طبق قانون مدنی ایران ازدواج دختر باکره در صورت نبودن پدر باید با اجازه جد پدری (پدربزرگ پدری) صورت بگیرد. حال اگر پدربزرگ بدون دلیل موجه از دادن اجازه خودداری کند، تکلیف چیست؟ همچنین وضعیت حقوقی ازدواجی که بدون اجازه پدربزرگ دختر انجام شده است، چگونه است؟
بررسی یک پرونده
در این پرونده دختر جوانی به نام لیلا که با مشکل عدم اجازه برای ازدواج از طرف پدربزرگش روبهرو بوده میگفت: «۱۳ ساله بودم که بر اثر یک سانحه رانندگی، پدر، مادر و برادرم را از دست دادم و چون کسی را نداشتم، پدربزرگم (پدربزرگ پدری) مسئولیت نگهداری مرا به عهده گرفت. مادربزرگ مهربانی داشتم که به خوبی زندگی را اداره میکرد اما پدربزرگم آدم بداخلاق و سختگیری بود. با این حال آرامآرام به زندگی با آنها عادت کردم تا اینکه ۶ سال بعد یعنی هنگامی که ۱۹ سال داشتم با مرگ مادربزرگم مسئولیت زندگی به عهده من افتاد چون در کنار درس و خانهداری باید از پدربزرگم هم نگهداری میکردم اما به هر ترتیب زندگی را اداره کردم و درسم را ادامه دادم و دانشگاه را تمام کردم. ولی مشکل اصلی زندگی شخصی من در واقع از زمانی شروع شد که پای خواستگارها به خانه ما باز شد. در بین این خواستگارها موردهای خوبی وجود داشتند که من راضی به ازدواج با آنها بودم ولی پدربزرگم به بهانههای مختلف آنها را رد میکرد و برای قانع کردن من هم روی هر کدام از آنها عیب و ایراد خاصی میگذاشت.
ابتدا تصور میکردم تصمیمهایش به خاطر صلاح و مصلحت آینده من است. ولی بعدها به این یقین رسیدم که موضوع رد خواستگارها ارتباطی به صلاح و مصلحت من ندارد بلکه پدربزرگم بیشتر از تنهایی خودش میترسد. متوجه شده بودم که او میترسد در صورت ازدواج من، تنها و بیکس بماند. هر چند که خودش این موضوع را انکار میکرد. به هرجهت، به خاطر سنگاندازیهای پدربزرگم، خواستگارهای زیادی را از دست دادم و هنوز موفق به ازدواج نشدهام. اما اخیرا یکی از همکارانم به من پیشنهاد ازدواج داده است. از او شناخت دارم؛ پسر خوبی است و موقعیت خوبی هم دارد. دیگر نمیخواهم به خاطر مخالفتها، بهانهها و ایرادهای واهی پدربزرگم، این فرصت را از دست بدهم. میخواهم پیشنهاد ازدواج همکارم را قبول کنم و با او ازدواج کنم اما نمیدانم در صورت مخالفت پدربزرگم، چه راهکار حقوقی برای ازدواج دارم.»
موازین قانونی
۱- ازدواج با اجازه دادگاه
ماده ۱۰۴۳ قانون مدنی قبل از اصلاحیه سال ۱۳۶۱ مقرر میداشت که «نکاح دختری که هنوز شوهر نکرده است، اگر چه بیش از ۱۸ سال تمام داشته باشد، متوقف به اجازه پدر یا جد پدری او است.» اما ماده ۱۰۴۳ قانون مدنی پس از اصلاح در سال ۶۱ و نیز بازنگری مجدد در سال۱۳۷۰، در این خصوص مقررمیدارد که «ﻧﮑﺎح دﺧﺘﺮ ﺑﺎﮐﺮه اﮔﺮ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺳﻦ ﺑﻠﻮغ رﺳﯿﺪه ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﻮﻗﻮف ﺑﻪ اﺟﺎزه ﭘﺪر ﯾﺎ ﺟﺪ ﭘﺪری او اﺳﺖ و ﻫﺮ ﮔﺎه ﭘﺪر ﯾﺎ ﺟﺪ ﭘﺪری ﺑﺪون ﻋﻠﺖ ﻣﻮﺟﻪ از دادن اﺟﺎزه ﻣﻀﺎﯾﻘﻪ ﮐﻨﺪ، اﺟﺎزه او ﺳﺎﻗﻂ و در اﯾﻦ ﺻﻮرت دﺧﺘﺮ ﻣﯽﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺎ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﺮدی ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮاﻫﺪ ﺑﺎ او ازدواج کند و ﺷﺮاﯾﻂ ﻧﮑﺎح و ﻣﻬﺮی ﮐﻪ ﺑﯿﻦ آنﻫﺎ ﻗﺮار داده ﺷﺪه، ﭘﺲ از اﺧﺬ اﺟﺎزه از دادﮔﺎه ﻣﺪﻧﯽ ﺧﺎص (در حال حاضر دادگاههای خانواده)، ﺑﻪ دﻓﺘﺮ ازدواج ﻣﺮاﺟﻌﻪ و ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺛﺒﺖ ازدواج اﻗﺪام ﻧﻤﺎﯾﺪ.»
بنابراین، بر اساس ماده ۱۰۴۳ قانون مدنی اصلاحشده در سال ۱۳۷۰، بلوغ دختر باکره موجب نمیشود که بتواند بدون اجازه پدر یا پدربزرگ ازدواج کند. پس دختر باکره در هر سنی باشد، حتی سن بالا، ازدواجش منوط به اجازه پدر یا جد پدری خواهد بود. اما قانونگذار در اینجا به صراحت بیان داشته که اگر این مخالفت و ندادن اجازه بدون علت موجه باشد، اجازه ساقط میشود.
هدف از تصویب این ماده، حفظ مصلحت دختر عنوان شده است. به همین جهت، اگر پدر یا پدربزرگ بخواهد از روی نفع شخصی یا بیجهت و یا به دلایلی که محکمهپسند نباشند، از ازدواج دخترش با شخص معینی جلوگیری کند، مغایر با مصلحت وی است. در این صورت، دختر میتواند به دادگاه مراجعه و طی دادخواستی، با معرفی کامل مردی که قصد ازدواج با وی را دارد و شرایط نکاح و مهریهای که بین خود مقرر کردهاند، مجوز ازدواج را تقاضا کند. دادگاه نیز پس از احضار پدر یا پدربزرگ، شنیدن دلایل وی و رسیدگیهای لازم، تصمیمگیری خواهد کرد.
در اینجا، پدر یا پدربزرگ به طرق گوناگون ممکن است از دادن اجازه مضایقه کند. مثلا بدون بیان علتی، اجازه ازدواج ندهد یا اینکه به بهانههایی غیرموجه، با ازدواج دختر مخالفت کند و یا اینکه هیچگونه نظر موافق یا مخالفی ابراز نکند. در کلیه حالتهای فوق، دادگاه چنین مخالفتی را معتبر ندانسته و اجازه ازدواج دختر با مرد مورد نظر را صادر میکند. اما چنانچه پدر یا پدربزرگ دلایل موجهی از قبیل اعتیاد مرد به مواد مخدر، سرقت، فساد و غیره داشته باشد، دادگاه اجازه ازدواج نخواهد داد.
۲- وضعیت حقوقی ازدواج بدون اجازه پدر یا پدربزرگ
طبق قانون مدنی، عقد ازدواج دختر باکره موقوف به اجازه ولی او است، پس میتوان نتیجه گرفت که اجازه پدر یا پدربزرگ تنها شرط نفوذ (تائید) چنین عقدی است و نه شرط صحت آن. بنابراین اگر دختری بدون اجازه پدر یا پدربزرگش یا با وجود مخالفت آنها ازدواج کند، اگر پس از ازدواج، پدر یا جد پدری نکاح یادشده را تنفیذ (تایید) کند، ازدواج صحیح است.
با این حال، اگر پدر یا پدربزرگ از تنفیذ (تائید) این ازدواج امتناع کند، به معنای بطلان عقد ازدواج نیست زیرا رضایت پدر یا پدربزرگ در ازدواج دختر دوشیزه از مصادیق بطلان عقد نکاح نبوده و این رضایت شرط صحت عقد تلقی نمیگردد بلکه شرط کمال عقد است که جنبه اخلاقی دارد تا احترام به پدر یا پدربزرگ محفوظ بماند. همچنانکه هیچیک از فقهایی که حتی اجازه پدر را شرط صحت عقد دانستهاند، ازدواج مجدد دختری را که بدون اجازه پدرش به عقد مرد مورد دلخواهش در آمده، پس از مراسم عروسی و زندگی با یکدیگر جایز نمیدانند، یعنی ازدواج اول را باطل اعلام نمیکنند. بنابراین عقد نکاحی را که بدون اجازه پدر یا پدربزرگ منعقد گردد نمیتوان باطل دانست و چنین ازدواجی صحیح است.
هر چند اقلیتی خلاف این نظر را دارند و معتقدند در چنین حالتی، پدر یا جد پدری میتواند به دادگاه مراجعه و طی دادخواستی با ذکر دلیل مخالفت خود، ابطال این ازدواج را تقاضا کند. دادگاه نیز پس از رسیدگی، در صورت احراز موجه بودن دلیل مخالفت پدر یا جد پدری، عقد واقع شده را ابطال خواهد کرد. ولی اگر دختر ثابت کند که دلیل مخالفت پدر یا جد پدری موجه نیست، دادگاه عقد را باطل نکرده و حکم به تأیید و صحت آن خواهد داد. بدین ترتیب، اختیار اجازه پدر یا جد پدری ساقط میشود.