دکتر علیرضا متحدی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

مرد خردمند هنر پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه اندوختن
با دگری تجربه بردن به کار!

مهمترین ابزار قدرت و موفقیت در زمانه حاضر "آگاهی" است. اگر افراد قبل از هر اقدامی جستجوی اطلاعات نمایند، و اگر صاحبان دانش و تجربه و اندیشه، احساس وظیفه کنند که تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهند، همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیمات درست تر، جلو خسارات و شکستها را گرفته و استفاده بهتری از عمر و انرژی خود داشته باشند.

در این پیج اطلاعاتی در حوزه حقوق و روانشناسی که دارای جذابیت، و عمدتا مورد نیاز مردم است منتشر می شود. باشد که مورد رضایت و استفاده قرار گیرد.
همچنین تلاش می شود در حد امکان سوالات حقوقی عزیزان را پاسخگو باشیم. می توانید سوالات خود را در پیامرسانهای داخلی مطرح فرمایید. در اولین فرصت و در حد مقدورات پاسخ کافی ارائه خواهد شد.

تابلو اعلانات

قرینه دادن برای رفتار مطلوب

* آرش عادت داشت که بدون توجّه به کفش پاک کن هایی که مادرش جلو در ورودی خانه گذاشته بود، با کفش کثیف وارد شود. مادر از این بی توجّهی او بسیار ناراحت می شد و هر بار که او را به سبب کثیف کردن خانه سرزنش می کرد، آرش جواب می داد که: « چه کنم؟ یادم رفت، ببخشید! » لازم بود که مادر فکری در این باره بکند.
یکی از روزها که مادر آرش برای خریدن به خیابان رفته بود، در فروشگاه وسایل پلاستیکی چشمش به اردکی پلاستیکی افتاد که تا آن را فشار می دادند، صدای اردک می داد. مادر آرش فکری کرد و اردک پلاستیکی را خرید و با خودش به خانه برد. به آرش گفت که اردک را زیر کفش پاک کن جلو در می گذارد تا هر بار که او بخواهد وارد خانه بشود، با گذاشتن پا روی آن، صدای اردک، به یادش بیاورد که باید پیش از ورود به خانه کفش های خود را پاک کند. گذشته از آن، قرار شد که بعد از اینکه اولین صدای اردک شنیده شد، آرش کف کفش هایش را محکم روی کفش پاک کن بمالد تا اردک پنج بار دیگر صدا کند و بعد وارد خانه شود.
این تجربه برای آرش و مادرش چنان خوشایند بود که هر دو داستان را با آب و تاب فراوان برای دوستان خود تعریف می کردند. از آن پس، آرش هیچ وقت با کفش های کثیف وارد خانه نمی شد و خیال مادرش نیز آسوده شده بود.
روشن است که آرش به هیچ وجه نمی خواست خانه ی خودشان را کثیف کند، امّا درست در لحظه ای که می بایست رفتار مطلوب از او سر بزند، آن را فراموش می کرد. صدای اردک نشانه یا قرینه ای به او می داد تا به یاد بیاورد که نباید با کفش های کثیف وارد خانه شود. البته لازم نیست که اردک پلاستیکی همیشه زیر کفش پاک کن بماند. همین که آرش به تمیز کردن کف کفش های خود عادت کرد، مادرش می تواند آن را بردارد و اطمینان داشته باشد که آرش پاک کردن کفش هایش را فراموش نخواهد کرد، زیرا رسیدن آرش به جلو در نشانه ای خواهد بود که پاک کردن کفش هایش را به یاد بیاورد.
پیش از آن، سرزنش های مادر تأثیری در رفتار آرش نداشت، زیرا این سرزنش ها پس از اینکه آرش مرتکب اشتباه شده بود عرضه می شد و چون دیگر کار از کار گذشته بود، فایده ای نمی بخشید. امّا صدای اردک پلاستیکی درست هنگامی که باید رفتار مطلوب انجام شود، به آرش هشدار می داد که باید کفش هایش را پاک کند. گذشته از آن با شنیدن آن صدا می دانست که باید کف کفش های خود را روی کفش پاک کن بمالد. پس از اینکه اردک پلاستیکی توانست به عنوان یادآورنده نقش مؤثری برای آرش داشته باشد، مادر با بیان کردن ماجرا برای دوستان خود، آرش را تقویت کرد.
تجربه ی مادر آرش و تأثیری که کار او در از میان بردن بی توجّهی آرش داشت، نمایانگر یکی دیگر از اصول تغییر رفتارست که در روان شناسی اصل قرینه دادن نامیده می شود.

اصل قرینه دادن:

برای اینکه به کودک بیاموزیم کاری را در زمان معینی انجام دهد، باید ترتیبی بدهیم که درست پیش از انجام دادن رفتار مطلوب، قرینه یا نشانه ای به او داده شود.
اصل قرینه دادن گذشته از آنچه گفته شد، در موارد تغییر دادن برخی از رفتارهای دیگر نیز می تواند به کار رود:
* بعضی از شاگردان دبستان تربیت هنگام زنگ تفریح با چنان حالتی به راهروها هجوم می آورند که یک بار دندان یکی از شاگردان را شکستند.
* زهرا برای اینکه احساسات دوستان خود را جریحه دار نکند به آسانی به تقاضاهای آنان تسلیم می شود.
* محسن هر روز فراموش می کند که به گلدان ها آب بدهد.
* خانم محمودی از اینکه هر روز کارهای روزمره ی چهار فرزند خود را یکی یکی به آنان یادآوری کند به راستی خسته شده است.
* این طور که پیداست، پروین خیال ندارد عادت زشت مکیدن انگشت خود را ترک کند.

چه کسانی می توانند از قرینه دادن استفاده ببرند؟

قرینه دادن در پاره ای از موارد مؤثرتر از موارد دیگر است. وقتی که قرینه ها به صورت کلامی باشند، گاهی بچه ها آنها را با تق زدن با سرزنش کردن اشتباه می کنند. سرزنش کردن با قرینه دادن فرقی مهم و اساسی دارد. سرزنش کردن، عبارت های ناخوشایندی است که پس از مشاهده ی کار خطا از کودک به زبان می آوریم. در صورتی که قرینه دادن عبارت هایی است که برای راهنمایی دلسوزانه به هنگام نیاز کودک به یادآوری به زبان می آوریم و زمان شروع آن نیز پیش از انجام دادن آن رفتار است، نه پس از آن. در مورد کودکان قرینه دادن به ویژه برای دو گروه از آنان سودمند است. یکی برای کودکانی که نیاز به کمک در یادگیری دارند و دیگر کودکانی که نیاز به یادآوری برای انجام دادن رفتار مطلوب دارند.

کودکانی که نیاز به کمک در یادگیری دارند

کودکانی که می خواهند مهارتی جدید را بیاموزند می توانند از قرینه هایی که به وسیله ی فردی کارکُشته و با تجربه داده شود بهره ی بسیار ببرند. معلّمی با تجربه می تواند اشتباه هایی را که یادگیرنده مرتکب می شود با دقّت مشخص کند و برای هر یک قرینه ای به موقع بدهد تا مانع از تکرار آن اشتباه ها شود. مثال زیر به روشن تر شدن این مطلب کمک می کند:
* از جمله ورزش هایی که مربی ورزش یکی از مدرسه ها به شاگردان یاد می داد، آموزش تیراندازی با تیر و کمان بود. محمود در یادگیری تیراندازی خیلی کُند بود. بیشتر تیرهای او حتّی به تخته ی هدف نمی خورد، زیرا محمود درست در لحظه ی رها کردن تیر از کمان، چشم های خود را می بست و در نتیجه دستش تکان می خورد و تیر بی هدف رها می شد. مربی ورزش چگونگی رفع این مشکل را چنین بیان می کند:
« ابتدا محمود را به کنار میدان تیراندازی بردم و از او خواستم که بدون هدف گیری، ولی با چشم باز، چندین تیر بیندازد. پس از اینکه عادت کرد با چشم باز، ولی بدون هدف تیراندازی کند، او را به میدان تیراندازی آورم و به او گفتم که درست پیش از لحظه ای که بخواهد تیر را از کمان رها کند من با گفتن: « چشم باز! » به او علامت می دهم تا او بداند که نباید چشم خود را ببندد. این کار نیز چندین بار تمرین شد. کم کم قرینه را ساده تر کردم و فقط می گفتم: « باز! » . با استفاده از این شیوه عادت با چشم بسته تیراندازی کردن محمود تغییر کرد و در نتیجه دقّت هدف گیری او تا حدّ زیادی بیشتر شد. »
معمولاً کسانی که می خواهند مهارتی را بیاموزند علاقه مندند که هر چه زودتر آن مهارت را فرا گیرند و به همین سبب با اشتیاق پذیرای قرینه های مناسبی هستند که بتوانند به یادگیری آنان کمک کند. محمود به یادگرفتن تیراندازی علاقه ی بسیار داشت و قرینه ی « چشم باز! » که درست پیش از انجام دادن رفتار مطلوب به او عرضه می شد توانست در یاد دادن تیر اندازی درست به او بسیار یاری دهنده باشد و مربی با تجربه با استفاده از قرینه ی مناسب به نحو مطلوبی توانست رفتار او را اصلاح کند.

کودکانی که نیاز به یادآوری دارند

بیشتر کسانی که مایل به انجام دادن کاری هستند احتیاج دارند که در لحظه ی مناسب انجام دادن آن کار را به یاد آنها بیاورند. نخ بستن به انگشت که مرسوم است، از این گونه یادآورهاست. امّا این کار ممکن است کارآیی لازم را به عنوان قرینه نداشته باشد، زیرا دیدن نخ بیشتر به یاد انسان می آورد که قرار بوده است کاری را انجام دهد، امّا اینکه آن کار چیست، به یاد نیاید. بنابراین، میان بستن نخ به انگشت و نوع کاری که باید انجام گیرد ارتباط چندانی وجود ندارد.
قرینه های مؤثر قرینه هایی هستند که ماهیت آنها به یاد انسان می آورند که به درستی چه کاری باید انجام گیرد و این یادآوری را نیز درست در لحظه ای که آن رفتار باید شروع شود انجام می دهند.
اعضای گروه سرود یکی از مدرسه ها هنگام خواندن بندهای طولانی سرود فراموش می کردند مکثی کوتاه بکنند و نفس عمیق بکشند. بنابراین، بیشتر آنها پیش از اینکه آن بندها را تمام کنند نفسشان بند می آمد و نمی توانستند سرود را کامل بخوانند.
ابتدا معلّم سرود به آنها گفت که در دفتر سرود، در جاهایی که بندهای طولانی شروع می شود، نشانه ی ضربدر بگذارند، امّا این کار مؤثر نبود، به این سبب که شاگردان سرود را از بر می خواندند و به کاغذ نگاه نمی کردند تا نشانه های ضربدر را ببینند. معلّم چاره ی دیگری اندیشید و به آنان گفت که هنگام خواندن سرود با دقّت به او نگاه کنند. او در آغاز هر بند طولانی، دهان خود را به نشانه ی کشیدن نفس عمیق باز می کرد تا شاگردان هم به یاد بیاورند که باید نفس عمیق بکشند. با این روش، یادآوری کشیدن نفس عمیق برای شاگردان آسان شد و معلّم پس از مدتی توانست این قرینه را حذف کند، بدون اینکه شاگردان کشیدن نفس عمیق را فراموش کنند.
چنانکه می بینیم، این معلّم با تجربه توانست از قرینه ی مؤثر و مناسبی برای یادآوری رفتاری به شاگردان استفاده کند. در این مثال، قرینه ی باز کردن دهان و نشان دادن نفس عمیق کشیدن کاملاً با کاری که باید انجام شود، ارتباط داشته است و به همین سبب این قرینه کاملاً مؤثر واقع شده است. برای مثال، اگر معلّم پایین آوردن دست خود را به عنوان قرینه ای برای کشیدن نفس عمیق تعیین می کرد، ممکن بود در این کار چندان موفّق نباشد. بنابراین، یادآور می شویم قرینه ای که داده می شود می بایست با کاری که باید انجام گیرد در ارتباط نزدیک باشد.

روش های مناسب قرینه دادن

گفتیم که بهترین شیوه ی قرینه دادن این است که آن قرینه را پیش از شروع رفتار مورد نظر عرضه کنیم، نه پس از اینکه رفتار نادرست انجام گرفته است. وقتی که خطایی از کودکی سر می زند، واکنش بیشتر مادرها و پدرها این است که فوری خطای کودک را به او تذکّر دهند و اگر بتوانند، او را به رفتاری درست راهنمایی کنند. این حالت، یعنی رفتار خطای کودک، قرینه ای برای مادر و پدر بوده است تا به آنها بفهماند که باید آموزش های لازم را به کودک خود بدهند. امّا اگر مادران و معلّمان بخواهند که کودک رفتاری مطلوب داشته باشد، بهتر است شیوه های مناسب قرینه دادن را یاد بگیرند. در زیر به برخی از این شیوه ها اشاره می کنیم:

برنامه ریزی قبلی

وقتی که عادت کرده باشیم تا کودک خطایی مرتکب شد به او تذکر بدهیم، لازمه ی ترک این عادت ( که حتماً هم لازم است ) صرف وقت و کوشش است. همچنین دانستن زمان مناسب برای دادن قرینه، تمرین و تجربه ی بسیار لازم دارد. در این مورد برنامه ریزی قبلی راهی نتیجه بخش است.
* شاگردان دبستان تربیت تا زنگ تفریح به صدا درمی آمد، چنان به راهروها هجوم می آوردند و به هم تنه می زدند که چندین حادثه ی ناگوار اتفاق افتاده بود، از جمله در یکی از این هجوم ها دندان یکی از شاگردان شکست. علّت اصلی این هجوم این بود که بچه ها می خواستند هر چه زودتر خود را به حیاط مدرسه برسانند و به وسایل بازی، که برای همه ی شاگردان کافی نبود، دست یابند. مسئولان مدرسه برای رفع این مشکل به مشورت پرداختند و برنامه ای به ترتیب زیر طرح کردند:
پیش از اینکه زنگ تفریح زده شود، هر معلّمی در کلاس خود به شاگردان تذکر می داد که باید آرام و آهسته، بدون اینکه بدوند یا به دیگران تنه بزنند، از راهروها عبور کنند. سپس، همه ی معلّمان و ناظم ها در راهروها می ایستادند، اگر شاگردی می دوید، یا تنه می زد، او را، بدون اینکه تنبیه یا سرزنش کنند، به کلاس برمی گرداندند و از او می خواستند که این بار، آرام و آهسته، از کلاس بیرون برود. با این کار شاگرد خطاکار، به جای اینکه زودتر به وسایل بازی برسد، دیرتر از دیگران می رسید و چه بسا وسیله ی بازی مورد علاقه ی او به وسیله ی دیگران اشغال شده بود. گذشته از آن مسئولان از تنبیه و سرزنش شاگردان خطاکار نیز خودداری کرده بودند.
با به کار بردن قرینه در زمان مناسب، یعنی درست پیش از خروج شاگردان از کلاس، و برگرداندن شاگردان مختلف به کلاس، به زودی جنب و جوش های غیر عادی در راهروها بسیار کاهش یافت و شاگردان دیدند که به نفع آنهاست اگر آرام و آهسته از راهروهای مدرسه عبور کنند و واقعه ی ناگواری را سبب نشوند.
بعضی از شاگردان مدرسه، حتّی با دادن قرینه نیز تمایل چندانی به آرام حرکت کردن در راهروها نداشتند. بنابراین، لازم بود که برای آنها تدبیر دیگری نیز اندیشیده شود. در اینجا بود که موضوع برگرداندن شاگردان مختلف به کلاس مطرح شد. طبیعی است شاگردانی که مقرّرات را رعایت می کردند با رسیدن به موقع به وسایل بازی رفتارشان تقویت می شد. از طرف دیگر، رفتار این شاگردان سرمشقی می شد برای شاگردان دیگری که می خواستند به موقع به وسایل بازی برسند. شاگردانی هم که مقررات را رعایت نمی کردند، البتّه به وسایل بازی می رسیدند، ولی دیرتر از شاگردانی که مقرّرات را رعایت کرده بودند. به این ترتیب آنها می دیدند که با زیر پا گذاشتن مقرّرات نمی توانند زودتر به هدفشان برسند. به هر حال، قرینه دادن در موقع مناسب، یعنی درست پیش از خروج از کلاس توانسته بود بیشتر بچه ها را به رعایت مقرّرات وادار کند و برگرداندن شاگردان به کلاس تدبیری بود که برای دانش آموزان مختلف اندیشیده بودند.

راهنمایی های لفظی

گاهی کودکان به این سبب ملامت می شوند که مقرّرات مربوط به بزرگسالان را رعایت نمی کنند. امّا بیشتر وقت ها علّت این نافرمانی این است که کودکان به درستی نمی دانند که بزرگسالان از آنان چه می خواهند. امّا کار بزرگسالان هم همیشه خالی از اشکال نسیت، زیرا بیشتر وقت ها آنها نمی توانند قرینه ی لازم را در موقع مناسب عرضه کنند یا به درستی به کودکان بگویند که از آنان چه می خواهند. به مثال زیر توجّه کنید:
* هر وقت که مادر و پدر شهره مهمان داشتند، گاهی او از اتاقی که مهمان ها حضور داشتند می گذشت، بدون اینکه به آنها اعتنایی کند. یک بار که پدرش از او سبب این بی اعتنایی را پرسیده بود، شهره جواب داد: « من فکر می کردم آنها مهمان های شما هستند، نه مهمان های من. » مادر و پدر شهره فهمیدند که او نمی داند چنین رفتاری بی ادبی است. آنها دوست داشتند که دخترشان به میل آنها رفتار کند. امّا به درستی به او نفهمانده بودند که از او چه می خواهند. بنابراین، تصمیم گرفتند پیش از آنکه بار دیگر مهمانی به خانه ی آنها بیاید، به او بگویند که راه و رسم روبه رو شدن با مهمان چیست.
بعدازظهر روزی که قرار بود عصر مهمان داشته باشند، مادر شهره به او گفت: « شهره جان، امروز عصر ما چند نفر مهمان داریم. خواهش من از تو این است که وقتی که مهمان ها آمدند، تو چند دقیقه ای به اتاق بیایی و با آنها سلام و احوال پرسی کنی. البتّه مجبور نیستی زیاد آنجا بمانی و می توانی برای بازی کردن یا مشق نوشتن اتاق را ترک کنی. اگر دلت خواست می توانی باز هم به اتاق برگردی. خوب، دخترم؟ آفرین! »
آن روز عصر، هنگامی که مهمان ها آمدند، شهره با لبخند و مهربانی با همه ی مهمانان سلام و احوال پرسی کرد و به دنبال کار خود رفت. از آن پس، او به سادگی هر بار که مهمان داشتند بدون اینکه قبلاً چیزی به او گفته شود، این کار را انجام می داد و اغلب نیز مورد تحسین و محبّت مهمانان قرار می گرفت.
در مثال بالا، آموزش های لفظی لازم به شهره نقش قرینه را برای تعیین چگونگی رفتار او با مهمانان بازی کرد. مادر و پدر شهره به جای اینکه او را بی ادب یا خودخواه بدانند و سرزنش یا تنبیه کنند، تنها کوشیدند که آموزش لازم را برای رفتار مطلوب به او بدهند و انتظاراتی را که از او دارند برایش به دقّت روشن کنند. تنبیه یا سرزنش در چنین مواردی بیشتر تأثیر منفی دارد و سبب رفتار خصمانه می شود و ممکن است کودک تصمیم بگیرد که برای ناراحت کردن مادر و پدر عمداً به مهمانان بی اعتنایی کند. به کار بردن عبارت هایی مانند: « شهره، نمی خواهی به خانم و آقا سلام کنی؟ » یا « شهره، سلامت کو؟ » بدون شک هم برای شهره و هم برای مهمانان چندان خوشایند نخواهد بود. امّا آموزشی که پیشاپیش به وسیله ی مادر شهره داده شد و زمان آن نیز از هنگام آمدن مهمانان آن قدر دور نبود که شهره آن را فراموش کرده باشد، سبب شد که رفتار مطلوبی را در شهره به وجود آورد.

نقش بازی کردن

گاهی ممکن است آموزش لفظی به تنهایی کافی نباشد. وقتی مهارتی تازه کمی پیچیده باشد، نقش بازی کردن برای آموزش دادن آن مهارت می تواند بسیار سودمند و مؤثّر باشد و برای کودک هم که نقش بازی می کند آموختن آن مهارت به صورت سرگرمی دلپذیری در می آید. در این مورد مادر و پدر کودک می توانند هر یک نقشی به عهده بگیرند و مانند بازیگران تئاتر مسئله ی مورد نظر را به صورت نمایش درآورند. مثال زیر نمونه ای از به کار بردن چنین شیوه ای است:
* زهرا دختری باادب بود و کوشش می کرد تا دوستان خود را ناراحت نکند. امّا این کوشش، برای او مشکلات بسیار فراهم کرده بود. زهرا نمی توانست به درخواست های دیگران « نه » بگوید. او دوازده سال داشت و می دانست که لازم است گاهی در برابر خواسته های دیگران مقاومت کند. با این همه، از این کار عاجز بود. بیشتر وقت ها کارهای مدرسه اش نیمه کاره می ماند، زیرا دوستانش برای بازی پیش او می آمدند و او مجبور بود کارش را رها کند و با آنها بازی کند.
سرانجام، روزی زهرا، که از این وضع خسته شده بود، با مادرش دردل کرد و به او گفت: « مادر، هر وقت که پروین در می زند و از من می خواهد که با او بازی کنم، نمی دانم چه جوابی به او بدهم. بیشتر وقتها، چون کار دارم، دلم نمی خواهد با او بازی کنم، امّا نمی دانم چه بگویم.
-چرا به او نمی گویی که الان وقت مناسبی برای بازی کردن نیست؟
- آخر او از من علّتش را می پرسد و وقتی که من جواب بدهم که می خواهم کارهای مدرسه ام را انجام دهم، او می گوید: « خیلی خوب، من هم می آیم و به تو کمک می کنم! » بنابراین، من دیگر نمی توانم چیزی بگویم و مجبور می شوم قبول کنم.
- می فهمم، می فهمم! خیلی مشکل است که انسان به دوست خود « نه » بگوید. من فکری به نظرم رسید، بیا با هم یک بازی کنیم. تو به جای پروین باش و من به جای تو نقش بازی می کنم. حالا برو بیرون و در بزن و از من بخواه که با هم بازی کنیم.
زهرا از پیشنهاد مادرش استقبال کرد. از اتاق بیرون رفت و در زد. مادر، که نقش زهرا را داشت، پرسید: کیه؟
-منم، پروین.
مادر در را باز کرد.
-سلام، زهرا! آمده ام تا با هم بازی کنیم.
- امّا، پروین جان، من الآن کار دارم وقت ندارم بازی کنم.
- چه کار داری، زهرا؟
- دارم در کارهای خانه به مادرم کمک می کنم. بعد هم باید مسئله های حسابم را حل کنم.
- خوب، من می توانم در کارهای خانه به تو کمک کنم.
- نه، متشکّرم، تو بهتر است به مادر خودت کمک کنی. فردا در مدرسه می بینمت، خداحافظ! بعد از گفتن این جمله، مادر در را بست. زهرا با لبخند وارد اتاق شد و نفس عمیقی کشید. به نظر می آمد که کاملاً آماده است تا این بار اگر پروین آمد، به او « نه » بگوید، ولی به صورتی غیر مستقیم، همان گونه که مادرش به او آموخته بود.
با این نقشی که زهرا و مادرش بازی می کردند، او فهمید که انسان نباید همیشه « بله » بگوید. گذشته از آن، او یاد گرفت چنانچه لازم باشد می توان به دوستان جواب منفی داد، بدون اینکه احساسات آنان جریحه دار شود. همچنین می توان به خواسته های دوستان در صورت لزوم جواب ردّ داد، بدون اینکه اجباری به دروغ گفتن باشد. از آن پس، زهرا و مادرش چندین بار دیگر به همین ترتیب نقش بازی کردند و بسیاری از مسائل را مطرح کردند و راه حلّ های مناسبی برای آنها یافتند. به این ترتیب، گذشته از بازی های شیرین و جالب توجّه آموزش های بسیاری نیز به زهرا داده شد.

قرینه برای قرینه

در مسابقات دو، همیشه داورها شروع مسابقه را به این صورت اعلام می کنند: « به جای خود! آماده! حرکت! ». کلمه ی « حرکت » قرینه ای است برای دونده ها که شروع به دویدن کنند. کلمه های « به جای خود » و « آماده » را می توان قرینه هایی برای قرینه ی « حرکت » دانست، زیا با شنیدن آنها، دونده ها می فهمند که به زودی اعلام « حرکت » خواهد شد. در مورد کودکان هم گاهی لازم است که آنها را برای دریافت قرینه آماده کنیم و برای این کار، باید قرینه ها، خود دارای قرینه هایی باشند تا رسیدن آنها را اعلام کنند.
* ابراهیم شناگر خوبی بود و از اینکه همراه دوستان خود در استخر شنا کند لذّت فراوانی می برد، امّا وقتی که پدرش از او می خواست تا از آب بیرون بیاید، اعتراض می کرد و از اینکه پدرش نمی گذاشت تا به شنا کردن ادامه دهد ناراحت می شد و تا می توانست بیرون آمدن از آب را طول می داد و اغلب پدرش را عصبانی می کرد.
یکی از روزها که بنا بود ابراهیم به استخر برود، پدرش به او گفت: « ابراهیم، من می دانم که تو دوست داری مدّت زیادی در استخر شنا کنی، و می دانم که هنگام بیرون آمدن از استخر اوقاتت تلخ می شود. من دوست ندارنم که تو ناراحت شوی. بنابراین، با هم قراری می گذاریم. پنج دقیقه پیش از آنکه وقت برگشتن به خانه برسد، به تو می گویم که پنج دقیقه ی دیگر باید برویم، و وقتی که پنج دقیقه تمام شد، اعلام می کنم: « حرکت! ». به شرط اینکه تو هم، بدون بهانه گیری و معطّل کردن، فوری از آب بیرون بیایی.
پدر و پسر آن روز به این ترتیب عمل کردند و هر دو از کارآیی آن برنامه خوشحال و راضی شدند. با استفاده از این روش مسئله ای که میان پدر و پسر وجود داشت برطرف شده بود.
در مثال بالا، گفتن: « پنج دقیقه ی دیگر باید برویم. » قرینه ای است برای قرینه ی نهایی، یعنی « حرکت » . بسیاری از مردم این گونه قرینه دادن را بیشتر می پسندند. ساعت های شمّاطه داری بر اساس این اصل ساخته شده است که 10 دقیقه جلوتر با آهنگی ملایم زمان بیدار شدن را اعلام می کند و پس از 10 دقیقه زنگ نهایی را می زند. در این 10 دقیقه شخص فرصت دارد تا در رختخواب غلت بزند، یا کش و قوس برود تا خود را برای برخاستن از رختخواب آماده کند.
در مورد مسئله ی ابراهیم و پدرش موفقیت این روش تنها به سبب دادن قرینه ای مقدّماتی پیش از قرینه ی اصلی نبود، بلکه این بود که پدر و پسر مسئله را با یکدیگر در میان گذاشتند و با هم یک راه حلّ را پذیرفتند. وقتی که دو نفر با مشکلی روبه رو می شوند و به این نتیجه می رسند که باید برای رفع آن مشکل کاری انجام دهند، نخستین قدم را به سوی حلّ آن مشکل برداشته اند. حلّ یک مشکل تمرینی است برای حلّ مشکلات بعدی.

قرینه های پی در پی برای یادگیری های پیچیده تر

هر چه رفتار مورد نظر پیچیده تر باشد، در مراحل اوّلیه ی یادگیری آن رفتار دادن قرینه های بیشتری لازم است. به مثال زیر در مورد دادن قرینه های بیشتری لازم است. به مثال زیر در مورد دادن قرینه های پی در پی و قدم به قدم توجّه کنید:
* مهناز دختر دوازده ساله ای بود که به سبب ناراحتی مفاصل و به دستور پزشک، در بیمارستان بستری شده بود. پزشک به پرستار سفارش کرده بود که سعی کند مهناز را به کاری سرگرم کننده وادارد تا انگشتان و دست های خود را حرکت دهد، زیرا این کار برای بهبود بیماری او بسیار لازم بود. پرستار توضیح می دهد که چگونه مهناز را به نقاشی کردن تشویق کرده است.
« وقتی که برای نخستین بار از مهناز خواستم که تصویر دختری را که در تختخواب نزدیک او بستری بود نقّاشی کند، او شکلی مبهم، به صورت دایره ای بزرگ با دو دایره ی کوچک در دایره ی بزرگ، برایم نقّاشی کرد. سپس، فوری مداد را زمین گذاشت و روی نقّاشی خود را با دست هایش پوشاند و گفت که می خواهد آن را دور بیندازد و کار دیگری کند. نکته ای که متوجّه شدم این بود که او در هنگام نقاشی کردن به موضوع نقّاشی نگاه نمی کرد و چهره ی آن دختر را بدون اینکه به صورتش نگاه کند نقّاشی کرده بود. شاید اگر به موضوع نقّاشی با دقّت و توجّه نگاه می کرد، می توانست چهره ی آن دختر را بهتر نقّاشی کند. گذشته از آن، شاید انتظار من از او برای نقاشی کردن صورتی کامل بیش از اندازه بود، زیرا او هنوز نمی توانست به جزئیات موضوع نقّاشی با دقّت نگاه کند. بنابراین، تصمیم گرفتم با او قدم به قدم به پیش بروم.
ابتدا از او خواستم که با دقّت به صورت من نگاه کند و آنچه را می بیند بکشد. او باز هم دایره ای بزرگ با دو دایره ی کوچک در آن کشید. بعد از او خواستم که با دقّت به چشم های من نگاه کند و به جزئیات آنها خوب توجّه کند. او دایره های کوچک را پاک کرد و بعد شکلی کشید که به مراتب بیش از دفعه ی پیش به چشم شباهت داشت و این کار را با نگاه کردن های پی در پی به چشم های من انجام داد. من از اینکه او با دقّت به چشم های من نگاه می کرد از او تشکّر کردم. بعد به تصویری که نقّاشی کرده بود اشاره کردم و از او خواستم که با دقّت به چانه، گونه ها، و پیشانی من نگاه کند. مهناز دایره ی بزرگ را پاک کرد و تصویر دیگری نقّاشی کرد که به ترکیب کلّی صورت من شباهت بیشتری داشت. با اشاره به هر یک از اجزای صورت، مانند ابروها، بینی، مژه ها، و لب ها، درباره ی جزء به جزء کار او اظهار نظر کردم و در هر قسمت که کار بهتر شده بود او را تحسین و تشویق کردم، برای نخستین بار بود که مهناز به تصویری که نقّاشی کرده بود به دقّت نگاه کرد و لبخند رضایتی بر لب هایش نشست. وقتی که با خوشحالی تصویر دختری را که در تختخواب نزدیک اوبود نقّاشی کرد و به او نشان داد، من اطمینان پیدا کردم که به هدف اصلی برنامه ی خود رسیده ام.
در هفته های بعد، متوجّه شدم که مهناز خود، بدون راهنمایی من، مشغول نقّاشی است، توجّه زیادی به کار او نشان دادم و تشویقش کردم. به این ترتیب، گذشته از اینکه این کار کوششی در راه بهبود درد مفاصل او بود، سرگرمی مناسبی هم برای گذراندن دوران بستری بودن در بیمارستان را برای او فراهم می کرد.
موفّق بودن برنامه ی پرستار تنها به سبب دادن قرینه های پی در پی که به مهناز عرضه می شد نبود، بلکه مهربانی و تشویق او نیز کمک بزرگی به یادگیری مهناز کرد و او را متوجّه کرد که خودش می تواند به تنهایی نقّاشی یاد بگیرد. همین سبب شده بود که مهناز گذشته از اینکه احساس توانایی در انجام دادن کاری می کرد و از آن لذّت می برد، حاصل کارش را هم می توانست به آنها که به دیدارش می آمدند نشان بدهد و از تحسین کردن های آنها لذّت ببرد. صورتی کامل که ابتدا از مهناز خواسته شده بود نقّاشی کند خیلی مشکل تر از آن بود که او بتواند از عهده ی انجام دادن آن کار برآید. امّا تقسیم کار به بخش های کوچک تر و برداشتن یک قدم در هر مرحله کاری بود که او به آسانی از عهده ی آن برآمد، و دیدیم که چگونه قدم به قدم در انجام دادن این کار موفّق شد.

قرینه دادن در فاصله های زمانی طولانی

کودکان در طول زمان اطّلاعات مربوط به مطالب پیچیده را به تدریج به دست می آورند. بنابراین، همیشه لازم نیست که در سنین پایین با کودک در مورد بعضی از مطالب حرف بزنیم. برای مثال، آموزش مطالب مربوط به مسائل جنسی به کودکان از مواردی است که این اطّلاعات را کم کم و در طول زمان به دست می آورند. بنابراین، لازم نیست که در برابر سؤال: « پدر، بچّه از کجا می آید؟ » جزئیات کامل چگونگی بچّه دار شدن را برای کودک شرح بدهیم. گذشته از آن، در زمینه ی اموری چون مسائل جنسی بهتر است پاسخ تنها در برابر همان پرسش داده شود و از سخن پردازی در موردی که سؤال نشده است خودداری شود.
البتّه بهتر است بچّه ها آگاهی های لازم درباره ی مسائل جنسی را از مادر و پدر به دست آورند، نه از بچّه های کوچه و خیابان و مدرسه. بنابراین، دادن قرینه های مرحله بندی شده و پی در پی در طول زمان می تواند مکمل خوبی برای اطّلاعات به دست آمده از کوچه و خیابان و مدرسه باشد. آگاهی هایی درست که در زمان لازم به کودک یا نوجوان داده می شود نوعی سپر دفاعی است در برابر دریافت آگاهی هایی غلط، انحراف، و سوء تفاهم هایی که ممکن است برای کودکان و نوجوانان به سبب وجود منابع غلط به وجود آید.

چگونه باید قرینه داد

قرینه دادن باید برای کودک خوشایند باشد

بیشتر مردم، خواه خردسال و خواه بزرگسال، چندان مایل نیستند که دیگران به آنها قرینه بدهند. انسان دوست دارد که مستقل باشد و قرینه دادن های عمدی دیگران را به دخالت و فضولی تعبیر می کند. کسانی که برای کسب استقلال فردی تلاش می کنند، مخصوصاً به قرینه هایی که در نظر آنان قضاوتشان را مورد سؤال و تردید قرار می دهد حسّاسیت دارند.
به طور کلّی از قرینه ها باید خیلی کم استفاده شود. کودکی که می داند چه باید بکند و وقت مناسب برای انجام دادن هر کاری را می داند و همچنین، در نظر دارد که کارها را در زمان تعیین شده انجام دهد، از اینکه کسی به او قرینه ای ( که در چنین حالتی به راستی زیادی است) بدهد، آزرده خواهد شد. همچنین کودکی که از مسئله ای ناراحت است، به قرینه های غیرضروری حسّاسیت فراوانی دارد، به ویژه اگر این قرینه دادن جنبه ی تذکّر در حضور دیگران را داشته باشد، ممکن است احساسات کودک را به شدّت جریحه دار کند. بنابراین، از دادن این گونه قرینه ها که می تواند به شخصیت کودک لطمه بزند و در او حالتی دفاعی به وجود آورد باید حتماً خودداری شود. در مورد زمان و چگونگی دادن قرینه ها دقّت، مهرات، و حسّاسیت فوق العاده ای لازم است.

روش آرام و ملایم

معمولاً وقتی که کودکان وظایف خود را فراموش می کنند، بزرگسالان به آسانی از کوره در می روند. البتّه خیلی آسان است که وظایف کودکان را با داد و فریاد و توپ و تشر به آنها یادآوری کنیم. امّا بهتر آن است که قرینه های کلامی را با لحنی ملایم و دوستانه به کودکان بدهیم. زیرا که لحن ملایم و آرام راه برقراری ارتباط و تفهیم میان کودک و بزرگسال را بازمی گذارد و برای پیشبرد کارها در آینده از راه ارتباط متقابل، مؤثّرتر است. به مثال زیر توجّه کنید:
* بعضی از روزها بهرام خودنویس پدرش را به امانت می گرفت و به مدرسه می برد. یکی از روزها که بهرام در مدرسه بود، تلفن خانه ی آنها زنگ زد و ناظم مدرسه به پدر بهرام اطّلاع داد که بهرام در هنگام خوردن ناهار خودنویس خود را توی پاکت غذایش گذاشته و پاکت را در یکی از سطل های آشغال انداخته است. بعد از پدر بهرام پرسید که آیا مایل است سَری به مدرسه بزند و با بهرام سطل های آشغال را جستجو کنند تا خودنویس پیدا شود یا نه. پدر بهرام جواب داد: « خیر، مایلم پیغام مرا به او برسانید و به او بگویید که مسئول گم شدن خودنویس اوست و خود او هم باید سطل های آشغال را یکی یکی بگردد و آن را پیدا کند. »
ناظم پیغام پدر را به بهرام، که با کمک چندتا از هم کلاسان خود مشغول جستجو در سطل های آشغال بود، رسانید. همه ی سطل ها را جستجو کردند، ولی خودنویس پیدا نشد.
عاقبت آن روز بهرام با شرمندگی فراوان به خانه، نزد پدرش برگشت و از اینکه خودنویس را گم کرده است اظهار تأسف کرد. پدرش گفت: « بسیار خوب، امّا من به خودنویسم احتیاج دارم. » بهرام گفت: « خوب، می توانید یکی دیگر بخرید. » پدر پاسخ داد: « ولی نباید خودم پول خودنویس را بدهم، چون تو آن را گم کرده ای. » بهرام گفت: « بله، درست است، پدر من از پول توجیبی خودم یک خودنویس برای شما می خرم. »
البتّه پدر بهرام قبول کرد که بخشی از پول خودنویس را بپردازد و بنابراین بهرام پول کمتری برای خرید خودنویس پرداخت.
در مثال بالا، برای پدر بهرام خیلی آسان بود که عصبانی شود، داد و فریاد کند، و حتّی بهرام را تنبیه کند. امّا او به خوبی درک می کرد که بهرام خود به اندازه ی کافی از گم کردن خودنویس ناراحت است و به همین سبب هم با کمک دوستانش سطل های آشغال را جستجو کرده بود. گذشته از آن، عصبانی شدن کمکی به پیدا شدن خودنویس نمی کرد و فقط ممکن بود رابطه ی میان پدر و پسر را تیره کند. پدر با نپذیرفتن کمک به بهرام و نرفتن به مدرسه مسئولیت خطای پسرش را مستقیماً متوجّه ی خود او کرد. وقتی که او عاقبت نتوانست خسارت را به گردن او گذاشت و وقتی که احساس کرد که پسرش به اندازه ی کافی به درک مسئولیت رسیده است، جبران بخشی از خسارت را خود به عهده گرفت و باعث کاهش فشار روانی احتمالی فرزند خود شد. به این ترتیب، قرینه هایی که یادآور مسئولیت های بهرام بودند به وسیله ی پدر، با لحنی آرام و ملایم، به او داده شد. با این روش، گذشته از اینکه احساسات بهرام جریحه دار نشد و حالت دفاعی به خود نگرفت، به خوبی متوجّه شد که مسئولیت گم کردن خودنویس به گردن اوست و پدر تا اندازه ای او را بخشیده است.

قرینه هایی که برخورد را به حدّاقل می رسانند

دقّت در انتخاب کلمه هایی که به عنوان قرینه به کار می روند اهمیت بسیار دارد. مادر و پدر و معلّم، به عنوان سرمشق و نمونه مورد تقلید کودکان قرار می گیرند. اگر آنها دوست دارند که فرزندان یا شاگردان آنها مؤدّب و فهمیده باشند، باید خود آنها با کودکان مؤدّب باشند. بنابراین، به کار بردن عبارت های مؤدّبانه برای قرینه دادن تأثیری به مراتب مطلوب تر از عرضه ی قرینه ها به صورتی توهین آمیز دارد. گذشته از آن، برای جلوگیری از برخورد احتمالی، می توان از قرینه های غیرمستقیم استفاده کرد. به نمونه هایی از قرینه های مستقیم و غیرمستقیم که در زیر آمده است توجّه کنید:

نمونه هایی از قرینه های مستقیم

1-مادر به فرزند خود، که از برف بازی برگشته است، می گوید: « خواهش می کنم کمی صبر کن تا پوتین هایت را درآورم و پشت در اتاق بگذارم تا اتاق کثیف نشود. »
2- معلّم به شاگردی که مُشتی خرده کاغد و تراشه ی مداد در دست دارد می گوید: « سطل آشغال! » و به این ترتیب مانع از این می شود که شاگرد خرده کاغذها و تراشه های مداد را به کف کلاس بریزد.
3- پدری به فرزندش پیشنهاد می کند: اگر می خواهی برای بازی کردن بیرون بروی، بهتر است تلویزیون را خاموش کنی.
4- در یک جلسه ی شورای دانش آموزان، معلّم می گوید: « آیا راهی هست که پیش از اعلام تصمیم نهایی بتوانیم اطّلاعات دیگری درمورد این موضوع جمع آوری کنیم؟
5- مادر در خانه به بچّه هایش می گوید: « بچّه ها، بیایید با هم قرار بگذاریم که از هر اتاقی که بیرون آمدیم چراغ آن اتاق را خاموش کنیم.
6- معلّم در کلاس به دانش آموزان می گوید: « در هر ثلث از سال تحصیلی دوبار از دانش آموزان امتحان خواهد شد. »

نمونه هایی از قرینه های غیرمستقیم

1- پدر به پسرش، که در وسط برنامه ی اخبار تلویزیون حرف می زد، آهسته گفت: « احمدجان، تو آنقدر خوب هستی، که با حرف زدن در هنگام پخش برنامه ی اخبار، مانع گوش دادن ما به این برنامه نشوی. »
2- مادر به دخترش می گوید: « چطور است بعد از اینکه مشق هایت را نوشتی، برای خرید به خیابان برویم؟ »
3- معلّم برای اینکه به شاگردانش یادآوری کند که زنگ تفریح پالتوهای خود را بپوشند، می گوید: « صبر کنید تا من نگاهی به بیرون بیندازم. مثل اینکه هوا خیلی سرد است. »
4- پدر، برای اینکه فرزندش را به شستن دست هایش عادت دهد، می گوید: « این صابون را من مخصوص احمد خریده ام. هیچ کس حق ندارد به آن دست بزند. »
5- پدر، پیش از اینکه به سفر بروند، به بچّه ها می گوید: « کسی نمی خواهد پیش از سوار شدن به اتوبوس به دستشویی برود؟ اتوبوس تا دو ساعت دیگر در جایی نمی ایستد. »
6- معلّم یک موضوع قضایی را در کلاس مطرح کرده است و می گوید: « بسیار خوب، حالا همه ی آنچه را که اتّفاق افتاده است می دانید. فرض کنید که هر یک از شما قاضی دادگاه هستید، در این باره چه رأیی صادر خواهید کرد؟ »
7- مادر، برای هشدار دادن به بچّه هایش، می گوید: « بچّه ها داستان آن دختری را که در خانه را به روی یک نفر ناشناس باز کرد و آن ناشناس دست و پای دختر را بست و فرش آنها دزدید شنیده اید؟ »
برتری قرینه های غیرمستقیم این است که گذشته از دارا بودن خاصیت هشدار دهندگی، در صورت ظاهر به قرینه شباهت ندارند. به همین سبب، امکان آزرده شدن، جریحه دار شدن احساسات، و برخورد را به حدّاقل کاهش می دهند، کسانی که حسّاس و باهوشند به سادگی درک می کنند که چگونه با کمترین قرینه به کار بپردازند. برای پرورش چنین توانایی، حرکت تدریجی از قرینه های مستقیم به سوی قرینه های غیرمستقیم از نخستین قدم هاست. با چنین شیوه ای می توان حسّاسیت و درک قرینه ها را در کودکان تقویت کرد.

قرینه ها باید برای کودک واضح و روشن باشند

باید توجّه داشت که قرینه هایی که برای بزرگسالان روشن و قابل فهمند ممکن است برای کودکان قابل درک نباشند. بزرگسالان اغلب فراموش می کنند که شماره ی واژگانی که کودکان می دانند بسیار کمتر از شماره ی واژگانی است که آنها می دانند. برای مثال، مادری به کودک خود که می خواهد به خانه ی دوستش برود سفارش می کند: « سعی کن، مؤدّب باشی! ». البتّه مادر به درستی می داند که منظورش از « مؤدّب بودن » چیست. امّا درک این عبارت برای کودک چندان ساده نیست و او ممکن است نداند چه کاری باید انجام دهد تا او را مؤدّب بدانند. اگر همان عبارت را به این صورت بیان می کرد: « وقتی که وارد خانه ی پروین شدی، به مادرش سلام کن، وقتی که مادر پروین برای تو خوراکی آورد، به او بگو « خیلی متشکرم »، و وقتی که خواستی به خانه برگردی، از پروین و مادرش خداحافظی کن » . درک رفتار مؤدّبانه برای فرزند او آسان تر و انجام دادن آن عملی تر می شد.

قرینه ها را می توان به صورت خودکار درآورد

بیشتر وقت ها، کار قرینه دادن به کودکان حتّی برای بزرگسالان نیز کسالت آور است. هر وقت که امکان داشته باشد بهتر است ترتیبی بدهیم که قرینه ها به طور خودکار به کودکان داده شود. مثالی که در مورد پاک کردن کف کفش آرش با استفاده از قرینه ی صدای اردک در زیر کفش پاک کن آوردیم نمونه ای از قرینه های خودکار بود. به مثال های دیگری در این زمینه توجّه کنید:
* محسن یازده سال دارد و در خانه مسئول آب دادن به گل هاست، امّا بیشتر وقت ها این وظیفه را فراموش می کند و سبب پژمردن گل ها می شود. یادآوری پی در پی مادر و پدر، که می گویند: « محسن، وقت آب دادن گل هاست »، هم محسن و هم مادر و پدرش را ناراحت می کرد.
مادر و پدر محسن فکری کردند و صفحه ای مقوّایی در راهرو ورودی خانه آویزان کردند. در یک طرف آن نوشته شده بود: « محسن، ما تشنه ایم! امضا، گل ها »، در روی دیگر آن نوشته شده بود: « حالا ما سیراب شده ایم، خیلی متشکّریم!. امضا، گل ها» . هر وقت که محسن به گل ها آب می داد، مادر و پدرش نوشته را برمی گرداندند، به طوری که سیراب بودن و تشکّر گل ها دیده می شد. هر روز، وقتی که زمان آب دادن به گل ها فرامی رسید، مادر یا پدر محسن نوشته را برمی گرداندند، به طوری که تشنه بودن گل ها در دیدرسِ محسن قرار می گرفت. با این کار نه محسن از تذکّر پی در پی مادر و پدر ناراحت می شد و نه مادر و پدر مجبور بودند مرتّب به او تذکّر بدهند.
* بیتا همیشه فراموش می کرد که تکلیف های درسی خود را به مدرسه بیاورد. بنابراین، همیشه در کلاس با عجله آنها را انجام می داد. معلّم تصمیم گرفت ترتیبی بدهد که بیتا تکلیف های خود را فراموش نکند. به نظر او اگر بیتا چیز باارزشی داشت که تکلیف هایش را توی آن بگذارد، ممکن بود این مشکل دیگر پیش نیاید. بنابراین، پوشه ای زیبا تهیه کرد و اسم او را با خطّی خوش روی آن نوشت و آن را به بیتا داد و از او خواست که هر شب پس از اینکه تکلیف های درسی اش را انجام داد، آنها را لای آن پوشه بگذارد.
روز بعد، نخستین بار بود که بیتا تکلیف های درسی خود را، که لای آن پوشه گذاشته بود، به مدرسه آورد و به معلّم تحویل داد. معلّم از او برای اینکه آوردن تکلیف هایش را فراموش نکرده است تشکّر کرد و او را مورد تشویق قرار داد. اکنون سه هفته از آن تاریخ می گذرد وهنوز حتّی یک بار هم بیتا آوردن تکلیف های خود را فراموش نکرده است.
* بهروز موظّف بود که هر روز عصر به باغچه هایشان آب بدهد. امّا او شیلنگ آب را توی باغچه می گذاشت و به اتاق برمی گشت و به تماشای برنامه ی کودک تلویزیون می پرداخت وناگهان متوجّه می شد که باغچه پر از آب شده است. برای رفع این مشکل، بهروز چاره ای اندیشید:
وقتی که برنامه ی کودک شروع می شد، او شیلنگ را توی یکی از باغچه ها می گذاشت. بعد از تماشای هر قسمت برنامه، وقتی که گوینده مشغول صحبت بود، به حیاط می دوید، شیلنگ را از یک باغچه درمی آورد وتوی باغچه ی دیگر می گذاشت. تقریباً کار آب دادن باغچه ها با پایان گرفتن برنامه ی کودک تمام می شد، با این کار، گذشته از اینکه بهروز موفّق می شد همه ی کارتون های برنامه ی کودک را تماشا کند، باغچه ها هم به اندازه ی کافی آب می خوردند.

قرینه دادن را می توان با دیگر اصول یادگیری ترکیب کرد

قرینه دادن و تقویت کردن

وقتی که کودکی پس از دادن قرینه، رفتار مورد نظر ما را نشان می دهد، حتماً باید رفتارش تقویت شود. مثال زیر نمونه ای است از ترکیب قرینه ی خودکار با تقویت برای همه ی افراد خانواده:
* در خانواده ی محمودی هر یک از چهار فرزند خانواده مسئولیتی را بر عهده داشت. مادر و پدر هر دو هر دو کار تمام وقت داشتند و بنابراین انتظارشان این بود که هر یک از فرزندان سهمی را در اداره ی امور خانه بر عهده بگیرد. هر یک از فرزندان وظایفی داشت که می بایست یا روزانه یا هفتگی انجام دهد. امّا بچّه ها در انجام دادن وظایف خود مرتّب و منظّم نبودند و مادر و پدر را مجبور می کردند که پی در پی وظایف آنها را به آنان یادآوری کنند، مادر و پدر تصمیم گرفتند در این زمینه کاری انجام دهند:
خانم محمودی تابلویی درست کرد و آن را در جایی که همه می توانستند آن را ببینند آویخت. در بالای تابلو، در ردیف افقی، نام هر یک از فرزندان همراه با وظایف او آمده بود. در ردیف عمودی روزهای ماه به ترتیب نوشته شده بود. هر یک از بچّه ها موظّف بود که هر روز در جلو اسم خود، در ستون مربوط به کارها، کاری را که انجام داده بود علامت بزند. در پایان روز همه ی افراد خانواده می توانستند ببینند که چه کسی کارهای آن روز خود را انجام داده است و چه کسی انجام نداده است.
به عنوان یک امتیاز اضافی، قرار شد، چنانچه هر چهار فرزند کارهایی را که می بایست در طول هفته انجام بدهند، انجام داده باشند، روز جمعه ی آن هفته همه ی خانواده با هم یا برای گردش به پارک بروند، یا ناهار را در رستوران بخورند.
این وضع باعث شد که همه ی بچّه ها با دقّت به کار بپردازند و برای رسیدن به حدّ مطلوب با یکدیگر همکاری کنند. دیگر لازم نبود که برای انجام دادن وظایف به بچّه ها قرینه ای داده شود. تابلو به عنوان قرینه ای خودکار به خوبی عمل می کرد. گذشته از آن، بچّه ها از اینکه هفته ای یک بار به رستوران یا پارک می رفتند لذّت فراوانی می بردند.

قرینه دادن و سرمشق

قرینه هایی که به وسیله ی فردی مهمّ و مورد تحسین بچّه ها داده شود، اغلب مؤثّرتر از قرینه هایی است که به وسیله ی مادر و پدر داده می شود. در مثال زیر فردی که به عنوان سرمشق مورد تقلید کودکی است، قرینه ای می دهد که خود به عنوان یادآور دائمی مورد استفاده قرار می گیرد.
* مادر و پدر پروین از اینکه می دیدند او در هشت سالگی هنوز عادت به مکیدن انگشت خود دارد، بسیار ناراحت و نگران بودند. دندانپزشک گفته بودکه اگر چاره ای برای ترک کردن این عادت زشت نیندیشند، دندان های پروین به زودی دچار ناراحتی و بیماری خواهند شد. به نظر می آمد که خود پروین هم از این عادت ناراحت است.
دندانپزشک به پروین یاد داد که تکّه ای چوب بستنی را از وسط بشکند و آن را با چسب طبّی به انگشت شست خود ببندد. به این ترتیب هر بار که پروین می خواست شست خود را برای مکیدن به دهان ببرد، چوب بستنی به یادش می آورد که نباید این کار را بکند.
گذشته از آن، دندانپزشک به مادر و پدر پروین توصیه کرد برای او تابلویی تهیه کنند که نشان دهنده ی ساعت های روز باشد. پروین می توانست در روی تابلو بنویسد که در روز چند ساعت انگشت خود را نمکیده است. همچنین به توصیه ی دندانپزشک، مادر و پدر پروین به کار توجّه خاصّی نشان می دادند و هر روز که او انگشتش را نمی مکید او را تشویق و تحسین می کردند.
پس از یک هفته، پروین گفت که دیگر به چوب بستنی احتیاج ندارد. با این همه، مادر و پدر او علامت زدن در تابلو را همچنان ادامه دادند تا او باز هم بتواند پیشرفت خود را ببیند. پس از یک ماه مشاهده شد که پروین عادت مکیدن انگشت را به طور کامل ترک کرده و به ناراحتی و نگرانی خانواده ی خود پایان داده است.
چنانکه می بینیم، در مثال بالا، چوب بستنی به عنوان قرینه ای خودکار به کار گرفته شد و مادر و پدر پروین را از یادآوری دائم برای بازداشتن او از مکیدن انگشت راحت کرد. تابلو نیز قرینه ای بود که پروین را از پیشرفت کارش آگاه می کرد و وجود فرد مورد احترامی، چون دندانپزشک که طرح استفاده از چوب بستنی را ریخته بود، سبب شد که پروین تا حدّی خود را پایبند به اجرای این برنامه کند و همچنین از موفّقیت خود اطمینان یابد.

قرینه ها را باید به تدریج کم کرد

وقتی که کودک یادگیری را پس از دادن قرینه ها آغاز کرد، با پیشرفت یادگیری او، باید قرینه ها را به تدریج کم کرد و سرانجام به حذف آنها پرداخت، طوری که کودک بتواند بدون استفاده از قرینه های بیرونی به انجام دادن رفتاری بپردازد، یا اینکه خود او بتواند به خود قرینه بدهد. اغلب هر مرحله از کاری خود قرینه ای ایجاد می کند. برای مرحله ی بعدی، یک فرد با تجربه کم تر به قرینه های بیرونی نیاز دارد. نمونه ای از این کاهش تدریجی قرینه ها در مثال زیر آمده است:
* محمّد، شاگرد کلاس اوّل دبستان بود. همیشه فراموش می کرد که پس از رفتن به دستشویی دست هایش را بشوید. در مدرسه ی محمد معلّمان وظیفه داشتند نکته های مربوط به بهداشت شخصی را به بچّه ها بیاموزند. یکی از این نکته این بود که به آنها بیاموزند پس از رفتن به توالت می بایست دست های خود را بشویند. معلّم محمد داستان را چینن نقل می کند:
« در آغاز سال تحصیلی به بچّه ها گفتم که چرا باید دست های خود را بشوییم و محمّد آن قدر سرگرم کارهای خود بود که گفته های مرا درست نشنید. بنابراین، وقتی که محمّد می خواست به توالت برود، من به او گفتم: « محمّد، می دانی که پس از اینکه کارت را در توالت تمام کردی، چه باید بکنی؟ » و او جواب می داد: « بله، باید دست هایم را بشویم. »
به تدریج که عادت دست شستن در او قوی تر می شد، قرینه های من نیز به صورت: « محمد! فراموش نکنی! » و بعد فقط: « محمد » درآمد. یکی دو هفته بعد محمد دیگر بدون اشکال به یاد می آورد که باید پس از رفتن به توالت دست هایش را بشوید. »
قرینه دادن، چنانکه گفتیم، باید به صورتی پیش برود که کودک از قرینه های بیرونی بی نیاز شود. همچنین کم کردن قرینه ها باید هم از نظر شماره وهم از نظر شدّت صورت گیرد و این در حالتی است که یادگیرنده کم کم قرینه دادن به خود را یاد می گیرد.
در میان بزرگسالان هم، قرینه دادن بسیار معمول و مرسوم است. کسی که قرار ملاقات های خود را در دفتری یادداشت می کند، نوعی روش قرینه دادن به خود را به کار گرفته است. وقتی هم که برای خرید فهرستی از کالاهای مورد نیاز را فراهم می کنیم، در حقیقت به خودمان قرینه می دهیم تا از فراموشی ما جلوگیری شود. خلبانان هم که پیش از پرواز همه ی امور مربوط به پرواز را از روی فهرستی یکی یکی کنترل می کنند در واقع از روش قرینه دادن به خود، برای حفظ جان مسافران و خودشان استفاده می کنند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی