دکتر علیرضا متحدی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

مرد خردمند هنر پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه اندوختن
با دگری تجربه بردن به کار!

مهمترین ابزار قدرت و موفقیت در زمانه حاضر "آگاهی" است. اگر افراد قبل از هر اقدامی جستجوی اطلاعات نمایند، و اگر صاحبان دانش و تجربه و اندیشه، احساس وظیفه کنند که تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهند، همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیمات درست تر، جلو خسارات و شکستها را گرفته و استفاده بهتری از عمر و انرژی خود داشته باشند.

در این پیج اطلاعاتی در حوزه حقوق و روانشناسی که دارای جذابیت، و عمدتا مورد نیاز مردم است منتشر می شود. باشد که مورد رضایت و استفاده قرار گیرد.
همچنین تلاش می شود در حد امکان سوالات حقوقی عزیزان را پاسخگو باشیم. می توانید سوالات خود را در پیامرسانهای داخلی مطرح فرمایید. در اولین فرصت و در حد مقدورات پاسخ کافی ارائه خواهد شد.

تابلو اعلانات

۷۱ مطلب با موضوع «روانشناسی» ثبت شده است


در مغز انسان مرکزى براى دریافت موسیقى وجود دارد که درست در پشت پیشانى قرار دارد، و این همان نقطه‌اى است که وظیفه یادگیرى و ابراز احساسات انسان را نیز بر عهده دارد. به همین دلیل بین موسیقى ، یادگیرى ، کنترل و ابراز احساسات رابطه مستقیمى وجود دارد. دانشمندان در یافته‌اند که افراد در موارد مختلف واکنشهاى متفاوتى به یک موسیقى مشابه نشان می‌دهند، زیرا شرایط احساسى گوناگون انسانها در زمانهاى متفاوت باشد.



اما آیا تنها شرایط احساسى ماست که باعث شفابخشى یا بیمارى زایى موسیقى در وجود ما می‌شود؟
یا این مسأله به ذات موسیقى و نوع آن نیز بر می‌گردد؟
اولین مطلبى که باید بدانیم این است که اصلا چه اتفاقى می‌افتد که یک موسیقى در ذهن ما جاى می‌گیرد؟
آیا موسیقی مفید است؟

دانشمندان بر این باورند که علت تکرار شدن ناخودآگاه برخى قطعات موسیقى در ذهن انسان به ناحیهاى در قشر جلویى مغز باز می‌گردد. این ناحیه از مغز مسئول یادآورى قطعات موسیقى است که فرد در گذشته شنیده و با ناحیه گیجگاهى در ارتباط است. ناحیه گیجگاهى نیز خود وظیفه پردازش صداهاى اولیه و ساده ، استدلال و همچنین یادآورى خاطرات را بر عهده دارد.

باید بدانیم که چه نوع موسیقى در مغز ما ایجاد آرامش و در جسم ما نوید درمان می‌دهد و چه نوع موسیقى منجر به استرس و در نتیجه بیمارى می‌گردد. از طریق موسیقى می‌توان مصونیت انسانها را در برابر بیماریها تقویت کرد، دردها را کاهش داد و از بروز حوادث جلوگیرى به عمل آورد. تحقیقات نشان می‌دهد که باید به انواع موسیقى در درمان بیماریها توجه شود.

طب سنتی با موسیقی

موسیقى شرقى و درمان کوفتگى

بر اساس شواهد تجربى برخى از ملودیهاى قدیمى مشرق زمین براى از بین بردن سردردها و کوفتگى بدن موثر است. و به گفتهای حدود 800 سال پس از میلاد مسیح ، در برخى از مراکز درمانى مشرق زمین ، از موسیقى براى درمان دردها استفاده می‌شده است.

کاهش خطر آلزایمر با موسیقى

دانشمندان به این نتیجه رسیده‌اند مطالعه ، نواختن موسیقى و انجام بازیهایى مثل شطرنج با کاهش خطر ابتلا به آلزایمر در افراد مسن مؤثر است.

درمان رگ گیرى کودک با موسیقى

استفاده از موسیقی‌هاى مخصوص کودکان باعث انحراف ذهن آنان نسبت به درد ناشى از اقدامات تهاجمى کوتاه مدت مثل "رگ گیرى" می‌شود. "رگ گیرى" یکى از شایعترین اقدامات دردناک پزشکى است و به صورت مکرر به عنوان لازمه و مقدمه تشخیص یا درمان بیماریها مورد استفاده قرار می‌گیرد. شدت درد "رگ گیرى" در کودکانى که فکرشان در زمان "رگ گیرى" به سمت موسیقى کودکان معطوف شده به طور معنى دارى کمتر از سایر روشها بوده است.

نقش موسیقی در بهبود یادگیری

پزشکان با مقایسه کودکانى که تحت آموزش موسیقى قرار داشتند با سایر کودکان به این نتیجه رسیده‌اند که کودکانى که در گذشته تحت آموزش موسیقى قرار گرفته بودند حافظه شفاهى بسیار قویترى دارند و می‌توانند لغات بیشترى را از فهرست خوانده شده به یاد بیاورند و در هر سنجش ، بهتر از سنجش قبل عمل می‌کنند.

افزایش حافظه با آموزش موسیقی

تداوم آموزش موسیقى به افزایش حافظه می‌انجامد. روانشناسان بر این باورند که آموزش موسیقى نیم کره چپ مغز را تحریک می‌کند و یادگیرى شفاهى نیز توسط همین قسمت از مغز انسان کنترل می‌شود. بنابراین ، بهبود حافظه انسان با ادامه یادگیرى موسیقى ، ادامه پیدا می‌کند و با توقف آموزش موسیقى متوقف می‌شود.

موسیقی ویژه هر انسان

شنیدن موسیقی‌هایى که بر مبناى آهنگ ضربان قلب تدوین شده‌اند، در آرامش اعصاب و کاستن تنش افراد مؤثر است. برای پی بردن به این مطلب محققی از 22 داوطلب خواست که در اتاقى به پاسخگویى یک سلسله پرسش که مرتب سختتر مىشد، بپردازند. براى نیمى از داوطلبان ، موسیقى متکى به ضربان قلب آنان پخش شد و دیگران در سکوت به حل مسائل ادامه دادند. پرسش‌هاى تنظیم شده در پرسشنامه به منظور اندازه‌ گیرى میزان استرس و اضطراب داوطلبان و احساس خستگى آنان تدوین شده بود. نتایج حاصله از پاسخها حکایت از آن داشت داوطلبانى که به موسیقى قلب خود گوش می‌داده‌اند به مراتب از آرامش بیشترى برخوردار بوده‌اند.

ارتباط موسیقی با هوش و عواطف

موسیقى هوش و عواطف روحى افراد را تقویت می‌کند. محققان دریافته‌اند که موسیقى ، دقت ، هوش ، حس مشاهده ، استنباط و عواطف روحى انسان را تقویت می‌کند. تحقیقات انجام شده ، نشان می‌دهد که موسیقى به میزان قابل توجهى در تسکین و تقلیل وضعیت بحرانى بیمارانى که در بخش آى.سى.یو بسترى بوده‌اند، تأثیر داشته است. سامانه اعصاب انسان به محرکهاى موزیکال پاسخ مثبت می‌دهد و عملا موسیقى در تغییر حالت بیماران مؤثر است. استفاده از موسیقى باعث آرامش روحى ، بهبود وضعیت ذهنى ، کاهش اثرات استرسهاى وارده می‌شود و به افراد در برقرارى ارتباط ، اتحاد و تطابق کمک می‌کند.

موسیقى و نقش بیمارىزایى آن

برخى از موسیقی‌ها هستند که با توجه به مرکز موسیقى در مغز که هم مکان با بخش احساس است بر روى روح انسان تأثیر منفى می‌گذارد. که دو نمونه از آنها و نتیجه تحقیقاتى که درباره آنها شده بیان می‌شود.

موسیقی‌های غیرمفید

موسیقى تند و ایجاد رفتار پرخاشگری

یک محقق آمریکایی این باور عمومى را که گوش کردن به موسیقى تند و خشن بدون ایجاد هیچ تأثیر مضرى به تخلیه عواطف و احساسات منفى کمک می‌کند، رد می‌نماید. پژوهشگران دانشگاه ایالتى آیوا و بخش خدمات انسانى تگزاس بر روى بیش از 500 دانشجو که به 7 آواز تند توسط 7 هنرمند و 7 آواز ملایم توسط 7 هنرمند دیگر گوش کرده بودند، آزمایشهایى انجام داده شد. در این مطالعه براى ارزیابى احساسات و افکار پرخاش جویانه ، از دانشجویان آزمونهاى مختلف روانشناسى گرفته شد. نتایج بدست آمده نشان داد موسیقى تند بدون آنکه تحریک یا تهدیدى وجود داشته باشد احساسات خصمانه را افزایش می‌دهد.

موسیقى بسیار بم غم‌انگیز است!

دانشمندان انگلیسى در یک آزمایش نشان دادند صداهاى بسیار بم و غیر قابل شنیدن براى انسانها، موسوم به مادون صوت (Infrasound) ، موجب بروز حالات غیر طبیعى از قبیل اضطراب ، نگرانى ، غم شدید و ناامیدى در افراد می‌شوند. دکتر "ریچارد لرد" از آزمایشگاه ملى فیزیک انگلیس براى بررسى تأثیر صداهاى غیر قابل شنیدن بر افراد ، آزمایشى ترتیب داد. در این آزمایش لرد و همکارانش در یک سالن بزرگ اجراى موسیقى زنده ، قطعاتى از موسیقى را براى 750 شنونده پخش کردند و بدون اطلاع شنوندگان ، در لابه‌لاى برخى از این قطعات به کمک یک فلوت هفت مترى اصوات بسیار بم و غیر قابل شنودى تولید کردند و سپس از شنوندگان خواستند تا واکنش خود به این قطعات موسیقى را بیان کنند.

با وجود اینکه شنوندگان نمی‌دانستند در کدام یک از قطعات موسیقى ، مادون صوت گنجانده شده است، اما 22 درصد از آنها با اشاره به قطعات موسیقى حاوى صداهاى غیر قابل شنود، بیان کردند که در هنگام شنیدن این قطعات دچار احساسات غیر عادى شده‌اند. این احساسات غیر عادى عبارت بودند از احساس ناآرامى و اندوه ، ناامیدى شدید ، نگرانى و اضطراب ، تنفر و همچنین احساس ترس ، صداهاى مادون صوت به طور طبیعى و در هنگام وقایعى نظیر طوفان ، وزش باد و تغییرات الگوهاى آب و هوایى و همچنین برخى انواع زلزله نیز تولید می‌شوند. دانشمندان عقیده دارند که چنین اصواتى ممکن است به طور طبیعى در برخى مکانها و خانه‌ها نیز تولید شود که در پى آن ساکنین چنین مکانهایى ناخودآگاه احساس ترس و نگرانى می‌کنند و این احساسات خود را به وجود روح و یا مسائلى از این قبیل ، نسبت می‌دهند.

موسیقی درمانی:

موسیقی درمانی را روشی کرده‌اند که در جهت برخی اهداف درمانی که می‌تواند مواردی از جمله تقویت و ساماندهی سلامت روحی و جسمی افراد را به دنبال داشته باشند بکار می‌رود. به عبارت دیگر از موسیقی درمانی برای بازیافت ، نگهداری و تقویت سلامت جسمی و روحی و عاطفی استفاده می‌شود که توسط فرد متخصص بکار برده می‌شود.

تاریخچه پیدایش موسیق درمانی

تاریخچه استفاده از موسیقی به عنوان روشی برای درمان به زمان ارسطو و افلاطون باز می‌گردد. از آن زمان به بعد رگه‌هایی از استفاده از اصوات و آهنگها برای درمان بیماریهای مختلف بکار رفته است. اما در قرن بیستم فکر رسمی استفاده از موسیقی برای درمان مصدومین جنگ جهانی اول آغاز شد و هر چند استفاده از این روش درمانی با مشکلاتی همراه بود که با قدمهایی که برداشته شد، بتدریج این شاخه درمانی تکامل یافت و انجمنهای متعددی تشکیل گردید. بطوری که در سال 1944 اولین برنامه آموزش موسیقی درمانی در جهان در دانشگاه میشیگان آغاز شد.

در سال 1950 انجمن موسیقی درمانی آغاز به کار کرد. در سال 1971 انجمن موسیقی درمانی آمریکا یا AAMT آغاز به کار کرد. در سال 1985 فدراسیون جهانی موسیقی درمانی در سطح بین المللی به ثبت رسید. انجمن موسیقی درمانی ایرانی با اهداف بالا بردن سطح آگاهی افراد از فرآیند موسیقی درمانی و فواید آن و بالا بردن امکانات تخصصی برای استفاده از این شیوه درمانی فعالیت خود را آغاز کرده است.

روشهای موسیقی درمانی

در موسیقی درمانی دو روش اساسی وجود دارد: روش فعال و روش غیر فعال ، روش غیر فعال شامل شنیدن موسیقی است که بیماری با گوش دادن و شنیدن موسیقی که در حال نواخته شدن است، مورد درمان قرار می‌گیرد. در این روش بیشترین تأثیر عملکرد در جهت برانگیختن و تأثیر واکنشهای عاطفی و ذهنی است. در حالی که در روش موسیقی درمانی فعال که نواختن ، خواندن و حرکات موزون اساس کار است. واکنشهای مختلف عاطفی ، ذهنی ، جسمی و حرکتی تحریک و برانگیخته می‌شوند. برنامه‌ها و روشهای موسیقی درمانی متنوع و متناسب با نیاز افراد تنظیم و تدارک دیده می‌شود. محورهای اصلی برنامه‌های موسیقی درمانی شامل شنیدن موسیقی متناسب و آرام بخش و نواختن موسیقی در گروههای منظم و یا انفرادی خواندن آوازها ، ترانه‌های فردی و یا گروهی می‌باشد.

موسیقی درمانگر کیست؟

انجام و ارائه روش درمانی توسط هر فردی جایز نیست. موسیقی درمانگرها افرادی متخصص هستند که در زمینه‌های مختلف موسیقی و شاخه‌های درمانی ، آموزش دیده‌اند. بلکه آنهایی صلاحیت دارند که با اساس بیماریها ، درمانهای مختلف آنها ، روانشناسی موسیقی و ... آشنا هستند و شایستگی فردی و تخصصی لازم را در این زمینه دارا هستند.

در موسیقی درمانی از چه نوع موسیقی استفاده می‌شود؟

موسیقی انواع مختلف دارد، برخی آرام و برخی تند هستند. در هر حال تأثیر موسیقی‌های مختلف بر ذهن و سلامت انسان متفاوت است. برخی از انواع موسیقی نه تنها نقش بهبود دهنده ندارند، بلکه معمولا برای کارکردهای مختلف مغز و روح انسان نیز مضر به شمار می‌روند و در صورت تداوم به گوش دادن یا نواختن آنها مشکلاتی را برای فرد بوجود خواهد آورد. در فرآیند درمان با موسیقی از نواحی از موسیقی استفاده می‌شود که القاء آرامش و نشاط ذهنی را به همراه دارند و باعث تجدید قوا و بهبود کارکردهای مغز می‌شوند. این دسته از موسیقی‌ها با ایجاد تأثیرات مختلف از جمله تقویت اراده و روحیه بیماران فرآیند درمان را سرعت می‌بخشند.

چه نوع بیماریهایی با موسیقی درمانی درمان می‌شوند.

طیف وسیعی از بیماریها در طی فرآیند درمان بهبود پیدا کرده‌اند. این بیماریها طبقات مختلف با علل مختلف را در بر می‌گیرند. بطور کلی عمدتا بیماریهایی که به نحوی با مسائل روانی فرد در ارتباط هستند یا حالات روانی می‌تواند نقش مؤثری در بهبود آنها داشته باشند، در پاسخ مثبت به موسیقی درمانی شناخته شده هستند. همچنین بیماریهای جسمی که منشأ روانی دارند با این روش بهبود پیدا می‌کنند.


-----» سایر مطالب مرتبط «-----

بهترین راه کشف بازتابها و واکنش‌های افراد هیپنوتیزم است، به محض کشف علت از طریق هیپنوتیزم ، بازتابهای شرطی شکسته می‌شود و با از بین رفتن آنها بیمار بهبود می‌یابد.

دکتر فولگس بر این باور بود که هیپنوتیزم هم ایجاد بازتاب می‌کند و هم بازتابهای قبلی و منفی را از بین می‌برد. پریشانی‌هایی که در اثر بازتابها و واکنش‌ها بوجود آمده باشند، تنها راه از بین بردن آنها ایجاد بازتابهای جدید از طریق هیپنوتیزم می‌باشد.

بوسیله هیپنوتیزم می‌توان بسیاری از ناراحتی‌های فکری و اختلالات روانی را معالجه کرد.

بیماری‌هایی مثل سر درد ، تنگی نفس ، بی‌خوابی ، نگرانی و اندوه ، اختلالات سوء هاضمه ، برخی ناراحتی‌های قلبی ، ترس ، اضطراب ، آشفتگی ، افسردگی ، ناامیدی ، دلسردی ، اکثر بیماری‌های جسمی، عادات و رفتار ناخوشایند و بیماری‌هایی که منشا عصبی و درمانی داشته باشند، قابل درمان هستند.

انواع عادت‌های بد و ناپسند که از ضمیر ناخودآگاه ناشی می‌شود، به کمک هیپنوتیزم قابل درمان هستند.

انواع بیماری‌های جنسی ، لاغری ، ترک سیگار ، ریزش موی سر و... به کمک هیپنوتیزم قابل درمانند.

هیپنوتیزم ابزار نیرومندی برای از بین بردن غم اندوه و نگرانی و ایجاد نشاط و شادمانی است.

هیپنوتیزم خوابی است که در اثر تلقین در معمول ایجاد می‌شود. وقتی معمول در حالت هیپنوز است و تمرکز فکری 100% دارد، توجهش به کلی از همه چیز قطع می‌شود.

هیپنوتیزم می‌تواند قدرت تفکر ، تخیل و حافظه را تقویت کرده و شخص را قادر به بهره برداری از نهایت ظرفیت مغزش نماید.

اختلالات عاطفی بر اوقات فکر را در حالت بیداری متمرکز کرده و شرایطی شبیه حالت هیپنوز بوجود می‌آورد.

هیپنوتیزم می‌تواند آرامشی در درون پرتلاطم بیماران بوجود آورد و آنها را از بی‌خوابی و ناراحتی عصبی که اغلب با بیماری‌ها همراه است، نجات دهد.

بسیاری از تبهکاران که مبتلا به امراض روانی هستند، بوسیله هیپنوتیزم معالجه می‌شود.

هیپنوتیزم بهترین داروی زیبایی و حافظ جوانی است، و تنها داروی روانی است که از داخل اثر می‌گذارد.

هیپنوتیزم به تنهایی نه سودمند است و نه مضر ، آنچه آن را سودمند یا مضر می‌کند، طرز استفاده از آن است.

%95 افراد را می‌توان هیپنوتیزم کرد، اما برخی از اینها دیر و برخی دیگر زودتر به خواب می‌روند، فقط 5% افراد هستند که بدلیل عدم تمرکز حواس ، قادر نیستند تحت هیپنوتیزم قرار گیرند.

ارزش هیپنوتیزم در این است که به کمک آن می‌توان افکار منفی و پست را از ذهن و ضمیر ناخودآگاه سوژه پاک کرد و او را وادار به انجام اعمال مثبت و مفید نمود.

هر چند عادت‌های زشت و ناپسند و یا برخی بیماری‌ها را می‌توان با هیپنوتیزم از بین برد، اما به هیچ وجه صفات ارثی یک فرد را نمی‌توان با هیپنوتیزم تغییر داد.

"فکر" نقش مهمی در هیپنوتیزم بازی می‌کند. بوسیله کنترل فکر است که عامل قادر به تغییر روحیات معمول است. بخش عمده‌ای از افکار انسان حاصل افکارش است. ضعف یا قدرت افکار انسان است که او را خوشبخت و یا بدبخت می‌سازد.

هیپنوتیزم حداقل دو فایده دارد.

برای خواب کردن همه نوع افراد، هیپنوتیزم کننده علاوه از اینکه استادی خبره ، صبور و با حوصله باشد، از لحاظ روانشناسی احوال روحی و روانی و جسمی سوژه را مد نظر قرار دهد و در مورد خواب کردن هر یک از آنها از شیوه های ویژه و ابتکاری استفاده نماید.
اول اینکه در درمان برخی از بیماریها مفید است.
دوم اینکه روح انسان را برای مبارزه با مشکلات زندگی آماده‌تر می‌سازد.

هیپنوتیزم راه دراز درمان بیماریهای روانی را کوتاه می‌کند، مشروط بر اینکه درمان توسط فردی متخصص صورت گیرد.

هرچند در اعمال جراحی کوچک ، فنون هیپنوتیزم برای بی‌حسی انجام می‌پذیرد، اما در اعمال جراحی مهم نمی‌توان بر هیپنوتیزم اعتماد کرد، زیرا امکان دارد در ضمن انجام جراحی ، بیمار دچار تحریکات عصبی شدید شده و علی رغم تلاش‌های عامل از خواب هیپنوتیزم بیدار شود و جراح را در موقعیت خطرناکی قرار دهد.

بوسیله هیپنوتیزم می‌توان معمول را وادار ساخت تا خاطرات و اتفاقات فراموش شده زندگی خود و حتی رویاهای از یاد رفته را دوباره بیاد بیاورد.


-----» سایر مطالب مرتبط «-----


خواب مصنوعی که از زمانهای قدیم از پدیده‌های ماورای طبیعی به ‌شمار می‌رفت از زمان دکتر آنتوان مسمر (ازسال 1774 میلادی) ارزش درمانی پیدا کرده و به توسط مسمر به ‌کار گرفته ‌شد. مسمر ابتدا به آن نام «مغناطیس» و بعدها «مانیه‌تیسم» نهاده بود که سالها بعد به توسط دکتر برید به نام «هیپنوتیزم» در آمد. با اینکه علم هیپنوتیزم در بدو پیدایش علمی توسط دکتر مسمر ، به دلیل ناشناخته بودنش مورد تردید و تمسخر پزشکان قرار گرفت، اما پس از جزر و مدهای زیادی ، ارزش علمی و درمانی آن روشن شد و این علم به‌ عنوان پدیده‌ای مرتبط با فیزیولوژی ، زیست شناسی ، روانشناسی و پزشکی رسمیت پیدا کرد.


تصوری که عموم از این علم دارند با واقعیاتی که در آن وجود دارد در تضاد می‌باشد زیرا برخی مبالغه‌ها و برخی اغراقات مانع از رشد و شکوفایی این علم قدرتمند شده و ذهن بشریت را درهم تنیده است. شاید خود شما بخواهید از پدیده‌های ناشناخته پرده‌ بردارید و همه‌ چیز را برای خودتان کشف کنید اما برای هر عملی و هر کشفی مقدمه‌ای ، مطالعه‌ای ، سختی و دشواریهایی وجود دارد که احتمال دارد بعد از طی طریق به نتیجه برسید.

تاریخ هیپنوتیزم

هیپنوتیزم اولین بار توسط دکتر برید در حدود 160 سال پیش ابداع شد. اما این فن از قدیم به گونه‌های مختلف در جوامع بشری مطرح بوده و مورد استفاده قرار می‌گرفته است. عده زیادی این علم را در گذشته غیرعادی دانسته و تنها معدودی افراد به واقعیت آن پی برده ‌بودند. از زمان دکتر مسمر این علم تحت عنوان «مغناطیس» و سپس «مانیه تسیم» در جهان دانش راه یافت و اکنون نیز با نام «هیپنوتیزم» مورد استفاده روانپزشکان و روانشناسان قرار می‌گیرد.

از تمدن سه‌هزار ساله مصر باستان سنگ‌نوشته‌هایی بر جای مانده که از هیپنوتیزم و روشهای مربوط به آن بحث شده است. از پدیده‌های تاریخی هیپنوتیزم می‌توان به خیره‌شدن به بلور ، معالجه بوسیله پاسهای دست ، عبور از دیوار ، غلبه بر جاذبه زمین و ... نام برد.

سیر تحولی و رشد

بر طبق شواهد و مدارک ، علم هپنوتیزم توسط یوناینان ، آشوریان ، کلدانیان ، بابلیها ، عبری‌ها ، چینی‌ها ، رومیان ، هندوها نیز مورد استفاده قرار می‌گرفته است.

کتب مذهبی زیادی مطالبی را بیان کرده که بیانگر استفاده از هیپنوتیزم است. مانند ، شفا یافتن بیماران بوسیله نگاه ، تکلم ، لمس و ...

در قرون وسطی مجالسی تشکیل می‌شده که پزشکان و ستاره شناسانی چون پاراسلس بوسیله آهنربا معالجاتی انجام می‌دادند. پاراسلس می‌گفت : «آهنربا دارای یک قطب منفی و یک قطب مثبت است و اگر آن را روی موضعی که درد می‌کند ببندیم، درد را بهبود می‌بخشد.» وی آهنربا را برای درمان آبریزی چشم ، اختلال قاعدگی در زنان و حتی سرطان مفید می‌دانست.

یافته‌های پاراسلس در نهایت به پیدایش فرضیه مغناطیس حیوانی شد که به توسط آنتوان مسمر ارائه گردید.

بعد از مسمر ، کنت پویسکور اولین کسی بود که نشان داد یک شخص می‌تواند بر دیگری اثر کند. آن هم بصورت جدی که سبب تغییرات زیادی در آن شخص گردد.
دکتر برید و هیپنوتیزم

کلمه هیپنوتیزم را در سال 1842 جراح و چشم پزشک انگلیسی ، دکتر جیمز برید بکار گرفت. وی افراد زیادی را به روش پویسکور مانیه‌تیسم می‌کرد. بدین ترتیب که آنها را روی صندلی می‌نشاند و به چشمانشان خیره می‌شد، سپس دستهای خود را مقابل صورت او حرکت می‌داد و در عین حال به معمول تلقین می‌کرد که بخوابد. که در نهایت او را به خواب می‌برد. برید در اول تصورش بر این بود که عامل اصلی در هیپنوتیزم نگاه است، بعدها به این نتیجه رسید که عامل اصلی هیپنوتیزم تلقین شفاهی هیپنوتیزم کننده و تلقین پذیری هیپنوتیزم شونده می‌باشد.

دکتر اسدیل و هیپنوتیزم

دکتر جیمز اسدیل از جمله پزشکانی بود که از فن هیپنوتیزم در اعمال پزشکی بهره فراوان گرفت. ایشان برای انجام جراحی‌ها از این فن به جای داروی بیهوشی استفاده می‌کرد. وی 300 جراحی بزرگ و کوچک را به کمک هیپنوتیزم انجام داد.

شارکو و هیپنوتیزم

دوران شارکو عصر طلایی هیپنوتیزم در فرانسه نامیده می‌شود، زیرا در این دوران کلیه پزشکان فرانسه در بیمارستانها شیفته علم هیپنوتیزم بوده و از آن در معالجه بیماران عصبی استفاده می‌کردند و کاربرد آن را در امور درمانی به رسمیت شناخته بودند.

امیل کویه و هیپنوتیزم

امیل کویه داروساز فرانسوی بود که می‌گفت :«هر روز ، در هر زمینه و به هر صورت من بهتر و بهتر می‌شوم.» وی معتقد بود که عامل موفقیت در زمینه هیپنوتیزم جملات و کلماتی که هیپنوتیزور بیان می‌کند نیست، بلکه مساله اصلی در این زمینه پذیرش این مطالب و قبول آنها توسط ذهن خود سوژه است. به عقیده وی هیپنوتیزم و تلقین به نفس تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند.

فروید و هیپنوتیزم

دکتر زیگموند فروید پایه‌گذار مکتب روانکاوی در دنیا بر این باور است که : به یاد آوردن ، گفتن خاطرات پرهیجان گذشته ، فاش کردن اسرار نگفتنی ، با رنج و نگرانی بیمار را سبک می‌سازد، بنابراین ارزش درمانی دارد و همه بیماریها را نمی‌توان با چاقو ، میکروسکوپ و سایر وسایل جراحی معالجه نمود.

کارلو مارچزی و هیپنوتیزم

دکتر مارچزی اولین شخصی بود که تله‌پاتی (انتقال فکر) را از فاصله ششصد مایلی مورد آزمایش قرار داد وی از هیپنوتیزم در خلال جنگ جهانی دوم ، برای مداوای بیماران استفاده می‌کرد. وی معتقد است که : «هیپنوتیزم بر خلاف تصور عموم ، خواب نیست، بلکه تمرکز فکر است که همراه با افزایش ادراک خارق‌العاده حواس می‌باشد و چون ادراک خارق‌العاده حواس مربوط به دنیای ناخودآگاهی است، پس هیپنوتیزم نیز مربوط به دنیای ناخودآگاهی است و خواب یکی از حالاتی است مانند سایر حالات که در حال تمرکز به معمول تلقین می‌شود.»

ایوان پاولوف و هیپنوتیزم

ایوان پاولوف فیزیولوژیست و پزشک روسی در سال 1904 در زمینه فیزیولوژی و پزشکی موفق به دریافت جایزه نوبل شد. وی در مطالعاتش به روانشناسی و روانکاوی روی حیوانات می‌پرداخت. وی قانون بازتاب شرطی را مورد عادات و رفتار انسان ارائه داد. البته بشر عقل و تفکر را در طول زمان جانشین بازتاب شرطی و تجربه‌های ناشی از واکنشهای افراد کرده است.

هیپنوتیزم در آمریکا

در سال 1958 پدیده‌های هیپنوتیزم در انجمن روانپزشکی آمریکا رسمیت یافت و روانپزشکان شرایط و موارد استفاده آنرا تعیین کردند. مجلات تخصصی مختلفی در آمریکا اخبار و تازه‌های هیپنوتیزم را دنبال می‌کنند. استقبال و علاقه‌مندی پزشکان سبب گسترش این علم در آمریکا شده تا جایی که دو انجمن ملی تخصصی با کادر تخصصی خود تحقیقات و فناوریهای جدید این علم را پی‌گیری می‌کنند.

چکیده مطلب

تکامل و درخشش هیپنوتیزم در عصر حاضر بر پایه نظریات دانشمندانی چون مسمر با نظریه مغناطیس حیوانی ، برید با نظریه چشم دوختن به نقطه نورانی و کوئه با نظرئه اثرات تلقین به نفس قرار دارد. از سال 1950 به بعد هیپنوتیزم در محافل علمی و دانشگاهی با گستردگی وسیعی دنبال می‌شود که کاربردهای ویژه‌ای را در درمان بیماریها دارد. برخی کشورهای جهان از جمله آمریکا ، روسیه ، کانادا و ... علم هیپنوتیزم را با فیزیولوژی ، روانشناسی ، روانکاوی و پزشکی همردیف می‌دانند.


-----» سایر مطالب مرتبط «-----


هیپنوتیز درمانی به عنوان یک روش درمانی اصلی یا درمان کمکی موثر در بسیاری از انواع مشکلات جسمی و روانی کاربرد ارزشمندی دارد. هیپنوتیزم حالت تغییر یافته‌ای از هوشیاری است که طی آن درمانگر واجد شرایط این فرصت را پیدا می‌کند که با تاثیر مستقیم بر فرآیندهای ناخودآگاه و ارائه تلقینات درمانی مناسب به اصلاح ساختار روانی بیمار بپردازد و یا زمینه‌ای برای یک اجرای یک روش درمانی پزشکی مثل جراحی و ... فراهم سازد.


هیپنوتیزم و روان درمانی

هیپنوتیزوم فرآیندی مفید در روان درمانی است. در سالهای اخیر با توجه به رویکرد همه جانبه در درمان بیماریها و استفاده بالینی از هیپنوتیزم در برخی اختلالات روانپزشکی این تکنیک به عنوان یک روش مهم کمک کننده در درمان مورد توجه قرار گرفته است. اما در صورتی که درمانگر از چگونگی ایجاد رابطه درمانی در فرآیند هیپنوتیزم آگاهی کافی نداشته باشد هرگز نباید از این روش در درمان بیمار خود استفاده نماید.

درمان کمبود اعتماد به نفس و عقده حقارت ، زود رنجی ، در مکان بی‌خوابی و بدخوابی ، ایجاد نشاط و شادابی ، تقویت حافظه و قدرت تمرکز فکر و ... با هیپنوز امکان پذیر است هیپنوز در نفس خود همراه با تن آرامی و احساس آرامش است، بنابراین در مقابل اضطراب یا در حالت آرامش احساس می‌کند حتی می‌تواند ایجاد نماید، چنین آموختنی موجب افزایش اعتماد به نفس بیمار می‌شود به نحوی که در موقعیتهای اضطراب آفرین قادر می‌شود واکنشهای کنترل شده‌ای از خود نشان می‌دهد.

افرادی که ترسهای مختلف دارند مثل اضطراب امتحان ، وسواس ، ترس از بلندی ، ترس از تاریکی ، ترس از حیوانات و ... می‌تواند با استفاده از تلقینات خاصی که در طی جریان هیپنوز به آنها داده می‌شود، درمان شوند. همچنین برای ترک سیگار ، تغییر عادات غلط چون پرخوری می‌توان از این روش استفاده کرد.

هیپنوتیزم در درمانهای پزشکی

علم هیپنوتیزم با تاثیر بر ذهن و روان انسان می‌‌تواند کاربردهای مختلفی در پزشکی و درمان بیماریها داشته باشد استفاده از هیپنوتیزم در کاهش و از بین بردن درد ، کاربرد هیپنوتیزم در دندانپزشکی ، بیهوشی و بی حسی در بیماران و کودکانی که امکان استفاده از روشهای دیگر نیست رواج دارد. علم هیپنوتیزم از راهکارهای مورد استفاده در پزشکی است و هیچگاه جایگزین درمانهای دیگر نخواهد بود.

مطالعات نشان داده است استفاده از هیپنوتیزم برای درمان تب یونجه نیز کاربرد دارد. نتیایج این مطالعات نشان داده است که هیپنوتیزم به کاهش برخی عوارض از جمله آبریزش بینی می‌شود. روند این کاهش با تغییر جریان خون اتفاق می‌افتد. همچنین از هیپنوتیزم برای درمان پیشگیری از سردردهای مزمن میگرن و سردردهای عصبی ، زایمان بدون درد ، درمان بیماریهای روان تنی مثل زخم معده ، آسم ، فشار خون ، التیام بیماریهای پوستی ، کاهش عوارض شیمی درمانی ، کنترل خونریزی در جراحیها و در امور روانپزشکی کاربرد دارد. هیپنوتیزم همچنین به بهبود سیستم ایمنی بدن کمک می کند.

هیپنوتراپیت کیست؟

هیپنوتراپیت فردی است که از روش هیپنوتیزم برای درمان بیماریها استفاده می‌کند. اما باید توجه داشت هیپنوتراپی یا درمان با هیپنوتیزم زمانی مطمئن خواهد بود که توسط سازمانهای معتبر و افراد متخصص انجام بگیرد. این افراد متخصصین علوم پزشکی ، روان شناسان ، روانپزشکان را در بر می‌گیرد. و همچنین افرادی که از منابع و سازمانهای معتبر آموزش لازم را دیده و دارای گواهی تخصص در هیپنوتراپی هستند.

درمانگر بایستی تجربه کافی کاربرد هیپنوتیزم را در افراد طبیعی و بیمار داشته باشد تا از واکنشهای بیمار در جریان هیپنوتیزم نه در شگفت شده و نه به سرعت خشنود شود. درمانگر در شروع کار باید بداند ممکن است بیمار پاسخ درمانی مناسبی به هیپنوز ندهد. همچنین انتخاب بیمار را به درستی انجام دهد و از انتخاب افرادی که مناسب برای هیپنوتراپی نیستند، خودداری نماید.


-----» سایر مطالب مرتبط «-----


خواب هیپنوز بوسیله هیپنوتیزم ایجاد می‌شود و در حالتی است که ذهن نقاد و پرخاشگر به کنار گذاشته شده و در این شرایط افکار و تلقینات لازم به سوژه داده می‌شود. یعنی آگاهی محدود شده سوژه به کمک هیپنوتیزم کننده اظهار می‌شود.



حالات جسمانی سوژه

در حالت هیپنوز قبل از همه چشم تحت تاثیر قرار می‌گیرد. پس تمام عضلات شکل بی‌حال شده و موج سستی و بی‌حالی تمام وجود سوژه را فرا می‌گیرد. این سستی گاهی به حدی است که بازوها مانند سرب سنگین می‌شوند و وقتی آنها را بلند کنیم هیچ مقاومتی از خود نشان نمی‌دهند و اگر رها کنیم، چون قطعه‌ای چوب به طرف پایین سقوط می‌کند. در این حالت عامل باید محیط را برای احتمال و افتادن سوژه آماده کرده باشد.

در حالت هیپنوز تمام بدن به حالت سستی و خواب رفتگی قرار گرفته و بیهوشی و بی‌حسی تمام قسمت‌های بدن را کلی یا جزیی در بر می‌گیرد. در حالت خواب عمیق ، انسان به بازگشت کامل سن ذهنی می‌رسد. ضمن اینکه حالتهای دیگری همچون بیهوشی ، بی‌حسی کامل ، فراموشی جزئی و موقت ، درگیری با توهم و خیالات مثبت و منفی همچنین انتقال کامل احساس به مکانی دور (تخلیه قالب) در او پیدا می‌شود.

حالت خواب افراد مقاوم

برای خواب کردن کسانی که در مقابل عمل هیپنوتیزم از خود مقاومت نشان می‌دهند، می‌توان از تکنیک‌های ریزتری استفاده نمود. مثلا می‌توان به آنها آب داد و گفت:


در این آب داروی خواب‌آور ریخته شده و شما با خوردن آن به خواب خواهید رفت.


آیا حالت هیپنوز تمرین پذیر است؟

هرگاه فردی را چند بار برای مدت طولانی به خواب هیپنوز برده شود، اعصاب او به این خواب عادت کرده و در دفعات بعد زودتر به خواب خواهد رفت. ولی تلقینات عامل کمتر در او اثر می‌گذارد. برای همین اگر خواب کردن برای درمان باشد، باید بیمار را دیرتر و با فاصله زمانی زیاد خواب هیپنوز قرار داد.

قیاس خواب هیپنوز و خواب طبیعی

خواب هیپنوتیزم اگر چه به خواب عادی شباهت دارد، با این حال بسیار از آن متفاوت است. در خواب هیپنوز ، معمول هم خواب است و هم بیدار ، هم بطور مستقل فکر می‌کند و هم تحت تاثیر تلقینات عامل قرار دارد. حال آنکه در خواب معمولی چنین نیست. اما بدانید که برخی از سوژه‌ها که به راحتی بیدار نمی‌شوند، احتمال دارد خوابشان عمیق شده و از مرحله خواب مصنوعی به خواب طبیعی وارد شده‌اند و لذا از بیدار نشدن سوژه نگران نباشید.

نکات آموزنده از حالت هیپنوز

در حالت هیپنوز قابلیت تمرکز و هدایت بسیار زیادی پدیدار می‌شود.

هر چه حالت هیپنوز عمیق‌تر ایجاد شود، القا پذیری سوژه بیشتر خواهد بود. برای همین برای درمان بیماریهای عمیق روحی، عامل باید بتواند با بهره گیری از مهارت‌های خود ، بیمار را به خواب خیلی عمیق برده و بیماری وی را کشف و درمان نماید.

توجه و تمرکز سوژه به اعمال و تلقینات عامل ، موجب کرختی تدریجی اعصاب سوژه شده و او را به خوابی عمیق می‌برد.

ایمان و اعتقاد به فن هیپنوتیزم و همچنین اشتیاق سوژه برای خواب رفتن ، باعث تسریع در خواب رفتن سوژه می‌شود.

هرگاه میل شخص برای هیپنوتیزم شدن از طریق ضمیر ناخودآگاه او سر چشمه گرفته باشد، زودتر و بهتر به خواب خواهد رفت ولی اگر از ضمیر خودآگاه سوژه ناشی شود، تشویق و اضطراب در وی بیشتر می‌شود. برای همین ، هیپنوتیزم کردن افراد تحصیل کرده ، مشکل‌تر از افراد کم سواد است.


-----» سایر مطالب مرتبط «-----


هیپنوتیزم علمی و عملی از حدود دو قرن اخیر کشف گردیده است، نظریات متفاوتی از ماهیت هیپنوتیزم و نحوه پیدایش آن به توسط متخصصین ارائه شده که در زیر عمده‌ترین آنها بررسی می‌شود.


نظریه مغناطیس حیوانی

دکتر آنتوان مسمر کاشف این نظریه و پیراوانش معتقدند که ، دلیل خواب هیپنوز ، پیدایش این حالت در شخص ، اثر نیرویی است که از دست‌ها و چشم‌های هیپنوتیزور خارج می‌شود. به عقیده مسمر کائنات را امواجی فرا گرفته که این امواج در انسان نیز به وفور یافت می‌شود و اگر این امواج از جسم انسانی به جسم انسانی دیگر وارد شود، می‌تواند بسیاری از امراض را درمان کند. وی که این امواج را مغناطیس حیوانی نامیده معتقد بود که وجود این امواج در همگان یکسان نیست و همه کس قادر نخواهد بود آن را مهار کرده و از آن استفاده نماید.

نظریه چشم دوختن به نقطه نورانی

دکتر برید ، وین هولت و پیروانشان کاشف این نظریه بودند، آنها معتقد بودند که نگاه مستمر و یکنواخت بر شیی نورانی ، اعصاب چشم را خسته می‌کند و این عمل موجب کاهش فعالیت اعصاب مرکزی می‌گردد و در نتیجه شخص در حالت هیپنوز قرار می‌گیرد. برید بر این باور بود که در حالت هیپنوز ، مغز آدمی مجذوب یک فکر می‌گردد طوری که سایر افکار و محرکها روی آن تاثیر ندارد بنابراین وقتی یک فکر تقویت شد، سایر افکار را تحت‌الشعاع قرار داده و موجب توقف سایر فعالیت‌ها خواهد شد.

نظریه تلقین

پیشگامان این نظریه می‌گویند که هیپنوتیزم مجموعه‌ای از تلقین و تلقین به نفس می‌باشد. تلقین القای فکری است که بطور ناخودآگاه از قوه به فعل در می‌آید. تلقین ، ایجاد یک حالت روانی خاصی در فرد است که اثرات تصوری را به عنوان واقعیت قبول می‌کند. تلقینات ناشی از القای افکار در افراد و تمایل درونی با اعمال حرکتی که باعث عکس العمل‌های تحریکی در افراد شود، ماهیت این نظریه را تشکیل می‌دهد.

راه‌های ایجاد تلقین می‌تواند، محرک‌های یکنواخت مانند نوازش بدن و یا محرک‌های قوی مانند نور شدید و یا صداهای ناگهانی باشد، که روی اعصاب تاثیر می‌گذارند. در این نظریه ، هیپنوتیزم یک حالت تمرکز شدید مغزی است، یعنی در حال عادی که مغز افکار زیادی را در خود دارد ولی در حالت تمرکز هیپنوز ، مغز از هیچ چیز اطلاعی ندارد مگر اینکه اطلاعات و مطالبی را در آن تلقین کنیم. در چنین حالتی (خواب هیپنوز عمیق) هیپنوتیزم شونده ممکن است شدیدترین دردها را نیز احساس نکند.

نظریه پاولوف در هیپنوتیزم

این نظریه ، یکی از علمی‌ترین نظریات در زمینه هیپنوتیزم است. براساس این نظریه حالت خواب در سراسر نیم کره‌های مغز منتشر می‌شود. این پدیده بطور ناگهانی صورت نمی‌گیرد و کانونهای فعال و بیدار در مغز باقی می‌مانند که باعث ایجاد حالتی بین خواب و بیداری می‌شود و همین نقاط بیدار است که ارتباطی بین فرد و هیپنوتیزم کننده ایجاد می‌کند. در این نظریه شخص هیپنوتیزم شونده مانند کسی است که بطور طبیعی به خواب رفته ولی به دلیل وجود نقاط بیدار در مغز ، سخنان عامل را می‌فهمد و نسبت به تحریکات و جریانات خارجی ، بی توجه است.

نظریات نوین در ارتباط با هیپنوتیزم

نظریات یاد شده هر کدام بخشی از واقعیات خواب هیپنوز را بیان می‌کند و به تنهایی ماهیت آنرا نمی‌توانند مشخص نمایند.

با تلفیق چند روش باهم می‌توان افراد را به خوابهای عمیق هیپنوز برد تا جایی که روح از تن جدا شود. (فرافکنی)

برخی سوژه‌ها حتی به کمک تلفیق نظریاتی هم به خواب هیپنوز نمی‌روند. اما بعد از چند جلسه ، مقاومت سوژه شکسته شده و حالت خواب عمیق در سوژه ایجاد می‌شود.

ارتباط هیپنوتیزم با خواب مصنوعی

چه عامل یا نیرویی در پیدایش و بوجود آمدن پدیده خواب مصنوعی موثر است؟

تلقین یا حالت ذهنی سوژه و یا اراده سوژه چقدر می‌توانند موثر باشد؟

ایجاد صدا و هیجانات در سوژه چقدر در درجه خواب سوژه تاثیر دارد؟

چقدر می‌توان به حقایق این پدیده و پدیده‌های مشابه‌اش امیدوار بود؟

آیا این پدیده‌ها مفهوم و تعریف واحدی را از هیپنوتیزم ارائه می‌دهد؟


-----» سایر مطالب مرتبط «-----


کامپیوتر و اینترنت یکی از وسایل ارتباطی در عصر جدید است که توسط انسان بکار گرفته شده است. این وسیله باعث سرعت و دقت در کارها و گسترش ارتباطات شده است بگونه‌ای که کره زمین را تبدیل به دهکده جهانی کرده است. با وجود این ، نفوذ و گسترش آن باعث بروز مشکلاتی در جوامع شده است. از این مشکلات می‌توان به «کاهش روابط اجتماعی واقعی» و «وابستگی به اینترنت» اشاره کرد. این نوعی تناقض است که علیرغم استفاده از اینترنت در جهت برقراری «ارتباط فردی» این وسیله خود به «کاهش روابط» منجر می‌شود.


«نوع و کیفیت تعامل اجتماعی» که این وسیله ارتباطی فراهم می‌آورد، علت این تنافض است. اینترنت از اهمیت «مجاورت فیزیکی» (Physical Proximity) بوسیله بوجود آوردن شکل دیگری از شبکه‌های ارتباطی (ارتباط مجازی) کاسته و ارتباط بین فردی ضعیفی را بوجود می‌آورد. از طرف دیگر استفاده روز افزون از اینترنت منجر به شکل گیری و گستر شنوع دیگری از «وابستگی و اعتیاد» (Dependency and Addiction) شده است «وابستگی به اینترنت» به دلیل آنکه همانند اعتیاد به مواد مخدر «علائم ترک و مصرف» را دارا می‌باشد، منجر به طبقه بندی آن به عنوان یک اختلال شده است.

تاریخچه

ظهور این «اعتیاد» به عنوان یک اختلال جداگانه اولین بار در سال«1995» توسط «ایوان گلدبرگ» ، (Ivan.goldberg) مطرح شد و در سال «1996» توسط «یانگ» ، (Young) توسعه یافت. از آن پس مراکز درمانی در سراسر آمریکا بوجود آمد و حتی در دادگاه و سیستم قانونی این کشور وابستگی به اینترنت به عنوان یک «اختلال روانی» واقعی پذیرفته شد.

ویژگیهای بالینی وابستگی به اینترنت

«وابستگی به اینترنت» را «اعتیاد مدرن» (Modern Addiction) نامگذاری کرده‌اند در واقع وابستگی به اینترنت یک وابستگی واقعی همانند اعتیاد به مواد مخدر و وابستگیهای دیگر است. اگر چه این نوع وابستگی مشکلات جسمی «اعتیادهای شیمیایی» را ندارد اما مشکلات اجتماعی ناشی از آن همانند اعتیادهای دیگر است.

«از دست داد کنترل برروی رفتار ، علائم ناخوشایند ناشی از ترک ، عطش ولع زیاد برای کار با اینترنت ، گوشه گیری اجتماعی و افت تحصیلی و شغلی» برخی از پیامدهای وابستگی به اینترنت هستنند. خصوصیات دیگری نیز برای افراد وابسته به اینترنت ذکر شده است؛ مانند: «استفاده از اینترنت برای فرار از مشکلات یا رفع احساس درماندگی ، گناه ، اضطراب و افسردگی ، دروغ گفتن مکرر به اعضای خانواده و دوستان برای پنهان کردن میزان درگیری با اینترنت».

تشخیص وابستگی به اینترنت

انجمن روانپزشکی آمریکا (A.P.A) معیارهای زیر را برای تشخیص اعتیاد به اینترنت پیشنهاد کرده است.

یک الگوی استفاده که موجب اختلال در عملکردها یا حالت ناخوشایند درونی در طول یک دوره دوازده ماهه شده ، فرد حداقل باید سه معیار از معیارهای زیر را داشته باشد:

  • بروز علائم تحمل: که به یکی از صورتهای زیر مشاهده می‌شود:
  • نیاز به افزایش ساعات کار با اینترنت به منظور حفظ رضایتمندی.
  • کاهش قابل ملاحظه اثر ، علیرغم استفاده مداوم در یک محدوده زمانی معیین
  • بروز علائم ترک: که به صورت دو علامت یا بیشتر از علائم زیر مشاهده می‌شود و در طول چند روز یا یک ماه پس از قطع ارتباط با اینترنت بروز می‌کند.
  • بی قراری ذهنی و بدنی
  • اضطراب
  • افکار وسواسی در مورد اینکه در اینترنت چه می‌گذرد.
  • داشتن خیالپردازی و رویا در مورد اینترنت.
  • حرکات ارادی و غیرارادی انگشتان دست برای تایپ کردن.
  • زمان استفاده از اینترنت بیشتر از مدت زمانی است که فرد از ابتدا قصد داشت.
  • تمایل مداوم یا کوشش نافرجام برای کنترل رفتار.
  • صرف وقت قابل ملاحظه برای امور مرتبط با اینترنت (خریدن کتابهای مربوطه ، کوشش برای بدست آوردن آدرسهای جدید و …).
  • کاهش فعالیت اجتماعی ، شغلی و تفریحی در اثر استفاده از اینترنت.
  • تداوم استفاده از اینترنت ، با وجود آگاهی از آثار منفی آن.


علت شناسی وابستگی به اینترنت

علت کمی

تحقیقات متعددی بر میزان «ساعات» زیاد استفاده از اینترنت تأکید کرده‌اند برای نمونه مطابق یک مطالعه‌ای که در «دانشگاه تگزاس» برروی «531 دانشجو» انجام گرفت افراد وابسته به اینترنت (که با ملاکهای A.P.A شناسایی شده بودند) در هفته بطور متوسط «یازده» ساعت با اینترنت کار کرده بودند.

علت کیفی

بنظر می‌رسد عامل مهمتر از عامل کمی در تعریف وابستگی به اینترنت «عامل کیفیت» در حین کار با اینترنت است در واقع برخی از افراد بیش از«بیست» ساعت در هفته با اینترنت کار می‌کنند، بدون آنکه مشکلی پیدا کنند تحقیقات نشان می‌دهد بعضی فعالیتهای اینترنتی (نظیر بازیها و گبهای اینترنتی) بیش از بقیه خاصیت «اعتیادزایی» دارند، و بطور کلی هر وقت کار با اینترنت باعث کاسته شدن از اهمیت سایر جنبه‌های زندگی شود، حالت «مرضی» (Abnormal) پیدا می‌کند.


-----» سایر مطالب مرتبط «-----


انگیزش را فرآیندی می‌دانند که به رفتار جهت و نیرو می‌بخشد. در طی این فرآیند نیرو دهی به رفتار ، تغییراتی فیزیولوژیایی اتفاق می‌افتد که قابل بررسی هستند. برخی از نظریه پردازان که به علل زیستی انواع انگیزه‌ها توجه دارند بررسی فرآیندهای فیزیولوژیک را در ایجاد انگیزش مهم می‌دانند. برخی از آنها از نیازهای زیستی صحبت می‌کنند که سبب ایجاد انگیزش می‌شوند. بر این اساس پژوهشهایی که در روانشناسی فیزیولوژیک صورت گرفته ، مراکز و مکانیزمهایی را در جریان انگیزش شناسایی کرده‌اند. برخی از این یافته‌ها نشان می‌دهند که مراکزی در مغز ظهور این انگیزه را کنترل می‌کنند.


فیزیولوژی انگیزه گرسنگی

گرسنگی می‌تواند انگیزه پرتوانی باشد. بدن جاندار برای آنکه بتواند به نحوی کارآمد عمل کند، به مقدار معینی از مواد غذایی نیاز دارد. کاهش این مواد غذایی مکانیزمهای تعادلی زیستی را فعال می‌کند تا ذخیره غذایی بدن را آزاد کنند. برای مثال کبد ، قند ذخیره شده را آزاد می‌سازد تا به رگها وارد شود. استفاده از ذخیره‌های بدن آدمی قادر می‌سازد تا وظایف خود را براحتی در صورت محروم شدن از چند وعده غذا ادامه دهد. اما وقتی ذخیره‌های غذایی بدن از حد معینی کمتر می‌شود، دیگر عمل مکانیزمهای خودکار تعادل زیستی نمی‌تواند بسنده باشد و در نتیجه سراسر وجود جاندار برای جست و جوی غذا بسیج می‌شود.

دستگاههای نظارتی که غذا خوردن را تنظیم می‌کنند در ناحیه‌ای از مغز شده‌اند که هیپوتالاموس نام دارد. دو ناحیه خاص از هیپوتالاموس که بر گرسنگی اثر می‌گذارند عبارتند از هیپوتالاموس جانبی و هیپوتالاموس قدامی - میانی. هیپوتالاموس جانبی (LH) فرمان خوردن را صادر می‌کند که به مرکز تغذیه معروف است و هیپوتالاموس قدامی - میانی (VMH) جلوی خوردن را می‌گیرد که به مرکز سیری معروف است.

محققان سه متغیر را که در نظارت هیپوتالاموس بر اشتهای فوری تأثیر دارند شناسایی کرده‌اند: سطح قند خون ، پر بودن معده و دمای بدن. هیپوتالاموس حاوی گیرنده‌های گلوکز است که کاهش و افزایش قند خون را شناسایی می‌کنند. از سوی دیگر سلولهای بخش هیپوتالاموس قدامی - میانی به افتادگی معده که حکایت از پر بودن معده دارد پاسخ می‌دهند. خالی بودن معده حرکاتی را در عضله دیواره معده ایجاد می‌کند که موجب فعالیت سلولهای بخش LH هیپوتالاموس می‌شوند. از طرف دیگر سلولهای VMH به افزایش دما حساس هستند و سلولهای LH به کاهش دمای مغز. غیر از هیپوتالاموس نواحی دیگری از مغز از جمله دستگاه لیمبیک و برخی هسته‌های ساقه مغز در انگیزه گرسنگی دخالت دارند.

فیزیولوژی انگیزه تشنگی

جاندار برای زنده ماندن باید مصرف آب را هم مانند غذای مصرفی خود تنظیم کند. کمبود آب هم مقدار خون و هم مقدار مایعاتی را که اطراف سلولهای بدن را فرا گرفته است کاهش داده و سبب افزایش غلظت بعضی از مواد شیمیایی در این مایعات می‌شود. وقتی مایعات بدن که یاخته‌های بافت را در میان گرفته‌اند، به شدت غلیظ شوند آب به شیوه راند (اسمزی) از یاخته‌ها بیرون می‌تراوود و آنها را بی‌آب می‌کند. در نظریه‌های جاری چنن فرض می‌شود که، دو نوع یاخته عصبی مغز بر جذب آب نظارت دارند: گیرنده‌های اسمزی که نسبت به غلظت مواد شیمیایی مایعات بدن حساسند و گیرنده های حجمی که به حجم مایعات بدن پاسخ می‌دهند.

کاهش حجم خون باعث تشنگی می‌شود. شخصی که مجروح شده و مقادیر زیادی خون از دست داده باشد به شدت تشنه است، هر چند غلظت شیمیایی باقیمانده خون تغییری نکرده باشد. رنین ماده‌ای است که از کلیه‌ها به داخل جریان خون ترشح می‌شود و در واقع کاهش حجم خون و مایعات بدن تشنگی را بر می‌نگیزد. رنین مانند آنزیمی عمل می‌کند که یکی از پروتئینهای خون به نام آنژیوتن سینوژن را آنزیوتن سینوژون 1 و سپس آنژیوتن سینوژن 2 تبدیل کند تا بر گیرنده‌های ویژه‌ای در هیپوتالاموس اثر کرده ، ایجاد تشنگی کند.

فیزیولوژی انگیزه جنسی

تنظیم فیزیولوژیک انگیزه جنسی امری پیچیده است و مکانیزمهایی که بر انگیزه جنسی اثر می‌گذارند در انواع گوناگون جانوران بسیار متفاوت است. تنظیم برانگیختگی جنسی و رفتارهای پیچیده‌تر جنسی بیشتر با هیپوتالاموس است. قشر مخ از این نظر که مرکز پردازش یا تجزیه و تحلیل اطلاعات رسیده از محیط است، بر انگیزه جنسی اثر می‌گذارد و میزان این اثر در جنس نر بیش از جنس ماده است.

فیپزیولوژی انگیزه درد

احتیاج برای جلوگیری از ضایعات بافتی برای ادامه حیات هر جاندار امری ضروری و حیاتی است. برخی حالات فیزیولوژیایی آزاد دهنده هستند. این حالات موجب ناراحتی یا درد می‌شوند و جاندار را بر می‌انگیزند تا برای بهبود آن وضع کاری انجام دهد. ناراحتیهایی که به دلایل مختلف موجب درد فیزیولوژیک می‌شوند او را به استفاده از راه حلهایی که به اجتناب از درد منجر می‌شوند، رهنمون می‌شود. در انتقال پیام در گیرنده‌ها ، سلولهای عصبی و مراکزی از مغز فعال هستند.

فیزیولوژی انگیزه مادری

به نظر می‌رسد که انگیزه مادری در میان حیوانات رده‌های پایین وابسته به هورمونها و نیز شرایط محیط زیست است. اگر پلاسمای خون موش بچه‌دار را که به تازگی زایمان کرده است به یک موش باکره تزریق شود، ظرف مدت کمتر از یک روز موش باکره رفتار مادری از خود نشان می‌دهد. چنین نماید که الگوهای رفتار مادری به صورت فطری در مغز موشها برنامه ریزی شده است و هورمونها و تحریک پذیری این مکانیرمهای عصبی را افزایش می‌دهند. در پستانداران عالی و انسان تجربه و تأثیرات محیطی بر همه تأثیراتی که هورمونهای مادری می‌توانند نداشته باشند، غلبه کرده است.

فیزیولوژی انگیزه‌های اجتماعی

در این نوع از انگیزشها مانند انگیزه پیشرفت ، قدرت ، پیوند جویی و غیره هر چند تغییرات در فرد ایجاد می‌شود که به عنوان عامل تنش‌زا فرد را به تحرک وا می‌دارد، اما در این انگیزه تأثیر عواملی محیطی خیلی بیش از تأثیرات فیزیولوژیک مطرح است. یادگیری و تجربه علل برانگیختگی این انگیزشها به شمار می‌روند تا عوامل فیزیولوژیکی.

فیزیولوژی درد

اینکه چه اتفاقاتی می‌افتد تا فردی علائم درد را حس کند و چگونه این علایم به واکنشهای حسی و حرکتی در فرد تبدیل می‌شود، از مواردی هستند که در مبحث فیزیولوژی درد به آنها پرداخته می‌شود. نظریات مختلفی در این زمینه مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته‌اند:

یک مدل قدیمی از فیزیولوژی درد

یکی از قدیمیترین تلاشها برای توصیف اینکه درد چگونه عمل می‌کند توسط دکارت در رساله‌ای درباره انسان که در سال 1664 ارائه شده است می‌باشد. دکارت معتقد است مسیر درد از نوک پا تا مغز گسترده شده است. وارد شدن ناگهانی یک محرک دردناک مثلا رفتن در داخل یک شعله آتش به یک مکانیزم بازتابی منحصر می‌شود که مانند کشیده شدن یک طناب که به یک زنگوله متصل است عمل می‌کند. به صدا در آمدن زنگ علامت و نشانه تجربه درد خواهد بود. دکارت هنگامی این نظریه را تدوین کرد که هیچگونه اطلاعات و دانش لازم درباره فرآیندهای عصب فیزیولوژیک وجود نداشت. درحقیقت از سال 1842 بود که محققان با روش تحقیق منطقی فهمیدند که درد بوسیله اعصاب درد به مغز می‌رسد.

نظریه اختصاصی درد

این نظریه بر اساس نظریه دکارت در مورد فرآیند ایجاد درد شکل گرفت که بر پایه آن سیستم ویژه‌ای از اعصاب (گیرنده‌های درد) پیامها را از گیرنده‌های درد در پوست به مراکز درد در مغز انتقال می‌دهند. نظریه‌های اختصاصی درد اعتقاد دارند که بین ساختار عصبی و تجربیات روان شناختی درد ارتباط متقابل وجود دارد. تحقیقات اخیر با استفاده از عصب نگاری نشان می‌دهد که این ارتباط بیشتر ساده انگارانه است.

نظریه کنترل دروازه درد

اولین بار نظریه کنترل دروازه درد توسط ملزاک و وال (1965) در مقاله مشهود مکانیزمهای درد: یک نظریه جدید در جمله علم نشد. این نظریه رویکرد پزشکی نظریه‌های قبلی را با مدلهای اخیر زیستی ، روانی ، اجتماعی سلامت تلفیق کرد. این رویکرد تنها به عوامل پزشکی قناعت نمی‌کند، بلکه تعامل بین عوامل زیستی ، روان شناختی و اجتماعی را مورد توجه قرار می‌دهد. این نظریه مطرح می‌کند که یک دروازه در سیستم عصبی وجود دارد. این دروازه در مقابل محرکهای درد باز و بسته می‌شود.

باز شدن دروازه به پیامهای عصبی اجازه می‌دهد تا به مغز ارسال شوند و بستن دروازه رفتن پیامها به مغز را متوقف می‌سازد. فعالیت در تارهای درد موجب می‌شوند که سلولهای انتقال دهنده تکانه‌های علائم درد را به سوی مغز بفرستند و دروازه را باز کننده فعالیت در اعصاب حسی که بطور مستقیم با درد بی‌ارتباط است موجب می‌شود که ، اعصاب با قطر بزرگتر اطلاعات مربوط به حسهای مضر و زیان آور را حمل کنند (چسبیدن ، تماس ، مالیدن و خاراندن یا خراشیدن).

این فعالیتها دروازه را می‌بندد و احتمال تجربه درد را کاهش می‌دهد و به این دلیل است که مالیدن پایی که درد می‌کند می‌تواند درد را تسکین دهد. خود پیامهایی که از مغز می‌آیند نیز می‌توانند دروازه را باز یا بسته کنند. این نظریه بیان می‌کند که درد یک دو راهی جریان اطلاعات به مغز و از مغز است و این که نه تنها مغز این اطلاعات را پردازش می‌کند، بلکه بطور مستقیم در مکانیزم دروازه‌ای تاثیر می‌گذارد. هر چند ماهیت کارهای مکانیزم دروازه در حال حاضر روشن نیست و تحقیقات بیشتری در این زمینه مورد نیاز است. شکل زیر فرآیند ایجاد درد را در نظریه کنترل دروازه‌ای نشان می‌دهد.

نظریات کنونی در مورد فیزیولوژی درد

امروزه اعتقاد بر این است که انواع متفاوتی از نرونها وجود دارند که در تمییز و تشخیص درد درگیر هستند. این نرونها شامل نرونهای بزرگ و با پوشش میلین قوی (که عملکرد سریع دارند) ، تارهای بتا A که پوستی هستند، تارهای با میلین خیلی ضعیف که عملکرد آهسته‌تری دارند، تارهای دلتا A پوستی و تارهای صاف بدون میلین C را شامل می‌شود. هر کدام از این تارها با روشهای مختلف به تجربه درد مختلفی پاسخ می‌دهند. مثلا ما گیرندگان دردی داریم که گرما را تشخیص می‌دهند و سایر گیرنده‌ها لمس را تشخیص می‌دهند.

گرچه مکانیزمهای دیگر در فرآیند درد هنوز معلوم نیست. اما نظریه کنترل دروازه در حمایتهای عملی زیادی از سوی تحقیقات و مطالعات متعدد دریافت کرده است. هر چند هیچگونه شواهد مستقیم چه درباره مکانیزم دروازه‌ای وجود ندارد و این مطلب به صورت فرضی پذیرفته نشده است. روشهای پزشکی که امروزه برای کنترل درد بکار می‌روند، در برخی موارد با فرآیندهایی سروکار دارند که جریان انتقال پیام درد را به مغز محدود می‌سازند و از این طریق موجب کاهش درد می‌شوند.


انگیزه درد

بسیاری از ما شاید در موقعیتهای مختلفی تجاربی از درد داشته‌ایم. تجاربی که بسیار ناخوشایند هستند و واکنشهای مختلفی را در ما ایجاد می‌کنند. برخی افراد بین انواع مختلف درد تفاوت قائل می‌شوند و برخی انواع درد را شدیدتر و آزار دهنده‌تر می‌دانند. مثل دندان‌درد برای برخی افراد و یا سردرد برای عده‌ای دیگر. در هر حال شدت آن کم باشد یا زیاد به عنوان یک عامل مزاحمی شناخته می‌شود که برای فرد قابل تحمل نبوده و از اینرو به دنبال راهکارهایی بر می‌آید تا به رفع آن نائل شود.

علاوه بر اینکه درد خود غیر قابل تحمل بوده و در اغلب موارد جنبه‌های مختلفی از زندگی فرد را تحت تاثیر قرار می‌دهد. از آن جهت که به عنوان یک علامت برای بیماری به شمار می‌رود قابل توجه است. از آن جهت است که فرد به دنبال رفع آن بر می‌آید و مساله را با احتیاط و دقت بیشتری مورد بررسی قرار می‌دهد. در تعریف انگیزه گفته می‌شود که عاملی است که فرد را به انجام یک عمل یا فعالیت وا می‌دارد و در واقع نیرویی است که به اعمال فرد جهت می‌دهد.

از آنرو که درد به عنوان یک منبع نیرو دهنده یک رفتار در انسان است، رفتاری که او را به رفع علت درد یا کنترل درد می‌دارد یک انگیزه به شمار می‌رود. علاوه بر محرکات خوشایند مثل آرزوها و امیال یا مثلا یک شیرینی خوشمزه ، یک عامل انگیزشی به حساب می‌آیند که فرد برای رسیدن به آنها تلاش می‌کند. با بروز درد فرد به تلاش و تکاپو دست می‌زند تا از محرک آزارنده درد یا علت آن رها شود.

سیر تاریخی درد

عقاید مربوط به درد و تاثیرات آن در فرهنگهای غربی در طول قرون مختلف تحولات چشم گیری داشته است. در قرون وسطی افراد ارتشی آن را به عنوان یک سرپیچی و توهین می‌دانستند و آنرا صفتی زنانه قلمداد می‌کردند. ولی الهیون درد را نشانه‌ای از مجازات و تادیب آسمانی (مربوط به خدا) می‌دانستند. تا قرن 13 میلادی رنج حضرت عیسی برای تمام کسانی که به کلیسا می‌رفتند موضوع محوری شده بود. در این زمان این ایده شکل گرفت که ، درد چیزی است که باید درمان شود یا تسکین یابد. درد به عنوان بخش مهمی از مسائل و مشکلات زندگی مورد توجه قرار گرفت و در ردیف بیماریهای مهمی مثل آنفلوآنزا و سینه پهلو قرار گرفت که همان اندازه قابل توجه به نظر می‌رسید.

عوامل موثر بر انگیزه درد

درد به عنوان یک تجربه حسی و عاطفی در نظر گرفته می‌شود، که ممکن است با یک ناراحتی واقعی جسمی همراه باشد و یا ممکن است چنین همراهی وجود نداشته باشد. این تعریفی است که برای درد ارائه می‌شود و آنرا یک تجربه ذهنی معرفی می‌کند که می‌تواند تحت تاثیر عوامل جسمانی یا حتی عوامل روان شناختی بوجود آمده باشد. یا تحت تاثیر عوامل دیگری شدت و ضعف آن متفاوت باشد.

عوامل جسمانی درد

ناراحتیها و مشکلات جسمانی اغلب با نشانه‌های مختلفی بروز می‌کنند. درد یکی از آن دسته از علائمی است که وجود یک مشکل جسمی را نشان می‌دهد. مثل دندان دردی که می‌تواند نشانی از وجود عفونت در ریشه دندان باشد. سردرد ، درد معده ، دردهای ناحیه چشم و ... علاماتی برای وجود مشکل در آن ناحیه می‌باشند، که ویژگی آگاهی دهنده و خبر دهنده برای فرد هستند که در آن ناحیه مشکلی وجود دارد که مستلزم توجه و رفع مشکل است.

عوامل روان شناختی

گاه دردهایی مشاهده می‌شود که هیچ علت جسمانی مسبب آنها نیستند. هر چند از لحاظ روانشناختی این نوع از دردها نیز حاوی پیامی هستند، اما پیام آنها مربوط به وجود یک مشکل جسمانی نیست. بلکه اغلب یک پیام روانشناختی مثل جلب توجه ، جلب حمایت ، اعتراض به شرایط موجود و ... در کار است. مثل دردهای شکمی که اغلب در کودکان سالهای اولیه دبستان دیده می‌شود و به منظور اجتناب از رفتن به مدرسه بکار برده می‌شوند. هر چند در این دسته از دردها درد واقعی وجود ندارد، اما دسته‌ای از دردهای روانشناختی نیز وجود دارند که فرد واقعا احساس درد و ناراحتی می‌کند، در حالیکه آزمایشات و معاینات مختلف هیچ نوع مشکلی را در آن ناحیه تایید نمی‌کنند.

سردردهای میگرنی را نیز معمولا جزو این نوع دردها طبقه‌بندی کرده‌اند و هر چند عده‌ای معتقدند که تغییرات در رگهای خونی موجب این سردردها می‌شود، اما تحقیقات نشان می‌دهد که معمولا عامل روانشناختی در کار است و این تغییرات رگهای خونی سردرد است نه علت آن درد عضو خیالی (مثل کسی که پایش قطع شده ، ولی احساس درد در ناحیه انگشتان پا که وجود ندارند می‌کند) و درد خارج از محل ضایعه یا آسیب نیز گاه در این طبقه قرار می‌گیرد.

عوامل فرهنگی ، اجتماعی و محیطی

تحقیقات مختلف نشان می‌دهد، مفهوم و تجربه درد و عامل انگیزشی آن در جوامع مختلف می‌تواند متفاوت باشد. حتی نوع درد و شیوع برخی دردها با شرایط محیطی و اجتماعی مرتبط هستند. واکنشهای افراد در قبال دردها نیز در شرایط مختلف متفاوت خواهد بود. بر این اساس نوع درد و شدت آن و رفتارهایی که فرد در قبال آن از خود نشان می‌دهد، متفاوت خواهد بود. در مناطق خاصی درد بخصوصی رواج بیشتری می‌یابد.

یک درد مشترک در دو جامعه مختلف واکنشهای مختلفی را در افراد بر می‌انگیزد. همچون انگیزه‌های مهم دیگری مثل گرسنگی، تصور کنید که در جوامع مختلف و فرهنگهای مختلف در مقابل انگیزه گرسنگی افراد واکنشهای مختلفی از خود نشان می‌دهند و به راههای مختلف در جهت کاهش آن انگیزش بر می‌آیند. این تفاوت را در بین افراد مختلف در یک جامعه نیز می‌توان دید.

برخی افراد به نظر می‌رسد که یاد گرفته‌اند تکانشهای شدیدی از ناراحتی در مقابل درد از خود نشان دهند، گویا که تحمل پایینتری در مقابل درد دارند. برخی افراد برعکس ، دردهای شدیدتری را نیز به راحتی تحمل می‌کنند و کمتر به دنبال ناله و جلب حمایت بر می‌آیند. یک فرد در موقعیتهای مختلف ممکن است رفتارهای متفاوتی که حاصل از درد هستند نشان دهد. رفتار او در منزل و در میان خانواده‌ای که حمایت کننده هستند متفاوت از رفتار او در یک محاسبه رسمی خواهد بود.


انواع درد

بروز پدیده درد از برخی تبادلات شیمیایی و تغییرات ناشی می‌شود که نتیجه واکنش سه بخش عمده در بدن است. این نواحی شامل اعصاب محیطی ، نخاع و مغز است که هر یک نقش عمده‌ای در پیدایش درد دارند.


بدون تردید همه ما در زندگی خود بارها با بیماریهای گوناگون دست و پنجه نرم کرده‌ایم. آنچه در تمام این موارد مشترک بوده ، تجربه حس ناخوشایندی به نام «درد» است. احساس درد تجربه‌ای جهانی است و تمام مردم روی زمین از این نظر یکسان هستند. به دلیل اهمیت این موضوع ، دانشمندان علوم پزشکی در دهه اخیر توجه خاصی به شناسایی ماهیت و چگونگی بروز درد داشته‌اند. در نتیجه این تحقیقات مشخص شده که میزان احساس درد و چگونگی پاسخ به آن تا حد زیادی به وضعیت جسمی ، روحی و فرهنگی افراد بستگی دارد. مواجهه قبلی اشخاص با درد نیز در چگونگی احساس آن موثر است.

اگرچه درد در بسیاری از موارد نشانه بیماری محسوب می‌شود، اما چنانچه این حالت ادامه یابد تبدیل به وضعیتی مزمن می‌شود. در این حال دیگر درد نه به عنوان علامت بیماری ، بلکه خود یک «بیماری» محسوب می‌شود که نیازمند توجه خاصی است.

نواحی موثر در پیدایش درد

اعصاب محیطی

شامل شبکه‌ای از رشته‌های عصبی است که در سراسر بدن گسترده شده‌اند. تماس با پایانه‌های این رشته‌های عصبی حس درد را به همراه خواهد داشت. در اندامهایی مثل پوست ، مفاصل ، عضلات و سایر اندامهای بدن میلیونها عدد از این پایانه‌ها که به نام گیرنده‌های درد نامیده می‌شود، دیده می‌شود. این گیرنده‌ها در نواحیی که بیشتر مستعد آسیب هستند مثل انگشتان دست و پاها تجمع بیشتری دارند. به همین دلیل هنگامی که یک براده فلز یا تراشه چوب وارد پوست دست می‌شود، درد بسیار شدیدی را به همراه خواهد داشت.

جالب است بدانید در 5/2 سانتیمتر مربع از پوست بیش از 1300 گیرنده درد وجود دارد. این گیرنده‌ها انواع متفاوتی داشته که هر یک تغییرات خاصی را احساس می‌کنند. آنها همچنین التهاب موجود در بافتها و عفونتها را کشف و شناسایی کرده و در این حالت پیامهایی را به شکل تکانه‌های الکتریکی به نخاع و مغز می‌فرستند.

نخاع

هنگامی که پیامهای درد به این ناحیه رسید، با سلولهای عصبی ویژه‌ای که به عنوان فیلتر عمل می‌کنند، مواجه خواهند شد. درخصوص دردهای شدید مثل حالتی که دست ما به یک ظرف داغ می‌چسبد، پیامها بسرعت به طرف مغز ارسال خواهند شد و در موارد دیگر که زیاد حاد و فوری نیستند سرعت ارسال پیامها کمتر است.

مغز

مرکز تجزیه و تحلیل پیامهای درد در مغز قرار دارد. این عضو با ارسال پیام به سایر قسمتهای بدن فرآیند بهبود عضو آسیب دیده را تسریع می‌کند. مثلا هنگامی که انگشت شما زخم می‌شود ، مغز با ارسال علایم خاص به سیستم اعصاب موجب ورود خون بیشتر به محل آسیب دیده می‌شود.

انواع درد

متخصصان در بررسی درد آن را به 2 نوع حاد و مزمن تقسیم می‌کنند که هر یک ویژگیهای بخصوصی دارند.

درد حاد

درد حاد معمولا با بیماری و زخم همراه است. درد حاد می‌تواند یک لحظه ادامه داشته باشد مثل نیش حشره و یا هفته‌ها به طول بیانجامد مثل سوختگی. هنگامی که شخصی به درد حاد مبتلا می‌شود، دقیقا می‌داند که چه محلی آسیب دیده است. لغت حاد از کلمه یونانی اقتباس شده که به معنای سوزن است که این موضوع به درد شدید اشاره می‌کند.

درد مزمن

چنانچه درد بیش از چند ماه ادامه یابد، به عنوان درد مزمن شناخته می‌شود. اصطلاح مزمن به عبارتی در زبان یونانی اشاره دارد که به معنای زمان است. درد مزمن می‌تواند دائمی و یا متناوب باشد (مثل دردهای میگرنی). برخلاف دردهای حاد در حالت مزمن ممکن است علت درد نامعلوم باشد. در بررسی آسیب اولیه تمام شواهد بر بهبودی محل آسیب دیده دلالت دارد، اما درد همچنان باقی است و گاهی حتی شدیدتر می‌شود.

سالها قبل ، اشخاصی که از دردی که هیچگونه علائم ظاهری نداشت شکایت می‌کردند، به عنوان دروغگو تلقی شده و یا ادعای آنها برای جلب توجه و محبت اطرافیان تصور می‌شد، اما اکنون پزشکان واقعیت وجود چنین دردهای مزمنی را تایید می‌کنند. در بعضی موارد آسیب به اعصاب در اثر ابتلا به بیماریهای گوناگون منجر به دردهای شدید می‌شود. مثال واضح این مورد بیماری دیابت است که در اثر افزایش بیش از حد قند خون رشته‌های عصبی کوچک در دست و پاهای فرد بیمار آسیب دیده و منجر به ایجاد دردهای شدید در انگشتان و پنجه پا می‌شود.

درد عضوی که وجود ندارد

بد نیست بدانید افرادی که دست و یا پای خود را از دست داده‌اند گاهی اوقات در دست یا پای قطع شده احساس درد شدیدی دارند مثلا شخصی که پایش قطع شده است در پنجه پای خود احساس درد می‌کند. این مشکل پیچیده که درمان آن نیز بسیار دشوار است، در اثر تحریک مسیرهای انتقال درد از محل عضو قطع شده به طرف مغز اتفاق می‌افتد و یک مشکل پیچیده احساسی و روانی است.

تحمل درد

وضعیت احساسی و روانی افراد و تجربیات گذشته آنها در مواجهه با درد در چگونگی تحمل آن بسیار موثر است. به عنوان مثال کودکی که هرگز به دندانپزشک مراجعه نکرده است در برخورد با وسایل دندانپزشکی درد بسیار زیادتری را احساس می‌کند. در حالی که افرادی که قبلا با این وسایل مواجه بوده‌اند درد کمتری را حس می‌کنند. وضعیت فرهنگی مردم نیز در تحمل درد موثر است. چنانچه شما در فرهنگی بزرگ شده‌اید که تحمل مصائب و سوختن و ساختن را به شما آموخته است، بهتر می‌توانید درد را تحمل کنید، در حالی که بعضی اشخاص با کوچکترین ناملایمات بیشترین شکایت و ناراحتی را ابراز می‌کنند.

چشم انداز بحث

ماهیت درد و نحوه بروز آن همچنان مورد توجه متخصصان بوده و هر روزه با شناخت هر چه بیشتر این فرآیند درمانهای موثرتری برای دردهای مختلف ارائه می‌شود. آنچه در پایان باید بر آن تاکید داشت این گفته محققان است که توجه بیش از حد به درد شدت آن را افزایش داده و آن را غیرقابل تحمل خواهد کرد. پس در مواجهه با درد صبور باشید.


-----» سایر مطالب مرتبط «-----


فیزیولوژی یادگیری و حافظه به بررسی فرآیندهای عصبی می‌پردازد که در جریان یادگیری و یا عملکرد حافظه رخ می‌دهند.


در تبیین یادگیری از دیدگاه فیزیولوژیک دو نظریه کلی وجود دارد که یکی از آنها تغییرات را در سطح سیناپسی و عوامل زیست شناسی مرتبط با آن در نظر می‌گیرد و دیگری توجه خود را به تغییرات در مدارهای نورونی معطوف داشته است. هر دو اینها به تغییرات فیزیولوژیکی توجه دارد، که در حین یادگیری در مغز و سلولهای عصبی اتفاق می‌افتند. اولین بار در سال 1961 بود که جیمز اندر توانست نورونها را به روش شرطی سازی عاملی حساس کند. شرطی شدن سلول عصبی یک حالت افزایش تحریک پذیری را در آن پدید می‌آورد که ناشی از تغییرات در یون و فوریزاسیون پروتئین است.

نظریه سیناپسی در فیزیولوژی یادگیری و حافظه

در حالت عادی ارتباط بین سلولهای عصبی را می‌توان حالتی خاموش و بدون مصرف دانست. بدین معنی که تعداد دندریتها ، تعداد فضاهای بین سیناپسی ، بند سلول ، ضخامت آکسون و مانند آن در حالتی است که بدون مصرف بوده و در واقع مانع از عبور اطلاعات از سلولی به سلول دیگر می‌شود. پیدایش تحریک سبب دگرگون شدن اینگونه خصوصیات در سلولهای عصبی می‌گردد و البته سیناپس تحریک شده مدتی بحال خود واگذاشته شود. این شرایط به حالت اولیه برخواهد گشت.

بطور کلی در این نظریه چنین عنوان می‌شود که عبور جریان عصب ایجاد تکانه عصبی می‌کند. سپس آنزیم درون نورون فعال می‌شود. پس از آن تغییراتی در طرز تهیه پروتئین سلول پدید می‌آید و نهایتا الگوهای هندسی خاصی در نورونها پایدار می‌شود. اصطلاح ردیااینگرام را در تعریف و نمایش فرضی و فیزیک یک خاطره بکار برده‌اند. منظور از اینگرام این است که حین یادگیری تغییراتی فیزیولوژیک یا زیست شیمیایی در نورون اتفاق می‌افتد. لشلی در جستجوی اینگرام به آموختن رفتارهایی به حیوان و سپس برداشتن قسمت‌هایی از مغز مبادرت ورزید، وی کاهش پدید آمده در حافظه را نمی‌توان به عنوان از بین رفتن اینگرامها دانست، بلکه این امر تا حدود زیادی بخاطر انفعال و گسیختگی در فرآیندهای حسی و حرکتی مغز بوده است.

پس از لشلی نظرها معطوف به ساختارهای زیرین قشر مغز گردید و در این زمینه ساختارهایی مثل هیپوکامپ ، استریاتوم و آمیگرال به عنوان ساختارهای اساسی مرتبط با حافظه کوتاه مدت مطرح شدند. هر چند در پستانداران و مخصوصا در انسان دیده شده است که ساختارهای اخیر در حافظه نقش دارند، ولی گفته شده است که جوندگان می‌توانند پس از برداشته شدن قشر جدید (نئوکرتکس) و ساختارهای اخیر تشکیل حافظه دهند.

نظریه مبتنی بر الکتروفیزیولوژی و تشکیل مدارهای حافظه در فیزیولوژی یادگیری و حافظه

از زمان پاولف ، فیزیولوژیست معروف روسی که یادگیری شرطی را مورد بررسی قرار داد، این موضوع همواره مورد توجه بوده است که در جریان یادگیری شرطی به دنبال انتشار تحریک در قشر مخ یک ارتباط موقت بین ناحیه مربوط به محرک شرطی و ناحیه مربوط به محرک غیر شرطی پدید می آید. اگر این ارتباط تقویت شود بازتاب شرطی تثبیت خواهد شد و در غیر اینصورت از بین رفته و خاموشی پدید خواهد آمد. یکی از تاثیرات یادگیری این است که مدارهای جدیدی در مغز فعال یا باز می‌شود.

از نظر الکتروفیزیولوژی امواج آلفای مغز که با گشودن چشم مهار می‌شوند، با پیدایش هر محرک جدید و ناشناخته مجددا پیدا می‌شوند. علاوه بر این دیده شده است که توجه کردن علاوه بر اینکه امواج آلفا را مهار می‌کند، به پدید آمدن امواج تتا منجر می‌شود و اصولا امواج تتا را به عنوان شاخصی برای فعالیت مغز حین یادگیری فرض کرده‌اند. همه اینها دال بر این است که تشکیل حافظه و پیدایش اولین مدارهای حافظه مبنای الکتروفیزیولوژیک دارد. فرآیند تثبیت و ایجاد رویا با طی مراحل عبور از حافظه کوتاه مدت و ضبط در حافظه دراز مدت انجام می‌گیرد. این فرآیند را تحکیم می‌نامند. قطع فعالیت الکتریکی مغز به مدور شدن حافظه و آن هم در مراحل اولیه تشکیل حافظه می‌انجامد.

تفاوت حافظه کوتاه مدت و دراز مدت از لحاظ فیزیولوژی

حافظه دراز مدت که مطالب را به مدت زمان طولانیتری نگهداری می‌کند و ظرفیت آن نامحدود است، مبنای زیست شیمیایی دارد. به عبارتی اطلاعات در این حافظه از تغییرات زیست شیمیایی پدید آمده و نگهداری می‌شوند. خاطرات دراز مدت بیشتر از خاطرات کوتاه مدت حفظ می‌شود. بدلیل وقت بیشتری که این خاطرات برای پیوند یافتن با تعدادی از نواحی قشر مغز را داشته اند. هر چه تعداد ارتباطات بیشتر باشد شانس تماس با یک راه نورونی که به خاطره‌ای ختم می‌شود بیشتر است. فراخوانی مکرر یک خاطره موجب ثبات آن می‌گردد. این کار از طریق تحکیم این تغییرات اولیه انجام می‌شود، ذخیره سنتزی برای حافظه خوب ، نقش اساسی دارد.

ارتباط دادن اطلاعات به معلومات قبلی که از حافظه دراز مدت به معانی بیشتر از حفظ بر حسب عادت مستلزم فعالیت روانی است.این اطلاعات نسبت به اطلاعات حفظ شده بطور سطحی و بدون معانی و مفاهیم بتدریج از بین می‌روند. حافظه کوتاه مدت که به حافظه کاری نیز معروف است و مدت زمان نگهداری اطلاعات در آن و همچنین ظرفیت آن محدود است. بر اساس داده‌های فعلی حافظه کوتاه مدت بیشتر بنیادی الکتروفیزیولوژیک دارد.

تاثیر عوامل مختلف بر جریان فیزیولوژیکی یادگیری و حافظه

گفته می‌شود حتی عوامل دیگری که موثر بر یادگیری و حافظه شناخته شده‌اند موجب ایجاد تغییرات فیزیولوژیک می‌شوند. یکی از این عوامل استرس است که تاثیرات عمیقی روی یادگیری و حافظه دارد. معمولا شرایط استرس‌زا مانع از آن می‌شود یادگیری کاملی اتفاق افتد و در زمان یادآوری از حافظه نیز استرس و اضطراب به عنوان عامل مداخله‌گر مانع بازیابی مطالب یاد گرفته می‌شود (همان چیزی که سر جلسه امتحان اتفاق می‌افتد.) گفته می‌شود در حین استرس ترشح آدرنالین می‌تواند موجب تاثیرات متفاوتی روی یادگیری داشته باشد. در یک حد معینی از استرس که حد معینی از ترشح آدرنالین را سبب می‌شود، استرس می‌تواند موجب تقویت یادگیری شود. اما اگر استرس خیلی شدید باشد یادیگیری مهار می‌شود.

خلق و شرایط روحی شخص نیز تغییرات فیزیولوژیک ایجاد می‌کند که با فرآیند یادگیری و عملکرد حافظه مرتبط هستند. به عبارتی یادگیری مطالب در حالت خوشحالی حافظه را تقویت می‌کند و شخص در چنین حالتی بهتر می‌تواند خاطرات را برای خود زنده کند. تغییرات خلق و خو نیز با ترشح برخی هورمونها و تغییرات زیست شیمیایی مرتبط بوده‌اند. حتی محرومیتهای محیطی ، قرار نگرفتن در محیطی مساعد برای شکوفایی استعدادها نیز با تغییرات زیست شیمیایی در مغز گزارش شده است. یعنی افرادی که در محیطهای دارای فقر اقتصادی ، فرهنگی و کمبود امکانات برای یادگیری زندگی می‌کنند، اغلب عملکرد یادگیری پایینتری دارند. برای این عوامل نیز تغییرات فیزیولوژیک را شناسایی کرده‌اند.


-----» سایر مطالب مرتبط «-----


روانشناسی فیزیولوژیک (Physiological Psyhology) به بررسی مباحثی می‌پردازد که در ارتباط با کارکردهای روانی و رفتاری و پیوسته‌های فیزیولوژیکی آنهاست. به عبارتی در این شاخه از روان شناسی ارتباطی که ممکن است بین رفتارها ، صفات و کارکردهای روانی افراد با عوامل فیزیولوژیک بدنی وجود داشته باشد مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد. مسائلی در این شاخه از روان شناسی مورد توجه هستند که مسائلی روانی را با کارکردهای بدنی و فیزیولوژیک پیوند می‌دهند.


دیدگاه کلی

  • چه ارتباطی بین هیجانات ما تغییرات بدنی ما وجود دارد؟
  • وقتی می‌ترسیم، چه نوع تغییرات هورمونی در بدن اتفاق می‌افتد؟
  • وقتی فکر می‌کنیم چه قسمتهایی از مغز فعال هستند؟
  • آیا جای مشخصی در مغز برای حافظه وجود دارد که مطالب بخاطر سپرده شده در آنجا ذخیره شوند؟
  • وقتی فردی دروغ می‌گوید، چه تغییراتی در او بوجود می‌آید؟
  • آیا از این تغییرات برای کشف دروغ افراد می‌توان استفاده کرد؟
  • آیا افراد مبتلا به بیماریهای روانی از لحاظ کارکردهای فیزیولوژیک تفاوتی با افراد عادی وجود دارد؟
  • چگونه می‌توان به طرق فیزیولوژیک در افراد آرامش ایجاد کرد؟
  • کارکردهای رفتاری و روانی قسمتهای مختلف مغز چیست؟

رویکردهای مهم روانشناسی فیزیولوژیک

یکی از رویکردهای مهم در روان شناسی ، رویکرد « عصبی _ زیستی » (Neuro-Biological) یا « زیست‌شناختی » است. در این رویکرد بسیاری از جنبه‌های عادی و غیرعادی رفتار انسان در فرایندهای زیستی جاری در جسم وی ریشه‌یابی می‌شود. مطالعات به روشنی نشان داده‌اند که رابطه نزدیکی بین تجربه‌ها و رفتار فرد با فعالیتهای عصبی (Neuro System) و غدد درون ریز (Endocrine Sestem) وجود دارد. ارتباط پدیده‌های بهنجاری نظیر « بازتابهای شرطی و غیرشرطی ، عادات ، عواطف ، انگیزش و هیجان ، یادگیری و حافظه ، خواب و رویا و ... » و پدیده‌های نابهنجار (Abnormal) نظیر« اسکیزوفرنی (Schizophrenia)، اختلالات رشد و ... » با فعالیت دستگاه عصبی و غدد درون ریز انکار ناپذیر است.

این چنین ارتباط و تاثیرگذاری تنگاتنگی بین « جسم و روان » یا « جسم و رفتار » خود شاهدی است بر اهمیت مطالعه و تحقیق در حوزه « مبانی فیزیولوژیک رفتار » این حوزه از روان شناسی به مطالعات این علم غنا و عمق می‌بخشد و به شناخت انسان از خودش وسعت می‌دهد.

رابطه جسم و روان (جسم و رفتار)

رابطه جسم و روان (جسم و رفتار) آن چنان نزدیک است که روان را « مجموعه تجربه انسانی که تابع یک نظام عصبی است. » تعریف کرده‌اند. می‌توان گفت هیچ موضوع روانی وجود ندارد که نتوان آنرا از دیدگاه فیزیولوژیک بررسی کرد. از طرف دیگر ، مرز مشخصی بین فیزیولوژی (جسم) و روان شناسی (روان) وجود ندارد. برای مثال ، وقتی بینایی را مطالعه می‌کنیم، در قلمرو « فیزیولوژی » هستیم، حال آنکه مطالعه « ادراک بینایی » جز روان شناسی است، ولی به درستی نمی‌دانیم مطالعه « حس بینایی » در کجا خاتمه پیدا می‌کند و مطالعه ادراک بینایی از کجا آغاز می‌شود.

در یک دید کلی می‌توانیم بگوییم که تجزیه و تحلیل روانی رفتارهای مختلف در واقع دنباله تجزیه و تحلیل‌های فیزیولوژیکی رفتار اعضا مختلف است، با یک حرکت مضاعف از روان شناسی به فیزیولوژی و از فیزیولوژی به روان شناسی.

نظریه‌های مربوط به رابطه جسم و روان

نظریه ارسطو

ارسطو اعتقاد داشت که جسم و روان دو جنبه متفاوت از یک جوهر هستند. جسم ماده این جوهر و روح صورت این جوهر است. او به استقلال جسم و روح از یکدیگر اعتقاد داشت.

نظریه دکارت

دکارت به وجود دو جوهر مستقل اعتقاد داشت. یکی جوهر جسم و دیگری جوهر روح. از نظر او جسم و روح دو امر جداگانه هستند که هیچ یک بر دیگری تاثیر ندارد. نه علت‌های روانی می‌توانند معلولهای جسمی بوجود آورند و نه علت‌های جسمی قادر به ایجاد معلولهای روانی هستند.

نظریه لایپ نیتس

لایپ نیتس (Liebnitz) اعتقا داشت، روح و جسم مستقل از یکدیگر هستند، اما در مسیرهای موازی حرکت می‌کنند. در واقع هر رویه روانی به یک رویه جسمی مربوط می‌شود، ولی هیچ یک از آنها عامل تغییر دیگری نیست. این دیدگاه به نظریه توازی (Parllelisme Theory) معروف است.

نظریه واتسون

واتسون بنیانگذار رفتارگرایی معتقد بود که آنچه را روح می‌نامیم، چیزی جز رفتار نیست و هنگامی که بدین واقعیت توجه کنیم، می‌بینیم که روح و جسم در واقع یک ماهیت دارند، زیرا رفتار شکل بخصوصی از فعالیت فیزیولوژیک (جسم) است. این دیدگاه به نظریه هم ماهیتی (‌Identity Theary) معروف است.

رشته‌های مرتبط با روان شناسی فیزیولوژیک

با توجه به هدف اساسی روان شناسی فیزیولوژیک که رابطه بین جسم و روان و تعملاتی بین آن دو برقرار است می‌باشد. ارتباط این رشته با شاخه‌های مختلف روانشناشی و علوم زیستی روشن می‌شود. در حوزه‌های مختلف روان شناسی می‌توان گفت با تمامی آنها ارتباط دارد، هر چند برخی روابط صورتی روشن و واضح دارند و روابطی مستقیم و تنگاتنگ هستند.

در هر حال روان شناختی فیزیولوژیکی به دنبال پایه‌های فیزیولوژیک برای مباحث مختلفی می‌گردد که در حوزه‌های مختلف روان شناسی مطرح هستند. مثل پایه‌های فیزیولوژیک برای یادگیری و حافظه در روان شناسی یادگیری ، پایه‌های فیزیولوژیک برای بحث بلوغ در روان شناسی رشد ، خشونت و پرخاشگری در روان شناسی اجتماعی ، هیجانها در روان شناسی عمومی ، بیماریهای روانی در روان شناسی بالینی و ... .

از سوی دیگر این شاخه پیشرفت خود را مدیون یافته‌هایی است که علوم زیستی مطرح هستند. بین فیزیولوژی ، علم پزشکی و درمانی ، فارماکولوژی روابط روشنی دیده می‌شود. به عنوان مثال در شاخه علوم پزشکی و روانپزشکی آنچه به عنوان دارو درمانی برای درمان بیماریهای روانی مورد استفاده قرار می گیرد، تا حدودی مدیون یافته‌های روان شناسی فیزیولوژیک است.

انواع حوزه‌های مطالعاتی در روان شناسی فیزیولوژیک

انواع حوزه‌های مطالعاتی (صرف نظر از روشهای تحقیق در آنها) در روان شناسی فیزیولوژیک را می‌توان در چهار حوزه تحقیق درباره عملکرد دستگاه حسی (دریافتی) ، تحقیق درباره دستگاه حرکتی (پاسخ) ، تحقیق درباره فیزیولوژی کارکردهای روانی (نظریه فیزیولوژی یادگیری و حافظه ، هوش ، ...) و تحقیق درباره پدیده‌های انگیزش و هیجان تقسیم‌بندی کرد.


دستگاه عصبی

دستگاه عصبی به دو قسمت دستگاه عصبی مرکزی و دستگاه عصبی محیطی تقسیم می‌شود. دستگاه عصبی مرکزی شامل مغز و نخاع و دستگاه عصبی محیطی شامل عقده‌ها یا گره‌های عصبی و اعصاب بیرون از دستگاه عصبی مرکزی است

تصویر

دستگاه عصبی با داشتن نورونها ، هدایت تحریکات را به عهده دارد. تحریکات را حس می‌کند به مغز می‌فرستد در مقابل بخش تحریک شده که تحریک را حس کرده است واکنش نشان می‌دهد. این تحریکات اکثر اوقات از طریق نورونهای واسط صورت می‌گیرد. زیرا به ندرت یک نورون بسیار بلند در بدن یافت می‌شود. تحریکات باعث تولید مواد شیمیایی می‌شوند، این واسطه‌های شیمیایی از راس انشعابات انتهایی اکسون و دندریت که غالب اندامکهای جسم سلولی را دارا هستند، تولید می‌شوند.

پرده‌های مغز و نخاع

سطح بیرونی مغز و نخاع توسط سه پرده یا شامه پوشیده شده است پرده بیرونی سخت شامه ، میانی عنکبوتیه و درونی نرم شامه نامیده می‌شود. سطح بیرونی پرده‌ها بوسیله مزوتلیوم پوشیده شده است.

نخاع

نخاع رابط مغز و قسمتهای دیگر بدن است اعصاب در فواصل معین به نخاع وارد و یا از آن خارج می‌شوند. اعصاب حسی از طریق ریشه‌های پشتی وارد نخاع می‌شوند اعصاب حرکتی ریشه‌های شکمی نخاع را ترک می‌کنند. دو ریشه پشتی و شکمی به هم متصل شده و اعصاب نخاعی را می‌سازند.

مقطع نخاع

مقطع نخاع دارای دو بخش خاکستری و سفید است بخش خاکستری تقریبا به شکل H در وسط نخاع قرار دارد. این بخش غالبا جسم سلولی و دندریت نورونهای فاقد میلین را در خود جای داده است. بخش خاکستری توسط بخش سفید با ستونهای شکمی ، جانبی و پشتی احاطه شده است. این ستونها دارای اعصاب میلین‌دار هستند. رنگ سفید این بخش به خاطر وجود میلین است ستونهای بخش سفید دارای رشته‌های بدون میلین هستند. بازوهای H به نام شاخهای پشتی و شکمی نخاع خوانده می‌شوند. شاخهای پشتی را آوران یا حسی و شاخهای شکمی را وابران یا حرکتی می‌نامند.

اعمال حرکتی نخاع

در نخاع بین سلولهای حسی و حرکتی تعداد زیادی ارتباطات چند نورونی وجود دارد که فعالیت آنها یا باعث آغاز حرکت و یا ممانعت از آن می‌شود این ارتباطات اساس رفلکسهای نخاعی است.حرکت رفلکسی به عنوان پاسخی در قبال تحریک حسی است. از نخاع ، 31 جفت عصب خارج می‌شود که بطور قرینه به اندامهای مختلف چپ و راست بدن می‌روند. محل خروج این اعصاب از فاصله بین مهره‌ها است. هر عصب دارای دو ریشه پشتی و شکمی است در مسیر ریشه پشتی یک گره عصبی هم وجود دارد که جسم سلولی نورونهای حسی در آن واقع است. ریشه شکمی نخاعی ، حرکتی است و رشته‌هایی که در آن قرار دارند فرمانها را از نخاع به طرف ماهیچه‌ها یا غده‌های بدن می برند. جسم سلولی مرتبط با این رشته‌ها در ماده خاکستری نخاع واقع است.


تصویر

مغز

مغز بخشی از دستگاه عصبی مرکزی است که در بالای نخاع و درون جمجمه جای دارد این بخش از پایین به بالا شامل پیاز نخاع ، پل مغزی و مخچه ، مغز میانی ، مغز واسطه‌ای و نیمکره‌های مخ است.

نیمکره‌های مخ

دو نیمکره مخ توسط پلی از ماده سفید به نام جسم پینه‌ای بهم مربوطند. هر نیمکره با دو بخش سفید در وسط و خاکستری در قشر مشخص شده است. بخش خاکستری به ضخامت 3 - 2 میلیمتر این قسمت مخ را تشکیل می‌دهد. انواع نورونهایی که در قشر مخ وجود دارند عبارتند از: سلولهای افقی یا کانال ، هرمی ، ستاره‌ای یا دانه‌ای ، دوکی و چند شکلی. هر قسمت از قشر خاکستری مخ کار ویژه‌ای را برعهده دارد. مراکز مربوط به دریافت و تفسیر اطلاعات رسیده از اندامهای حسی مختلف مانند چشم و گوش و پوست در این قسمت واقع است. بخشی از قشر خاکستری مخ هم مرکز حرکات ارادی است.

مخچه

مخچه که تعادل بدن را حفظ می‌کند دارای بخش خاکستری در قشر و بخش سفید در مرکز است. قشر مخچه دارای سه طبقه است: طبقه ذره‌ای در بیرون ، دانه‌ای در درون ، و پورکنژ در وسط. مخچه بوسیله سه جفت پایک که شامل دسته‌هایی از تارهای عصبی می‌باشند با مغز میانی ارتباط برقرار می‌کند. در مرکز مخچه ، هسته‌های مرکزی مخچه قرار دارند. این هسته‌ها از جنس بخش خاکستری هستند که بوسیله بخش سفید احاطه شده است.

هسته‌های مرکزی مخچه از بیرون به درون عبارتند از: هسته دانه‌دار ، هسته سه گوش ، هسته مدور ، هسته فاسیتژیال که هر یک در درون دیگری قرار دارد. مخچه در کار کنترل فعالیتهای ماهیچه‌ای به مخ کمک می‌کنند. پیامهای حرکتی که از مخ به اندامها می‌رود. توسط مخچه ، تقویت و هماهنگ می‌شوند. برای کار چشمها و گوش داخلی وضعیت بدن را به مخچه خبر می‌دهند. در کل کارهای که مخچه انجام می‌دهد همگی غیر ارادی هستند.

بصل‌النخاع

این بخش را می‌توان به عنوان ناحیه وسیعی از نخاع تلقی نمود که شکل آن در انسان شبیه پیاز است. بصل‌النخاع بدون مرز مشخص با نخاع ارتباط حاصل می‌کند در حالی که با بخشهای فوقانی تر دارای مرزهای مشخصتر است. بصل‌النخاع از ماده سفید و رشته اعصابی تشکیل شده است و فعالیت اندامهای داخلی بدن مانند قلب ، ششها و اندامهای گوارشی را اداره می‌کند به همن سبب یکی از مهمترین اجزای مغز است و آسیب وارده به آن مرگ را به دنبال دارد.

تصویر

عقده عصبی

یک عقده عصبی دارای تعداد زیادی نورون است که درون کپسولی از بافت پیوندی قرار گرفته‌اند. تعداد این نورونها ممکن است به 50000 عدد برسد در نتیجه اندازه عقده‌ها متفاوت است هر نورون عقده یک سلول گانگلیون خوانده می‌شود.

دستگاه عصبی محیطی

رشته‌های عصبی عقده‌های نخاعی- جمجمه‌ای و خودکار جزء اعصاب محیطی به شمار می‌روند و شامل سه گروه عصب است: اعصاب حسی که از اندامها به مغز و نخاع می‌روند، اعصاب حرکتی که از مغز و نخاع به ماهیچه‌ها و غده‌ها می‌روند و اعصاب مختلط که شامل رشته‌های حسی و حرکتی هستند.

اعصاب پیکری و خودمختار

اعصاب حرکتی که از دستگاه عصبی مرکزی به اندامها می‌روند.

  • بخش پیکری: که پیام انقباض را به سلولهای ماهیچه‌ای مخطط می‌برند و ارادی هستند.

  • بخش خودمختار: که غیر ارادی است این اعصاب کار اندامهایی چون قلب ، کلیه ، شش و ... را اداره می‌کنند.

رشته این اعصاب خود به دو صورت سمپاتیک و پاراسمپاتیک نامگذاری می شوند. اعصاب سمپاتیک به دو ردیف گره عصبی واقع در دو طرف ستون مهره ها مرتبط هستند اعصاب سمپاتیک بدن را برای فعالیت بیشتر آماده می کنند. اعصاب پاراسمپاتیک برخلاف اعصاب سمپاتیک عمل می‌کنند مهمترین عصب پاراسمپاتیک از بصل‌النخاع آغاز می‌شود و پس از عبور از گردن به سینه و شکم می‌رسد

اعصاب سمپاتیک و پارا سمپاتیک

سیستم عصبی اتونوم یا خودمختار از نظر آناتومیکی و عملکردی به دو بخش سمپاتیک و پاراسمپاتیک قابل تقسیم می‌باشد که فعالیت آنها اغلب مخالف هم است. تارهای عصبی که از مغز و از پایینترین بخش نخاع منشعب می‌شوند، اعصاب پاراسمپاتیک را تشکیل می‌دهند و تارهایی که از قسمت میانی نخاع شوکی منشا می‌گیرند، اعصاب سمپاتیک را بوجود می‌آورند.

بافت عصبی کل سیستم عصبی بدن را شامل می‌شود که از سلولهای عصبی یا نورون (Neuron) و سلولهای پشتیبان به نام سلولهای گلیال یا نوروگلی (neuroglia) تشکیل شده است. نورون واحد ساختمانی و عملکردی دستگاه عصبی است که در مرحله جنینی از اپی‌اتلیوم پوشاننده لوله عصبی منشا می‌گیرد. ویژگیهای اصلی نورونها تحریک پذیری و تولید تکانه‌ها یا ایمپالسهای عصبی و انتقال این تکانه است. هر نورون از جسم سلولی و دو نوع زایده به نامهای دندریت و اکسون تشکیل شده است. جسم سلولی حجیمترین قسمت سلول و حاوی هسته و عمده ارگانلهای سلول عصبی است.

دندریتها که به صورت زوایدی کوتاه و بلند ، منشعب و متعدد دیده می‌شوند و گیرنده تحریکات هستند. اکسون (axon) ، زایده‌ای است بلند و منفرد که انتقال تحریکات را از جسم سلولی به سلولهای سایر بافتها بر عهده دارد. محل تماس سلولهای عصبی با یکدیگر و یا با سلولهای سایر بافتها جهت انتقال تحریکات ، اصطلاحا سیناپس نامیده می‌شود. دستگاه عصبی شامل دستگاه عصبی محیطی و دستگاه اعصاب مرکزی است. دستگاه عصبی محیطی متشکل از گانگلیونها و اعصاب محیطی است. گانگلیونها یا عقده‌های عصبی ساختمانهایی هستند که محل قرار گیری جسم سلولی نورونها در خارج از سیستم اعصاب مرکزی می‌باشند.

اعصاب محیطی

دستگاه عصبی محیطی از گانگلیونها و اعصاب محیطی تشکیل شده است که اعصاب محیطی خود شامل دو نوع حسی و حرکتی می‌باشند. اعصاب حرکتی و حسی در حالت کلی به دو دسته سوماتیک و احشایی تقسیم می‌شوند. آن دسته از اعصاب حرکتی که عضلات مخطط را عصب دهی می‌کنند و عمل آنها ارادی است، اعصاب حرکتی سوماتیک نامیده می‌شوند. دسته‌ای از اعصاب حرکتی که صاف جدار احشا و سلولهای مترشحه را عصب دهی می‌کنند اعصاب حرکتی احشایی یا غیر ارادی نامیده می‌شوند که دسته اخیر تحت عنوان دستگاه عصبی اتونوم هستند.

اعصاب حسی ، تحریکات دریافتی از قسمتهای مختلف بدن را به مغز و نخاع منتقل می‌کنند. آن دسته از اعصاب حسی که تحریکات دریافتی از پوست را به سیستم عصبی مرکزی انتقال می‌دهند به اعصاب حسی سوماتیک موسوم هستند. آن دسته از اعصاب حسی که تحریکات دریافتی از ارگانهای احشایی را به سیستم عصبی مرکزی منتقل می‌نمایند، اعصاب حسی احشایی نامیده می‌شوند. تحریکات دریافتی توسط اعصاب حسی احشایی بدون آگاهی انسان انجام می‌گیرد و از این نظر ، جز سیستم عصبی خودکار یا اتونوم محسوب می‌گردد.

دستگاه عصبی اتونوم یا خودمختار

آن دسته از نورونهای حرکتی که فعالیت عضلات صاف ، ترشح غدد ، ریتم قلب و در مجموع فعالیت ارگانهای احشایی را تنظیم می‌کنند تحت عنوان سیستم عصبی اتونوم شناخته می‌شوند. دستگاه عصبی اتونوم از تعداد زیادی گانگلیون اتونوم و دو نورون حرکتی در هر زنجیره به نام نورونهای پیش‌ گانگلیونی و پس گانگلیونی تشکیل شده است. نورنهای پیش گانگلیونی ، نورونهایی هستند که جسم سلولی آنها در سیستم عصبی مرکزی قرار گرفته و اکسون آنها برای سیناپس با نورون بعدی تا گانگلیون امتداد یافته است.

نورونهای پس گانگلیونی ، نورونهایی هستند که جسم سلولی آنها در گانگلیونی واقع شده و اکسون آنها تا ارگان عامل امتداد یافته و پایانه عصبی را تشکیل داده است. در نورون پیش گانگلیونی و پس گانگلیونی در محل گانگلیون با یکدیگر سیناپس می‌یابند. اعصاب حرکتی سیستم عصبی اتونوم از دو بخش سمپاتیک و پاراسمپاتیک تشکیل شده است.

اعصاب سمپاتیک

در بخش سمپاتیک ، جسم سلولی نورون پیش گانگلیونی در شاخ جانبی (Lateral horn) نخاع قرار گرفته و اکسون آن به نام رشته پیش گانگلیونی پس از خروج از نخاع وارد گانگلیون سمپاتیک در مجاور مهره‌ها یا نزدیک احشا شده و با نورون پس گانگلیونی سیناپس حاصل می‌کند. اکسون نورون پس گانگلیونی به نام رشته پس گانگلیون به ارگان عامل ختم می‌‌گردد. در اعصاب سمپاتیک رشته پیش گانگلیونی معمولا کوتاه بوده رشته پس گانگلیونی بلند می‌باشد.

از آنجایی که اعصاب سمپاتیک در ناحیه سینه‌ای - کمری از نخاع خارج می‌شوند، به بخش سینه‌ای - کمری نیز موسوم هستند.در اعصاب سمپاتیک نوروترنسمیتر مترشحه از رشته پیش گانگلیونی استیل کولین و از رشته‌های پس گانگلیونی ، نوراپی‌نفرین می‌باشد (ماده‌ای که از بخش مرکزی غدد فوق کلیوی نیز ترشح می‌شود) و به همین دلیل اعصاب سمپاتیک را اعصاب آدرنرژیک نیز می‌نامند.

اعصاب پاراسمپاتیک

در بخش پاراسمپاتیک ، همانند بخش سمپاتیک ، جسم سلولی نورون پیش گانگلیون در شاخ جانبی نخاع قرار گرفته و اکسون آن به نام رشته پیش گانگلیونی وارد گانگلیون پاراسمپاتیک (معمولا در مجاورت یا دیواه ارگان عامل) شده و با نورون پس گانگلیونی سیناپس حاصل می‌کند. اکسون نورون پس گانگلیونی به نام رشته پس گانگلیونی به فاصله کوتاهی پس از ترک گانگلیون به ارگان عامل ختم می‌گردد.

به این ترتیب در اعصاب پاراسمپاتیک بر خلاف اعصاب سمپاتیک رشته پیش گانگلیونی بسیار بلند و رشته پس گانگلیونی کوتاه می‌باشد.از آنجا که اعصاب پاراسمپاتیک در ناحیه جمجمه‌ای - خاجی از نخاع خارج می‌شوند، به بخش جمجه‌ای - خاجی موسوم هستند. در اعصاب پاراسمپاتیک نوروترنسمیتر مترشحه از رشته‌های پیش گانگلیونی و پس گانگلیونی ، استیل کولین است و به همین دلیل اعصاب پاراسمپاتیک را اعصاب کولینرژیک نیز می‌نامند.

تقسیم بندی شیمیایی سیستم عصبی خودمختار

بر اساس ماده میانجی آزاد شده می‌توان سیستم عصبی خودمختار را به بخشهای کولینرژیک و نورآدرنرژیک تقسیم کرد. نورونهایی که کولینرژیک هستند عبارتند از: کلیه نورونهای پیش عقده‌ای ، نورونهای پس عقده‌ای پاراسمپاتیک از نظر تشریحی ، نورونهای پس عقده‌ای سمپاتیک از نظر تشریحی که به غدد عرق عصب می‌دهند ، نورونهای سمپاتیک از نظر تشریحی که روی عروق خونی عضلات مخطط ختم شده و هنگام تحریک موجب اتساع عروقی می‌شوند.

باقیمانده نورونهای پس عقده‌ای سمپاتیک نورآدرنرژیک هستند یا ظاهرا در مورد سلولهای آدرنرژیکی بافت عضله قلبی آدرنرژیک می‌باشند. قسمت مرکزی غده فوق کلیوی در اصل یک عقده سمپاتیک است که در آن سلولهای پس عقده‌ای آکسونهای خود را از دست داده و مستقیما نوراپی‌نفرین ، اپی نفرین و مقداری دوپامین را به داخل جریان ترشح می‌کنند. نتیجتا نورونهای پیش عقده‌ای کولینرژیکی که به این سلولها می‌روند به صورت اعصاب حرکتی ترشحی این غده در آمده‌اند.

تخلیه کولینرژیک

اعمال تولید شده توسط فعالیت بخش کولینرژیک سیستم عصبی خود مختار آن دسته از اعمالی هستند که با جنبه‌های نباتی زندگی روزمره سروکار دارند. مثلا عمل کولینرژیک با افزایش دادن فعالیت عضلات روده‌ای ، افزایش دادن ترشح معدی و شل کردن اسفنگتر پیلور ، موجب پیشبرد گوارش و جذب مواد غذایی می‌شود. به این دلیل و برای قرار دادن آن در مقابل عمل کاتابولیک بخش نورآدرنرژیک ، بخش کولینرژیک گاهی سیستم عصبی آنابلیک نامیده می‌شود. این بخش از اعصاب باعث تنگ شدن مردمک چشم و انقباض مثانه می‌شود.

تخلیه نورآدرنرژیک

بخش نورآدرنرژیک در حالات فوریتی به صورت یک مجموعه واحد تخلیه می‌شود. اثرات این تخلیه ارزش قابل ملاحظه‌ای از نظر آماده کردن فرد برای مقابله با فوریتها دارند. به عنوان مثال ، تخلیه نورآدرنرژیک تطابق را در چشمها شل کرده و مردمکها را گشاد می‌کند (به منظور ورود نور بیشتر به چشمها) ، ضربان قلب را تند کرده و فشار خون را بالا می‌برد و رگهای خونی پوست را تنگ می‌کند (که خونریزی از زخمها را محدود سازد). تخلیه سمپاتیک باعث تقویت هوشیاری می‌شود و غلظت گلوکز و اسیدهای چرب آزاد خون را افزایش می‌دهد (به منظور تامین انرژی بیشتر)، بنابراین تخلیه سیستم عصبی سمپاتیک بر اثر فوریتها ، بدن را آماده ستیز یا گریز می‌کند.

تخلیه سمپاتیک در انسان روزه‌دار کاهش می‌یابد و هنگامی که انسان روزه‌دار مجددا تغذیه می‌کند، افزایش می‌یابد. این تغییرات می‌توانند کاهش فشار خون و فعالیت متابولیک ناشی از روزه‌داری و تغییرات مخالف ناشی از غذا خوردن را توجیه کنند. وزیکولهای گرانول‌دار کوچک در نورونهای سمپاتیک پس عقده‌ای واجد ATP و نوراپی نفرین هستند و وزیکولهای بزرگ محتوی نوروپپتید y می‌شود. اعمال ناشی از ترشح شدن ATP و نوروپپتید y ، هنوز روشن نیستند.

فارماکولوژی سیستم عصبی خودمختار

فارماکولوژی علمی است که در مورد تغییرات ایجاد شده در ارگانها بر اثر داروها و مواد دیگر ، بحث می‌کند. سیناپسهای محیطی مسیرهای حرکتی خودمختار یک محل منطقی برای دستکاری فارماکولوژیک عمل احشایی است. زیرا انتقال در آنها به روش شیمیایی انجام می‌‌گیرد. مواد میانجی در انتهاهای عصبی ساخته شده و انبار می‌شوند و سپس در نزدیکی نورونها ، سلولهای عضلانی و سلولهای غده‌ای که روی آنها عمل می‌کنند آزاد می‌گردند. این میانجیها به رسپتورهای (گیرنده‌های) موجود در سطح غشایی این سلول می‌چسبند و موجب بروز اعمال خاص آنها می‌شوند و آنگاه بوسیله جذب یا متابولیزم از آن ناحیه حذف می‌گردند.

هر یک از این مراحل را می‌توان با عواقب قابل پیش بینی تحریک یا مهار کرد. در انتهاهای سمپاتیک ، بعضی از داروها موجب تشکیل ترکیباتی می‌شوند که جایگزین نوراپی نفرین در گرانولها می‌شوند و این میانجیهای کاذب ضعیف یا غیر فعال بر اثر پتانسیلهای عملی که به این انتهاها می‌رسند به جای نوراپی‌نفرین آزاد می‌شوند. عده‌ای از داروها و سموم اعمال موسکارینی دارند که عبارتند از: ترکیبات مشابه استیل کولین و داروهایی که استیل کولین استراز را مهار می‌کنند. در میان این دسته اخیر ماده حشره کش "پاراتیون" و "دی ایزوپروپیل فلوئور فسفات" از مشتقات گازهای جنگی هستند که با تولید وسیع استیل کولین استراز ، موجب مرگ می‌شوند.

غدد درون ریز

غده‌های ترشحی درون ریز ترشحات خود را به درون جریان خون می‌ریزند، به همین دلیل به نام غده‌های بدون مجرا شناخته شده‌اند. همه غده‌های ترشحی درون ریز فعالیت خود را در اثر تحریکات خارجی ، نظیر هورمونهای مترشحه از غده هیپوفیز با ایجاد تغییراتی در ترکیبات خون انجام می‌دهند. ترشحات این غده‌ها با فعالیت غده‌های تولید مثل ، شیردهی غده پستانی ، تخمک گذاری ، فعال نگه داشتن حجم زرد ، ایجاد FSH ، بارداری ، زایمان ، تنظیم آب و نمکهای بدن ، تنظیم آندروژن ، تنظیم فسفر و کلسیم خون سر و کار دارد. این غده‌ها از دستگاههای مهم بدن به شمار می‌روند.

مکانیسم عمل غده‌های درون ریز

غده‌های ترشحی درون ریز از طریق سنتز هورمونهایی با وزن مولکولی کم و آزاد کردن آنها به فضای پیرامون رگهای خونی ، اعمال فیزیولوژیکی بدن را تنظیم و هماهنگ می‌کنند. هورمونها پس از عبور از رگها ، بر روی سلولهای هدف که با محل آزاد شدن هورمون فاصله دارند اثر می‌گذارند. اکثر هورمونها مانند پروتئینها که در چربی نامحلول‌اند و در نتیجه نمی‌توانند از پلاسمالمای سلولهای هدف عبور کنند با تاثیر بر مولکولهای گیرنده‌های غشایی ، آدنیل سیکلاز را فعال می‌کنند این آنزیم غلظت درون سلولی CAMP را افزایش می‌دهد.

CAMP با فسفریل‌دار کردن از پلاسمالما عبور کرده و مستقیما بر سلول هدف تاثیر می‌کنند. هورمونهای دیگر مانند اپی‌نفرین به نسبت نوع گیرنده موجود تحریک شده، بر روی پلاسمالمای ماهیچه و عصب اثر می‌گذارند و چون این سلولها می‌توانند بوسیله گیرنده‌های گوناگون به طرق مختلف به یک هورمون واکنش دهند بنابراین یک هورمون مشخص می‌تواند باعث ایجاد واکنش در یک نوع سلول خاص یا واکنشهای مختلف در انواع مختلف در انواع مختلف سلول شده است. غده‌های ترشحی درون ریز بدون مجرا هستند و بطور کامل به دستگاه گردش خون وابسته‌اند.

غده‌های درون ریز در بدن زیادند مانند جزایر لانگرهانس در لوزوالمعده ، سلولهای بینابینی یا لیدیگ در بیضه و غده‌های هیپوفیز ، تیروئید ، پاراتیروئید ، غده‌های فوق کلیوی و اپی‌فیز.


تصویر
غده هیپوفیز

غده هیپوفیز

هیپوفیز غده‌ای بسیار فعال است و در گسترده وسیعی هورمونهای مختلف را تولید می‌کند. چون فعالیت ترشحی دیگر غده‌های بدن را تنظیم می‌کند به نام فرمانده غده‌ها خوانده می‌شود. هر چند که کار غده هیپوفیز توسط هورمونهای هیپوتالاموس کنترل می‌شود. هیپوفیز دارای دو ناحیه اصلی از دو منشا مختلف است: ناحیه آدنوهیپوفیز که از اکتودرم دهانی در جنین منشا می‌گیرد و دارای بخشهایی مانند بخش لوله‌ای ، لوب پیشین و بخش میانی است. و نوروهیپوفیز که منشا اکتودرم عصبی در جنین است و شامل ساقه عصبی (ساقه قیفی) ، برآمدگی میانی لوب پسین است.

هورمونهای غده هیپوفیز

  • هورمون رشد: هورمون رشد پروتئین ساده‌ای است که رشد بدن را از طریق افزایش سنتز پروتئین در انواع سلولها تحریک می‌کند. در کودکی کمبود آن باعث کوتولگی می‌شود. و تولید زیاد آن باعث آکرومگالی می‌شود که با بزرگ شدن استخوانهای پهن مانند دست و پا و جمجمه صورت می‌گیرد.

  • پرولاکتین: پروتئینی ساده‌ای است که ترشحات حبابهای غده پستانی را تحریک می‌کند و باعث رشد این غده می‌شود. پرولاکتین در زنان شیرده بیشتر ترشح می‌شود.

  • ACTH: پلی‌پپتیدی است که هیپرتروفی طبقه رشته‌ای و شبکه غده فوق کلیوی و آزاد شدن گلوکوکورتیکوئید را تحریک می‌کند.

  • TSH: گلیکوپروتئینی است که ترشح هورمون تیروئید را تحریک می‌کند.

  • FSH: نوعی گلیکوپروتئین است که رشد فولیکولهای اولیه را در جنس ماده و اسپرماتوژنز را در جنس نر آغاز می‌کند.

  • LH: نوعی گلیکوپروتئین است که بر روی سلولهای بینابینی غده‌های تناسلی نر اثر می‌گذارد و باعث تولید تستوسترون از آنها می‌شود. و در زن باعث تولید استروژن و تخمگذاری می‌شود و باعث تشکیل جسم زرد پس از تخمک گذاری می‌شود و هر دو گنادوتروپین مذکور توسط سلولهای گنادوتروپ ساخته می‌شوند.


img/daneshnameh_up/a/af/gro.1.jpg
هورمون رشد

غده تیروئید

تیروئید فولیکولهایی دارد که سلولهای پوششی آن دو هورمون تیروکسین و تری‌یدوتیروئین ترشح می‌کنند. هورمونهای تیروئید در بدن بخشهای مهمی دارند از جمله آنکه متابولیسم اکسیدایتو (اکسایشی) را افزایش می‌دهد در نتیجه میزان متابولیسم پایه‌ای را بالا می‌برند این عمل اثر زیادی بر کبد و ماهیچه‌های مخطط و ماهیچه قلب دارد.

در حالی که مغز ، غده‌های تناسلی و ماهیچه صاف واکنشی نسبت به آن نشان نمی‌دهند. در تنظیم دمای بدن دخالت دارند، یعنی چربی را به گرما تبدیل می‌کند. باعث بلوغ بافتی می‌شوند، بر روی تکوین اعصاب ماهیچه و اسکلت بدن و دستگاه تولید مثل اثر می‌گذارند. فقدان هورمونهای تیروئید به هنگام رشد و نمو جنین باعث عدم رشد این سیستمها می‌شود.

غده پاراتیروئید

پاراتیروئید از سومین و چهارمین کیسه حلقی منشا می‌گیرد. در واقع پاراتیروئید به صورت چهار غده بسیار کوچک در درون کپسول تیروئید قرار دارند. پاراتیروئید دارای کپسول اختصاصی است که به درون رفته و آن را به لوبولهای ناقص تقسیم می‌کنند. هورمون پاراتیروئید در اثر کاهش کلسیم خون آزاد می‌شود. میزان طبیعی کلسیم را با خارج کردن کلسیم از استخوان و افزایش آن حفظ می‌کند.

افزایش کلسیم خون باعث ایجاد اختلالاتی در سیستم هدایت قلب و ذخیره کلسیم در کلیه می‌شود و در نتیجه کلیه از کار می‌افتد. ویتامین D قابلیت جذب کلسیم از روده را بالا می‌برد. فعالیتهای ترشحی سلولهای پارافولیکولی و سلولهای پاراتیروئید به میزان کلسیم خون بستگی کامل دارد و هیچ یک مستقیما بوسیله غده هیپوفیز کنترل نمی‌شوند.

غده فوق کلیوی

این غده در درون بافت چربی پیرامون کلیه ، روی قطب میانی- سری کلیه‌ها قرار دارد. در اصل دو غده درون ریز در درون یک کپسول پیوندی جای دارند یک قشر بیرونی و یک مغز درونی. قشر غده فوق کلیوی سه ناحیه محتدالمرکز دارد: ناحیه حلقوی بیرونی ، ناحیه نازک میانی که از دستجات سلولهای استوانه‌ای و هرمی تشکیل یافته و به شکل رشته‌ای قرار می‌گیرند و درونی‌ترین ناحیه که شبکه طنابهای سلولی را می‌سازد و روی مغز غده قرار دارد.

قشر غده فوق کلیوی 3 نوع هورمون ترشح می‌کند. هورمون مینرا کورتیکوئید ، آلدسترون و دئوکسی کورتیکوسترون. سلولهای کرومافینی مغز فوق کلیوی سلولهای اپی‌‌تلیال نامنظم‌اند این نام به دلیل واکنش سلولهای مذکور به بیکرومات پتاسیم و اکسید شدن کاته کولامینها به آنها داده شده است. دو نوع سلول کرومافینی شناخته شده که یکی اپی‌نفرین و دیگری نوراپی‌نفرین را تولید می‌کند.

اپی‌فیز

در طی مراحل تکامل ، اپی‌تالاموس به عنوان چشم و حس کننده گرما بوده است. در پستانداران اپی تالاموس همان اپی‌فیز یا جسم صنوبری است که فعالیت ترشحی آن بوسیله گرمای نور که در اعصاب چشم منعکس می‌شود صورت می‌گیرد. اپی‌فیز موادی مانند ملاتونین تولید می‌کند. در دوزیستان ملاتونین سفید رنگی تولید می‌کند ولی در پستانداران چنین نیست. اپی‌فیز انسان بر فعالیت ترشح ریتمی بعضی از غده‌های ترشحی ، به تناسب طول مدت این گونه تاثیرات اغلب ممکن است بر اثر تاثیر ملاتونین بر هیپوتالاموس صورت بگیرد. اپی‌فیز با ساختاری ساده کار مهم کنترل رشد غده‌های تناسلی را بر عهده دارد.


تصویر
لوزوالمعده

لوزوالمعده

لوزوالمعده دو کار مهم انجام می دهد. تهیه و آزاد کردن آنزیمهای گوارشی (برون ریز) و تهیه و آزاد کردن هورمونهایی که بر روی متابولیسم کربوهیدراتها اثر می‌گذارند (درون ریز). این دو عمل بوسیله دو ساختار بافتی مجزا در لوزوالمعده صورت می‌گیرد. سلولهای درون ریز به شکل خوشه مدوری به نام جزایر لانگراهانس است که در بین حبابهای برون ریز و مجاری آن پراکنده‌اند. در مجاورت هر سلول ، مویرگ قرار دارد تا هورمون ترشح شده مستقیما به داخل خون جریان یابد. چندین سلول در جزایر لانگرهانس وجود دارد. سلولهای آلفا که گاسترین و گلوکاگون و سلولهای بتا که انسولین ترشح می‌کنند.


-----» سایر مطالب مرتبط «-----