روانشناسی فیزیولوژیک (Physiological Psyhology) به بررسی مباحثی میپردازد که در ارتباط با کارکردهای روانی و رفتاری و پیوستههای فیزیولوژیکی آنهاست. به عبارتی در این شاخه از روان شناسی ارتباطی که ممکن است بین رفتارها ، صفات و کارکردهای روانی افراد با عوامل فیزیولوژیک بدنی وجود داشته باشد مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. مسائلی در این شاخه از روان شناسی مورد توجه هستند که مسائلی روانی را با کارکردهای بدنی و فیزیولوژیک پیوند میدهند.
دیدگاه کلی
- چه ارتباطی بین هیجانات ما تغییرات بدنی ما وجود دارد؟
- وقتی میترسیم، چه نوع تغییرات هورمونی در بدن اتفاق میافتد؟
- وقتی فکر میکنیم چه قسمتهایی از مغز فعال هستند؟
- آیا جای مشخصی در مغز برای حافظه وجود دارد که مطالب بخاطر سپرده شده در آنجا ذخیره شوند؟
- وقتی فردی دروغ میگوید، چه تغییراتی در او بوجود میآید؟
- آیا از این تغییرات برای کشف دروغ افراد میتوان استفاده کرد؟
- آیا افراد مبتلا به بیماریهای روانی از لحاظ کارکردهای فیزیولوژیک تفاوتی با افراد عادی وجود دارد؟
- چگونه میتوان به طرق فیزیولوژیک در افراد آرامش ایجاد کرد؟
- کارکردهای رفتاری و روانی قسمتهای مختلف مغز چیست؟
رویکردهای مهم روانشناسی فیزیولوژیک
یکی از رویکردهای مهم در روان شناسی ، رویکرد « عصبی _ زیستی » (Neuro-Biological) یا « زیستشناختی » است. در این رویکرد بسیاری از جنبههای عادی و غیرعادی رفتار انسان در فرایندهای زیستی جاری در جسم وی ریشهیابی میشود. مطالعات به روشنی نشان دادهاند که رابطه نزدیکی بین تجربهها و رفتار فرد با فعالیتهای عصبی (Neuro System) و غدد درون ریز (Endocrine Sestem) وجود دارد. ارتباط پدیدههای بهنجاری نظیر « بازتابهای شرطی و غیرشرطی ، عادات ، عواطف ، انگیزش و هیجان ، یادگیری و حافظه ، خواب و رویا و ... » و پدیدههای نابهنجار (Abnormal) نظیر« اسکیزوفرنی (Schizophrenia)، اختلالات رشد و ... » با فعالیت دستگاه عصبی و غدد درون ریز انکار ناپذیر است.
این چنین ارتباط و تاثیرگذاری تنگاتنگی بین « جسم و روان » یا « جسم و رفتار » خود شاهدی است بر اهمیت مطالعه و تحقیق در حوزه « مبانی فیزیولوژیک رفتار » این حوزه از روان شناسی به مطالعات این علم غنا و عمق میبخشد و به شناخت انسان از خودش وسعت میدهد.
رابطه جسم و روان (جسم و رفتار)
رابطه جسم و روان (جسم و رفتار) آن چنان نزدیک است که روان را « مجموعه تجربه انسانی که تابع یک نظام عصبی است. » تعریف کردهاند. میتوان گفت هیچ موضوع روانی وجود ندارد که نتوان آنرا از دیدگاه فیزیولوژیک بررسی کرد. از طرف دیگر ، مرز مشخصی بین فیزیولوژی (جسم) و روان شناسی (روان) وجود ندارد. برای مثال ، وقتی بینایی را مطالعه میکنیم، در قلمرو « فیزیولوژی » هستیم، حال آنکه مطالعه « ادراک بینایی » جز روان شناسی است، ولی به درستی نمیدانیم مطالعه « حس بینایی » در کجا خاتمه پیدا میکند و مطالعه ادراک بینایی از کجا آغاز میشود.
در یک دید کلی میتوانیم بگوییم که تجزیه و تحلیل روانی رفتارهای مختلف در واقع دنباله تجزیه و تحلیلهای فیزیولوژیکی رفتار اعضا مختلف است، با یک حرکت مضاعف از روان شناسی به فیزیولوژی و از فیزیولوژی به روان شناسی.
نظریههای مربوط به رابطه جسم و روان
نظریه ارسطو
ارسطو اعتقاد داشت که جسم و روان دو جنبه متفاوت از یک جوهر هستند. جسم ماده این جوهر و روح صورت این جوهر است. او به استقلال جسم و روح از یکدیگر اعتقاد داشت.
نظریه دکارت
دکارت به وجود دو جوهر مستقل اعتقاد داشت. یکی جوهر جسم و دیگری جوهر روح. از نظر او جسم و روح دو امر جداگانه هستند که هیچ یک بر دیگری تاثیر ندارد. نه علتهای روانی میتوانند معلولهای جسمی بوجود آورند و نه علتهای جسمی قادر به ایجاد معلولهای روانی هستند.
نظریه لایپ نیتس
لایپ نیتس (Liebnitz) اعتقا داشت، روح و جسم مستقل از یکدیگر هستند، اما در مسیرهای موازی حرکت میکنند. در واقع هر رویه روانی به یک رویه جسمی مربوط میشود، ولی هیچ یک از آنها عامل تغییر دیگری نیست. این دیدگاه به نظریه توازی (Parllelisme Theory) معروف است.
نظریه واتسون
واتسون بنیانگذار رفتارگرایی معتقد بود که آنچه را روح مینامیم، چیزی جز رفتار نیست و هنگامی که بدین واقعیت توجه کنیم، میبینیم که روح و جسم در واقع یک ماهیت دارند، زیرا رفتار شکل بخصوصی از فعالیت فیزیولوژیک (جسم) است. این دیدگاه به نظریه هم ماهیتی (Identity Theary) معروف است.
رشتههای مرتبط با روان شناسی فیزیولوژیک
با توجه به هدف اساسی روان شناسی فیزیولوژیک که رابطه بین جسم و روان و تعملاتی بین آن دو برقرار است میباشد. ارتباط این رشته با شاخههای مختلف روانشناشی و علوم زیستی روشن میشود. در حوزههای مختلف روان شناسی میتوان گفت با تمامی آنها ارتباط دارد، هر چند برخی روابط صورتی روشن و واضح دارند و روابطی مستقیم و تنگاتنگ هستند.
در هر حال روان شناختی فیزیولوژیکی به دنبال پایههای فیزیولوژیک برای مباحث مختلفی میگردد که در حوزههای مختلف روان شناسی مطرح هستند. مثل پایههای فیزیولوژیک برای یادگیری و حافظه در روان شناسی یادگیری ، پایههای فیزیولوژیک برای بحث بلوغ در روان شناسی رشد ، خشونت و پرخاشگری در روان شناسی اجتماعی ، هیجانها در روان شناسی عمومی ، بیماریهای روانی در روان شناسی بالینی و ... .
از سوی دیگر این شاخه پیشرفت خود را مدیون یافتههایی است که علوم زیستی مطرح هستند. بین فیزیولوژی ، علم پزشکی و درمانی ، فارماکولوژی روابط روشنی دیده میشود. به عنوان مثال در شاخه علوم پزشکی و روانپزشکی آنچه به عنوان دارو درمانی برای درمان بیماریهای روانی مورد استفاده قرار می گیرد، تا حدودی مدیون یافتههای روان شناسی فیزیولوژیک است.
انواع حوزههای مطالعاتی در روان شناسی فیزیولوژیک
انواع حوزههای مطالعاتی (صرف نظر از روشهای تحقیق در آنها) در روان شناسی فیزیولوژیک را میتوان در چهار حوزه تحقیق درباره عملکرد دستگاه حسی (دریافتی) ، تحقیق درباره دستگاه حرکتی (پاسخ) ، تحقیق درباره فیزیولوژی کارکردهای روانی (نظریه فیزیولوژی یادگیری و حافظه ، هوش ، ...) و تحقیق درباره پدیدههای انگیزش و هیجان تقسیمبندی کرد.
دستگاه عصبی
دستگاه عصبی به دو قسمت دستگاه عصبی مرکزی و دستگاه عصبی محیطی تقسیم میشود. دستگاه عصبی مرکزی شامل مغز و نخاع و دستگاه عصبی محیطی شامل عقدهها یا گرههای عصبی و اعصاب بیرون از دستگاه عصبی مرکزی است
دستگاه عصبی با داشتن نورونها ، هدایت تحریکات را به عهده دارد. تحریکات را حس میکند به مغز میفرستد در مقابل بخش تحریک شده که تحریک را حس کرده است واکنش نشان میدهد. این تحریکات اکثر اوقات از طریق نورونهای واسط صورت میگیرد. زیرا به ندرت یک نورون بسیار بلند در بدن یافت میشود. تحریکات باعث تولید مواد شیمیایی میشوند، این واسطههای شیمیایی از راس انشعابات انتهایی اکسون و دندریت که غالب اندامکهای جسم سلولی را دارا هستند، تولید میشوند.
پردههای مغز و نخاع
سطح بیرونی مغز و نخاع توسط سه پرده یا شامه پوشیده شده است پرده بیرونی سخت شامه ، میانی عنکبوتیه و درونی نرم شامه نامیده میشود. سطح بیرونی پردهها بوسیله مزوتلیوم پوشیده شده است.
نخاع
نخاع رابط مغز و قسمتهای دیگر بدن است اعصاب در فواصل معین به نخاع وارد و یا از آن خارج میشوند. اعصاب حسی از طریق ریشههای پشتی وارد نخاع میشوند اعصاب حرکتی ریشههای شکمی نخاع را ترک میکنند. دو ریشه پشتی و شکمی به هم متصل شده و اعصاب نخاعی را میسازند.
مقطع نخاع
مقطع نخاع دارای دو بخش خاکستری و سفید است بخش خاکستری تقریبا به شکل H در وسط نخاع قرار دارد. این بخش غالبا جسم سلولی و دندریت نورونهای فاقد میلین را در خود جای داده است. بخش خاکستری توسط بخش سفید با ستونهای شکمی ، جانبی و پشتی احاطه شده است. این ستونها دارای اعصاب میلیندار هستند. رنگ سفید این بخش به خاطر وجود میلین است ستونهای بخش سفید دارای رشتههای بدون میلین هستند. بازوهای H به نام شاخهای پشتی و شکمی نخاع خوانده میشوند. شاخهای پشتی را آوران یا حسی و شاخهای شکمی را وابران یا حرکتی مینامند.
اعمال حرکتی نخاع
در نخاع بین سلولهای حسی و حرکتی تعداد زیادی ارتباطات چند نورونی وجود دارد که فعالیت آنها یا باعث آغاز حرکت و یا ممانعت از آن میشود این ارتباطات اساس رفلکسهای نخاعی است.حرکت رفلکسی به عنوان پاسخی در قبال تحریک حسی است. از نخاع ، 31 جفت عصب خارج میشود که بطور قرینه به اندامهای مختلف چپ و راست بدن میروند. محل خروج این اعصاب از فاصله بین مهرهها است. هر عصب دارای دو ریشه پشتی و شکمی است در مسیر ریشه پشتی یک گره عصبی هم وجود دارد که جسم سلولی نورونهای حسی در آن واقع است. ریشه شکمی نخاعی ، حرکتی است و رشتههایی که در آن قرار دارند فرمانها را از نخاع به طرف ماهیچهها یا غدههای بدن می برند. جسم سلولی مرتبط با این رشتهها در ماده خاکستری نخاع واقع است.
مغز
مغز بخشی از دستگاه عصبی مرکزی است که در بالای نخاع و درون جمجمه جای دارد این بخش از پایین به بالا شامل پیاز نخاع ، پل مغزی و مخچه ، مغز میانی ، مغز واسطهای و نیمکرههای مخ است.
نیمکرههای مخ
دو نیمکره مخ توسط پلی از ماده سفید به نام جسم پینهای بهم مربوطند. هر نیمکره با دو بخش سفید در وسط و خاکستری در قشر مشخص شده است. بخش خاکستری به ضخامت 3 - 2 میلیمتر این قسمت مخ را تشکیل میدهد. انواع نورونهایی که در قشر مخ وجود دارند عبارتند از: سلولهای افقی یا کانال ، هرمی ، ستارهای یا دانهای ، دوکی و چند شکلی. هر قسمت از قشر خاکستری مخ کار ویژهای را برعهده دارد. مراکز مربوط به دریافت و تفسیر اطلاعات رسیده از اندامهای حسی مختلف مانند چشم و گوش و پوست در این قسمت واقع است. بخشی از قشر خاکستری مخ هم مرکز حرکات ارادی است.
مخچه
مخچه که تعادل بدن را حفظ میکند دارای بخش خاکستری در قشر و بخش سفید در مرکز است. قشر مخچه دارای سه طبقه است: طبقه ذرهای در بیرون ، دانهای در درون ، و پورکنژ در وسط. مخچه بوسیله سه جفت پایک که شامل دستههایی از تارهای عصبی میباشند با مغز میانی ارتباط برقرار میکند. در مرکز مخچه ، هستههای مرکزی مخچه قرار دارند. این هستهها از جنس بخش خاکستری هستند که بوسیله بخش سفید احاطه شده است.
هستههای مرکزی مخچه از بیرون به درون عبارتند از: هسته دانهدار ، هسته سه گوش ، هسته مدور ، هسته فاسیتژیال که هر یک در درون دیگری قرار دارد. مخچه در کار کنترل فعالیتهای ماهیچهای به مخ کمک میکنند. پیامهای حرکتی که از مخ به اندامها میرود. توسط مخچه ، تقویت و هماهنگ میشوند. برای کار چشمها و گوش داخلی وضعیت بدن را به مخچه خبر میدهند. در کل کارهای که مخچه انجام میدهد همگی غیر ارادی هستند.
بصلالنخاع
این بخش را میتوان به عنوان ناحیه وسیعی از نخاع تلقی نمود که شکل آن در انسان شبیه پیاز است. بصلالنخاع بدون مرز مشخص با نخاع ارتباط حاصل میکند در حالی که با بخشهای فوقانی تر دارای مرزهای مشخصتر است. بصلالنخاع از ماده سفید و رشته اعصابی تشکیل شده است و فعالیت اندامهای داخلی بدن مانند قلب ، ششها و اندامهای گوارشی را اداره میکند به همن سبب یکی از مهمترین اجزای مغز است و آسیب وارده به آن مرگ را به دنبال دارد.
عقده عصبی
یک عقده عصبی دارای تعداد زیادی نورون است که درون کپسولی از بافت پیوندی قرار گرفتهاند. تعداد این نورونها ممکن است به 50000 عدد برسد در نتیجه اندازه عقدهها متفاوت است هر نورون عقده یک سلول گانگلیون خوانده میشود.
دستگاه عصبی محیطی
رشتههای عصبی عقدههای نخاعی- جمجمهای و خودکار جزء اعصاب محیطی به شمار میروند و شامل سه گروه عصب است: اعصاب حسی که از اندامها به مغز و نخاع میروند، اعصاب حرکتی که از مغز و نخاع به ماهیچهها و غدهها میروند و اعصاب مختلط که شامل رشتههای حسی و حرکتی هستند.
اعصاب پیکری و خودمختار
اعصاب حرکتی که از دستگاه عصبی مرکزی به اندامها میروند.
-
بخش پیکری: که پیام انقباض را به سلولهای ماهیچهای مخطط میبرند و ارادی هستند.
- بخش خودمختار: که غیر ارادی است این اعصاب کار اندامهایی چون قلب ، کلیه ، شش و ... را اداره میکنند.
رشته این اعصاب خود به دو صورت سمپاتیک و پاراسمپاتیک نامگذاری می شوند. اعصاب سمپاتیک به دو ردیف گره عصبی واقع در دو طرف ستون مهره ها مرتبط هستند اعصاب سمپاتیک بدن را برای فعالیت بیشتر آماده می کنند. اعصاب پاراسمپاتیک برخلاف اعصاب سمپاتیک عمل میکنند مهمترین عصب پاراسمپاتیک از بصلالنخاع آغاز میشود و پس از عبور از گردن به سینه و شکم میرسد
اعصاب سمپاتیک و پارا سمپاتیک
سیستم عصبی اتونوم یا خودمختار از نظر آناتومیکی و عملکردی به دو بخش سمپاتیک و پاراسمپاتیک قابل تقسیم میباشد که فعالیت آنها اغلب مخالف هم است. تارهای عصبی که از مغز و از پایینترین بخش نخاع منشعب میشوند، اعصاب پاراسمپاتیک را تشکیل میدهند و تارهایی که از قسمت میانی نخاع شوکی منشا میگیرند، اعصاب سمپاتیک را بوجود میآورند.
بافت عصبی کل سیستم عصبی بدن را شامل میشود که از سلولهای عصبی یا نورون (Neuron) و سلولهای پشتیبان به نام سلولهای گلیال یا نوروگلی (neuroglia) تشکیل شده است. نورون واحد ساختمانی و عملکردی دستگاه عصبی است که در مرحله جنینی از اپیاتلیوم پوشاننده لوله عصبی منشا میگیرد. ویژگیهای اصلی نورونها تحریک پذیری و تولید تکانهها یا ایمپالسهای عصبی و انتقال این تکانه است. هر نورون از جسم سلولی و دو نوع زایده به نامهای دندریت و اکسون تشکیل شده است. جسم سلولی حجیمترین قسمت سلول و حاوی هسته و عمده ارگانلهای سلول عصبی است.
دندریتها که به صورت زوایدی کوتاه و بلند ، منشعب و متعدد دیده میشوند و گیرنده تحریکات هستند. اکسون (axon) ، زایدهای است بلند و منفرد که انتقال تحریکات را از جسم سلولی به سلولهای سایر بافتها بر عهده دارد. محل تماس سلولهای عصبی با یکدیگر و یا با سلولهای سایر بافتها جهت انتقال تحریکات ، اصطلاحا سیناپس نامیده میشود. دستگاه عصبی شامل دستگاه عصبی محیطی و دستگاه اعصاب مرکزی است. دستگاه عصبی محیطی متشکل از گانگلیونها و اعصاب محیطی است. گانگلیونها یا عقدههای عصبی ساختمانهایی هستند که محل قرار گیری جسم سلولی نورونها در خارج از سیستم اعصاب مرکزی میباشند.
اعصاب محیطی
دستگاه عصبی محیطی از گانگلیونها و اعصاب محیطی تشکیل شده است که اعصاب محیطی خود شامل دو نوع حسی و حرکتی میباشند. اعصاب حرکتی و حسی در حالت کلی به دو دسته سوماتیک و احشایی تقسیم میشوند. آن دسته از اعصاب حرکتی که عضلات مخطط را عصب دهی میکنند و عمل آنها ارادی است، اعصاب حرکتی سوماتیک نامیده میشوند. دستهای از اعصاب حرکتی که صاف جدار احشا و سلولهای مترشحه را عصب دهی میکنند اعصاب حرکتی احشایی یا غیر ارادی نامیده میشوند که دسته اخیر تحت عنوان دستگاه عصبی اتونوم هستند.
اعصاب حسی ، تحریکات دریافتی از قسمتهای مختلف بدن را به مغز و نخاع منتقل میکنند. آن دسته از اعصاب حسی که تحریکات دریافتی از پوست را به سیستم عصبی مرکزی انتقال میدهند به اعصاب حسی سوماتیک موسوم هستند. آن دسته از اعصاب حسی که تحریکات دریافتی از ارگانهای احشایی را به سیستم عصبی مرکزی منتقل مینمایند، اعصاب حسی احشایی نامیده میشوند. تحریکات دریافتی توسط اعصاب حسی احشایی بدون آگاهی انسان انجام میگیرد و از این نظر ، جز سیستم عصبی خودکار یا اتونوم محسوب میگردد.
دستگاه عصبی اتونوم یا خودمختار
آن دسته از نورونهای حرکتی که فعالیت عضلات صاف ، ترشح غدد ، ریتم قلب و در مجموع فعالیت ارگانهای احشایی را تنظیم میکنند تحت عنوان سیستم عصبی اتونوم شناخته میشوند. دستگاه عصبی اتونوم از تعداد زیادی گانگلیون اتونوم و دو نورون حرکتی در هر زنجیره به نام نورونهای پیش گانگلیونی و پس گانگلیونی تشکیل شده است. نورنهای پیش گانگلیونی ، نورونهایی هستند که جسم سلولی آنها در سیستم عصبی مرکزی قرار گرفته و اکسون آنها برای سیناپس با نورون بعدی تا گانگلیون امتداد یافته است.
نورونهای پس گانگلیونی ، نورونهایی هستند که جسم سلولی آنها در گانگلیونی واقع شده و اکسون آنها تا ارگان عامل امتداد یافته و پایانه عصبی را تشکیل داده است. در نورون پیش گانگلیونی و پس گانگلیونی در محل گانگلیون با یکدیگر سیناپس مییابند. اعصاب حرکتی سیستم عصبی اتونوم از دو بخش سمپاتیک و پاراسمپاتیک تشکیل شده است.
اعصاب سمپاتیک
در بخش سمپاتیک ، جسم سلولی نورون پیش گانگلیونی در شاخ جانبی (Lateral horn) نخاع قرار گرفته و اکسون آن به نام رشته پیش گانگلیونی پس از خروج از نخاع وارد گانگلیون سمپاتیک در مجاور مهرهها یا نزدیک احشا شده و با نورون پس گانگلیونی سیناپس حاصل میکند. اکسون نورون پس گانگلیونی به نام رشته پس گانگلیون به ارگان عامل ختم میگردد. در اعصاب سمپاتیک رشته پیش گانگلیونی معمولا کوتاه بوده رشته پس گانگلیونی بلند میباشد.
از آنجایی که اعصاب سمپاتیک در ناحیه سینهای - کمری از نخاع خارج میشوند، به بخش سینهای - کمری نیز موسوم هستند.در اعصاب سمپاتیک نوروترنسمیتر مترشحه از رشته پیش گانگلیونی استیل کولین و از رشتههای پس گانگلیونی ، نوراپینفرین میباشد (مادهای که از بخش مرکزی غدد فوق کلیوی نیز ترشح میشود) و به همین دلیل اعصاب سمپاتیک را اعصاب آدرنرژیک نیز مینامند.
اعصاب پاراسمپاتیک
در بخش پاراسمپاتیک ، همانند بخش سمپاتیک ، جسم سلولی نورون پیش گانگلیون در شاخ جانبی نخاع قرار گرفته و اکسون آن به نام رشته پیش گانگلیونی وارد گانگلیون پاراسمپاتیک (معمولا در مجاورت یا دیواه ارگان عامل) شده و با نورون پس گانگلیونی سیناپس حاصل میکند. اکسون نورون پس گانگلیونی به نام رشته پس گانگلیونی به فاصله کوتاهی پس از ترک گانگلیون به ارگان عامل ختم میگردد.
به این ترتیب در اعصاب پاراسمپاتیک بر خلاف اعصاب سمپاتیک رشته پیش گانگلیونی بسیار بلند و رشته پس گانگلیونی کوتاه میباشد.از آنجا که اعصاب پاراسمپاتیک در ناحیه جمجمهای - خاجی از نخاع خارج میشوند، به بخش جمجهای - خاجی موسوم هستند. در اعصاب پاراسمپاتیک نوروترنسمیتر مترشحه از رشتههای پیش گانگلیونی و پس گانگلیونی ، استیل کولین است و به همین دلیل اعصاب پاراسمپاتیک را اعصاب کولینرژیک نیز مینامند.
تقسیم بندی شیمیایی سیستم عصبی خودمختار
بر اساس ماده میانجی آزاد شده میتوان سیستم عصبی خودمختار را به بخشهای کولینرژیک و نورآدرنرژیک تقسیم کرد. نورونهایی که کولینرژیک هستند عبارتند از: کلیه نورونهای پیش عقدهای ، نورونهای پس عقدهای پاراسمپاتیک از نظر تشریحی ، نورونهای پس عقدهای سمپاتیک از نظر تشریحی که به غدد عرق عصب میدهند ، نورونهای سمپاتیک از نظر تشریحی که روی عروق خونی عضلات مخطط ختم شده و هنگام تحریک موجب اتساع عروقی میشوند.
باقیمانده نورونهای پس عقدهای سمپاتیک نورآدرنرژیک هستند یا ظاهرا در مورد سلولهای آدرنرژیکی بافت عضله قلبی آدرنرژیک میباشند. قسمت مرکزی غده فوق کلیوی در اصل یک عقده سمپاتیک است که در آن سلولهای پس عقدهای آکسونهای خود را از دست داده و مستقیما نوراپینفرین ، اپی نفرین و مقداری دوپامین را به داخل جریان ترشح میکنند. نتیجتا نورونهای پیش عقدهای کولینرژیکی که به این سلولها میروند به صورت اعصاب حرکتی ترشحی این غده در آمدهاند.
تخلیه کولینرژیک
اعمال تولید شده توسط فعالیت بخش کولینرژیک سیستم عصبی خود مختار آن دسته از اعمالی هستند که با جنبههای نباتی زندگی روزمره سروکار دارند. مثلا عمل کولینرژیک با افزایش دادن فعالیت عضلات رودهای ، افزایش دادن ترشح معدی و شل کردن اسفنگتر پیلور ، موجب پیشبرد گوارش و جذب مواد غذایی میشود. به این دلیل و برای قرار دادن آن در مقابل عمل کاتابولیک بخش نورآدرنرژیک ، بخش کولینرژیک گاهی سیستم عصبی آنابلیک نامیده میشود. این بخش از اعصاب باعث تنگ شدن مردمک چشم و انقباض مثانه میشود.
تخلیه نورآدرنرژیک
بخش نورآدرنرژیک در حالات فوریتی به صورت یک مجموعه واحد تخلیه میشود. اثرات این تخلیه ارزش قابل ملاحظهای از نظر آماده کردن فرد برای مقابله با فوریتها دارند. به عنوان مثال ، تخلیه نورآدرنرژیک تطابق را در چشمها شل کرده و مردمکها را گشاد میکند (به منظور ورود نور بیشتر به چشمها) ، ضربان قلب را تند کرده و فشار خون را بالا میبرد و رگهای خونی پوست را تنگ میکند (که خونریزی از زخمها را محدود سازد). تخلیه سمپاتیک باعث تقویت هوشیاری میشود و غلظت گلوکز و اسیدهای چرب آزاد خون را افزایش میدهد (به منظور تامین انرژی بیشتر)، بنابراین تخلیه سیستم عصبی سمپاتیک بر اثر فوریتها ، بدن را آماده ستیز یا گریز میکند.
تخلیه سمپاتیک در انسان روزهدار کاهش مییابد و هنگامی که انسان روزهدار مجددا تغذیه میکند، افزایش مییابد. این تغییرات میتوانند کاهش فشار خون و فعالیت متابولیک ناشی از روزهداری و تغییرات مخالف ناشی از غذا خوردن را توجیه کنند. وزیکولهای گرانولدار کوچک در نورونهای سمپاتیک پس عقدهای واجد ATP و نوراپی نفرین هستند و وزیکولهای بزرگ محتوی نوروپپتید y میشود. اعمال ناشی از ترشح شدن ATP و نوروپپتید y ، هنوز روشن نیستند.
فارماکولوژی سیستم عصبی خودمختار
فارماکولوژی علمی است که در مورد تغییرات ایجاد شده در ارگانها بر اثر داروها و مواد دیگر ، بحث میکند. سیناپسهای محیطی مسیرهای حرکتی خودمختار یک محل منطقی برای دستکاری فارماکولوژیک عمل احشایی است. زیرا انتقال در آنها به روش شیمیایی انجام میگیرد. مواد میانجی در انتهاهای عصبی ساخته شده و انبار میشوند و سپس در نزدیکی نورونها ، سلولهای عضلانی و سلولهای غدهای که روی آنها عمل میکنند آزاد میگردند. این میانجیها به رسپتورهای (گیرندههای) موجود در سطح غشایی این سلول میچسبند و موجب بروز اعمال خاص آنها میشوند و آنگاه بوسیله جذب یا متابولیزم از آن ناحیه حذف میگردند.
هر یک از این مراحل را میتوان با عواقب قابل پیش بینی تحریک یا مهار کرد. در انتهاهای سمپاتیک ، بعضی از داروها موجب تشکیل ترکیباتی میشوند که جایگزین نوراپی نفرین در گرانولها میشوند و این میانجیهای کاذب ضعیف یا غیر فعال بر اثر پتانسیلهای عملی که به این انتهاها میرسند به جای نوراپینفرین آزاد میشوند. عدهای از داروها و سموم اعمال موسکارینی دارند که عبارتند از: ترکیبات مشابه استیل کولین و داروهایی که استیل کولین استراز را مهار میکنند. در میان این دسته اخیر ماده حشره کش "پاراتیون" و "دی ایزوپروپیل فلوئور فسفات" از مشتقات گازهای جنگی هستند که با تولید وسیع استیل کولین استراز ، موجب مرگ میشوند.
غدد درون ریز
غدههای ترشحی درون ریز ترشحات خود را به درون جریان خون میریزند، به همین دلیل به نام غدههای بدون مجرا شناخته شدهاند. همه غدههای ترشحی درون ریز فعالیت خود را در اثر تحریکات خارجی ، نظیر هورمونهای مترشحه از غده هیپوفیز با ایجاد تغییراتی در ترکیبات خون انجام میدهند. ترشحات این غدهها با فعالیت غدههای تولید مثل ، شیردهی غده پستانی ، تخمک گذاری ، فعال نگه داشتن حجم زرد ، ایجاد FSH ، بارداری ، زایمان ، تنظیم آب و نمکهای بدن ، تنظیم آندروژن ، تنظیم فسفر و کلسیم خون سر و کار دارد. این غدهها از دستگاههای مهم بدن به شمار میروند.
مکانیسم عمل غدههای درون ریز
غدههای ترشحی درون ریز از طریق سنتز هورمونهایی با وزن مولکولی کم و آزاد کردن آنها به فضای پیرامون رگهای خونی ، اعمال فیزیولوژیکی بدن را تنظیم و هماهنگ میکنند. هورمونها پس از عبور از رگها ، بر روی سلولهای هدف که با محل آزاد شدن هورمون فاصله دارند اثر میگذارند. اکثر هورمونها مانند پروتئینها که در چربی نامحلولاند و در نتیجه نمیتوانند از پلاسمالمای سلولهای هدف عبور کنند با تاثیر بر مولکولهای گیرندههای غشایی ، آدنیل سیکلاز را فعال میکنند این آنزیم غلظت درون سلولی CAMP را افزایش میدهد.
CAMP با فسفریلدار کردن از پلاسمالما عبور کرده و مستقیما بر سلول هدف تاثیر میکنند. هورمونهای دیگر مانند اپینفرین به نسبت نوع گیرنده موجود تحریک شده، بر روی پلاسمالمای ماهیچه و عصب اثر میگذارند و چون این سلولها میتوانند بوسیله گیرندههای گوناگون به طرق مختلف به یک هورمون واکنش دهند بنابراین یک هورمون مشخص میتواند باعث ایجاد واکنش در یک نوع سلول خاص یا واکنشهای مختلف در انواع مختلف در انواع مختلف سلول شده است. غدههای ترشحی درون ریز بدون مجرا هستند و بطور کامل به دستگاه گردش خون وابستهاند.
غدههای درون ریز در بدن زیادند مانند جزایر لانگرهانس در لوزوالمعده ، سلولهای بینابینی یا لیدیگ در بیضه و غدههای هیپوفیز ، تیروئید ، پاراتیروئید ، غدههای فوق کلیوی و اپیفیز.
|
غده هیپوفیز
هیپوفیز غدهای بسیار فعال است و در گسترده وسیعی هورمونهای مختلف را تولید میکند. چون فعالیت ترشحی دیگر غدههای بدن را تنظیم میکند به نام فرمانده غدهها خوانده میشود. هر چند که کار غده هیپوفیز توسط هورمونهای هیپوتالاموس کنترل میشود. هیپوفیز دارای دو ناحیه اصلی از دو منشا مختلف است: ناحیه آدنوهیپوفیز که از اکتودرم دهانی در جنین منشا میگیرد و دارای بخشهایی مانند بخش لولهای ، لوب پیشین و بخش میانی است. و نوروهیپوفیز که منشا اکتودرم عصبی در جنین است و شامل ساقه عصبی (ساقه قیفی) ، برآمدگی میانی لوب پسین است.
هورمونهای غده هیپوفیز
-
هورمون رشد: هورمون رشد پروتئین سادهای است که رشد بدن را از طریق افزایش سنتز پروتئین در انواع سلولها تحریک میکند. در کودکی کمبود آن باعث کوتولگی میشود. و تولید زیاد آن باعث آکرومگالی میشود که با بزرگ شدن استخوانهای پهن مانند دست و پا و جمجمه صورت میگیرد.
-
پرولاکتین: پروتئینی سادهای است که ترشحات حبابهای غده پستانی را تحریک میکند و باعث رشد این غده میشود. پرولاکتین در زنان شیرده بیشتر ترشح میشود.
-
ACTH: پلیپپتیدی است که هیپرتروفی طبقه رشتهای و شبکه غده فوق کلیوی و آزاد شدن گلوکوکورتیکوئید را تحریک میکند.
-
TSH: گلیکوپروتئینی است که ترشح هورمون تیروئید را تحریک میکند.
-
FSH: نوعی گلیکوپروتئین است که رشد فولیکولهای اولیه را در جنس ماده و اسپرماتوژنز را در جنس نر آغاز میکند.
- LH: نوعی گلیکوپروتئین است که بر روی سلولهای بینابینی غدههای تناسلی نر اثر میگذارد و باعث تولید تستوسترون از آنها میشود. و در زن باعث تولید استروژن و تخمگذاری میشود و باعث تشکیل جسم زرد پس از تخمک گذاری میشود و هر دو گنادوتروپین مذکور توسط سلولهای گنادوتروپ ساخته میشوند.
|
غده تیروئید
تیروئید فولیکولهایی دارد که سلولهای پوششی آن دو هورمون تیروکسین و ترییدوتیروئین ترشح میکنند. هورمونهای تیروئید در بدن بخشهای مهمی دارند از جمله آنکه متابولیسم اکسیدایتو (اکسایشی) را افزایش میدهد در نتیجه میزان متابولیسم پایهای را بالا میبرند این عمل اثر زیادی بر کبد و ماهیچههای مخطط و ماهیچه قلب دارد.
در حالی که مغز ، غدههای تناسلی و ماهیچه صاف واکنشی نسبت به آن نشان نمیدهند. در تنظیم دمای بدن دخالت دارند، یعنی چربی را به گرما تبدیل میکند. باعث بلوغ بافتی میشوند، بر روی تکوین اعصاب ماهیچه و اسکلت بدن و دستگاه تولید مثل اثر میگذارند. فقدان هورمونهای تیروئید به هنگام رشد و نمو جنین باعث عدم رشد این سیستمها میشود.
غده پاراتیروئید
پاراتیروئید از سومین و چهارمین کیسه حلقی منشا میگیرد. در واقع پاراتیروئید به صورت چهار غده بسیار کوچک در درون کپسول تیروئید قرار دارند. پاراتیروئید دارای کپسول اختصاصی است که به درون رفته و آن را به لوبولهای ناقص تقسیم میکنند. هورمون پاراتیروئید در اثر کاهش کلسیم خون آزاد میشود. میزان طبیعی کلسیم را با خارج کردن کلسیم از استخوان و افزایش آن حفظ میکند.
افزایش کلسیم خون باعث ایجاد اختلالاتی در سیستم هدایت قلب و ذخیره کلسیم در کلیه میشود و در نتیجه کلیه از کار میافتد. ویتامین D قابلیت جذب کلسیم از روده را بالا میبرد. فعالیتهای ترشحی سلولهای پارافولیکولی و سلولهای پاراتیروئید به میزان کلسیم خون بستگی کامل دارد و هیچ یک مستقیما بوسیله غده هیپوفیز کنترل نمیشوند.
غده فوق کلیوی
این غده در درون بافت چربی پیرامون کلیه ، روی قطب میانی- سری کلیهها قرار دارد. در اصل دو غده درون ریز در درون یک کپسول پیوندی جای دارند یک قشر بیرونی و یک مغز درونی. قشر غده فوق کلیوی سه ناحیه محتدالمرکز دارد: ناحیه حلقوی بیرونی ، ناحیه نازک میانی که از دستجات سلولهای استوانهای و هرمی تشکیل یافته و به شکل رشتهای قرار میگیرند و درونیترین ناحیه که شبکه طنابهای سلولی را میسازد و روی مغز غده قرار دارد.
قشر غده فوق کلیوی 3 نوع هورمون ترشح میکند. هورمون مینرا کورتیکوئید ، آلدسترون و دئوکسی کورتیکوسترون. سلولهای کرومافینی مغز فوق کلیوی سلولهای اپیتلیال نامنظماند این نام به دلیل واکنش سلولهای مذکور به بیکرومات پتاسیم و اکسید شدن کاته کولامینها به آنها داده شده است. دو نوع سلول کرومافینی شناخته شده که یکی اپینفرین و دیگری نوراپینفرین را تولید میکند.
اپیفیز
در طی مراحل تکامل ، اپیتالاموس به عنوان چشم و حس کننده گرما بوده است. در پستانداران اپی تالاموس همان اپیفیز یا جسم صنوبری است که فعالیت ترشحی آن بوسیله گرمای نور که در اعصاب چشم منعکس میشود صورت میگیرد. اپیفیز موادی مانند ملاتونین تولید میکند. در دوزیستان ملاتونین سفید رنگی تولید میکند ولی در پستانداران چنین نیست. اپیفیز انسان بر فعالیت ترشح ریتمی بعضی از غدههای ترشحی ، به تناسب طول مدت این گونه تاثیرات اغلب ممکن است بر اثر تاثیر ملاتونین بر هیپوتالاموس صورت بگیرد. اپیفیز با ساختاری ساده کار مهم کنترل رشد غدههای تناسلی را بر عهده دارد.
|
لوزوالمعده
لوزوالمعده دو کار مهم انجام می دهد. تهیه و آزاد کردن آنزیمهای گوارشی (برون ریز) و تهیه و آزاد کردن هورمونهایی که بر روی متابولیسم کربوهیدراتها اثر میگذارند (درون ریز). این دو عمل بوسیله دو ساختار بافتی مجزا در لوزوالمعده صورت میگیرد. سلولهای درون ریز به شکل خوشه مدوری به نام جزایر لانگراهانس است که در بین حبابهای برون ریز و مجاری آن پراکندهاند. در مجاورت هر سلول ، مویرگ قرار دارد تا هورمون ترشح شده مستقیما به داخل خون جریان یابد. چندین سلول در جزایر لانگرهانس وجود دارد. سلولهای آلفا که گاسترین و گلوکاگون و سلولهای بتا که انسولین ترشح میکنند.
-----» سایر مطالب مرتبط «-----