهمیده است، حتّی گاهی درک بیش از نیاز مسائل کودک سبب دردسر و گرفتاری است. مثال زیر این نکته را روشن تر می کند:
* آفرین هشت ساله بود که خانواده اش از تهران به کرج نقل مکان کردند. آفرین از این انتقال بسیار ناراحت بود، زیرا به ناچار می بایست دوستان و هم بازی های خود را ترک کند و از محیطی آشنا و مأنوس به محیطی غریب و نامأنوس برود. در خانه ی جدیدشان او همیشه افسرده بود، از تنهایی شکوه می کرد و از دوری دوستانش اندوهگین بود و می گریست. اغلب از مادرش می خواست که او را نزد دوستانش در تهران ببرد.
مادر آفرین مشکل او را درک می کرد، امّا این درک کردن کمی بیشتر از آن بود که می بایست باشد، زیرا به دخترش می گفت: « عزیز دلم، خیلی خوب می فهمم که تو چه احساسی داری، تو بدون دوستانت احساس تنهایی می کنی و دلت برای دوران شیرینی که با آنها داشته ای تنگ می شود. دل کوچک تو از غریبی رنج می برد. »
همدردی مادر با آفرین به حدّی عمیق بود که آفرین توانست او را وادار کند تا هفته ای یکی دو روز او را از کرج به تهران ببرد و وقت زیادی را در این رفت و آمد تلف کند.
ما به راستی نمی دانیم که هدف مادر آفرین چه بوده است. یقین است که با این نوع رفتار مادر، ناله و زاری و شکوه از تنهایی در آفرین تقویت می شود. شاید هم مادر، خودش احساس دلتنگی و درد غربت می کند و از دوری دوستانش ناراحت است و این رفتار را به این سبب انجام می دهد که همسرش را وادار به بازگشت به تهران کند، یا چون خجالت می کشد که پیش دوستان خود اظهار دلتنگی کند، قصد دارد تقاضای مکرّر و آه و ناله ی دختر خود را بهانه کند و هر هفته به دیدار دوستان خود در تهران برود. در هر صورت، انگیزه ی مادر آفرین هر چه باشد، تأثیر رفتارش بر دخترش روشن است. آفرین با گریه و زاری و شکوه و شکایت نه تنها احساس همدردی مادرش را جلب کرده بود، بلکه به این وسیله توانسته بود مادر را وادار کند که هفته ای یکی دو روز او را به نزد دوستانش ببرد.
در اینجا لازم است که میان درک همدردی و کارهایی که برای رفع مشکل مربوط به آن انجام می شود تمیز قائل شویم. کار مادر آفرین تا لحظه ای که توانست به دخترش بفهماند که ناراحتی او را درک می کند، ارزشمند و قابل تحسین است. امّا او چه باید می کرد تا به رفع ناراحتی دخترش بیشتر کمک کند؟ بازگشت های مکرّر به محلّ سکونت پیشین زمانی را که آفرین می توانست صرف کند تا دوستان جدیدی بیابد به هدر می داد. حال ببینیم مادر چگونه می توانست به دخترش در یافتن دوستان تازه کمک کند؟ مادر آفرین، پس از ابراز همدردی و نشان دادن اینکه مشکل دخترش را درک کرده است، می توانست برای از میان بردن ناراحتی او به بحث و تبادل نظر بپردازد. کمک به او در پیدا کردن دوستان تازه، حتّی در دراز مدّت، مفیدتر از مسافرت پی در پی به تهران بود. فرستادن آفرین به مدرسه و کمک گرفتن از مدیر و ناظم نیز یکی از راه های پیدا کردن دوستان تازه برای اوست، چون امکان اینکه آفرین در زندگی آینده ی خود نیز به جاهای دیگر نقل مکان کند بسیار زیاد است. اوّلین نقل مکان تجربه ی مناسبی است برای آشنا شدن با نگرانی های ترک محیط مأنوس و دوستان. بنابراین، بهترین راه حلّ برای رفع نگرانی آفرین این است که مادرش از راه های گوناگون به او کمک کند تا او دوستان تازه ای بیابد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی