دکتر علیرضا متحدی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

مرد خردمند هنر پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه اندوختن
با دگری تجربه بردن به کار!

مهمترین ابزار قدرت و موفقیت در زمانه حاضر "آگاهی" است. اگر افراد قبل از هر اقدامی جستجوی اطلاعات نمایند، و اگر صاحبان دانش و تجربه و اندیشه، احساس وظیفه کنند که تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهند، همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیمات درست تر، جلو خسارات و شکستها را گرفته و استفاده بهتری از عمر و انرژی خود داشته باشند.

در این پیج اطلاعاتی در حوزه حقوق و روانشناسی که دارای جذابیت، و عمدتا مورد نیاز مردم است منتشر می شود. باشد که مورد رضایت و استفاده قرار گیرد.
همچنین تلاش می شود در حد امکان سوالات حقوقی عزیزان را پاسخگو باشیم. می توانید سوالات خود را در پیامرسانهای داخلی مطرح فرمایید. در اولین فرصت و در حد مقدورات پاسخ کافی ارائه خواهد شد.

تابلو اعلانات

* اکبر ده ساله بود. پدرش دوست داشت که او پایداری و پشتکار در کارها را یاد بگیرد. به همین سبب تصمیم گرفت که به بهانه ی یاد دادن بازی پینگ پنگ به او پایداری و پشتکار یاد بدهد. برای شروع او را کنار میز پینگ پنگ برد. ابتدا قاعده های بازی را برایش شرح داد، سپس، راه و روش به دست گرفتن راکت، سرویس کردن، رد کردن توپ، آبشار زدن، دفاع، و مراحل دیگر بازی را یکی پس از دیگری به اکبر نشان داد، در روزهای بعد، پدر و پسر هر مرحله بازی را مدتی تمرین کردند. اکبر برای یاد گرفتن هر بخش از بازی تشویق های کلامی فراوان از پدرش می شنید. گذشته از آن، صاحب یک جفت راکت و یک بسته توپ نیز شد.
اکنون، اکبر به بازی پینگ پونگ علاقه مند شده بود و دوست داشت که دیگر به طور جدی بازی کند. پدر ترتیبی داد که در بازی اول، اکبر برنده شود. این پیروزی با شوق و خوشحالی فراوانی همراه بود. اکبر موفق شد بازی دوم را هم از پدرش ببرد، اما بازی سوم را باخت. پدر احساس کرد که پسرش از این باخت خیلی ناراحت شده است. بنابراین، شیوه ای جدید برای آبشار زدن به او یاد داد. آنها یک دور دیگر بازی کردند و اکبر باز هم برنده شد.
در روزها و هفته های بعد، بازی آنها آمیزه ای از شکست و پیروزی بود و همین وضع سبب شده بود که اکبر به طور جدی برای پیروزی تلاش و تمرین کند و نه تنها از باخت دلسرد نشود، بلکه به اصلاح و جبران اشتباه های خود نیز بپردازد.
چند هفته بعد بازی اکبر به مرحله ای رسیده بود که پدرش برای پیروز شدن ناچار بود، به راستی تلاش کند.
در مثال بالا دیدیم که پدر اکبر ترتیبی داده بود که فرزندش در مراحل اولیه یادگیری پی در پی برنده شود تا با چشیدن مزه ی پیروزی به ادامه ی کار تشویق شود. اما وقتی که اکبر به بازی تا حدی مسلط شد، وقت آن رسیده بود تا به او بفهماند که انسان در زندگی همیشه با موفقیت و پیروزی رو به رو نیست و ناچار است گاهی شکست را هم بپذیرد.
این نکته نیز درخور توجّه است که اگر شکست هم پیاپی باشد، این امکان وجود دارد که انسان، به ویژه کودک، از ادامه ی کار دلسرد شود. به همین سبب، لازم است که با شکست و پیروزی به طور متناوب روبه رو شود. و دیدیم که پدر اکبر این نکته را در نظر گرفته بود، با این روش او یکی از اصول تغییر رفتار را به کار برد که در روان شناسی اصل تقویت گاهگاهی (1) نامیده می شود.

اصل تقویت گاهگاهی:

برای اینکه کودکی، رفتاری را که آموخته است ادامه دهد، می بایست به تدریج دفعات عرضه ی تقویت را کمتر کرد و تنها گاهگاهی در برابر نشان دادن آن رفتار او را تقویت کرد.
اصل تقویت گاهگاهی را به غیر از مواردی که ذکر شد، می توان در موارد دیگری نیز به کار برد:
* تا معلّم کلاس پنجم از کلاس بیرون می رود، شاگردان با جار و جنجال کلاس را به هم می ریزند.
* مادر افسانه تصمیم گرفته بود که همان روشی را که درمورد پسرش به کار می برد در مورد افسانه به کار نبرد و به او بیاموزد که برای ادرار کردن به دستشویی برود.
* شیرین ده ساله اصرار دارد که برای ناهار، خودش کتلت درست کند.
* معلّم کلاس راهنمایی متوجّه شده است که بچه ها از روش درس پرسیدن او سوء استفاده می کنند و درست درس نمی خوانند.
* بهرام کاملاً به معلّم خود متکی است و از شروع هر کاری به تنهایی وحشت دارد.

مزایای تقویت گاهگاهی

وقتی که کودکی در حال آموختن رفتاری تازه است، تقویت کردن پیاپی بهترین روش یادگیری است. در چنین حالتی لازم است که در برابر هر پاسخ درست یا هر پیشرفتی در یادگیری آن رفتار، تقویت ارائه شود. اما وقتی که رفتار تازه آموخته شد، استفاده از اصل تقویت گاهگاهی مزایای بسیار دارد. اکبر دو بازی اول را برد و بازی سوم را باخت. کودکان دیگر ممکن است به بردهای کمتر یا بیشتر نیاز داشته باشند تا علاقه ی آنها به ادامه ی بازی به حد علاقه ی اکبر برسد. روش دقیقی برای تعیین مدت استفاده از تقویت پیاپی و شروع تقویت گاهگاهی وجود ندارد. تنها ملاک ما واکنش کودک به رفتار مورد نظر است. طبیعی است که اگر تقویت گاهگاهی را آغاز کنیم و متوجّه شویم که کودک رفتار مورد نظر را انجام نمی دهد، روشن خواهد شد که استفاده از این روش را زود شروع کرده ایم. تقویتِ گاهگاهی را می توان در مواردی مانند موارد زیر به کار برد:

رفتاری که همواره تحت نظر نیست

می توان گفت که شخصیت واقعی و منش هر کس، به هنگامی که رفتارش تحت کنترل نیست، نشان داده می شود. مهارت ها، توانایی ها، عادت ها، و ارزش های اخلاقی که ما امیدواریم به کودکان بیاموزیم، شامل رفتارهایی هم می شود که انتظار داریم آنان بدون حضور و کنترل ما و بی آنکه با پاداش یا تقویتی آنی و پی در پی همراه باشد انجام دهند. رفتاری که با همراهی تقویت پیاپی آموخته شده باشد، در صورت نرسیدن تقویت به زودی از میان خواهد رفت. اما اگر پس از آموختن رفتاری، به جای آنکه آن را هر بار مورد تقویت قرار دهیم، به صورت گاهگاهی تقویت کنیم، دوام آن بسیار زیادتر خواهد بود. مثال زیر این مطلب را روشن تر می کند:
* معلّم کلاس پنجم دبستان متوجّه شده بود که تا از کلاس بیرون می رود، شاگردان درس و مشق خود را رها می کنند، از سر و کول هم بالا می روند، و کلاس را حسابی به هم می ریزند. او چگونگی رفع این مشکل را چنین شرح می دهد:
« ابتدا به دانش آموزان گفتم که لازم است یاد بگیرند که حتی هنگامی که من در کلاس نیستم به کار خود ادامه دهند. به آنها گفتم که خیلی خوشحال می شوم وقتی که به کلاس برمی گردم، ببینم آرام و مشغول کارهای درسی خودتان هستید. سپس، کلاس را ترک کردم و دو دقیقه بعد برگشتم. البته سر و صدا و جار و جنجال زیاد بود، اما متوجّه شدم که چند نفری آرامند و مشغول درس خواندن هستند. بدون اینکه به بقیه دانش آموزان اعتنایی کنم، به آن چند نفر گفتم که از اینکه آنقدر فهمیده هستید که بدون حضور من نیز به درس خواندن ادامه داده اید و سر و صدا نکرده اید بسیار خوشحال و متشکرم.
در طول دو هفته ی بعد نیز بارها مدتی کوتاه کلاس را ترک کردم و هر بار پس از برگشتن به کلاس دانش آموزانی را که آرام یا مشغول درس خواندن بودند، تشویق کردم. هر بار عده ی بیشتری به درس خواندن ادامه می دادند. البته من طول مدت غیبت خود را کم و زیاد می کردم. گاهی نزدیک به یک دقیقه و گاهی حتی تا پانزده دقیقه از کلاس بیرون می ماندم. تغییر وضع کلاس بسیار قابل توجّه بود و سرانجام، روزی به دانش آموزان گفتم شما آن قدر آرام و خوب کار می کنید و درس می خوانید که احتیاجی نیست که حتما معلّم در کلاس شما باشد.
یکی از روزها که حالم خوب نبود مجبور شدم چندین بار و هر بار به مدت چند دقیقه کلاس را ترک کنم. اما هر بار، پس از بازگشت، با کمال خوشحالی بچه ها را آرام و منظم مشغول کار و درس خواندن دیدم. البته بار اول از آنها تشکر کردم، ولی بعد دیگر نیازی به این کار نمی دیدم و تنها گاهگاهی از آنها تشکر می کردم. »
در مثال بالا، معلّم کلاس پنجم، اصل تقویت گاهگاهی را به سه روش به کار برد. اول اینکه زمان غیبت خود از کلاس را به تناوب کم و زیاد کرد. به این ترتیب، دانش آموزان هیچ گاه نمی دانستند معلّم چه وقت به کلاس برمی گردد. دوم اینکه او دانش آموزانی را که سر و صدا به راه نینداخته بودند و آرام به کار ادامه داده بودند مورد تحسین و تشویق قرار داد و به دیگران که نظم را رعایت نکرده بودند اعتنایی نکرد. البته روشن است که او نمی توانست همه ی کسانی را که آرام و سرگرم انجام دادن کارهای درسی خود بودند با یک نظر تشخیص دهد و همه را تحسین کند. بنابراین، حتی تنی چند از کسانی هم که به کار ادامه داده بودند، هر بار مورد تحسین قرار نمی گرفتند. سوم اینکه وقتی که دانش آموزان یاد گرفتند بدون حضور معلّم به کار و درس خود ادامه بدهند، او به تدریج دفعاتی را که آنها را مورد تحسین قرار می داد کم کرد و آن را به صورت تقویت گاهگاهی درآورد.
با استفاده از این روش نامنظم، یعنی تقویت گاهگاهی، شاگردان کلاس پنجم آموختند که مدت بیشتری را بدون حضور معلّم در کلاس به کار و درس ادامه دهند. روشن است که کار کردن در شرایطی که انسان تحت کنترل و مراقبت نیست، و به بیان دیگر، خودکار بودن از صفات خوب شخصیتی و نشان دهنده ی رشد یافتگی و پیشرفت انسان است.

یاد دادن ثبات، حوصله، و پشتکار

کسی دارای پشتکار است که می تواند ساعت ها با حوصله و جدیّت کار کند، بدون اینکه انتظار پاداشی داشته باشد. سؤال این است که چرا گروهی از مردم ساعت ها، روزها، ماه ها و حتی سال ها بدون دریافت پاداش کاری سنگین را با جدّیت دنبال می کنند، و گروهی دیگر تا پیشرفت کار به دلخواه آنها نباشد، آن را رها می کنند؟ جواب این است که به احتمال زیاد برنامه های تقویتی که درباره ی آنها، اجرا می شود با هم تفاوت داشته است و تأثیر متفاوتی بر شیوه ی کارکردن آنها گذاشته است.
اگر بخواهیم به کودک صبر و حوصله داشتن در کارها را یاد بدهیم، باید ابتدا برای چند ثانیه حوصله داشتن او را تقویت کنیم. سپس، مدّت زمان عرضه کردن تقویت را به تدریج بیشتر کنیم و او را برای اینکه مدّت بیشتری حوصله به خرج دهد تقویت کنیم و به همین ترتیب پی در پی فاصله ها را بیشتر کنیم و تقویت را به صورت گاهگاهی درآوریم.
همچنین اگر بخواهیم کودک یاد بگیرد که حتی پس از مواجه شدن با شکست نیز به کارش ادامه دهد، باید ترتیبی بدهیم که پس از هر شکست با یک پیروزی رو به روشود. پس از آن، برای مثال، می توانیم بعد از دو شکست یک پیروزی، و همین طور، کم کم، ولی به طور نامنظم، شماره ی شکست ها را پس از هر پیروزی، زیاد کنیم. در بیشتر موارد نخستین شکست های پیاپی روبه رو شده اند، ولی همچنان پایداری و پشتکار به خرج داده اند تا سرانجام مشکلات را پشت سر گذاشته اند. همه ی این افراد آمیزه ای از شکست و پیروزی را تجربه کرده اند و همین تجربه به آنها آموخته است که پایداری و پشتکار عاقبت انسان را به پیروزی می رساند.
امّا پایداری و پشتکار به معنی تکرار مداوم رفتاری ثابت نیست. لازمه ی موفقیت در هر کار نیازمند تغییر دادن های پی در پی در رفتار است. به این ترتیب که روش های گوناگونی برای حلّ یک مشکل به کار گرفته می شود و از میان آنها سرانجام روشی پیدا می شود. به مثال زیر در این زمینه توجّه کنید:
* زمانی که شیرین ده ساله بود، با اصرار از مادر خود خواست که به او اجازه دهد تا روزی برای ناهار کتلت درست کند. مادر می خواست دخترش را به آشپزی علاقه مند کند، اما نگران بود که شروع کار آشپزی با پختن کتلت، که کار چندان ساده ای نیست، سبب شکست و دلسردی شیرین شود. بنابراین، از او خواست که به جای پختن کتلت، املت بپزد. شیرین زیر نظر مادر کار آشپزی را شروع کرد، اما وقتی که می خواست تخم مرغ ها را بشکند، یکی از آنها از دستش رها شد کف آشپزخانه افتاد و شکست. شیرین آن قدر ناراحت شد که می خواست کار را نیمه تمام بگذارد. امّا مادرش او را تشویق کرد که کف آشپزخانه را تمیز کند و به پختن املت ادامه دهد. این بار شیرین بیشتر دقّت کرد و توانست املت را آماده کند.
هنگام ناهار، مادر گفت که املت دست پخت شیرین است و همه با خوشحالی و تعجّب از آن غذا خوردند و از آن تعریف کردند. یکی دو ماه بعد، شیرین که پختن چندین غذای ساده ی دیگر را یاد گرفته بود، از مادر خواهش کرد تا به او اجازه بدهد که کتلت بپزد. مادر قبول کرد و دستور پختن کتلت را به او داد و گفت که در صورت احتیاج به راهنمایی کمکش خواهد کرد. شیرین همان طور که مادرش گفته بود عمل کرد، امّا چون مایه ی کتلت را خوب به هم نزده بود، تکّه های سیب زمینی در کتلت دیده می شد. مادرش به او یاد داد که از آن پس چگونه باید مایه را به هم بزند. هفته ی بعد، باز هم شیرین کتلت پخت و این بار خوشمزه و بدون عیب بود. چند سال بعد شیرین آشپز ماهری شد که می توانست هر غذایی را به خوبی درست کند.
در مثال بالا چند عامل در پایداری و پشتکار شیرین مؤثر بود. بدون شک مادر به عنوان سرمشق و نمونه مهم ترین عامل بود. امّا بسیاری از دختران با اینکه چنین سرمشقی دارند علاقه ای به یاد گرفتن آشپزی نشان نمی دهند. در اینجا ترتیبی که مادر شیرین برای آموزش دادن او پیش گرفته بود نقش مهمی در یادگیری داشت. نخستین تجربه طوری بود که با اینکه دردسری به وجود آورد ( افتادن و شکستن تخم مرغ) ، به موفقیت انجامید. این موفقیت به شیرین فهماند که اگر پایداری و پشتکار داشته باشد و با اولین ناکامی میدان را خالی نکند، موفقیت در پی خواهد آمد.
بخشی از برنامه ی تقویت گاهگاهی به طور تصادفی و بخشی دیگر از طرف مادر شیرین تنظیم شده بود. مادر غذاها را به ترتیب دشواری تهیه ی آنها به دختر خود یاد داد، به صورتی که شیرین همواره با مسائل طوری بود که او همواره بتواند با موفقیت نسبی رو به رو شود. اگر مادر او را به تهیه ی غذاهایی وامی داشت که تهیه ی آنها آسان بود، احتمال داشت که شیرین به محض روبه رو شدن با تهیه ی یک غذای دشوار حوصله اش سر برود و دست از کار بکشد. از طرف دیگر، اگر مادر در اولین آزمایش، تهیه ی غذای دشواری را به او واگذار کرده بود، چه بسا شیرین ناکام و دلسرد می شد و از ادامه ی کار خودداری می کرد. افزایش تدریجی دشواری کار ترکیب مناسبی از تلاش بیشتر، خطر شکست، و دورنمای موفقیت بود که به همراه خود، پختن غذاهای متنوّع و خوشمزه را به شیرین یاد داد.

تقویت گاهگاهی را چگونه باید به کار برد؟

در به کار گرفتن تقویتِ گاهگاهی باید نکته های زیر را در نظر گرفت:

باید مطمئن شویم که رفتار مورد نظر کاملاً آموخته شده است

ارزش و فایده ی روش های تقویت گاهگاهی، چنانکه گفته شد، در این است که رفتاری را که آموخته شده است ثبات و دوام می بخشد. اما باید توجّه داشته باشیم که در مراحل اولیه ی آموختن یک رفتار، تقویت گاهگاهی به خوبی تقویت پیاپی مؤثر نیست. بنابراین، اصل کلی چنین است که در آغاز آموختن رفتاری تازه، هر پاسخ درست یا هر پیشرفت در رفتار مورد نظر را تقویت کنیم. پس از اینکه آن رفتار به خوبی آموخته شد، برای ثبات بخشیدن به آن، تقویت را به طور گاهگاهی عرضه کنیم. به مثال زیر توجّه کنید:
* وقتی که افسانه به سنّ دو سالگی رسید، مادرش تصمیم گرفت به او یاد بدهد که در شلوارش ادرار نکند و خبرش کند تا او را به دستشویی ببرد. مادر نمی خواست مشکلاتی را که با پسرش در این مورد داشت با افسانه نیز داشته باشد. مادر افسانه وقتی که می دید پسرش در شلوار خود ادرار می کند، خیلی عصبانی می شد. عصبانی شدن مادر سبب ناراحتی بچه می شد و کار را دشوارتر و بدتر می کرد، به این معنی که عادت خیس کردن شلوار همچنان ادامه داشت و افزایش می یافت. مادر افسانه روشی را که درباره ی دخترش به کار برده است چنین بیان می کند:
« قدم اوّل این بود که ترتیبی داده شود تا افسانه کاری انجام دهد که در خور تقویت کردن باشد. بنابراین، همین که حدس می زدم زمان ادرار کردن افسانه نزدیک شده است، او را به دستشویی می بردم. چندین بار از ادرار کردن خودداری کرد، ولی سرانجام یک بار در دستشویی ادرار کرد. بی درنگ یک شیرینی به او دادم و او را نوازش و تحسین کردم. پس از آن، کار آسان شد. هر بار که افسانه را به دستشویی می بردم و او ادرار می کرد، به او شیرینی می دادم و خود را از این کار او خیلی خوشحال نشان می دادم. زمانی که او، بنا بر عادت در شلوار خود ادرار می کرد، سعی می کردم عصبانی نشوم. در مدّت کوتاهی افسانه یاد گرفت، پیش از آنکه دیر بشود، خبر بدهد تا او را به دستشویی ببرم. از آن پس، خیس کردن شلوار تنها ممکن بود به طور اتفاقی پیش آید.
سپس، با خود گفتم: تا اینجا کار خیلی خوب پیش رفته است. امّا اگر افسانه در زندگی خود برای هر کاری نیاز داشته باشد که من در کنارش باشم و برای هر بار درست انجام دادن آن کار به او پاداش بدهم، چه پیش خواهد آمد؟ بنابراین، وقتی که مطمئن شدم او یاد گرفته است که برای ادرار کردن از دستشویی استفاده کند، شیرینی دادن را متوقف کردم و تنها به تشویق کلامی پرداختم. چند هفته بعد، متوجّه شدند که می توانند تشویق های کلامی را نیز کمتر به کار ببرد و تنها گاهگاه اینگونه تشویق های کلامی را به او عرضه کنم.
افسانه دیگر عادت کرده بود که شلوار خود را خیس نکند. پاداش او این بود که می دید می تواند مانند بزرگسالان از دستشویی استفاده کند. حالا دیگر از خشک بودن شلوارش لذت می برد. »
چون افسانه می بایست زمان و مکان مناسب برای ادرار کردن را بیاموزد، نیاز به این داشت که هر بار که رفتار مطلوب را نشان می داد، مورد تشویق قرار گیرد. امّا وقتی که یادگیری او کامل شد، مادرش به تدریج تقویت پیاپی را به تقویت گاهگاهی تبدیل کرد. اگر چه پاداش هایی برای آموختن رفتار مورد نظر در مراحل اولیه لازم بود، ولی پس از اینکه افسانه به مزایای تغییر رفتار خود از راه استفاده از دستشویی پی برد، دیگر نیازی به تقویت شدن و پاداش گرفتن نداشت. می توان گفت که رفتار افسانه نمونه ای از استفاده ی صحیح از تقویت گاهگاهی بود.

بهتر است تقویت گاهگاهی، غیر منتظره باشد

بعضی از تقویت کننده ها را نمی توان به صورت گاهگاهی عرضه کرد. برای مثال، پرداخت اضافه کار به کارگران، مزد کار اضافه ای است که انجام می دهند. کارفرما نمی تواند به تدریج مرد کارگر را در برابر کار اضافی کم یا حذف کند، ولی می تواند در برابر گاهگاه، گذشته از اضافه کار، پاداشی نیز به کارگر بپردازد. این نوع پاداش را می توان بر اساس برنامه ی تقویت گاهگاهی پرداخت کرد، و به این ترتیب درست انجام دادن کار اضافی را ثبات و دوام بخشید.
کودک نیز ممکن است در برابر هر کاری انتظار دریافت پاداشی داشته باشد، یا به این سبب که به او وعده ی پاداش داده شده است، یا به این دلیل که در طول زمان، تجربه به او ثابت کرده است که پاداش به او داده خواهد شد. بنابراین، به صورت گاهگاهی درآوردن این گونه پاداش ها، احتمالاً از سوی کودک به عنوان پیمان شکنی و خلف وعده تلقّی خواهد شد و چه بسا تأثیر معکوس خواهد بخشید. مثال زیر نمونه ای از چنین حالتی است:
* وقتی که نوشین هشت ساله شد، مادر و پدرش مرتب کردن اتاقش را به او یاد دادند. او خیلی زود یاد گرفت که کارهایش را بدون نیاز به یادآوری مادر و پدر انجام دهد و اتاق خود را مرتب کند. مادر و پدر او را پی در پی تحسین می کردند و او نیز به این تحسین ها عادت کرده بود. تا کار مرتب کردن اتاق را تمام می کرد، به مادر و پدر خود می گفت: « مادر، پدر این هم اتاق! چطوره؟ » مادر و پدر برای تشویق او هرگز کوتاهی نمی کردند ونوشین نیز از تمیز بودن اتاق خود لذّت می برد. پدرش تعریف می کند که در رفتار نوشین چه تغییری پیدا شد:
« ابتدا، پس از هر بار مرتب کردن اتاق، ما او را مورد تشویق های مادّی یا کلامی قرار می دادیم. مدّتی بعد فکر کردیم که لازم نیست او به طور مکرّر تشویق شود. اما از هنگامی که تشویق ها را متوقف کرده ایم، نوشین نیز دست از مرتب کردن اتاقش برداشته است و برای این کار بهانه های مختلفی می آورد. کاری که در گذشته ده تا پانزده دقیقه بیشتر وقت نمی گرفت اکنون یک ساعت هم بیشتر طول می کشد. به نظر می آید که او شوق مرتب کردن اتاقش را از دست داده است و از ما نیز ناراضی است.
چه اشکالی برای نوشین پیش آمده بود؟ پاسخ این است که او به تقویت مداوم و پیاپی عادت داده شده بود و تغییر وضع ناگهانی و انتقال بدون پیش بینی برنامه ی تقویت پیاپی به برنامه ی تقویت گاهگاهی کوشش های او را برای مرتب کردن اتاقش کاهش داد. البته بر اساس این گزارش کوتاه، پی بردن به علّت اصلی این تغییر حالت دشوار است. شاید مادر و پدر نوشین تقویت پیاپی را بیش از حد لازم ادامه داده بودند. شاید بر اثر استفاده از تقویت پی در پی به طور مداوم، تقویت شدن برای او به صورت عادت درآمده بود و ترک ناگهانی این عادت باعث ایجاد اختلال در کار شده بود. شاید تغییر تقویت پیاپی به تقویت گاهگاهی خیلی ناگهانی و سریع انجام گرفته بود. چه بسا اگر این تغییر به تدریج صورت گرفته بود چنین مسئله ای به وجود نمی آمد. شاید اگر مادر و پدر نوشین کاهش تقویت پیاپی را با کم کردن تدریجی کلمه های تحسین آمیز انجام می دادند، نتیجه بهتر می شد. شاید یک لبخند، یا یک حالت تأیید آمیز می توانست جانشین تحسین های کلامی شود. روش دیگر می توانست این باشد که مادر و پدر نوشین با او قرار می گذاشتند در برابر اینکه اتاق را چند روز معین تمیز و مرتّب نگه دارد به او پاداش بدهند و وقتی که احساس کردند که مرتّب بودن اتاق برای نوشین حالتی لذّت بخش پیدا کرده است، تقویت ها را به تدریج کم و سرانجام، حذف کنند.

تأثیر برنامه های مختلف تقویت

روان شناسان به بررسی تأثیر برنامه های مختلف تقویت گاهگاهی در رفتار پرداخته اند و بر اساس این بررسی ها شیوه های گوناگونی برای برنامه ریزی تقویت گاهگاهی پیشنهاد کرده اند که در زیر به بعضی از آنها اشاره می شود:

برنامه ریزی بر اساس شماره ی پاسخ های درست

فرض کنیم که کارگری در یک کارخانه مزد خود را بر اساس مقدار کار انجام شده دریافت کند. به این ترتیب که در برابر بسته بندی هر صد جفت کفش 1000 ریال مزد به او بدهند. روشن است که این کارگر هر چه کفش بیشتری بسته بندی کند، پول بیشتری به دست خواهد آورد. به کودکان نیز می توان به همین ترتیب پاداش داد، مثلاً پسری در برابر هر پنج بار آب دادن به باغچه 50 ریال یا دختری در برابر هر دو بار تمیز کردن خانه 30 ریال پول بگیرد. این نوع برنامه ریزی تقویت را در اصطلاح فنّی برنامه های نسبی ثابت می گویند. زیرا نسبت میان شماره ی پاسخ های لازم برای رسیدن به پاداش آنقدر زیاد است که حالتی خاصّ به وجود می آورد. یعنی، به جای اینکه رفتار پس از تقویت شدن افزایش یابد، برعکس، به طور موقت حتی کاهش هم می یابد. برای مثال دانش آموزی که قصد دارد در امتحان درسی نمره ی 20 بگیرد، ساعت های بسیار مطالعه می کند. امّا پس از اینکه امتحان داد و نمره ی 20 گرفت، تا چند روز مطالعه ی آن درس را به کلی کنار می گذارد. البتّه این دانش آموز، پس از مدّتی به احتمال زیاد مطالعه را از سر می گیرد، رکودی که در رفتار این دانش آموز پس از دریافت پاداش دیده می شود و ظاهراً مغایر با اصل تقویت مثبت است، امری طبیعی و ناشی از خستگی و به منظور تجدید قواست.
می توان تقویت ها را، به جای آنکه پس از شماره ی معینی پاسخ عرضه کرد در برابر شماره ی نامشخّص و نامعینی از پاسخ ها ارائه کرد. این گونه برنامه ریزی را در اصطلاح فنّی برنامه های نسبی متغیّر می نامند، زیرا نسبت میان شماره ی پاسخ های درست و تقویت شدن نسبتی ثابت نیست. مثال های افسانه و نوشین در همین مقاله نمونه هایی از برنامه ی تقویت نسبی متغیر است. مثال زیر نیز این نکته را روشن تر بیان می کند:
* روش درس پرسیدن معلّم زبان انگلیسی کلاس راهنمایی تحصیلی این بود که ترجمه ی هر جمله ی درس را از دانش آموزان می پرسید. از نفر اوّلی که در ردیف جلو نشسته بود شروع به پرسیدن می کرد و به ترتیب تا آخر کلاس هر نفر می بایست یک جمله را ترجمه کند. البتّه او همیشه توصیه می کرد که دانش آموزان ترجمه ی همه ی درس را یاد بگیرند و با آمادگی کامل به کلاس بیایند. چیزی نگذشت که دانش آموزان راه حلّ ساده ای برای درس جواب دادن پیدا کردند. می دانستند که نفر اول تنها جمله ی اول، نفر دوم جمله ی دوم و همین طور به ترتیب تا آخرین نفر، هر دانش آموز تنها یک جمله را می بایست ترجمه کند. حتّی بعضی از دانش آموزان فقط در کلاس، همزمان با آنها که در ردیف های جلو کلاس نشسته بودند و مشغول ترجمه ی جمله های خود بودند، با شمردن جمله ها، جمله ی مربوط به خود را پیدا می کردند و ترجمه ی آن را یاد می گرفتند. با استفاده از این روش، هم دانش آموزان خود را مسلط به درس نشان می دادند و هم کمترین تلاشی برای یادگیری درس از خود نشان نمی دادند.
اما همین دانش آموزان در اولین امتحان ترجمه، دستشان رو شد و با اینکه در کلاس از ترجمه نمره های خوبی می گرفتند، نمره های امتحانشان بسیار پایین بود. معلّم متوجّه ماجرا شد و پی برد که این مشکل به سبب استفاده از روشی نسبی ثابت ایجاد شده است.
بهترین راه حل، استفاده از روش نسبی متغیر به جای روش نسبی ثابت بود. از آن پس معلّم از روی دفتر کلاس به طور تصادفی یکی از دانش آموزان را صدا می کرد و از او می خواست که جمله ی اول را ترجمه کند و به همین ترتیب جمله های بعدی را به طور نامرتب از دانش آموزان دیگر می پرسید.
با این روش هیچ یک از دانش آموزان نمی توانست پیش بینی کند که ترجمه ی کدام جمله به او خواهد رسید، حتی ممکن بود نام یک نفر بیش از یک بار خوانده شود. تنها راه نجات از این مشکل این بود که هرکسی همه ی درس را به طور کامل مطالعه کند تا برای درس جواب دادن در کلاس آماده باشد. نمره های دانش آموزان در امتحان بعدی نشان داد که این روش بسیار مؤثر و موفق بوده است.
مثال بالا مزیت روش نسبی متغیر را بر روش نسبی ثابت به خوبی نشان می دهد. روش نسبی متغیر در کار معلّمان موارد استفاده ی فراوانی دارد. برای مثال، اگر معلّمی به جای اینکه از مقدار مشخصی از مطالب کتاب در هر ثلث امتحان بگیرد، میزان مطالب امتحانی را نامشخص اعلام کند، شاگردان ناچار خواهند بود برای امتحان دادن مطالب بیشتری از کتاب را یاد بگیرند.

برنامه ریزی بر اساس فاصله های زمانی

برای بعضی از رفتارها، به جای اینکه تقویت را بر اساس شماره ی پاسخ های درست تنظیم کنیم، بهتر است آن تقویت را بر اساس طول زمان نشان دادن پاسخ درست عرضه کنیم. کارمندان و کارگران حقوق خود را در برابر انجام دادن کار رضایت بخش در مدتی معین (یک ساعت، یک هفته، پانزده روز، یا یک ماه) دریافت می کنند. در این شیوه که به آن برنامه ی زمانی ثابت (4) گفته می شود، بین طول مدت انجام دادن رفتار مورد نظر و دریافت تقویت، نسبت ثابتی وجود دارد. مثلاً 500 ریال در برابر یک ساعت کار و 1000 ریال برای دو ساعت، و... استفاده از برنامه های زمانی در بیشتر شغل ها معمول تر از برنامه های نسبی است. زیرا نگهداری حساب شماره ی پاسخ های درست به مراتب مشکل تر از نگهداری زمان مشخصی است که فرد به کار مشغول بوده است.
در بعضی از شغل ها هشیاری و آمادگی همیشگی و یکنواخت فرد شاغل ضروری و حتمی است. برای مثال، روان شناسان سازمان های نظامی دریافته اند که خیره شدن به صفحه ی کنترل رادار که از وظایف مأمور کنترل است پس از مدتی سبب کم شدن توجّه می شود و چه بسا در همان زمان کوتاه بی توجّهی، هواپیمای دشمن وارد حریم هوایی کشور شود، بدون اینکه مأمور کنترل آن را گزارش داده باشد. به همین سبب، در روش های نظامی امواج کاذب را در فاصله های زمانی نامشخص به سوی رادار مورد نظر می فرستند و مأمور کنترل را برای اینکه به موقع گزارش داده است، مورد تشویق قرار می دهند. چون این امواج گاهی در فاصله های زمانی بسیار کوتاه و گاهی در فاصله های طولانی تر فرستاده می شوند، مأمور کنترل ناچار است همیشه هشیار و آماده باشد.
مثال بالا، نشان دهنده ی نوع دیگری از برنامه های تقویت است که به آن برنامه ی زمانی متغیر (5) گفته می شود، زیرا میان مدت زمان نشان دادن پاسخی درست و دریافت تقویت، نسبت ثابتی رعایت نمی شود.
کاربرد برنامه ی زمانی متغیر نیز در آموزش و پرورش فراوان است. اگر معلّمی به جای اینکه در پایان هر سه ماهه ی سال تحصیلی از شاگردان امتحان بگیرد و به آنها نمره بدهد، بگوید که در طول هر سه ماه دوبار در زمان نامشخص از آنان امتحان خواهد گرفت، دانش آموزان مجبور می شوند که همیشه برای امتحان آماده باشند. حال آنکه روش مرسوم، یعنی امتحان کردن در پایان هر سه ماهه ی سال تحصیلی، سبب می شود که شاگردان در طول سه ماه درس نخوانند و بیشتر آنها درست پیش از شروع هر امتحان مقدار زیادی از مطالب درسی را در مغز خود انباشته کنند و پس از پایان امتحان نیز به سرعت آنها را به فراموشی بسپارند.
به طور کلی می توان گفت که آموختن هر نوع مهارت که یادگیری آن مستلزم توجّه به یک موقعیت در مدت زمان مشخصی باشد، این مهارت ها را می توان بر اساس برنامه ی تقویت زمانی متغیر آموزش داد و به آنها ثبات و دوام بخشید.

برنامه های ترکیبی تقویت

می توان برنامه های پیچیده ای از روش های تقویت نسبی و زمان طرح ریزی کرد. برای مثال، فروشنده ای که گذشته از حقوق ماهانه درصدی هم از فروش می گیرد، تحت برنامه ی ترکیبی تقویت نسبی و زمانی است. تشخیص برنامه های ترکیبی برای همه آسان نیست، اگر چه در بسیاری از رویدادهای پیچیده ی زندگی ما چنین برنامه های ترکیبی دخالت دارند. گزارش زیر که به وسیله ی معلّمی درباره ی یکی از شاگردانش داده شده است، نمونه ای از چنین حالت است:
* به عنوان سرپرست روزنامه ی دیواری، به هر یک از دانش آموزان که با روزنامه همکاری داشتند مسئولیتی داده بودم. مسئولیت خبر کردن عکاس، ترتیب گرفتن عکس، و انتخاب عکس های مناسب برای روزنامه به بهرام سپرده شده بود.
ابتدا بهرام هیچ تصمیمی نمی توانست بگیرد و برای هر کار کوچکی از من راهنمایی می خواست: « آقا، بروم ببینم عکاس هست یا نه؟ » ، « آقا، به بچه ها خبر بدهم که کی و کجا حاضر شوند؟ » ، « آقا، اندازه ی عکس ها برای اینجا چقدر باید باشد؟ » « آقا، کسانی که باید از آنها عکس بگیریم، بهتر است مشعول چه کاری باشند؟ » و از این گونه پرسش ها. من هم ابتدا با حوصله به همه ی پرسش های او پاسخ می دادم. اما به زودی متوجّه شدم که حاصل این پاسخگویی ها، پرسش های بیشتر و سلب قدرت تصمیم گیری از بهرام است. لازم بود او بتواند خودش تصمیم هایی بگیرد و عواقب آنها را نیز تحمل کند. بنابراین، روش خود را تغییر دادم.
از آن پس، هر وقت بهرام سؤالی را مطرح می کرد، فوری می گفتم: « نظر خودت چیست؟ » و بعد هر نظری که می داد، می گفتم: « چرا همین کار را نمی کنی تا ببینم چطور می شود؟ » ، یا « فکر می کنم که ارزش امتحان کردن را داشته باشد. » بعد هم، وقتی که بهرام تصمیم می گرفت، آن را تأیید می کردم و چناچه نتیجه ی تصمیم او مثبت بود، فوری او را از نتیجه ی کار باخبر می کردم. گذشته از آن، برای اینکه توجّه و علاقه ی خود را به کار او نشان بدهم، گاهی نزد او می رفتم و می پرسیدم: « کارها چطور پیش می رود؟ » ، یا « همه ی بچه ها موقع گرفتن عکس آمدند؟ » گاهی هم به جای اینکه نزد او بروم، وقتی که او را می دیدم، از پیشرفت کارها جویا می شدم.
کم کم اعتماد به نفس و اطمینان در بهرام افزایش پیدا می کرد. اکنون او راحت تر تصمیم می گرفت، آن را اجرا می کرد، و بیشتر وقت ها هم به نتایج رضایت بخشی می رسید. حتی وقتی هم که تصمیم غلطی می گرفت، می دید که با این تصمیم گیری غلط مصیبتی به بار نمی آید. دیگر خودش عکاس را پیدا می کرد، با فرستادن یادداشت از شاگردان برای تهیه ی عکس دعوت می کرد، خودش اندازه ی عکس ها را معین می کرد و زمینه ی مناسب برای تنظیم عکس ها در نظر می گرفت. این تجربه ی همکاری در تهیه ی روزنامه ی دیواری بهرام را از صورت یک نوجوان ترسو، خجالتی و متکی به دیگران، به صورت روزنامه نگاری دارای اعتماد به نفس درآورد.
در مثال بالا، معلّم بهرام متوجّه شد که به وجود آوردن اعتماد به نفس در بهرام مهم تر از تهیه ی روزنامه ی دیواری است. بنابراین، کاری که او کرد کمک به بهرام در یافتن چیزی بود که به آن نیاز واقعی داشت: قدرت تصمیم گیری و تفکر مستقل. چنانچه مشکل بهرام به جای ضعف اعتماد به نفس، نداشتن احساس مسئولیت بود، معلّم می بایست برنامه ی تقویت دیگری را طرح ریزی می کرد.
گاهی، تعیین اینکه کدام یک از عوامل در تقویت یک رفتار مؤثر واقع شده اند دشوار است. در مثال بالا بی توجّهی معلّم به پرسش های پی در پی بهرام در تصمیم گیریهای او نقش تقویت کنندگی را داشت، زیرا این بی توجّهی نشانه ی ابراز اطمینان معلّم به قدرت تصمیم گیری بهرام بود. اعتماد معلّم به بهرام، اصرار بر اینکه بهرام خودش تصمیم بگیرد و پشتیبانی از نتایج تصمیمات او تغییر مهمی در تمایل بهرام در شروع به کار و اقدام به عمل به وجود آورد. معلّم همچنین تقویت ها را در فاصله ی زمانی نامعین، و پس از آگاهی از شماره ی نامعینی از پاسخ های درست، عرضه کرد. در اینجا مشخص کردن دقیق برنامه ی تقویت مشکل است. ترکیب برنامه های تقویتی در این مثال به صورتی بود که نتایج به دست آمده از آن قابل توجّه و مهم بود و معلّم موفق شد اعتماد به نفس را به خوبی در بهرام به وجود آورد.

برنامه ریزی تقویت گاهگاهی

اصطلاح برنامه های تقویت دلالت بر این دارد که کسی دانسته و حساب شده چگونگی عرضه کردن تقویت را برنامه ریزی می کند اما در عمل به ندرت برنامه ریزی، به معنای واقعی کلمه به کار گرفته می شود. هر یک از ما، در طول زندگی خود، تحت برنامه های گوناگون تقویت قرار داریم، بدون اینکه بتوانیم همه ی آنها را حتی تشخیص دهیم، زیرا برنامه ها اغلب بسیار پیچیده اند. این تقویت های برنامه ریزی نشده، همچنانکه دارای فایده های زیادی هستند، زیان هایی نیز دربردارند که به این فایده ها و زیان ها در زیر اشاره می کنیم:

اثرات مثبت تقویت گاهگاهی برنامه ریزی نشده

بیشتر مادرها و پدرها نمی توانند کودکان خود را بر اساس یک برنامه ی تقویت پیاپی پرورش دهند، زیرا آنها خود گرفتار کارهای بسیارند و فرصت ندارند همواره همراه فرزندان خود باشند تا به محض مشاهده ی رفتاری مطلوب، آن رفتار را تقویت کنند. بنابراین، استفاده از روش های تقویت گاهگاهی در این گونه موارد به مراتب آسان تر و عملی تر است. مادر و پدر فرصت های بسیار را برای تحسین و تقویت رفتارهای مطلوب کودکان خود را از دست می دهند، و چه بسا همین از دست دادن فرصت ها به سود کودکان باشد. زیرا به این ترتیب کودکان خود به خود به وسیله ی برنامه ی تقویت گاهگاهی تقویت می شوند. اگر رفتار مورد نظر به خوبی آموخته شده باشد، این نوع تقویت به ثبات و دوام بیشتر آن رفتار، بیش از تقویت پیاپی، کمک خواهد کرد.
به همین ترتیب، معلّم یک کلاس، به احتمال زیاد، نمی تواند همزمان به همه ی شاگردان کلاس خود توجّه داشته باشد و همه ی آنهایی را که رفتاری مطلوب نشان داده اند، تقویت کند. بسیاری از دانش آموزان ممکن است مدت زیادی کارهای درسی خود را خوب انجام داده باشند، بدون اینکه معلّم آنها را تقویت کند. البته هر شاگرد خوب عاقبت موفق می شود گاهگاهی است، برای زندگی اجتماعی آینده ی بچه ها آموزش خوبی است. زیرا برای هیچ کس این امکان فراهم نیست که در طول زندگی خود همواره پس از اینکه رفتار مطلوبی نشان داد، تقویت شود. اغلب در زندگی ناچاریم پیش از رسیدن به هر گونه پاداشی مدت ها کار کنیم. به همین ترتیب نیز عدم توانایی معلّم به توجّه دائم نسبت به رفتارهای مطلوب شاگردان خود، در نهایت به نفع آنها تمام می شود و تأثیر مطلوبی در آنان می گذارند.

اثرات منفی تقویت گاهگاهی برنامه ریزی نشده

تقویت گاهگاهی، همان گونه که به رفتار مطلوب ثبات و دوام می بخشد، می تواند رفتار نامطلوب را نیز تداوم ببخشد. فراوانی کارهای خلاف نوجوانان یکی از نتایج تقویت گاهگاهی است. نوجوانی که دزدی و جیب بری می کند و دستگیر و تنبیه نمی شود، این رفتار در او تقویت می شود. وقتی هم که عاقبت دستگیر و تنبیه شد، ممکن است رفتار او بر اثر تقویت گاهگاهی چنان تحکیم یافته باشد که یک بار گیر افتادن نتواند آن را اصلاح کند، به خصوص اگر پس از آزاد شدن از کانون اصلاح و تربیت (7) باز هم دزدی کند و گیر نیفتد. این تقویت متناوب ( گیر افتادن و گیر نیفتادن) ، سبب تحکیم و ثبات هر چه بیشتر رفتار دزدی در او می شود و عاقبت او را به صورت دزدی حرفه ای درمی آورد.
وضع نوجوانی هم که نخستین بار مادّه ی مخدّر یا مشروب الکلی مصرف می کند به همین صورت است. نوجوان که نکته های بسیار درباره ی تأثیر وحشتناک مواد مخدر شنیده است، وقتی که به سبب کنجکاوی نخستین بار مادّه ی مخدّری را آزمایش می کند و تأثیر وحشتناکی در آن نمی بیند، رفتار مصرف موادّ مخدّر در او تقویت می شودو ممکن است به مصرف بیشتر آن تشویق و معتاد شود.
در کار تجارت، مثلاً تولید و خرید و فروش دارو، نیز وضع به همین صورت است. داروهای بسیاری هستند که با استفاده از اصل تقویت گاهگاهی، فروش قابل توجّهی دارند. از آن جمله است داروهای گوناگون برای رفع سرماخوردگی، پس از طی آن دوره، بیمار بهبود خواهد یافت. همین بهبود یافتن تقویتی گاهگاهی است برای خرید بیشتر دارو و سود بیشتر برای تولید کننده و فروشنده ی آن.
فالگیرها نیز از خاصیّت تقویت گاهگاهی برای خالی کردن جیب مشتریان خود استفاده می کنند. فالگیر با پیشگویی هایی که برخی از آنها به هر حال به واقعیت خواهند پیوست، مانند « یک مسافرت در پیش داری » یا « اتفاق خوبی برایت خواهد افتاد »، می داند که آنچه به وقوع می پیوندد در یاد مشتری خواهد ماند و آنچه به وقوع نمی پیوندد، فراموش خواهد شد و در این میان سهم او محفوظ است! وقوع برخی از رویدادهای پیشگویی شده نقش تقویت گاهگاهی را برای مشتری دارد و او را برای مراجعه ی بعدی به فالگیر آماده می کند. رفتارهای نامطلوب دیگری چون عادت به قمار کردن و خرید بلیت های بخت آزمایی نیز به همین شیوه در افراد دوام می یابند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی