دکتر علیرضا متحدی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

مرد خردمند هنر پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه اندوختن
با دگری تجربه بردن به کار!

مهمترین ابزار قدرت و موفقیت در زمانه حاضر "آگاهی" است. اگر افراد قبل از هر اقدامی جستجوی اطلاعات نمایند، و اگر صاحبان دانش و تجربه و اندیشه، احساس وظیفه کنند که تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهند، همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیمات درست تر، جلو خسارات و شکستها را گرفته و استفاده بهتری از عمر و انرژی خود داشته باشند.

در این پیج اطلاعاتی در حوزه حقوق و روانشناسی که دارای جذابیت، و عمدتا مورد نیاز مردم است منتشر می شود. باشد که مورد رضایت و استفاده قرار گیرد.
همچنین تلاش می شود در حد امکان سوالات حقوقی عزیزان را پاسخگو باشیم. می توانید سوالات خود را در پیامرسانهای داخلی مطرح فرمایید. در اولین فرصت و در حد مقدورات پاسخ کافی ارائه خواهد شد.

تابلو اعلانات

   


قسمت اول:

تقویت رفتار مثبت کودکان (1)


لزوم عرضه ی چند تقویت کننده ی پیاپی در بعضی از موارد

درقسمت قبل دیدیم که چند تقویت کننده ی دیگر تقویت کننده ی اصلی، یعنی پول را همراهی کردند. لذّت مطالعه ی داستان شیرین، اجازه ی مادر و پدر به مهین برای تعریف کردن داستان کتاب و تشویق و تمجید آنها همه تقویت کننده های دیگری، چون تحسین معلّم و تشویق مهین به بازگو کردن داستان ها در کلاس، دنبال شوند. باید تأکید کنیم که بیشتر وقت ها یک تقویت کننده به تنهایی تأثیری چندان قوی و جالب توجّه ندارد و لازم است که آن را با تقویت کننده های دیگر همراه کنیم. به مثال دیگری در این باره توجّه کنید:
* احمد، دانش آموز دبیرستان، هرگز در خانه تمرین های فیزیک خود را حل نمی کرد و به همین سبب، دبیر فیزیک چندین بار با پدر احمد تماس گرفته بود. پدر دریافته بود که احمد هیچ وقت از کلاس فیزیک غایب نشده است، ولی تمرین هایش را در خانه حل نکرده است. پس از مشورت با دبیر فیزیک و مشاور مدرسه، روزی سؤال ساده ای درباره ی عدسی ها از احمد کرد که به آن جواب داد. پدر وانمود کرد که موضوع را درک نکرده است. احمد مجبور شد مطلب را با دقت فراوان و با ذکر یکی دو مثال تمرین مانند به او بفهماند. پدر از احمد تشکر کرد و روز بعد دو عدسی برای او خرید و با هم چند آزمایش مربوط به عدسی ها را نجام دادند.
گزارش کارهای احمد به دبیر فیزیک داده شد و او یکی از روزها در کلاس از احمد درباره ی همان مطلبی که خوب آموخته بود سؤال کرد و احمد توضیح کافی داد. قرار شد که در جلسه ی بعد با آوردن عدسی ها به کلاس آزمایش هایی را که برای پدرش انجام داده بود، در کلاس نیز انجام دهد.
انجام دادن آن آزمایش ها در کلاس برای دانش آموزان بسیار جالب توجّه بود و پرسش های مختلفی از احمد کردند که بعضی را خود او و برخی را با کمک دبیر فیزیک پاسخ داد. به دنبال آن، دبیر فیزیک تمرین های دیگری به دانش آموزان داد که احمد همه را با شوق فراوان در خانه حل کرد.
هفته ی بعد، دبیر فیزیک از احمد خواست که به یکی دو نفر از هم کلاسی هایش در حل کردن تمرین ها کمک کند و به عنوان پاداش به او اجازه داد که در آزمایشگاه مدرسه حاضر شود و در انجام دادن چند آزمایش فیزیک به او کمک کند. به این ترتیب، علاقه ی احمد به درس فیزیک چنان شدید شده بود که پس از رسیدن به خانه یکراست به سراغ تمرین های فیزیک می رفت. کار به آنجا کشید که مدرسه ی احمد او را برای شرکت در مسابقه ی فیزیک دانش آموزان در سطح استان معرفی کرد.
چنانکه می بینیم تشکر پدر برای پاسخ دادن احمد به سؤال او، خریدن عدسی ها برای احمد، درخواست دبیر فیزیک برای بازگویی آزمایش ها در کلاس، تحسین هم کلاسی ها، درخواست دبیر فیزیک از احمد برای کمک به دانش آموزان دیگر در درس فیزیک، اجازه دادن دبیر به احمد برای حضور در آزمایشگاه و انجام دادن آزمایش های فیزیک، و سرانجام شرکت دادن احمد در مسابقه ی فیزیک دانش آموزان، همه تقویت کننده هایی بودند که دست به دست هم دادند تا احمد را به حل کردن تمرین های فیزیک برانگیزند. وقتی که احمد به اصطلاح راه افتاد، دیگر قدم های بعدی را خود او، بدون انتظار تشویق یا توقع پاداش، برداشت.
نکته ی جالب توجّهی که در مثال بالا دیده می شود این است که دبیر احمد و پدر او تنها به یادگیری رفتار حل کردن تمرین ها اهمیت می دادند. نه طولانی شدن زمان انجام دادن این رفتار. اشتباهی که عده ی زیادی از مادران و پدران با معلّمان می کنند این است که به کودک یا نوجوان می گویند: « باید روزی یک ساعت صرف حل کردن تمرین های درس بکنی! » با این کار به جای اینکه به پیشرفت آن رفتار مطلوب تکیه شود، به مدت زمان معینی تأکید می شود. حال اگر دانش آموزی یک ساعت وقت صرف کند، ولی حتی یک تمرین هم در آن مدت حل نکرده باشد، کاری را که مادر و پدر یا معلّم از او خواسته اند انجام داده است، یعنی همان یک ساعتی را که آنها از او خواسته بودند صرف کرده است، بدون اینکه پیشرفتی در ایجاد رفتار مطلوب در او حاصل شده باشد.

استفاده ی مداوم از یک تقویت کننده، اثر بخش بودن آن را کاهش می دهد

تقویت کننده ها، به ویژه اگر کلامی باشند، پس از چندین بار استفاده، تأثیر خود را از دست می دهند. یعنی کودک یا نوجوان از آنها خسته می شود. یکی از راههای پیشگیری از این وضع این است که ستایش و تحسین کلامی را با ذکر دقیق پیشرفت رفتار کودک یا نوجوان همراه کنیم یا اصلاح و بهتر شدن رفتارش را به او یادآوری کنیم تا خود او نیز احساس کند که در رفتارش تغییر مطلوبی حاصل شده است. به مثال زیر توجّه کنید:
حسین هفت سال دارد. کم کم یاد گرفته بود که مسئولیت جمع آوری و مرتب کردن اسباب بازی های خود را عهده بگیرد. هر وقت که حسین این کار را می کرد، مادرش می گفت: « آفرین، پسرم! » تا اینکه روزی حوصله ی حسین سر رفت و با اعتراض به مادرش گفت: « آفرین! آفرین! دیگر از این آفرین آفریدن شنیدن ها خسته شده ام. »
مادر حسین که احساس کرد حوصله ی پسرش از شنیدن جمله ی « آفرین، پسرم! » سر رفته است، به فکر افتاد برای تشویق او به قبول مسئولیت از تقویت کننده ی دیگری استفاده کند. شبی، هنگام صرف شام، مادر رو به پدر حسین کرد و گفت: « می دانی امروز چه شد؟ حسین همه ی اسباب بازی های خودش را جمع کرد و آنها را مرتب سر جای خودشان گذاشت. با این کار حسین خیلی به من کمک کرد. » لبخند تأیید پدر برای حسین تقویت کننده ای جدید و مؤثر بود و خوشحالی او به خوبی در چهره اش دیده می شد.
گاهی، اگر تقویت کننده ی کلامی را به جای اینکه به سوی فردی متوجّه کنیم که رفتار مورد نظر را انجام داده است به مقام بالاتر او عرضه کنیم، تأثیر آن بیشتر و زودتر خواهد بود. به همین سبب، در دنیای بزرگسالان می بینیم که برای تشکر از کار خوب یک کارمند به رئیس اداره ی او نامه می نویسند. این کار درمورد کودکان نیز تأثیر دارد، زیرا ستایش و تأیید اجتماعی، خود تقویت کننده ای بسیار قوی است.

آگاهی قبلی از تقویت کننده ها گاهی لازم نیست

بهتر است گاهی کودک یا نوجوان از پیش نداند که چه نوع تقویت کننده ای به او عرضه خواهد شد. تقویت کردن بی خبر و ناگهانی بیشتر وقت ها برای یادگیری یک رفتار تأثیر بیشتری دارد. به مثال زیر توجّه کنید:
زری و محمود همیشه در خانه با یکدیگر دعوا می کردند، بارها مادر و پدر آنها سعی کرده بودند بفهمند کدام یک از آنها دعوا را شروع کرده است تا او را تنبیه کنند. اگر محمود را تنبیه می کردند، زری خوشحال می شد. و اگر زری گیر می افتاد، محمود خوشحال می شد. خواهر و برادر هر یک با مهارت، گناه شروع کردن دعوا را به گردن دیگری می انداختند تا خود را از تنبیه شدن نجات بدهند. مادر و پدر آنها، بدون اینکه خود متوجّه باشند، با تنبیه کردن هر یک از آنها سبب تحریک میل به انتقام جویی یکی نسبت به دیگری می شدند.
سرانجام، پس از مشورت با معلّمان مدرسه، پدر زری و محمود تصمیم گرفت که راه دیگری انتخاب کند. یک روز بعداز ظهر به آنها گفت: « گوش کنید، بچه ها! اگر امروز شما دو نفر، بدون اینکه دعوایی راه بیندازید، با هم بازی کنید، به هر یک از شما جایزه ی خوبی خواهم داد. حالا نمی گویم این جایزه چیست، اما مطمئن باشید چیزی است که هر دوی شما آن را خیلی دوست دارید. الان ساعت 2بعد از ظهر است. اگر تا ساعت 5 بعدازظهر صدای جنگ و دعوا نشنیدم، جایزه تان را خواهید گرفت. اما اگر دعوایی شروع شود، من کاری ندارم که چه کسی دعوا را شروع کرده است، در هر صورت از جایزه خبری نخواهد بود. پس خوب گوش هایتان را باز کنید، جایزه در صورتی به هر دو داده خواهد شد که هیچ دعوایی میان شما پیش نیاید. »
در این مثال، چنانکه دیدیم، پدر زری و محمود به درستی مشخص نکرد چه نوع تقویت کننده ای به آنها خواهد داد و همچنین به دقت مشخص نکرد که آنها چه باید بکنند. بلکه آنها را آزاد گذاشت تا هر کاری را که برای دعوا نکردن لازم می دانند، خودشان انجام دهند. اگر آنها از راه انداختن دعوا خودداری کردند، پدر باید به هر کدام جایزه ای بدهد که مورد علاقه ی آنهاست. برای مثال: به محمود یک اسباب بازی کوکی و به زری یک دست فنجان و نعلبکی کوچک یا یک عروسک بدهد، یا اینکه هر دو را با خود به پارک یا سینما ببرد.
البته تأکید این نکته لازم است که پدر باید به قول خود عمل کند. بدین معنی که اگر بچه ها از دعوا کردن خودداری کردند، به آنها جایزه ای بدهد و اگر هر یک دعوا را شروع کرد، به هیچ یک از آنها جایزه ای ندهد. عمل نکردن به وعده یکی از عواملی است که اصلاح بسیاری از رفتارهای نامطلوب را به تأخیر می اندازند. در این زمینه تنبیه نه مؤثر است نه مناسب، همچنین پدر نباید سعی کند که آغاز کننده ی دعوا را پیدا کند. هر دو کودک برای خودداری از دعوا باید تقویت شوند و در صورت دعوا کردن باید هر دو را از گرفتن جایزه محروم کرد. در این شرایط است که زری و محمود سعی خواهند کرد راه های تازه ای برای کنار آمدن با یکدیگر پیدا کنند و در صلح و صفا با هم بازی کنند. با این روش، به احتمال زیاد، نزاع میان این دو یچه کمتر خواهد شد، زیرا هر دوخواهند فهمید درصورتی که نزاع کنند، هیچ یک برنده نخواهند بود.

تأثیر تقویت کننده بستگی بسیار به عرضه کننده ی آن دارد

شخص تقویت کننده به اندازه ی خود تقویت کننده مهم است. برای همه ی ما تشویق افراد خاصی مهم تر از تشویق دیگران است. برای کودکان و نوجوانان نیز چنین است. تشویق افرادی که نزد آنها از محبوبیت و حیثیت خاصی برخوردارند تأثیر بیشتری بر آنها خواهند داشت. البته تشخیص اینکه چه کسی می تواند تقویت کننده ها را با تأثیر بیشتری عرضه کند چندان آسان نیست. به طور کلی می توان گفت که کودکان و نوجوانان نیز مانند بزرگسالان از کسانی که مورد توجّه مردم هستند و از نظر دیگران مهم تلقی می شوند و همچنین ازکسانی که مهربانند و دوستدار بچه ها، خوششان می آید و عرضه تقویت کننده به وسیله ی این گونه افراد می تواند تأثیر بیشتری بر رفتار کودکان ببخشد. به مثال زیر توجّه کنید:
زهرا و لیلا خواهرند. زهرا به دبیرستان می رفت و لیلا دانش آموز کلاس سوم دبستان بود. مادر آنها چگونگی آگاهی لیلا را از آلودگی هوا به این شکل بیان می کند: « زهرا به لیلا خیلی علاقه مند بود و به عنوان خواهر بزرگتر مراقبت از او را بر عهده گرفته بود. بیشتر وقت ها زهرا برای برآوردن خواسته های لیلا با پدرش و من بحث و پافشاری می کرد به طوری که لیلا، زهرا را هوادار خود می دید.
یکی از روزها گویا معلّم بهداشت زهرا درباره ی آلودگی هوا در کلاس صحبت کرده بود، زهرا تصمیم گرفته بود مقاله های مربوط به آلودگی هوا را از روزنامه ها جمع آوری کند و نگه دارد. لیلا گاهی در این کار به او کمک می کرد تا نشان دهد که او هم می تواند قسمتی از مطالب روزنامه ها را بخواند. زهرا این کار خواهرش را با خوشرویی پذیرفته بود و به او اجازه داده بود که از روزنامه ها عنوان های مربوط به آلودگی هوا را برای او پیدا کند.
شبی که مهمان داشتیم، بعد از شام، زهرا مطالب بسیاری درباره ی علل آلودگی هوا و راه های پیشگیری از آن و زیان های هوای آلوده برای مهمانان و ما گفت که خیلی مورد توجّه و تحسین همه قرار گرفت. به راستی هم زهرا معلومات وسیعی در این زمینه کسب کرده بود.
روز بعد چند نفر از دوستان لیلا به خانه ی ما آمدند. هنگام بازی، لیلا نگاهی به پنجره انداخت و گفت: « هوای آلوده را ببینید! چه خبر است! بهتر است که آدم نفس نکشد. » هم بازی های لیلا از او پرسیدند که موضوع چیست؟ آن وقت سخنرانی لیلا درباره ی آلودگی هوا شروع شد و تا می توانست در این باره داد سخن داد. ظهر هم سر سفره ی ناهار به من گفت: « مادر، دلم می خواهد همه ی پنجره ها را ببندم تا هوای آلوده وارد اتاق ها نشود. » در این مثال تشویق های زهرا، خواهر بزرگتر، که مورد احترام و علاقه ی فراوان لیلا بود، توجّه لیلا را به یادگیری مطالب بسیاری درباره ی آلودگی هوا جلب کرد، بدون اینکه زهرا قصد یاد دادن آنها را به او داشته باشد. این تقویت ها به دنبال خود توجّه هم بازی های لیلا را به او جلب کرد و باز هم بدون قصد و برنامه سبب تقویت رفتار او شد. به این ترتیب، پایه ی آشنایی لیلا با چگونگی آب و هوا گذاشته شده است.

همکاری چند نفر در تقویت رفتار کودکان و نوجوانان

تشویق و تربیت کردن کودک یا نوجوان بوسیله ی دو نفر یا بیشتر اغلب مؤثرتر از کوشش های یک نفر به تنهایی است. البته بهتر است این گونه کوشش های جمعی از روی برنامه و با نظم و ترتیب حساب شده باشد. به مثال زیر توجّه کنید:
اکبر در کلاس پنجم دبستان درس می خواند. او علاقه ای به درس حساب از خود نشان نمی داد و اغلب برای رفع تکلیف در دفتر حساب خود چیزهایی می نوشت، اما هرگز به طور جدی به این درس نمی پرداخت. هرگاه معلّم او را پای تخته سیاه می برد، یا ساکت و اخمو در آن جا می ایستاد، یا سعی می کرد از روی دفتر حساب کسانی که در ردیف اول کلاس نشسته بودند جواب مسئله ها را ببیند و روی تخته سیاه بنویسد. نمره ی او در بیشتر امتحان های حساب پایین تر از حد قبولی بود.
معلّم حساب اکبرکوشید تا آنچه را سبب تنبیه و ناکامی اکبر می شود از میان بردارد. کوشید تا در کار اکبر نکته ای در خور تحسین بیابد و آن را تقویت کند. هنگامی که اطمینان داشت اکبر می تواند سؤالی را به درستی جواب بدهد، او را پای تخته سیاه می برد و پس از اینکه پاسخ درست را از اکبر می شنید، او را تحسین می کرد. به دنبال همین برنامه تمرین های اکبر را زودتر تصحیح می کرد و نتایج این آزمون ها را زود به او برمی گرداند و بیشتر وقت ها هم در زیر ورقه ی امتحانی او جمله هایی تشویق آمیز می نوشت. گذشته از اینها، نمایشگاهی از تمرین ها و اوراق امتحانی حساب دانش آموزان در کلاس ترتیب داد. و ورقه ی امتحان اکبر را که نمره ی 20 آورده بود نیز به نمایش گذاشت. از مادر و پدرهای بچه ها هم دعوت کرد تا به مدرسه بیایند و از این نمایشگاه دیدن کنند.
همراه با این کوشش ها، معلّم از یکی از دانش آموزان زرنگ کلاس خواست تا به اکبر در درس حساب کمک کند. هنگامی هم که اکبر در درس کمی پیشرفت کرد، از او خواست تا به دانش آموز دیگری کمک کند. همچنین، پس از مشورت با پدر و مادر اکبر، ترتیبی داد که نه تنها در خانه او را سرزنش نکنند، بلکه با توجّه به کارهایی که او در مدرسه انجام می دهد، مورد تحسین و تأیید قرار گیرد. این کوشش ها سبب شد که هم کلاس های اکبر نیز متوجّه تغییر وضع درسی او شوند و این تغییر را به او یادآوری بکنند. این کار هم کلاسی ها هم خود سبب بهتر تقویت شدن اکبر شد. موقعیت اکبر طوری شد که یکی دو نفر دیگر از معلّم های مدرسه به او گفتند که معلّم حساب از او خیلی تعریف می کند، که این خود نیز مشوق دیگری برای اکبر بود.
این تشویق های چند جانبه همراه با روشی درست و پیشرفت زیاد در درس حساب سبب شد که اکبر بر عقده ی حقارت خود نسبت به درس حساب غلبه کند و دیگر از اشتباه نترسد و ناراحت نشود. به این ترتیب، نه تنها پیشرفت او در درس و تمرین حساب شروع شد، بلکه نمره هایش در امتحان حساب نیز به طور محسوسی افزایش یافت.
در این مثال، تقویت های به کار برده شده از طرف معلّم، مادر و پدر، هم کلاسان با هم سبب کوشش بیشتر اکبر شد. عامل دیگری که سبب موفقیت اکبر شد، تشخیص این نکته بود که او هم می تواند از کمک دانش آموزان دیگر برخوردار شود، و هم خود به گروهی دیگر از دانش آموزان کمک کند. به این ترتیب، ضمن این که موفقیت مورد تأکید بود، شکست و عقب ماندگی کمتر پیش می آمد، زیرا محیط کلاس طوری شده بود که حداکثر موفقیت و حداقل ناکامی و شکست را برای اکبر به وجود می آورد. چون مادر و پدر اکبر نیز همین برنامه را در خانه دنبال می کردند، اکبر توانست به سرعت به ناکامی خود در درس حساب غلبه کند.

هر کسی تقویت کننده ای بالقوّه است

در زندگی روزانه همه ی ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، با رویدادهایی تقویت کننده و پی در پی رو به رو هستیم. برای کودکان، هر کس که در طول روز به سببی با آنان در تماس است، می تواند نقش تقویت کننده را داشته باشد. هر حرکت یا رفتار کودک را همین افراد یا تقویت می کنند یا به نحوی جلو تقویت آنها را می گیرند، و در هر دو صورت نتیجه ای از این حاصل می شود. مجموعه ی تقویت های تصادفی و غیر قابل پیش بینی که هر کس در دوره ی زندگی خود دریافت می کند یا دریافت نمی کند، تعیین کننده ی بسیاری از رفتارهای اوست. صاحب نظران علم روان شناسی و تعلیم و تربیت معتقدند که مجموعه ی رفتارهای پسندیده و ناپسند انسان، یا دست کم بیشتر آنها، می تواند حاصل همین تقویت شدن ها یا تقویت نشدن ها باشد. به مثال های زیر توجّه کنید:
* کبری هجده ماهه است. مادر و پدرش بیشتر روزهای تعطیل او را به پارک می برند و ناهار را در یکی از رستوران های نزدیک پارک می خورند. یکی از این روزها که به رستورانی رفته بودند، کبری شروع کرد به بهانه گیری و گریه کردن. بی درنگ یکی از پیشخدمت های رستوران سر میز آنها آمد و یک آبنبات چوبی به کبری داد. گریه ی کبری قطع شد و او شروع به خوردن آب نبات کرد. اما پس از تمام شدن آب نبات، دوباره گریه را از سر گرفت. پیشخدمت دوباره با آب نبات دیگری سر رسید. وقتی که این برنامه تکرار شد و آب نبات سوم رسید، مادر و پدر کبری مانع شدند و چون نتوانستند سر و صدای او را در آنجا تحمل کنند، ناچار رستوران را ترک کردند.
در این مورد، پیشخدمت رستوران ناخودآگاه به عنوان عاملی تقویت کننده عمل کرد و با دادن آب نبات به کبری، رفتار گریه کردن را در او تقویت کرد. بچه های کودک، بیشتر، ناراحتی و خواسته ی خودشان را با گریه اعلام می کنند و برآوردن خواسته های آنها بوسیله ی مادر و پدر تا حدودی رفتار گریه کردن را در آنان تقویت می کند. اما، بچه ها وقتی که بزرگتر می شوند برای بیان خواسته های خود از روش های دیگری چون حرف زدن استفاده می کنند، در مثالی که ذکر شد، شاید کبری گرسنه نبوده است، و دادن آب نبات به او تنها نقش تقویت کننده ی گریه را بازی کرده است.
اگر در آینده مادر و پدر کبری با او به رستوران بروند، برای جلوگیری از رفتار او می توانند پیش از آنکه کبری شروع کند به گریه کردن، به او غذا بدهند. اما اگر او گریه را پیش از رسیدن غذا شروع کند، می توانند دو کار انجام دهند: یا گریه ی او را ندیده بگیرند و اعتنایی به او نکنند ( که این برای مشتریان و کارکنان رستوران ناراحت کننده است)، یا اینکه او را از رستوران بیرون ببرند. چنانچه کودک به سبب گرسنگی گریه کند، بهتر است هر چه زودتر به او غذا بدهند، زیرا اگر بنا باشد گریه کردن را تقویت کنیم، بهتر است به جای چندین دقیقه، فقط چند ثانیه آن را تقویت کنیم.
* مسعود دوازده ساله است. با اتومبیل مخصوص مدرسه به دبستان می رود. همیشه طوری آماده می شود که به موقع سر کوچه باشد و به اتومبیل مدرسه برسد. روزی زیادتر از حد معمول خوابید و به اتومبیل نرسید. مادر مسعود از همسایه شان خواهش کرد تا در راه خود به اداره، مسعود را هم با اتومبیلش به مدرسه برساند. از آن پس، مسعود دو سه روز در هفته بیشتر می خوابید، یا آن قدر خوردن صبحانه را طول می داد تا از اتومبیل مدرسه جا بماند و با اتومبیل همسایه به مدرسه برود.
روشن است که در این مثال لطف همسایه و محبّت مادر عامل تقویت کننده ی رفتار مسعود در مورد نرسیدن به اتومبیل مدرسه بود. مادر و همسایه ناخودآگاه رفتار دیر از خواب برخاستن و پرهیز از به موقع آماده شدن را در مسعود تقویت کرده بودند. به مثال دیگری توجّه کنید:
* آذر هفت ساله است و در کلاس اول دبستان درس می خواند. مدتی بود که در کلاس خیلی سر و صدا به راه می انداخت و ناآرام بود. خانم معلّم چندین بار با او در این باره صحبت کرده بود، اما او همچنان سبب آشفتگی کلاس می شد. یکی از روزها که آذر باز هم مشغول سر و صدا راه انداختن بود، معلّم برای ساکت کردنش او را صدا زد و کنار خود نشاند و مدتی با او به گرمی حرف زد و دست خود را روی شانه اش گذاشت. سپس، به او گفت که به جای خود در کلاس برگردد. اما پس از مدت کمی آذر باز هم شروع کرد به سر و صدا راه انداختن.
در این مثال، معلّم بر خلاف نیتی که داشت، با توجّه بیش از اندازه به آذر و جلب کردن توجّه دانش آموزان دیگر به او، رفتار آذر را تقویت کرده است. با اینکه بچه ها دیده بودند که آذر دانش آموز شلوغی است و اختلال به وجود می آورد، دیده بودند که دست معلّم روی شانه ی اوست و در کنار معلّم نشسته است. این حالت معلّم را نشانه ی محبّت و علاقه ی او نسبت به آذر می دانستند تا توبیخ و سرزنش. به همین سبب، رفتار نامطلوب آذر تا به جای خود باز می گشت، دوباره شروع می شد، شاید به این نیت که دوباره در کنار معلّم بنشیند. بدون شک این حالت به زودی به دانش آموزان دیگر کلاس نیز سرایت خواهد کرد و آنها نیز خواهند کوشید تا به این وسیله توجّه معلّم را به خود جلب کنند.

کودک می تواند تقویت کردن خود را بیاموزد

هر کودکی سرانجام باید بیاموزد که خودش بعضی از رفتارهایش را تقویت کند. وقتی که کسی به سن بلوغ و میزانی از فهم زندگانی اجتماعی می رسد، معمولاً آموخته است و می داند که چه هدف هایی دارد و برای رسیدن به آنها کوشش می کند. این کوشش نوعی رضایت خاطر درونی برای او به همراه دارد. چنین کسی می تواند کارهای خود را، حتی در حالت ممانعت ها و فشارهای دیگران، تقویت کند.
کودکان نیز می توانند بیاموزند که معیارهایی برای ارزیابی رفتارهای خود به کار ببرند. باید به کودکان روش هایی را آموخت که بتوانند با استفاده از آنها رفتارهای مطلوب خود را تقویت کنند. به مثال زیر توجّه کنید:
* لاله ده ساله بود. خیلی چاق شده بود. پزشک به مادر و پدر او تأکید کرده بود که باید وزن او کم شود. برای این کار لازم بود که لاله پرهیز غذایی خاصّی را رعایت کند و کمتر شیرینی بخورد. اما علاقه ی شدید لاله به شیرینی مانع از این بود که پرهیز غذایی را رعایت کند.
پدر لاله، با مشورت پزشک، یک ترازوی مخصوص وزن کردن بدن برای او خرید و پیشنهاد کرد که لاله روزی دوبار صبح و عصر خود را وزن کند و نتیجه را روی کاغذی بنویسد و کاغذ را به دیوار راهرو خانه بچسباند تا همه بتوانند آن را ببینند. هر چندتشویق اعضای خانواده، با دیدن او که وزنش کم می شود، به ثبات اراده ی او در خودداری از خوردن شیرینی تأثیر داشت، اما دیدن آن جدول کاهش وزن، تقویت کننده ی اصلی اراده ی لاله برای این کار بود.
شاید لاله با مشاهده ی اینکه می تواند رفتار خود را کنترل کند بیشتر لذت می برد تا از دیدن جدول کاهش وزن خود، به هر حال، یکی از راه هایی که کسی بتواند خود را کنترل کند و به تقویت اراده ی خود بپردازد، ثبت پیشرفت های گام به گامی است که در این راه نصیبش می شود. احساس اینکه انسان بتواند با نیروی اراده رفتار خود را کنترل کند، به اندازه ی کاری که برای انجام دادن آن اراده کرده است لذت بخش و مهم است.

تعدیل سوء تفاهم هایی که در مورد تقویت کردن وجود دارد

تقویت کردن با چابلوسی و تملّق، تفاوت دارد

چاپلوسی و تملّق دو رفتار ناپسندیده است، با این همه، گروهی از مردم، دانسته و ندانسته، برای ترغیب کسی به انجام دادن کاری از آن استفاده می کنند و بیشتر زمانی آن را به کار می برند که هنوز شخص مورد نظرشان آن کار را انجام نداده است. همچنین در رفتار تملّق گویی توانایی انجام دادن کارهایی را به کسی نسبت می دهند که از عهده ی آنها برنمی آید و به اصطلاح معروف « هندوانه زیر بغل او می گذارند. » اما تقویت باید حتماً پس از انجام دادن یک کار عرضه شود. تملّق در حقیقت تقویت کسی به انجام ندادن کاری است، زیرا آن را بیشتر پیش از انجام دادن کار (و بیشتر به این سبب که شخص مورد نظر از انجام دادن کار خودداری کرده است) عرضه می کنند. بارها دیده و شنیده ایم که تملق و چاپلوسی مانع از اقدام فرد به کار مورد نظر شده است. به بیان دیگر، می توان گفت که تملق عبارت است از تقویت رفتاری که مخالف رفتاری که مخالف رفتار مورد نظر ماست. تملّق عبارت است از عرضه ی تقویت در برابر خودداری از انجام دادن کاری، نه ستایش او پس از انجام دادن آن کار. به مثال زیر توجّه کنید:
* داریوش، با اینکه نزدیک به پنج سال داشت، هیچ وقت لباسش را خودش نمی پوشید و همیشه منتظر بود تا مادرش با کس دیگری لباس او را تنش کند. مادر داریوش بارها او را نوازش کرده بود و به صورت های گوناگون او را به پوشیدن لباس ترغیب کرده بود، اما همه ی کوشش های او بی نتیجه مانده بود. بارها به او گفته بود: « داریوش جان، خواهش می کنم سعی کن پیراهنت را خودت بپوشی. من می دانم که تو می توانی این کار را بکنی، تو دیگر پسر بزرگی هستی و می توانی کارهای خودت را خودت به تنهایی انجام بدهی. من اطمینان دارم که لباس پوشیدن برای تو کاری ندارد. » اما داریوش گوشش به این حرف ها بدهکار نبود و هر بار مادرش مجبور شد که لباس او را به او بپوشاند.
سرانجام، مادر از این وضع خسته شد و تصمیم گرفت تملق و لباس پوشاندن به داریوش را متوقف کند. مدتی گذشت، یک روز صبح مادر دید که داریوش پیراهن خود را پوشیده است. مادر از این کار او بسیار اظهار خوشحالی کرد. روز دیگر، داریوش کفش هایش را به پا کرده بود، این بار هم، با این که داریوش کفش ها را تا به تا به پا کرده بود، مادرش او را تشویق کرد. از آن پس، پیشرفت داریوش در لباس پوشیدن بسیار چشمگیر و روشن بود.
در اینجا می بینیم وقتی که تملق مادر متوقف می شود، داریوش واقعیت کارش را درمی یابد و با اینکه در نخستین کوشش هایش اشتباه هایی برایش پیش می آید، می تواند موفقیت بیشتری در آموختن رفتار مورد نظر به دست آورد. امّا تملّق مادر، چون پیش از انجام دادن کار درست به وسیله ی داریوش عرضه می شد، به جای اینکه لباس پوشیدن او را تقویت کند، خودداری از لباس پوشیدن را تقویت می کرد. وقتی که تملق متوقف شد و داریوش اقدام به عمل کرد، متوجّه شد که توانایی انجام دادن کار را دارد و این توانایی با ستایش مادر رو به رو شد و به او کمک کرد تا گام های بعدی را سریع تر و بهتر بردارد.

تقویت با رشوه دادن متفاوت است

در فرهنگ لغت رشوه چنین تعریف شده است: « چیزی که به کسی بدهند تاغ کاری برخلاف وظیفه ی خود انجام دهد، یا حقّ کسی را ضایع کند یا حکمی بر خلاف حقّ و عدالت بدهد. » به این ترتیب، می بینیم که اگر کوشش ما این باشد که کودک را از قضاوت درست مانع شویم، یا از او انتظار داشته باشیم که کاری خلاف انجام بدهد و در برابر چنین کاری به او پاداش بدهیم، این کار ما رشوه دادن به حساب می آید. اما چنانکه پیش از این بارها اشاره کرده ایم، تقویت کردن برای افزایش احتمال وقوع یک رفتار (مطلوب یا نامطلوب ) به کار می رود. البته این ابزاری است مؤثر که می توان آن را هم در راه درست و هم در راه نادرست به کار برد. رشوه دادن تنها ابزار نادرست به کار بردن تقویت است. به بیان دیگر، تقویت کردن رفتار نادرست و ناشایست را رشوه دادن می گویند. تقویت کردن نیز مانند چاقوی جراحی است، می توان آن را هم برای نجات انسان ها و هم برای کشتن آنها به کار برد. آنچه استفاده ی درست از اصل تقویت مثبت را امکان پذیر می کند، آموزش اخلاق و نشان دادن استفاده ی درست از تقویت به کسی یا کسانی است که قرار است از تقویت به عنوان ابزاری استفاده کنند.

محدودیت های تقویت کردن

ذکر این نکته در این جا لازم است که قدرت تأثیر روش های تقویت مثبت نامحدود نیست اگر بخواهیم با استفاده از تقویت مثبت به مار پرواز کردن بیاموزیم، این کار عملی نیست، همچنین ظرفیت انجام دادن کارهای مختلف برای هر کس نیز حدی دارد و این محدودیت برای یک کودک خردسال بیش از بزرگسالان یا جوانان است. بنابراین، امکان دارد مهارتی را که در مدتی کوتاه به نوجوانی می آموزیم، در مدت نسبتاً درازی نتوانیم به یک کودک خردسال بیاموزیم.
کودکان از نظر میزان رشد و نمو تفاوت های زیادی با یکدیگر دارند و نمی توان حکم کرد که همه ی کودکان باید فلان مهارت را در فلان سن یاد بگیرند. اگر می بینیم که کودکی در آموختن یک رفتار خاص نمی تواند پیشرفت کند، شاید به این سبب باشد که هنوز آمادگی یادگیری آن مهارت را پیدا نکرده است. شاید پس از یکی دو هفته یا یکی دو ماه آمادگی لازم را برای آموختن آن مهارت پیدا کند، یا شاید آموختن آن رفتار یا مهارت برای او به یکباره ممکن نیست و لازم است آن را به قسمت های کوچک تری تقسیم کنیم و این قسمت ها را یکی یکی به او بیاموزیم.
از نظر آموختن رفتار مطلوب به وسیله ی کودکان، و تأکیدی که به وسیله ی بزرگسالان درباره ی یادگیری این رفتارها می شود نیز تفاوت هایی وجود دارد. بعضی از بزرگسالان بسیار اصرار دارند که کودکان کارها را حتماً درست انجام دهند. دیگران در این زمینه چندان سخت گیر نیستند. پدری که دارای مهارت ویژه ای است، ممکن است انتظار داشته باشد که فرزندان او هم همان مهارت را حتماً بیاموزند. یک معلّم ادبیات ممکن است اصرار داشته باشد که همه ی دانش آموزان کلاس او تاریخ ادبیات ایران را خیلی خوب بدانند. امّا به سبب برخی دلایل ناشناخته ی ارثی یا محیطی، امکان دارد فراگرفتن این دانش برای بعضی دانش آموزان ممکن و برای بعضی دیگر غیرممکن باشد. کمال مطلوب این است که برای کودکان فرصت های فراوانی فراهم کنیم تا بتوانند استعدادهای خود را بسنجند و توانایی های خود را تشخیص دهند. ممکن است کودکان یادگیری مهارت هایی را ترجیح دهند که پیشرفت در آنها سریع و رسیدن به تشویق و پاداش آسان تر باشد. اما امکان دارد این مهارت ها همان مهارت های مورد نظر بزرگسالان نباشد. به هر صورت، اگر کارهای انجام شده به وسیله ی کودکان در حدی قابل قبول است، بزرگسالان باید با تشویق کردن و پاداش دادن، آنان را به پیشرفت بیشتر دلگرم کنند.

تقویت بزرگسالان به وسیله ی کودکان

مادران و پدران، معلّمان و بزرگسالان دیگر، تنها منابع عرضه کننده ی تقویت ها نیستند. هر انسانی می تواند رفتار دیگران را تقویت کند یا رفتارش به وسیله ی دیگران تقویت شود.
برای مثال، یک کودک می تواند با رفتارهایی چون بازی کردن، خودداری از گریه، زود آموختن مهارت ها و مانند آنها مادر و پدر، یا معلّم خود را تقویت کند. تقویت کردن امری دو جانبه است. در هر رابطه ی دو جانبه ی هماهنگ هر یک از طرفین دیگری را تقویت می کند. ولی این تقویت کردن دو جانبه آن چنان خودکار است که به آن توجّه نمی کنیم. بزرگسالانی که می کوشند تا از روش های تقویت کردن برای کودکان استفاده کنند، به زودی درمی یابند که کودکان نیز می کوشند تا بعضی از رفتارهای آنها را تقویت کنند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی