دکتر علیرضا متحدی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

مرد خردمند هنر پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه اندوختن
با دگری تجربه بردن به کار!

مهمترین ابزار قدرت و موفقیت در زمانه حاضر "آگاهی" است. اگر افراد قبل از هر اقدامی جستجوی اطلاعات نمایند، و اگر صاحبان دانش و تجربه و اندیشه، احساس وظیفه کنند که تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهند، همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیمات درست تر، جلو خسارات و شکستها را گرفته و استفاده بهتری از عمر و انرژی خود داشته باشند.

در این پیج اطلاعاتی در حوزه حقوق و روانشناسی که دارای جذابیت، و عمدتا مورد نیاز مردم است منتشر می شود. باشد که مورد رضایت و استفاده قرار گیرد.
همچنین تلاش می شود در حد امکان سوالات حقوقی عزیزان را پاسخگو باشیم. می توانید سوالات خود را در پیامرسانهای داخلی مطرح فرمایید. در اولین فرصت و در حد مقدورات پاسخ کافی ارائه خواهد شد.

تابلو اعلانات

یکی از راه های دوام بخشیدن به رفتارهای مطلوب موجود یا رفتارهای تازه آموخته عوض کردن تقویت کننده ها و عرضه کردن پاداش های جدید تر است. این کار با استفاده از تقویت کننده ای جدید صورت می گیرد. مثال زیر به روشن شدن این مطلب کمک خواهد کرد.
* معلّم کلاس چهارم دبستان موفق شده بود با استفاده از روش گزارش وقت شناسی دانش آموزان به مادران و پدران، دیر آمدن اکبر به کلاس را اصلاح کند. اما مدتی بود که او باز هم دیر به کلاس می آمد و هر بار 10 تا 15 دقیقه تأخیر داشت.
معلّم احساس کرد که تأثیر روش گزارش وقت شناسی دانش آموزان به مادران و پدران ضعیف شده است و ممکن است رفتار وقت شناسی در اکبر تقویت شود. لازم بود در این زمینه فکری اساسی بشود، چون تأخیر دانش آموزان دیگر نیز شروع شده بود. معلّم با مدیر مدرسه مشورت کرد و قرار بر این شد که از هفته ی آینده روزهای پنج شنبه برای دانش آموزان فیلم و اسلاید نشان بدهند. به دانش آموزان اعلام شد که تنها کسانی می توانند فیلم و اسلاید تماشا کنند که کارت گزارش وقت شناسی خود را به مسئول نمایش فیلم نشان بدهند. کسانی که این کارت را نداشته باشند حق ندارند وارد سالن نمایش بشوند.
روز پنجشنبه ی هفته ی بعد، همه ی دانش آموزان کلاس چهارم، بدون استثنا کارت های گزارش وقت شناسی را در دست داشتند. معلّم اطمینان داشت که دست کم برای مدتی شاگردان کلاس، و از جمله اکبر، تأخیر نخواهند داشت. حال باید دید که چرا کارت های گزارش وقت شناسی در مورد اکبر و گروهی دیگر از دانش آموزان کلاس تأثیر خود را از دست داده بود. دلایل گوناگونی می تواند پاسخ این پرسش باشد. شاید مادر و پدر اکبر و دیگر دانش آموزان اهمیتی به آن کارت ها نمی دادند و فرزندان خود را برای دریافت آن تشویق نمی کردند. شاید بر اثر تکرار، کارت ها خسته کننده و یکنواخت شده بودند. شاید معلّمان کارت ها را زیاد جدّی نمی گرفتند، و دلایل زیاد دیگر از این قبیل. اما وقتی که پاداش جدیدی عرضه شد که شرط رسیدن به آن داشتن کارت وقت شناسی بود، ناگهان داشتن کارت ارزش پیدا کرد و به همراه آن اهمیت وقت شناسی نیز افزایش یافت.
گاهی لازم است که تقویت کننده ی جدیدی را جانشین تقویت کننده ای کنیم که تأثیر خود را از دست داده یا ضعیف شده است. با اینکه پذیرفتن تقویت کننده ی ضعیف شده را شرط دریافت تقویت کننده ی جدید قرار دهیم. این موضوع اصلی است که در روان شناسی تغییر رفتار اصل جانشینی نامیده می شود:

اصل جانشینی:

برای اینکه بتوانیم رفتاری را به وسیله ی تقویت کننده ای که تأثیر آن ضعیف شده است تقویت کنیم، لازم است آن را پیش از تقویت کننده ای مؤثر و جدید بیاوریم.
در مثال بالا دیدیم که اثر کارت گزارش وقت شناسی برای تقویت و نگهداری رفتار وقت شناسی کم شده یا از میان رفته بود. امّا هنگامی که آن را پیش از تقویت کننده ای مؤثر و جدید، یعنی تماشای فیلم، آوردیم و داشتن آن را شرط تماشای فیلم قرار دادیم، این کارت ارزش تقویت کنندگی خود را بازیافت. آیا اکبر و دانش آموزان دیگر پس از مدتی از تماشای فیلم هم خسته نخواهند شد و باز هم دیر آمدن به کلاس را از سر نخواهند گرفت؟ امکان بسیار دارد که پاسخ این پرسش مثبت باشد. امّا نباید فراموش کنیم که شماره ی تقویت کننده ها نیز نامحدود است و دست ما برای جایگزینی تقویت کننده ها باز است و خواهیم توانست تدبیرهای تازه ای برای ثبات رفتار و وقت شناسی اکبر و دانش آموزان دیگر بیندیشیم.
عوض کردن تقویت کننده ها، یعنی به کار بردن اصل جانشینی، گذشته از موقعیتی که ذکر شد، در موارد بسیاری نیز قابل استفاده است.
* پاک کردن تخته سیاه در کلاس خانم محمدی، با پاک کردن تخته سیاه در کلاس خانم مهران تفاوت بسیار دارد.
* مدیر و ناظم دبستان اندیشه از بی توجّهی دانش آموزان به کار گذربان مدرسه خیلی ناراحتند.
* تقاضای پول برای هر نمره ی 20، دیگر مادر مهشید را به ستوه آورده است.
* گرفتن ستاره برای هر دیکته ی بدون غلط، برای دانش آموزان کلاس پنجم دیگر پاداش جالب توجّهی نیست.
* پرویز کم کم می آموزد که رعایت منافع دیگران هم می تواند به او نفع برساند.

پاداش های جدید چگونه پدید می آیند؟

روشن است که یک نوزاد را نمی توان با همان تقویت کننده هایی که بزرگسالان را تقویت می کنند، تقویت کرد. برای مثال گفتن کلمه ای محبّت آمیز یا دادن هدیه یا پول برای او معنی و مفهومی ندارد و اینها نمی توانند رفتاری را در او تقویت کنند. اما دادن شیر گرم هنگامی که نوزاد گرسنه است، می تواند تقویت کننده ای مؤثر باشد. حال این پرسش مطرح می شود که نوزادان چگونه به ارزش تقویت کننده های گوناگون پی می برند؟ در پاسخ باید گفت که برای آموختن ارزش تقویت کننده ها چندین راه وجود دارد که هر یک را به اختصار مورد بحث قرار می دهیم.

از راه رویدادهای همزمان

نوزاد در نخستین ماه های پس از تولد، تنها زمانی از گریه دست می کشد که نوک پستان مادر یا پستانک شیشه ای شیر در دهان او قرار گیرد و شیر وارد دهانش شود. بعدها، دیدن مادر هم سبب بازداشتن او از گریه می شود، زیرا بیشتر وقت ها کمی پس از دیدن مادر، به او شیر داده می شود. به بیان دیگر، حضور مادر که با دادن شیر همراه است، سبب می شود که دیدن مادر، خوردن شیر را در کودک تداعی کند. چنانچه این دو رویداد به ترتیبی که دیدیم – یعنی حضور مادر و سپس، شیر دادن به کودک – چندین بار تکرار شود، نوزاد مادر را به عنوان یک تقویت کننده می شناسد و همان واکنشی را که نسبت به شیر نشان می داد، به دیدن مادر هم نشان خواهد داد.
در این زمینه، نزدیکی دو رویداد از نظر زمانی اهمیت بسیار دارد. یعنی یادگیری (شناختن مادر به عنوان تقویت کننده ) زمانی سریع تر خواهد بود که فاصله ی حضور مادر و شیر دادن بسیار کم باشد. البته در مورد کودکان بزرگ تر و بزرگسالان می توان فاصله ی تقویت کننده و رویداد همراه آن را بیشتر کرد، اما چون نوزادان فاصله های زمانی طولانی را درک نمی کنند، در مورد آنها باید فاصله ی زمانی دو رویداد را به حداقل ممکن رساند. پس از اینکه دیدن مادر را نوزاد به عنوان تقویت کننده شناخت، کم کم برخی دیگر از رفتارهای مادر نیز خاصیّت تقویت کنندگی پیدا می کند. برای مثال، لبخند مادر به این معنی خواهد بود که به زودی چیز خوبی، مانند شیر، در آغوش گرفتن، یا نوازش کردن به او خواهد رسید. سپس، نوزاد می آموزد که گفتن عباراتی چون نازی! دختر قشنگم! پسر خوبم!
و مانند آنها از طرف مادر یا پدر نشانه های رویدادهای خوشی برای او هستند. به همین ترتیب بسیاری از کلمه ها و عبارت ها و رفتارهای گوناگون برای کودک معنی پیدا می کنند.

از راه گفتار

سخن گفتن سبب می شود که کودک بتواند میان رویدادهایی که از نظر فاصله ی زمانی از هم جدا هستند ارتباط برقرار کند. برای مثال، وقتی که از رابطه ی سیگار و سرطان ریه صحبت می شود، معمولاً از سیگار کشیدن تا دچار شدن به سرطان فاصله ای طولانی وجود دارد. امّا گفتار در ذهن کسی که سیگار می کشد این فاصله را پر می کند و ممکن است او خود را به دچار شدن به سرطان نزدیک ببیند و چه بسا دست از کشیدن سیگار بردارد. دچار شدن به سرطان از راه گفتار به روشنی و به شکلی هشدار دهنده به کسی که سیگار می کشد عرضه شده است و خطری را، که شاید با او فاصله ی زیادی دارد، به او گوشزد می کند.
گفتار را می توان برای نشان دادن اینکه یک چیز یا رویداد تقویت کننده است یا نه به کار برد. حتّی می توان به فعالیت یا رویدادی برچسب تقویت کننده زد و ترتیبی داد که آن رویداد نقش تقویت کننده داشته باشد. به مثال زیر توجّه کنید:
* خانم محمّدی به دانش آموزان کلاس خود گفته بود: « هر کسی که دو صفحه مشق خود را زودتر از بقیّه و بدون غلط بنویسد، می تواند پس از پایان درس در پاک کردن تخته سیاه به من کمک کند. » روزهای بعد، خانم محمّدی کارهای دیگری را شرط انتخاب شدن برای کمک به پاک کردن تخته قرار می داد و دانش آموزان هم آن کارها را بسیار جدّی می گرفتند و سخت کوشش می کردند تا در پاک کردن تخته شرکت داده شوند. البّته خانم محمّدی ترتیبی می داد که هر یک از دانش آموزان بتوانند دست کم دو سه بار این کار را انجام دهد.
سال بعد، که همان دانش آموزان به کلاس بالاتر رفتند، خانم مهران معلّم آنها بود. روزی خانم مهران به شاگردان کلاس گفت: « از امروز به بعد هر کس در انجام دادن تکالیف خود کوتاهی کند به عنوان تنبیه باید در پایان کلاس با من تخته سیاه را پاک کند. »
به این ترتیب، همان دانش آموزانی که در کلاس خانم محمّدی پاک کردن تخته سیاه را پاداش و امتیازی برای خود می دانستند، اکنون از انجام دادن همان کار احساس شرمساری می کردند. به بیان دیگر، دو برداشت گوناگون از یک رویداد سبب می شود که ماهیت رویدادی یکسان در موقعیت های مختلف، با هم تفاوت داشته باشد.

آیا تغییر دادن تقویت کننده ها لازم است؟

وقتی که کودکی یاد گرفت که در برابر ارائه ی تقویت کننده ای رفتار مطلوب ومعینی داشته باشد، آیا لزومی دارد که ما تقویت کننده ها را عوض کنیم و پاداش های جدیدتری عرضه کنیم؟ برای درک سبب این تغییر دادن، چند مورد گوناگون را که لازم است اصل جانشینی را درباره ی آنها به کار ببریم، مورد بررسی قرار می دهیم.

از میان رفتن پاداش یا کم شدن تأثیر آن

به کار بردن مداوم یک تقویت کننده سبب می شود که تأثیر تقویت کنندگی آن به تدریج کم شود یا از میان برود. به ویژه در مورد کودکان که همزمان با رشد جسمی و عقلی، علایق آنها نیز تغییر می کند به کار بردن یک تقویت کننده ی ثابت نمی تواند برای مدّت درازی مؤثّر باشد. به مثال زیر توجّه کنید:
در آغاز تشکیل گروه گذربان مدرسه در دبستان اندیشه، دانش آموزان کلاس چهارم و پنجم، برای به دست گرفتن پرچم قرمز ایست و بستن بازوبند انتظامات برای گذر دادن دانش آموزان از خیابان به هنگام تعطیل مدرسه شور و شوق زیادی نشان می دادند. امّا مدّتی بود که دیگر از آن شور و هیجان خبری نبود و داوطلب برای قبول مسئولیت گذربانی خیلی کم شده بود و حتّی چند نفر از گذربان ها به سبب خسته کننده بودن این کار استعفا کردند. ناظم مدرسه متوجّه شده بود که بازوبند انتظامات و پرچم قرمز تأثیر خود را به عنوان وسیله ای برای کسب اعتبار اجتماعی از دست داده است و باید فکر دیگری کرد.
روزی در مدرسه اعلام شد که جلسه ای در زمینه ی کار گذربان مدرسه در سالن اجتماعات برگزار خواهد شد. ابتدا ناظم مدرسه سخنانی درباره ی اهمیت کار گذربان مدرسه در حفظ جان بچه های کوچک تر ایراد کرد. سپس، فیلمی نمایش داده شد که درباره ی کوشش های گذربان مدرسه بود. در پایان جلسه لباس های مخصوص به گذربان های مدرسه داده شد. و سرانجام، قرار شد که هر دو هفته یک بار جلسه ای تشکیل شود و مسائل و مشکلات و اهمیت کار گذربان مدرسه مورد بحث و تبادل نظر قرار گیرد.
تا جلسه به پایان رسید، صف داوطلبان ثبت نام برای گذربانی مدرسه، با شور و هیجان بسیار، تشکیل شد. به نظر می رسید که اهمیت کار گذربان مدرسه، تازه برای بچّه ها روشن شده است.
در مثال بالا می بینیم که در آغاز کار داوطلب شدن برای گذربانی مدرسه شاید به سبب بازوبند و پرچم آن مورد توجّه بوده است. امّا بر اثر استفاده ی مداوم بازوبند و پرچم به تدریج جاذبه ی اوّلیه ی خود را از دست دادند و یکنواخت و خسته کننده شدند. امّا سخنرانی ناظم مدرسه، دادن لباس مخصوص گذربانی و تشکیل جلسه های دو هفته ای، انگیزه های تازه ای بودند که شوق داوطلب شدن برای گذربانی مدرسه را در دانش آموزان زنده کردند.

هدایت به سوی تقویت کننده های غیرمادّی

پدر مهین برای مطالعه ی کتاب به فرزند خود پول می داد. این پاداش برای این بود که مهین مطالعه را آغاز کند. پدر مهین فکر کرد که بهتر است با یک پاداش مادی او را به این کار برانگیزد. اما این موضوع دور از ذهن است که مهین در همه ی طول زندگی خود انتظار داشته باشد که برای کتاب خواندن به او پول بدهند. لازم بود لذّت مطالعه کردن و فایده ی آن به او فهمانده شود تا بعدها همان لذّت بردن از مطالعه خود به صورت پاداشی برای او درآید.
بسیاری از رفتارها در نفس خود دارای پاداشی هستند. تنها برای شروع آن رفتار یک پاداش موقّت مادّی در نظر گرفته می شود. پس از آنکه کودک به اصطلاح راه افتاد پاداش مادی را به تدریج حذف می کنند. گاهی تعویض پاداش مادّی به پاداش غیر مادی خود می تواند به صورت انگیزه ای قوی برای تکرار یک رفتار و برداشتن گامی در جهت بی نیازی کودک به پاداش مادی باشد. به مثال زیر توجّه کنید:
* مادر مهشید به او قول داده بود که برای هر نمره ی 20 که از دیکته بگیرد یک تومان به او پاداش بدهد. مهشید دانش آموز زرنگی بود و به آسانی از همه ی دیکته ها نمره ی 20 می گرفت. بنابراین، همین که از مدرسه به خانه می رسید دیکته ی آن روز را به مادر نشان می داد و می گفت: « این هم یک 20 دیگر! یک تومان من کو؟ » مادر کم کم از این وضع احساس نگرانی می کرد، زیرا می دید با اینکه مهشید از دیکته نمره ی 20 می گیرد، امّا در نوشتن کمتر دقّت می کند و بد خط و کثیف می نویسد و به نظر می رسد که تنها برای گرفتن پول کار می کند و به کیفیت کار خود توجّهی ندارد.
روزی مهشید از مدرسه به خانه آمد و دفترش را باز کرد تا نمره ی 20 خود را نشان دهد و تقاضای پول کند. مادرش گفت :« آفرین دخترم! امروز می خواهم دیکته ی تو را به دیوار اتاق بزنم تا همه ببینند که چه نمره ی خوبی گرفته ای! ». به دنبال این گفته برگ دیکته را از دفتر جدا کرد و به دیوار زد.
هنگامی که پدر مهشید به خانه آمد، مادر با خوشحالی دیکته ی مهشید را به او نشان داد و پدر نیز او را تحسین کرد، امّا به هر صورت پولی به مهشید داده نشد (البتّه مادر مهشید می توانست این تغییر روش را به تدریج انجام دهد، یعنی یکی دوبار به همراه زدن برگ دیکته ی او به دیوار، پول هم به او بدهد و در مراحل بعدی پول را حذف کند) . از آن پس مادر و مهشید با هم دیکته ها را بررسی می کردند و فقط آنهایی را به دیوار می زدند که با دقّت و خوش خط نوشته شده باشد.
مهشید نه تنها دیگر درخواست پول نکرد، بلکه متوجّه شد که هر دیکته ای، حتّی اگر نمره ی آن 20 باشد، برای به دیوار زدن و تحسین و آفرین شنیدن مناسب نیست. او متوجّه شد که دقت در کار و لذتی که از درست انجام دادن کاری احساس می شود می تواند بیشتر از به دست آوردن پول باشد.
در مثال بالا دیدیم که چگونه پاداش مادی جای خود را به تحسین مادر و پدر داد و این تغییر توانست کیفیت کار مهشید را از نظر دقت بالا ببرد. تحسین مادر و پدر، توانست پاداشی مؤثر تر از پول برای مهشید باشد و او را به انجام دادن کار با دقّت برانگیزد.
تغییر پاداش، به احتمال زیاد دقت و نظم کار را در مهشید مدّت ها حفظ خواهد کرد، زیرا امکان اینکه کار او در مدرسه نیز مورد تحسین معلّمان و هم کلاسان قرار گیرد بسیار زیاد است. حال آنکه معلّمان و هم کلاسان امکان دادن پول را به او به عنوان پاداش ندارند. به بیان دیگر، این گونه تغییر پاداش نه تنها مفید است، بلکه لازم و ضروری است.

تغییر پاداش می تواند مهارت تازه ای به کودک بیاموزد

اشیاء، کلمه ها و عبارت ها، و فعالیت های گوناگون را می توان به عنوان تقویت کننده به کار برد. حتی کاری مانند پاک کردن تخته سیاه کلاس را می توان تبدیل به یک پاداش کرد. چگونه می توانیم بفهمیم که چه کارها و فعالیت هایی را بچه ها پاداش می دانند؟ یکی از راه های تشخیص این گونه فعالیت ها این است که ببینیم کودکان در اوقات فراغت به چه سرگرمی ها و کارهایی می پردازند. راه دیگر این است که از خود آنها بپرسیم به چه چیزهایی علاقه دارند. مثال زیر به روشن کردن این مطلب کمک خواهد کرد.
* بهمن دوازده سال داشت و مسئول آب دادن به گل ها در خانه بود، از پدرش خواهش کرد که به عنوان پاداش وقتی که دارد کارتون سندباد را در تلویزیون تماشا می کند، کاری به او رجوع نکند. همیشه هنگامی که بهمن گل ها را آب می داد، پدرش نیز باغچه را وجین می کرد یا تعمیرات جزئی خانه را انجام می داد. بهمن از پدرش خواسته بود تا به او اجازه دهد که باغچه را وجین کند، امّا پدرش گفته بود که این کار برای او زود است.
یک روز جمعه، پدر بهمن به او گفت که چون در این مدت گل ها را خیلی خوب آب داده است، می تواند باغچه را نیز وجین کند. جمعه ی بعد به او اجازه داد که در تعمیر شیر آب آشپزخانه به او کمک کند. خوشحالی بهمن از مسئولیت های تازه ای که به او واگذار شده بود چنان زیاد بود که در یکی از روزهای جمعه، وقتی که داشت باغچه را وجین می کرد، پدرش او را صدا زد تا بیاید و برنامه ی کارتون سندباد را تماشا کند، ولی بهمن گفت: « من سندباد نگاه نمی کنم، اینجا کار دارم! »
در مثال بالا می بینیم که مسئولیت های تازه هم نقش تقویت کننده و هم نقش پاداش داشته اند. لذت قبول مسئولیت از لذت تماشای برنامه ی تلویزیون، که پاداش مورد علاقه ی بهمن بود، نیز پیش گرفت. از این گذشته، وسیله ای شد برای یاد گرفتن مهارت های تازه.

تغییر پاداش برای محدود کردن خودخواهی

گروهی تصوّر می کنند که استفاده از پاداش در تربیت کودکان ممکن است سبب خودخواهی آنها شود. ما با این گروه هم عقیده نیستیم. خودخواهی در انسان وجود دارد و از میان نمی رود، بلکه تغییر شکل می دهد. نمی توان کودکی را یافت که خودخواه نباشد. خودمحوری در کودکان یکی از مراحل مهم رشد است. آنچه اهمیت دارد دامنه و میزان خودخواهی است. مهم این است که خودخواهی کسی به بهای از میان رفتن دیگران یا آسیب رساندن به آنها تمام نشود.
در بیشتر موارد کوشش بر این است که به کودکان آموخته شود تا منافع دیگران برتر از منافع خود بدانند. امّا این کوشش نباید به صورتی باشد که کودک احساس کند که خود او ارزشی ندارد و به این وسیله دچار خود کم بینی شود. زیرا خطر خود کم بینی اگر از خطر خودخواهی بیشتر نباشد، کمتر از آن نیست.
شاید حلّ مشکل خودخواهی به صورتی درست و منطقی این باشد که به کودک بفهمانیم که منافع او با منافع دیگران بستگی نزدیک دارد. کودک باید درک کند که خدمت کردن به دیگران به این سبب نیست که دیگران بر او برتری دارند و او در برابر آنان بی ارزش و کوچک است، بلکه به این سبب است که خدمت کردن به دیگران در حقیقت خدمت کردن به خود اوست.
درک این مطلب که نتیجه ی خوبی کردن در دراز مدت به خود انسان برمی گردد، برای کودک مشکل است. زیرا کودک هنوز چیزی از عمرش نگذشته است که مفهوم درازمدّت را دریابد. این معنی را باید به تدریج و با ذکر مثال ها به کودک آموخت. مثال های زیر این نکته را روشن می کند:
* سوسن پنج سال دارد. بعضی از روزهای جمعه او را برای گردش به پارک می برند و در آنجا نیز ناهار می خورند. همیشه بعد از خوردن غذا، مادر سوسن به اعضای خانواده می گوید: « کسانی که پیش از ما اینجا بوده اند اینجا را برای ما خوب تمیز کرده اند. ما هم باید اینجا را برای کسانی که بعد از ما به اینجا می آیند تمیز کنیم. » وقتی هم که سوسن آشغال ها را می برد تا در سطل زباله بریزد، مادر و پدرش به او می گویند: « آفرین، سوسن جان! با این کار تو، پارک که مال همه ی ماست، تمیز تر و قشنگ تر می ماند. »
به این ترتیب، سوسن می بیند که فایده ی تمیز بودن پارک هم به او و هم به دیگران می رسد و همچنین احساس می کند که نباید انتظار داشته باشد که دیگران پارک را برای او تمیز کنند ولی او این کار را برای دیگران انجام ندهد.
در مثال بالا، کوشش مادر و پدر سوسن در نشان دادن اینکه منافع انسان ها به هم گره خورده است کوششی درست و به جاست، زیرا نه سبب خودخواهی زیاد او می شود و نه در او این احساس را به وجود می آورد که کوچک و بی ارزش است و باید برای دیگران کار کند. آنها که شعارهایی چون « بکوشیم برای دنیای آبادتر » و « همه در راه آسایش بشر » را باور دارند و به آنها عمل می کنند کسانی هستند که به این جنبه ی تربیتی توجّه دارند. تأثیر همین شیوه های تربیتی است که می بینیم به هنگام بروز بلا یا جنگ مردم دور و نزدیک جهان به کمک یکدیگر می شتابند، زیرا هر کس خود را به جای آسیب دیدگان و بلازدگان می گذارد و انتظار دارد که اگر روزی چنین وضعی برای او پیش آمد دیگران نیز به کمک او بشتابند(4).
* معلّم کلاس پنجم به هر یک از دانش آموزان خوب کلاس ستاره ای طلایی جایزه می داد. امّا مدّتی بود که دیگر این جایزه توجّه بچّه ها را جلب نمی کرد و هر روز عدّه ی کمتری از دانش آموزان موفّق به گرفتن ستاره می شدند. معلّم درباره ی چگونگی حل این مشکل چنین می گوید:
« تصمیم گرفتم که روش خود را تغییر دهم و ترتیبی بدهم که ارزش ستاره ی طلایی نزد بچّه ها بالا برود. همچنین می خواستم که بچّه ها را به کار گروهی تشویق کنم تا به جای رقابت، با یکدیگر همکاری کنند. بنابراین، روزی در کلاس اعلام کردم که اگر 90 درصد دانش آموزان کلاس کار خود را خوب انجام دهند و موفّق به گرفتن ستاره های طلایی بشوند، به همه ی دانش آموزان اجازه خواهم داد که 15 دقیقه اضافه تر ورزش کنند. بچّه ها از این پیشنهاد خیلی خوشحال شدند.
از آن پس فعالیت دانش آموزان در دو جهت متمرکز شد. از یک سو کوشش آنها برای به دست آوردن ستاره های طلایی افزایش یافت و از سوی دیگر انجام دادن کار به صورت گروهی در آنها تقویت شد. زیرا برای اینکه 90 درصد دانش آموزان کلاس ستاره به دست بیاورند، بچه هایی که درسشان خوب بود به دیگر دانش آموزانی که در درس ضعیف بودند کمک می کردند تا با هم امتیاز لازم را برای همه ی کلاس به دست آورند.
به این ترتیب، ستاره ارزش ویژه ای پیدا کرد و نمره ی درس های دانش آموزان بالا رفت. هر دانش آموزی کوشش می کرد وظیفه اش را خوب انجام دهد تا به امتیاز کلاس لطمه ای نخورد. مسئله ی جالب توجّه برای من این بود که به نظر می آمد بچّه ها صمیمانه برای بهتر کار کردن کوشش می کنند و به منافع یکدیگر نیز توجّه دارند. آنها پی برده بودند که با کمک به دیگران در حقیقت به خود کمک کرده اند. »
پاداش دادن برای کار گروهی کودکان در مثال بالا نتیجه ی بسیار خوبی داشت. به جای اینکه دانش آموزان کوششی فوق توانایی خود داشته باشند تا بتوانند بر دیگران پیشی بگیرند، هر دانش آموز سعی می کرد در حد توانایی خود وظیفه اش را به درستی انجام دهد. سهل انگاری و کوتاهی در اینجا قابل تحمّل نبود، زیرا نه تنها منافع خود، بلکه منافع دیگران را نیز به خطر می انداخت. روشن است که آموختن همکاری با دیگران برای رسیدن به هدف مشترک به مراتب با ارزش تر از به دست آوردن ستاره ی طلایی برای کار انفرادی است. « جان دان » (5)، شاعر و روحانی و واعظ نامدار انگلیسی، می گوید: « هیچ انسانی یک جزیره نیست، همه خود و همه تنها، هر کسی پاره ای است از قارّه، جزئی است از کل » .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی