دکتر علیرضا متحدی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

فضایی برای انتشار مطالب حقوقی و روانشناسی

مرد خردمند هنر پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه اندوختن
با دگری تجربه بردن به کار!

مهمترین ابزار قدرت و موفقیت در زمانه حاضر "آگاهی" است. اگر افراد قبل از هر اقدامی جستجوی اطلاعات نمایند، و اگر صاحبان دانش و تجربه و اندیشه، احساس وظیفه کنند که تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهند، همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیمات درست تر، جلو خسارات و شکستها را گرفته و استفاده بهتری از عمر و انرژی خود داشته باشند.

در این پیج اطلاعاتی در حوزه حقوق و روانشناسی که دارای جذابیت، و عمدتا مورد نیاز مردم است منتشر می شود. باشد که مورد رضایت و استفاده قرار گیرد.
همچنین تلاش می شود در حد امکان سوالات حقوقی عزیزان را پاسخگو باشیم. می توانید سوالات خود را در پیامرسانهای داخلی مطرح فرمایید. در اولین فرصت و در حد مقدورات پاسخ کافی ارائه خواهد شد.

تابلو اعلانات

۷۱ مطلب با موضوع «روانشناسی» ثبت شده است

خصوصیات اخلاقی به عنوان یکی از بارزترین موارد تعیین کـننده در شخصیت هر فرد به شمار میروند. ظاهر هر فرد مـی تواند بـه وضـوح نـمایـانگـر شخصیت باطنی او باشد. خـصوصـیات اخـلاقی افـراد به 6 گروه مختلف تقسیم می شـود. نـمی تـوان گـفـت کـه هـر فـرد تـنـها دارای یـکی از خـصوصیات ایـن گروه هـا مــی باشد، بلکه می تواند چند مـورد از آنـها را دارا بـاشـد؛ بـا ایـن تـفـاوت کـه یـکی از آن خصوصیات در او مشهود تر از سایرین می باشد.


شخصیت حساس

خصوصیات اخلاقی بارز: ظرافت، نازک بینی، مهربانی، ملایمت، و مملو از خصوصیات زنانه.

پارچه مناسب: پارچه ها نرم و لطیف و کاملاً مسطح ( ابریشمی، پنبه ای، و توری)

رنگ مناسب: رنگ های روشن و ملایم

طرح روی پارچه: عکس های کوچک و خیلی ظریف

نوع لباس: پیراهن هایی با ظریف دوزی کنار حاشیه و لباس های چین دار.

کیف دستی و کفش: ساده و ظریف

مدل مو: کاملا ساده و مطابق با فرم صورت


شخصیت خشن

خصوصیات اخلاقی بارز: دارای روحیه ورزشکاری، تنومند و قوی هیکل، استوار و محکم

پارچه مناسب: زبر، و شق مانند: کتان، مخمل، و نخ زبر

رنگ مناسب: رنگهایی که بیشتر جلب توجه می کنند؛ مانند: قرمز و نارنجی

طرح روی پارچه: عکس های غیر معمول و جلب توجه کننده به ویژه تصاویری که حاوی مفاهیم انتزاعی هستند.

نوع لباس: دوخت مردانه همراه با یقه های ساده، بدون وجود هیچ گونه چین و یا تاخوردگی.

کیف دستی و کفش: هیچ گونه ظرافتی نباید در آنها دیده شود.

مدل مو: معمولا موها باید کوتاه نگاه داشته شود و مدل آن نیز منطبق با فرم صورت فرد آرایش داده شود.

شخصیت نمایشی

خصوصیت اخلاقی بارز: بیش از اندازه غریب و غیر عادی، برجسته و متمایز، جسور. این گونه افراد آماده انجام تمام امور، از جمله معمول و غیر معمول هستند.

پارچه مناسب: متفاوت و غیر معمول، این افراد به راحتی هر نوع پارچه ای را به تن می کنند.

رنگ مناسب: ترکیبی از رنگ های شاد و غیر معمول

طرح روی پارچه: هر طرحی که با حالت و روحیه آنها سازگاری داشته باشد، اما حتماً باید غیر معمول باشد.

نوع لباس: لباس های جدید و متمایز؛ این دسته از افراد به راحتی قادرند که از خودشان مدهای جدیدی در لباس پوشیدن اختراع کنند.

کیف و کفش: کاملا متفاوت البته به طوری که با دیگر لباس هایشان هم خوانی داشته باشد.

مدل مو: آنها مدل های مو مخصوص به خودشان را ابداع می کنند که همگی جدید و متفاوت است.

شخصیت محتاط

خصوصیت اخلاقی بارز: فروتن، خجالتی، و کمی ترسو. اصلا دوست نمی دارند که در مکانهای عمومی در معرض دید دیگران قرار بگیرند.

پارچه مناسب: پارچه های نرم و با وزن پایین. ( پنبه ای و ابریشمی)

رنگ مناسب: رنگهای آهسته و ملایم

طرح روی پارچه: طرح های ساده و خیلی رایج که چندان جلب توجه نکنند.

نوع لباس: ساده و خیلی معمولی. این گروه معمولا جزء آخرین افرادی هستند که از مد استفاده می کنند.

کیف دستی و کفش: ساده و مطابق با لباس های دیگر.

مدل مو: ساده، به طوریکه باعث متمایز ساختن آنها از سایرین نشود.


شخصیت موقر

خصوصیت اخلاقی بارز: محافظه کار، با ملاحظه، متین، جدی. این خصوصیت اخلاقی معمولا با افزایش سن و تجربه در افراد بروز می کند.

پارچه مناسب: پارچه های با وزن کم

رنگ مناسب: رنگ های روشن اما در عین حال سنگین

طرح روی پارچه: طرح های ساده اما در عین حال آشکار که خیلی هم توی ذوق نزنند.

نوع لباس: ساده به طوریکه با شخصیت آنها همخوانی داشته باشد.

کیف دستی و کفش: سنگین و در عین حال راحت.

مدل مو: ساده اما باسلیقه و شایسته


شخصیت مسرور و با نشاط

خصوصیات اخلاقی بارز: پرانرژی، خوشحال، سبکبار و بی خیال

پارچه مناسب: پارچه های راحتی که نیاز به مراقبت چندانی نداشته باشند.

رنگ مناسب: هر رنگی که موافق با میل و حالات روحیشان باشد.

طرح روی پارچه: طرح های شاد و رنگی و پارچه هایی با وزن متناسب.

نوع لباس: لباس های اسپورت، راحت و غیر رسمی.

کیف دستی و کفش: فقط باید راحت باشد و اگر خیلی هم مد نباشند مسئله ای ندارد.

مدل مو: اسپورت و خیلی ساده .

 


-----» سایر مطالب مرتبط «-----

گر همچنان در وضعیت فعلی خود باقی بمانید، هیچ گاه به رشد و تعالی نمی رسید.

 

شیوه ی تفکر و عملکرد خود را تغییر دهید تا بتوانید به کلیه اهداف خود دست پیدا کنید.

 

باید توجه داشت که تغییر و تحول از یک روند ممتد پیروی کرده و هیچ گاه متوقف نمی شود.

به محض متوقف شدن تغییر و تحول، رشد و پیشرفت شما هم متوقف می گردد.

ما قصد داریم تا در این مقاله مهم ترین تکنیک های موجود در زمینه ایجاد تغییر و تحول در زندگی را به شما معرفی کنیم.

  * ریتم زندگی خود را آرام کنید

شما نیاز به زمان دارید تا بتوانید فکر کنید و افکار خود را در زندگی فردی بازتاب دهید. اگر تمام مدت سرتان شلوغ باشد، وقت کافی برای فکر کردن به اهداف خود ندارید چه برسد به اینکه بخواهید دست به عمل بزنید و زندگیتان را تغییر دهید. پس ریتم زندگی خود را آرام و ملایم نمایید و برای تغییر در زندگی خود فضا ایجاد کنید. سعی کنید آهسته به جلو پیش بروید تا در عین حال بتوانید بیش از پیش

از زندگی لذت ببرید. مشغولیت های بی مورد نه تنها لذت تماشای مناظر بی نظیر زندگی را از شما می گیرند بلکه باعث می شوند که شما هیچ حسی نسبت به اینکه کجا هستید، به کجا می روید، و چه کاری انجام می دهید نیز نداشته باشید.

   * خواستار تغییر باشید

"تمایل داشتن" ضروری است. این زندگی شماست، هیچ کس نمی تواند در آن تغییر ایجاد کند مگر خود شما. اگر خودتان خواستار تغییر نباشید، آنگاه هیچ چیز در این دنیا نمی تواند شما را مجبور به تغییر کند. به این منظور در ابتدا باید به خود بگویید که با ایجاد تغییر، زندگی من از شرایط فعلی بهتر خواهد شد. اصلاً مهم نیست که زندگی شما تا چه اندازه خوب است به هر حال باز هم جای پیشرفت و ترقی وجود دارد. از سوی دیگر اگر تصور می کنید که زندگیتان اصلاً خوب نیست، باز هم ناامید نشوید، همیشه جای امیدواری برای بهبود اوضاع جود دارد... به خودتان بقبولانید که همیشه توانایی ایجاد تغییرات مناسب در زندگی را دارید.

  مسئولیت پذیر باشید

قبول مسئولیت های زندگی یک "باید" است. دیگران را به خاطر اتفاقات بدی که در زندگیتان رخ می دهد سرزنش نکنید. انگشت سرزنش خود را به سوی خانواده، دوستان، کارفرما و یا وضعیت بد اقتصادی جامعه نشانه نگیرید. خوبی و بدی موجود در زندگی مستقیماً به عملکرد فردی شما بستگی دارد. زمانیکه مسئولیت این موارد را پذیرفتید، آنگاه می توانید انتظار ایجاد تغییرات شگرفی را در زندگی خود داشته باشید.  باید تصمیم بگیریم که خودمان و نه اوضاع و احوال پیرامونمان را تغییر دهیم. با این روش می توانیم خیلی موثرتر عمل کنیم.

  * ارزش های اصلیتان را مرور کنید

در اعماق قلب هر فرد اصولی وجود دارد که وی به شدت به آنها معتقد است. از خود سوال کنید ارزشمندترین چیزی که در زندگیتان وجود دارد چیست؟ احساس می کنید برای داشتن یک زندگی موفق باید چه اصولی را رعایت کنید؟ اینها ارزش هایی هستند که خودتان باید نسبت به آنها آگاهی داشته باشید. آنها را پیدا کنید و به خودتان یادآوری نمایید.

  * دلایل مهم زندگیتان را پیدا کنید

ایجاد تغییر کار ساده ای نیست چراکه شما باید بر سکون حاکم بر زندگی خود غلبه کنید. درست مثل یک شاتل فضایی که برای غلبه بر جاذبه ی زمین نیاز به یک موشک پرقدرت دارد. شما هم برای غلبه بر سکون موجود در زندگی نیاز به یک منبع پرقدرت انرژی دارید. دلیل شما برای تغییر درست همان منبع انرژی است. برای پیدا کردن این دلایل ببینید چه چیزهایی برایتان مهم هستند.

   * افکار نیرو بخش را جایگزین افکار محدود کننده کنید

افکار محدود کننده جزء بزرگترین موانعی هستند که شما را از پیشرفت در زندگی محروم می کنند. ابتدا باید آنها را پیدا کنید تا بعداً بتوانید بر آنها غلبه کنید. به منظور تشخیص این قبیل افکار در ذهن خود به دنبال افکاری باشید که شامل عبارات زیر هستند:


"من نمی توانم...."

"قادر نیستم که ...."

"من هیچ وقت نتوانستم ...."

"هیچ راهی وجود ندارد که ...."


هر زمان که در ذهن خود به یکی از این افکار برخورد کردید، 
آن را یادداشت نمایید و یک تفکر نیرو بخش را جایگزین آن نمایید. در مقابل هر جمله منفی یک جمله ی مثبت بنویسید.

  * عادات خوب را جایگزین عادات بد کنید

شما می بایست علاوه بر افکار محدود کننده، عادات بد خود را نیز پیدا کنید. آیا عاداتی هستند که همیشه شما را از اقدام کردن باز می دارند؟ آیا رفتارهایی هستند که باید از آنها دست بشکنید؟ بهتر است که لیستی از آنها تهیه نمایید. سپس به جای اینکه سعی کنید آنها را ترک کنید، یکسری عادات مثبت برای جایگزین نمودن آنها در نظر بگیرید. فرض کنید یکی از عادات بد شما تماشای بیش از اندازه تلویزیون است. به جای اینکه مدت زمان تماشای تلویزیون را کم کنید، به انجام کاری فکر کنید که جایگزین تلویزیون شود. به عنوان مثال می توانید مطالعه کردن را انتخاب کنید.

  * برای خود الگو و مربی انتخاب کنید

پیدا کردن یک الگو در زندگی کمک بزرگی در راه تعالی آرمان ها محسوب می شود. او می تواند شما را راهنمایی کرده و مشکلات و موانع موجود بر سر راهتان را یادآوری نماید. با این کار می توانید در وقت و ان‍رژی خود صرفه جویی کنید. البته پیدا کردن یک مربی خوب ساده نیست و در ابتدا شما باید به او ثابت کنید که فرد مستعد و قابلی هستید. سعی کنید در نظر او فرد مفیدی جلوه کنید. در کارها کمکش کنید تا ثابت کنید که شاگرد زرنگی هستید و این ارزش را دارید که بر روی شما سرمایه گذاری کند.

  * انتظارات منطقی داشته باشید

باید از ابتدای راه انتظارات منطقی را در ذهن خود بپرورانید. کار شما در مراحل ابتدایی به مراتب ساده تر است و هر چه جلوتر می روید موانع و مشکلات هم بیشتر می شوند. تغییر و تحول نیازمند زمان است به ویژه اگر بخواهید تغییرات دائمی در زندگی خود ایجاد کنید. انتظارات منطقی، شما را در شرایط سخت همچنان پابرجا نگه می دارند.

  پیوسته در حرکت باشید

مسئله اصلی آغاز نمودن کار است. زمانیکه شروع کردید، آنوقت می توانید با سرعت دلخواه به جلو پیش بروید. درست مثل هل داد ماشین، در ابتدا باید نیروی زیادی به آن وارد کنید تا راه بیفتد، اما وقتی راه افتاد نیاز به انرژی کمتری دارد. همیشه در حال بهبود زندگی خود باشید. سعی کنید هر روزتان بهتر از دیروز باشد. همانطور که قبلاً هم گفتیم تا تغییر و تحول نباشد، خبری از رشد و پیشرفت هم نخواهد بود.

 


-----» سایر مطالب مرتبط «-----

۱) از احساسات‌تان باخبر شوید: در اولین مرحله، علت و چرای عصبانی شدن خود را بشناسید. مواردی که شما را عصبانی می‌کند به زبان بیاورید، در نتیجه با شنیدن احساسات خود به جای واکنش، عملکرد نشان می‌دهید چون درباره آنها فکر کرده‌اید. واکنش به طور معمول آنی و بدون تفکر است. برای مثال با خودتان بگویید: <من از دست مادرم عصبانی هستم چون تا اتاقم را مرتب نکنم، نمی‌گذارد بیرون بروم. این انصاف نیست.> هرگز نگویید مادرم بی‌انصاف است. در این صورت شما موضوع را مورد قضاوت قرار داده‌اید. 
۲) صبر کنید و بیندیشید: بعد از اینکه موضوع عصبانیت خود را شناختید چند دقیقه بدون رفتار و حرف خاصی صبر کنید و به خودتان فرصت دهید تا بتوانید عصبانیت‌تان را کنترل کنید. هیچ واکنشی نشان ندهید. برای مثال از خودتان بپرسید چه کاری می‌توانم انجام دهم؟ فریاد بزنم و وسایل را پرتاب کنم. و یا اتاقم را مرتب کرده و بعد از مادرم بپرسم اجازه می‌دهد به مهمانی بروم و سرانجام اینکه بدون اجازه به مهمانی بروم. 
۳) انتخاب کنید: به طور مثال اگر گزینه اول انتخاب شده است، ماجرا بدتر شده و حتی کار به تنبیهات شدیدتر می‌کشد. اگر گزینه دو را می‌پسندید، درست است که ممکن است دیرتر به مهمانی برسید اما مادرتان هم راضی شده، دعوا نمی‌شود و لازم نیست شرمنده شوید، ضمن اینکه به اشتباه‌تان هم پی برده و دفعه بعد بدون تهدید، اتاق‌تان را مرتب می‌کنید. اگر گزینه سوم انتخاب شده شاید به موقع به مهمانی برسید ولی چون بدون اجازه رفتید، بعد از بازگشت منتظر واکنش و تنبیهات سخت‌تر والدین باشید. 
۴) تصمیم بگیرید:وقتی به خودتان فرصت داده باشید، حتما گزینه دوم انتخاب می‌شود چون بهترین و منطقی‌ترین گزینه است. 
۵) پیشرفت کار را بررسی کنید: بعد از اینکه رفتار انتخابی را انجام دادید، مدتی به آن فکر کنید که چطور گذشت. آیا رفتارتان معقول بوده است؟ اگر نه، چرا؟ آیا از آن راضی هستید؟ این مرحله بسیار مهم است چون خودتان عواقب کار را در نظر می‌گیرید خودتان را بهتر می‌شناسید و یاد می‌گیرید کدام راهکار حل مساله در شرایط مختلف بهتر عمل می‌کند.

 


-----» سایر مطالب مرتبط «-----

آیا دروغ می گوید ؟


ارتباط چشمی کسی که دروغ می‌گوید، خیلی کم است یا به هیچ‌وجه وجود ندارد.

حرکت‌های بدنی، از جمله حرکت‌های دست، کم می‌شوند و همین حرکت‌های محدود هم، خشک و ساختگی به نظر می‌رسند.

دست و پاها به‌طور تقریبی به بدن می‌چسبند و فرد، فضای کمتری را اشغال می‌کند.

اگر بخواهد وانمود کند که جواب‌هایش، لحظه‌ای و بدون نقشه‌ی قبلی‌اند، ممکن است کمی شانه‌اش را بالا بیندازد.

میان حرکت‌ها و کلمه‌ها، فاصله می‌افتد.

سرتکان دادن‌ها، ساختگی است.

حرکت‌ها، با پیام کلامی، هم‌خوانی ندارند.

مدت زمان بروز حرکت‌های احساسی، طولانی می‌شود.

وقتی که فرد به حس ویژه‌ای مانند شادی، تعجب، ترس و... تظاهر می‌کند، حالت‌های چهره فقط به اطراف دهان محدود می‌شود.

حرکت دروغ‌گو، در جهت دور شدن از کسی است که او را متهم می‌کند و به احتمال زیاد به سمت در خروجی است.

دروغ‌گو دوست ندارد رودروی کسی که او را متهم می‌کند، بایستد و ممکن است سر یا بدنش را به سمت دیگری بچرخاند و از او دور شود.

کسی که دارد دروغ می‌گوید، به احتمال زیاد قوز می‌کند؛ احتمال اینکه صاف بایستد و دست‌هایش کشیده و باز، در دو طرف بدنش قرار بگیرند؛ خیلی ضعیف است.

با انگشت، به طرف مقابل صحبتش اشاره نمی‌کند.

ممکن است بین خودش و طرف مقابل، یک مانع فیزیکی قرار دهد.

دروغ‌گو، برای بیان مقصودش از کلمه‌های «خودتان» استفاده می‌کند.

آنقدر به دادن اطلاعات اضافی ادامه می‌دهد تا مطمئن شود که با داستانش حسابی سرتان را کلاه گذاشته است.

در حالی که می‌گوید به طور کامل متوجه موضوع است، از جواب دادن طفره می‌رود تا نگذارد شما موقعیتش را زیر سوال ببرید.

از جمله موضوعات مطرح شده در قرآن، خواب و خواب دیدن ( رۆیا ) است که تنها در سوره یوسف به سه نمونه رۆیای سرنوشت ساز اشاره شده است. با آنکه خواب و رۆیا،‌ بخشی از زندگی انسان است و یک سوم از عمر انسان در خواب سپری می‌شود و آدمی در عالم خواب با رۆیاهای گوناگون دست به گریبان است، اما هنوز اکثر مردم از حقیقت خواب و خواب دیدن بی‌خبرند. خواب، خواب دیدن و تعبیر رۆیا از دیرباز مورد توجه ملت‌ها بوده و هنوز نیز برای انسان‌ها حائز اهمیت است. دانشمندان، فلاسفه و اندیشه‌وران، درباره حقیقت خواب و رۆیا ، اختلاف نظر دارند. قرآن کریم که ریشه همه معارف اسلامی است، از چند رۆیای مهم تاریخی و دارای اهمیت فراوان نام برده ، ‌و همچنین در چند آیه، حقیقت و ماهیت خواب نیز بیان شده است. پی بردن به حقیقت خواب و رۆیا در واقع پی‌ بردن به حقیقت انسان است، زیرا شناخت خواب و رۆیا، بخشی از شناخت انسان را تشکیل می‌دهد و گام مهمی است که در جهت شناخت انسان برداشته می‌شود. ما در عالم رۆیا به سفر می‌رویم، با مردم معامله‌ می‌کنیم، دوستی یا دشمنی برقرار می‌نماییم ، چیزهایی به دست می‌آوریم و یا از دست می دهیم. این صحنه‌های گوناگونی که انسان درخواب می‌بیند چیست؟ برخی از رۆیاهای ما در آینده تعبیر می‌شود و آنچه در عالم خواب دیده‌ایم در متن زندگی ما و در عالم بیداری جامعه عمل می‌پوشد،‌ عجیب است! چه کسی در عالم خواب اتفاقات آینده را به ما الهام می‌کند و ما را از رویدادهایی که هرگز تصورش را نمی‌کردیم با خبر می‌سازد؟ وانگهی اگر الهام کننده خداوند باشد یا فرشته‌ای از فرشتگان الهی ، ما که در عالم خواب به سر می‌بریم وبدن‌ها بر روی زمین افتاده است، به کدام قسمت از وجود ما الهام می‌شود؟! اینها پرسش‌هایی است که پاسخ می‌طلبد و پاسخ درست به آن‌، ‌راه شناخت بهتر انسان را نیز هموار می‌کند. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: پس از توصیه به قرائت این آیه شریفه، می‌فرمایند: در آن هنگام، بگویید «عاذت به ملائکة الله المقربون وانبیائه المرسلون وعباده الصالحون ومن شرما رایت ومن شر‌الشیطان‌ الرجیم: به آنچه فرشتگان مقرب الهی و پیامبران مرسل شایسته خدا پناه برده‌اند، پناه می‌برم از شر خوابی که دیده‌ام و از شر شیطان رجیم» حقیقت خواب چیست و چه می‌شود که انسان به خواب می‌رود؟ در این باره دانشمندان بحث‌های فراوانی دارند. بعضی ، آن را نتیجه انتقال قسمت عمده خون از مغز به دیگر قسمت‌های بدن می‌دانند و به این ترتیب برای آن «عامل فیزیکی» قائلند؛ بعضی دیگر عقیده دارند که فعالیت‌های زیاد جسمانی، سبب جمع شدن مواد سمی مخصوصی در بدن می‌شود و همین امر بر روی سلسله اعصاب اثر می‌گذراد و حالت خواب به انسان دست می‌دهد، و این حال ادامه دارد تا این سموم تجزیه شود و جذب بدن گردد به این ترتیب « عامل شیمیایی» برای آن قائل شده‌اند.(ناصر مکارم شیرازی (با همکاری جمعی از نویسندگان )، تفسیر نمونه، 19/428) زیست‌شناسان و روان‌شناسان می‌گویند: از نظر فیزیولوژیک، خواب حالتی است که در آن ساختمان زنده به تجدید حیات شیمیایی می‌پردازد، و در حالی که حرکات متوقف شده و درک حسی نیز تقریباً به حالت خاموشی در آمده است، انرژی کافی ذخیره می‌کند. از نظر روان‌شناسی در هنگام خواب ، فعالیت اصلی در بیداری ـ که درک واقعیت و واکنش در برابر آن است ـ به حال تعلیق و وقفه موقت در می‌آید.(امامی، صابر، اساطیر در متون فارسی ، 69.) جمعی دیگر نوعی « عامل عصبی » برای خواب قائلند و می‌گویند: دستگاه فعال عصبی مخصوصی که در درون مغز انسان است و مبدأ حرکات مستمر اعضاست ،‌ بر اثر خستگی زیاد از کار می‌افتد و خاموش می‌شود. ولی هیچ یک از این نظریات نتوانسته است پاسخ قانع‌کننده‌ای به مسئله خواب بدهد، هرچند تأثیر این عوامل را به طور اجمال نمی‌توان انکار کرد به نظر می‌رسد چیزی که سبب شده دانشمندان امروز از بیان تفسیر روشنی برای مسئله خواب عاجز بمانند، همان تفکر مادی آنها است. آنها می‌خواهند بدون قبول اصالت و استقلال روح ، این مسئله را تفسیر کنند، درحالی که خواب قبل از آنکه یک پدیده جسمانی باشد یک پدیده روحانی است که بدون شناخت صحیح روح، تفسیر و تعریف آن دشوار می‌باشد. حقیقت خواب از نظر قرآن قرآن مجید درآیاتی از سوره زمر دقیق‌ترین تفسیر را برای مسئله خواب بیان کرده ،می‌گوید خواب یک نوع « قبض روح» و جدایی روح از جسم است اما نه جدایی کامل. به این ترتیب هنگامی که به فرمان خدا پرتو روح از بدن برچیده می‌شود و جز شعاع کمرنگی از آن بر این جسم نمی‌تابد، دستگاه درک و شعور از کار می‌افتد و انسان از حس حرکت باز می‌ماند هر چند قسمتی از فعالیت‌هایی که برای ادامه حیات او ضرورت دارد، مانند ضربان قلب و گردش خون و فعالیت دستگاه تنفس و تغذیه ادامه می‌یابد.(تفسیر نمونه، 19/428.) در آیه 42 سوره زمر حقیقت و ماهیت خواب این‌گونه بیان می‌شود: « اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا : خداست که در هنگام خواب جان‌ها را می‌گیرد و آن کسی که در هنگام خواب مرگش فرا نرسیده نیز روحش را می‌گیرد». و به این ترتیب « خواب » برادر « مرگ » است و شکل ضعیفی از آن، چرا که روابط روح و جسم به هنگام خواب به حداقل می‌رسد و بسیاری از پیوندهای این دو قطع می‌شود. در آیه 60 سوره انعام نیز حقیقت خواب اینگونه بیان می‌شود:« او (خداوند) کسی است که (روح) شما را در شب (به هنگام خواب) می‌گیرد ، و از آنچه در روز انجام داده‌اید‌ (‌از تمام کردار و گفتار شما) باخبر است پس شما را در روز (از خواب) بر می‌انگیزد. ( این نظام خواب و بیداری تکرار می‌شود ، شب می‌خوابید و روز شما را بیدار می‌کند و این وضع همچنان ادامه دارد) تا پایان زندگی شما فرا می‌رسد. سپس بازگشت شما به سوی خداوند است و شما را از آنچه انجام داده‌اید آگاه می‌سازد.» « وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَى أَجَلٌ مُّسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ». از آیه، چنین برمی‌آید که درحال مرگ و خواب ، روح انسان از این عالم به عالم دیگر می‌رود ، نه بدن انسان. در حال خواب ، بدن انسان روی زمین است و روح انسان در عالم دیگر سیر می‌کند و سپس برمی‌گردد و در حال مردن، بدن روی زمین یا زیرزمین است ولی روح به عالم دیگر می‌رود و برنمی‌گردد.(علامه سید محمدحسین حسینی تهرانی ، معادشناسی ، 1/155.) یکی از شگفت‌انگیزترین خواب‌هایی که در تاریخ بشر اتفاق افتاده و شباهت بسیار نزدیک به مرگ دارد و مجانست خواب و مرگ را به صورت شفاف می‌فهماند، خواب طولانی و بی‌نظیر اصحاب کهف است. خوابی که در آن از یک سو قدرت بی‌انتهای خداوند به نمایش گذاشته شده و از سوی دیگر بهترین و روشن‌ترین دلیل بر معاد جسمانی است. خواب اصحاب کهف آنقدر طولانی شد که به 309 سال بالغ گردید و به این ترتیب خوابی شبیه به مرگ، و بیداری‌اش همانند رستاخیز و این خواب واقعاً از داستان‌های تکان‌دهنده و عبرت‌آموز قرآن است؛ خوابی که در واقع برابر با عمر چهار یا پنج نسل از افراد بشر به طول می‌انجامید. قرآن کریم درباره اصحاب کهف می‌فرماید: ( همانگونه که قادر بودیم آنها را در چنین خواب طولانی فرو بریم، قادر بودیم آنها را به بیداری باز گردانیم ما آنها را از خواب برانگیختیم ) تا از یکدیگر سوال کنند ، یکی از آنها پرسید ( فکر می‌کنید چه مدت خوابیده‌اید؟ ) آنها در جواب گفتند: یک روز یا بخشی از یک روز (ولی سرانجام نتوانستند دقیقاً بدانند خوابشان چقدر بوده لذا) گفتند: پروردگار شما از مدت خوابتان آگاه ‌تر است.» (سوره کهف /19) خواب و بیداری از نیازهای اساسی انسان است که باید به درستی تنظیم شوند زیرا خواب مایه قوت و پایداری جسم و جان است و اختلال در آنها، روند زندگی عادی انسان را برای انجام وظایف خود با مشکل مواجه می‌کند. 

 


پژوهشگران و روان‌شناسان درباره هوش هیجانی تعریف‌های مختلفی ارائه کرده‌اند. هم مزایای بالقوه آن را مورد بحث قرار داده‌اند و هم به تحلیل انتقادی در مورد مدل‌های نظری متفاوت پرداخته‌اند. نقل‌قول‌های زیر، نمونه‌هایی هستند از آن چه که درباره هوش هیجانی، گفته و نوشته شده است:


تعریف هوش هیجانی

  • دیوید کاروسو: «درک این نکته بسیار حائز اهمیت است که هوش هیجانی در مقابل هوش قرار ندارد، پیروزی قلب بر مغز نیست، بلکه فصل مشترک آن دو است.»
  • فریدمن: «هوش هیجانی روشی است برای تشخیص، درک و انتخاب چگونگی تفکر، احساس و عمل ما. هوش هیجانی، تعامل ما با دیگران و درک ما نسبت به خودمان را شکل می‌دهد. چگونگی یادگیری و چیزهایی که یاد می‌گیریم را تعریف می‌کند، به ما اجازه می‌دهد تا اولویت‌هایی را وضع کنیم و اکثر اقدامات روزانه ما را تعیین می‌کند. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که هوش هیجانی مسئول بیش از 80 درصد موفقیت‌های ما در زندگی است.»
  • سالووی و مایر: «ما هوش هیجانی را به عنوان زیر مجموعه هوش اجتماعی تعریف می‌کنیم که در قابلیت پایش و نظارت بر احساسات و هیجانات خود و دیگران، فرق گذاشتن بین آن‌ها و استفاده از این اطلاعات برای هدایت افکار و اعمال، دخالت دارد.»
  • مایر و کاب: «قابلیت پردازش اطلاعات هیجانی، به ویژه آن‌گونه که در درک، جذب و مدیریت هیجان، دخالت دارد.»

اهمیت هوش هیجانی

  • جان گاتمن: «در دهه اخیر، یافته‌های علمی، نقش بسیار پر اهمیتی که هیجانات در زندگی ما بازی می‌کنند را نشان داده‌اند. پژوهشگران دریافته‌اند که آگاهی هیجانی و قابلیت‌های مدیریت احساسات، حتی بیشتر از ضریب هوشی، تعیین کننده موفقیت و شادکامی ما در تمام زمینه‌های زندگی و از جمله روابط خانوادگی هستند.»
  • مک کاون: «کشف خود به شیوه‌ای آگاهانه یا به عبارت دیگر، کسب دانش درباره خود، بخش مهمی از فرایند یادگیری است.»
  • سالووی، مایر و گلدمن: «آدم‌ها هنگامی که حال خوشی داشته باشند، استدلال، استنتاج و حل ابتکاری مسائل را بهتر انجام می‌دهند.»
  • جان مایر: «هیجان هنگامی روی می‌دهد که وضعیت‌های خاص بیولوژیک، تجربی و شناختی که همگی به طور همزمان پدید می‌آیند، وجود داشته باشد.»
  • مایر و سالووی: «افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، انتظار می‌رود که پیشرفت سریعتری داشته باشند.»

انتقاد در مورد پژوهش‌های هوش هیجانی

  • هانس آیزنک در مورد کارهای گولمن: «او بیش از دیگران اصرار داد که تمام انواع رفتارها را زیر عنوان نوعی «هوش» رده بندی کند... اگر این پنج قابلیت، هوش هیجانی را تعریف می‌کنند، آنگاه ما انتظار داریم که شواهدی مبنی بر همبستگی بسیار زیاد آن‌ها وجود داشته باشد. در حالی که خود گولمن می‌پذیرد که آن‌ها ممکن است کاملاً ناهمبسته باشند. و به هر حال چنانچه ما نتوانیم آن‌ها را اندازه‌گیری کنیم پس چطور می‌دانیم که آن‌ها همبسته هستند؟ در نتیجه، کلّ این نظریه بر مبنای سستی بنا شده و به نظر نمی‌رسد پایه علمی داشته باشد.»

آینده هوش هیجانی

  • پیتر سالووی: «من فکر می‌کنم که در دهه بعد ما شاهد پژوهش‌های خوب و سازمان یافته‌ای باشیم که نشانگر این باشند که قابلیت‌ها و مهارت‌های هیجانی، نتایج مثبتی در خانه، خانواده، مدرسه و کار به بار می‌آورند.» چالش واقعی، نشان دادن این نکته است که هوش هیجانی، برتر و بالاتر از ساخت‌های روان‌شناسانه‌ای نظیر شخصیت و ضریب هوشی که ده‌ها سال است که مورد ارزیابی قرار می‌گیرند، قرار دارد. من اعتقاد دارم که هوش هیجانی به این وعده عمل خواهد کرد.»
 
هوش هیجانی و روابط زناشویی:
به اعتقاد مشاوران خانواده، راه دستیابی به ازدواجی موفق و یک زندگی خانوادگی سرشار از خوشبختی، بسیار ساده و سرراست است: «باید بدانی چه موقع معذرت‌خواهی کنی و هنگامی که همسرت کار مورد علاقه‌ات را انجام نداد به روی خودت نیاوری.» مانند بسیاری از سخنان موجز و نغز دیگر، سادگی ظاهری این دستورالعمل، فریبنده است. در حقیقت دانستن این که چه موقع، چرا و چگونه از همسرتان معذرت‌خواهی کنید و نیز برخورداری از توانایی‌هایی چون شکیبایی، بردباری و مدارا کردن در هنگام عصبانیت، احتیاج به مهارت‌های هیجانی پیشرفته و سطح بالایی چون همدلی، کنترل خود و درک عمیق نیازها و احساسات دیگران دارد. نکته جالب توجه در مورد این مهارت‌ها این است که بدانیم این‌ها شباهت زیادی به اجزا یا ابعاد تشکیل دهنده سازه هوش هیجانی دارند. هوش هیجانی ( EI ) توسط مایر و سالووی این گونه تعریف شده است: «توانایی درک و فهم عواطف به منظور ارزیابی افکار و خلق و خو و تنظیم آن‌ها به گونه‌ای که موجب تعالی و رشد عقلانی-هیجانی گردد». در واقع این هم‌خوانی و تجانس آشکار بین انواع توانایی‌هایی که هوش هیجانی را می‌سازد و توانایی‌هایی که لازمه گفتگو و تعاملات موفقیت‌آمیز زناشویی می‌باشند، ما را به این موضوع رهنمون می‌سازد که هوش هیجانی در زمینه ازدواج موفق و زندگی زناشویی، نقشی مهم و غیر قابل انکار دارد. حال سؤال این است که هوش هیجانی به چه طریقی می‌تواند زندگی زناشویی را تحت تأثیر خود قرار دهد؟ و زوجین به چه نوع مهارت‌های هیجانی نیاز دارند تا به کمک آن‌ها بتوانند بر مشکلات روز افزون زندگی زناشویی خود و فراز و نشیب‌های آن فایق آیند؟

هوش هیجانی چیست؟ 
واژه جامع هوش هیجانی به سه دسته توانایی ذهنی اشاره دارد که یک دسته آن، توانایی‌های بسیار اساسی است که دربرگیرنده ادراک و تشخیص عواطف خود و دیگران می‌باشد، به عبارت دیگر، افرادی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند می‌دانند که خود یا دیگران در یک لحظه خاص، در چه نوع حالت هیجانی به سر می‌برند. بنابراین قادرند به دقت عواطف گوناگون و متفاوتی چون خشم، ترس، احساس گناه و عشق را از هم تشخیص دهند.

توانایی‌های هوش هیجانی بطور کلی عبارتند از:

1- توانایی دریافت و تشخیص دقیق عواطف خود و دیگران

2- توانایی استدلال کردن راجع به عواطف

3- توانایی اداره و تنظیم مؤثر عواطف

این توانایی‌های سه گانه، ظاهراً عوامل اساسی تشکیل دهنده یک زمینه غنی عاطفی برای داشتن یک زندگی زناشویی سعادتمندانه محسوب می‌شوند.

ادراک هیجانی و روابط زوجین 
از سال 1995 تاکنون تحقیقات زیادی در زمینه ادراک عاطفی و روابط زناشویی صورت گرفته که نتایج آن به شرح زیر است:

1- ازدواج و زندگی زناشویی یک بافت سرشار از عاطفه می باشد.

2- در ازدواج‌هایی که زوجین با یکدیگر در تعارض و تضاد باشند، برانگیختگی‌های هیجانی زیادتری دیده می‌شود. به عبارت دیگر، بیشتر تعارض‌ها و اختلافات بین زوجین به دلیل برانگیختگی‌های هیجانی صورت می‌گیرد.

3- افراد در توانایی دریافت و تشخیص دقیق عواطف خود و دیگران با یکدیگر تفاوت دارند. مثلاً بعضی از زوج‌ها آشکارا نسبت به علائم هیجانی همسرشان بی‌توجه هستند و آنان را نادیده می‌گیرند یا آمادگی سوء تعبیر و عدم تشخیص صحیح این عواطف را دارند. مثلاً حالت غمناکی یا اندوه همسر خود را به عنوان عصبانیت و خشم تفسیر می‌نمایند.

4- انسان‌ها دارای تفاوت‌های قابل توجهی در توانایی ابراز صریح عواطف خود می باشند. مثلاً برخی از زوج‌ها عادت دارند پیام‌های هیجانی مبهم و گیج کننده‌ای به طرف مقابل خود بدهند (هم زمان، هم می‌خندند و هم اخم می‌کنند). پژوهشگران دریافته‌اند که ارتباط با ثبات و معناداری بین تفاوت‌های فردی در توانایی ابراز دقیق و صحیح عواطف و تشخیص آن‌ها با شادی‌های زندگی و روابط زناشویی مطلوب وجود دارد.

5- زوج‌های خرسند در مقایسه با زوج‌هایی که رابطه زناشویی و هیجانی خوبی با هم ندارند، احساس همدلی بیشتری به هم نشان می‌دهند و نسبت به احساسات یکدیگر حساسیت بیشتری به خرج می‌دهند.

6- زوج‌های ناراضی از زندگی زناشویی در عکس‌العمل به رفتار نامناسب همسرشان مقابله به مثل می‌کنند.

7- زنان بهتراز مردان در ابراز دقیق عواطف و تشخیص آن‌ها عمل می‌نمایند. برای مثال وقتی که یک زن پیام هیجانی مثبتی به شوهرش می‌دهد، احتمالاً از علائم غیر کلامی - بدنی (مثل لبخند زدن) و از یک لحن صمیمانه در هنگام سخن گفتن استفاده می‌نماید. از طرف دیگر، مردان تمایل به استفاده از پیام‌های مبهم و مختلط (ترکیبی) دارند. برای مثال هنگامی که مردی می‌خواهد پیام هیجانی مثبتی به همسرش بدهد، این پیام هم همراه با خنده است و هم همراه با علائم بالقوه تهدیدکننده‌ای چون حرکات ابرو یا چشم.

8- ناتوانی مردان در تشخیص و ابراز دقیق عواطف، علت مهم و اساسی ازدواج‌های ناموفق است. برای مثال در برانگیختگی‌های هیجانی بالا در طول کشمکش‌های زناشویی (که از طریق اندازه‌گیری علائم فیزیولوژیکی مثل ضربان قلب یا فشار خون مشخص می‌شود) مردانی که از زندگی زناشویی خود راضی نمی‌باشند و با همسران خود اختلاف دارند، علائمی از گوشه‌گیری یا انزوای هیجانی و بی عاطفگی از خود نشان می‌دهند، روان‌شناسان آن را «حصار سنگی» نامیدند.

9- زوج‌های شاد و خوشبخت نسبت به زوج‌های ناسازگار، هم در اظهار و ابراز عواطف و هم در استنباط، تشخیص و دریافت عواطف، عملکرد بهتری از خود نشان می‌دهند.

10- برخی از مردان احساس می‌کنند که هم زمان از دو طرف مورد تهدید واقع می شوند: یکی از طرف موقعیت‌هایی که قادر به کنترل آن‌ها نمی‌باشند و یکی هم از طرف عواطف ناخوشایند و منفی، چون اضطراب و اندوه که به‌وسیله این موقعیت‌ها ایجاد می‌شوند. این مردان هنگامی که احساس آسیب‌پذیری و ناتوانی می‌نمایند، عصبانی می‌شوند و مایل به تجربه حالت‌های هیجانی هستند تا از آن طریق احساس کنند قادر به کنترل موقعیت‌ها می‌باشند.

11- در زمینه زندگی زناشویی، وضعیت فوق بدین معنی است که احتمالاً یک شوهر به تقاضای همسرش جهت استقلال بیشتر، با واکنش‌های خشم‌آلود به این نوع گستاخی پاسخ دهد تا واکنش‌های مضطربانه، و علت بروز چنین واکنشی احتمالاً ترس از دست دادن همسر است. این خشم و عصبانیت ممکن است منجر به رفتارهای تخریبی شود که با جنگ و دعواهای خانوادگی و ضرب و شتم‌های جسمی و خشونت‌آمیز همراه است.

12- در تعامل‌های پر از تنش و تعارض زندگی زناشویی، حتی شوهرانی که بسیار مقاوم و شکیبا می‌باشند، احساس درهم شکسته شدن می‌نمایند و در مقابل علائم جسمانی و منفی شدیدی (چون انقباضات و دردهای معده، افزایش ضربان قلب، تعریق کف دست، سردرد و ... ) که آنان را تهدید می‌کند، احساس ناتوانی، اضطراب و دستپاچگی می‌نمایند. در چنین شرایطی، مردان ممکن است به صورت خودکار و غیر ارادی دچار خشم شوند. روی هم رفته و بر اساس یافته‌های مطالعات انجام شده بر روی تعامل‌های زندگی زناشویی، فرض می‌شود که اگر زوجین از عواطف همسرانشان آگاه شوند و بتوانند عواطفشان را به صورتی واضح و آشکار به یکدیگر اطلاع دهند و ابراز نمایند، زندگی بهتری خواهند داشت. برای این کار لازم است تا نسبت به علل، جوانب و پیامدهای عواطفشان بر زندگی زناشویی‌شان آگاه گردند

 

اسکلت، ساختار بدنی وفیزیولوژی:

* اسکلت مردان نسبت به اسکلت زنان: کتفها عریض تر، قفسه سینه طویل تر، حفره لگن خاصره کوچکتر (در زنان این حفره بمنظور تسهیل روند زایمان بزرگتر است)

* دندانهای مردان بزرگتر، قوس فوق ابرویی بزرگتر و برجسته تر، پیشانی پایین تر و شیب دار تر میباشد.

* استخوان فک تحتانی در زنان گردتر و در مردان چهار گوش میباشد.

* استخوان گونه در مردان برجسته تر است.

* جمجمه مردان حجیم تر و بزرگتر است.جمجمه زنان گردتر و در فرق باریک است.

* بینی زنان تیزتر، باریک تر و دارای برجستگی کمتری میباشد.

* استخوانهای کل بدن مردان سنگین تر از استخوانهای کل بدن زنان میباشد.

* مردان بطور متوسط ١٠ سانتی متر بلند قامت تر از زنان میباشند.

* توده عضلانی مردان ۵٠ درصد بیشتر از توده عضلانی زنان میباشد. بدین مفهوم که زنی که هم سایز مرد همتای

خود است تنها ٧٠ درصد وی قدرت عضلانی دارد.

* بدن زنان ١٠ درصد چربی بیشتری دارد.

* تجمع و نحوه توزیع چربی در زنان در بازوها، زانوها و سرین متمرکز است (گلابی شکل) اما در مردان در نیمه میانی بدن و در پشت، قفسه سینه و شکم (سیبی شکل).

* قلب زنان ٢۵ درصد کوچکتر از قلب مردان است. بنابراین قلب مردان توان پمپاژ خون بیشتری را داراست. به همین خاطر در هر فعالیت بدنی زنان زود تر از مردان خسته میشوند.

* انعصاف پذیری بدن زنان بیشتر از مردان میباشد.

* پای مردان اندکی از پای زنان بلند تر است.

*گنجایش ششهای مردان ٢۵ تا ٣٠ درصد بیشتر از ششهای زنان است. بنابراین توان انجام فعالیتهای هوازی در مردان بالاتر میباشد.

* پوست زنان گرم تر و لطیف تر از پوست مردان است.

* معده مردان نسبت به معده زنان اسید بیشتری ترشح میکند.

* زنان به بو و اصوات حساس تر میباشند.

* تحمل درد برای مردان آسانتر میباشد.

* مردان باهوشتر از زنان نمیباشند.

* زنان مهارتهای کلامی بهتری نسبت به مردان دارند.

*سرعت پردازش اطلاعات در زنان و مردان یکسان میباشد.

* مردان بیشتر چپ دست هستند تا زنان.

* پوست مردان چرب تر بوده و بیشتر عرق میکند.

* مردان فواصل دور را بهتر میبینند و ادراک عمق بهتری نسبت به زنان دارند. زنان در شب و تاریکی دید بهتری داشته و حافظه بصری بهتری نسبت به مردان دارا میباشند. حس جهت یابی نیز در مردان قوی تر از زنان است.

* هورمون استروژن تا پیش از یائسگی از زنان در برابر بروز پوکی استخوان و نارسایی های قلبی محافظت میکند.

* مردان بطور متوسط ٧ سال آمتر از زنان عمر میکنند.

 

بیماریها و اختلالات روانی:

* زنان بیشتر از مردان در معرض بیماریهای مزمن و اختلالات خود ایمنی قرار دارند.

* احتمال الکلی شدن مردان بیش از زنان است.

* با آنکه سرطان پروستات مختص مردان میباشد اما سرطان سینه در مردان بالای ۵٠ سال نیز مشاهده میگردد که درمان آن نیز بسیار دشوارتر میباشد.

* امکان اینکه قلب زنان به آریتمی دچار شود بیشتر است.

* مردان در پی مواجهه با استرس و مشکلات از خانواده خود کناره گیری کرده و نامهربانتر میگردند اما زنان مهربانتر گشته و به خانواده خود بیشتر توجه میکنند.

* زنان بیشتر از مردان دست به خودکشی میزنند اما نرخ موفقیت آمیز بودن خود کشی در مردان بالا تر میباشد.

* نرخ چاقی و اختلالات تغذیه ای در زنان بیشتر از مردان است.

*میزان حملات قلبی در مردان بیشتر از زنان است. اما احتمال اینکه زنان ظرف ١ سال پس از اینگونه حملات فوت کنند بیشتر است.

* زنان معمولا نسبت به مردان ١٠ سال دیرتر به عوارض قلبی دچار میگردند .

* سکته قلبی در زنان کمتراز مردان است. اما احتمال مرگ پس از سکته در زنان بیشتر.

* فراوانی افسردگی در زنان دو برابر مردان میباشد.

* شیوع میگرن در زنان ٣ برابر مردان است.

* کاهش حس شنوایی در مردان و عارضه نزدیک بینی در زنان بیشتر میباشد.

* التهاب مفاصل در زنان ٣ برابر مردان بوده اما نقرس میان مردان شایعتر است.

* میزان سرطان ریه،مثانه و لوزالمعد ه در مردان بیشتر از زنان است. در مقابل سرطان تیروئید بیشتر در زنان مشاهده میگردد.

*میزان ابتلای زنان به پوکی استخوان (پس از یائسگی) بیشتر از مردان میباشد.

* سنگ کیسه صفرا در زنان شیوع بیشتری دارد.

*علایم سرطان ریه، نارساییهای ریوی و آسم در زنان شدید تر و طاقت فرسا تر است.

 

روانشناختی:

 

* تفکر غالب در مردان: جدایی (استقلال)، موفقیت، شغل و در زنان: وابستگی(تعلق)، گفتگو و رابطه میباشد.

* زنان بیشتر از مردان نگران سلامتی خود هستند.

* زنان به پول به چشم ابزار مینگرند اما مردان به عنوان منبع قدرت.

* زنان بیشتر از مردان از دیگران در خواست کمک می کنند.

* مردان از لحاظ جنسی حسد می ورزند زنان از لحاظ احساسی و رابطه صمیمی.

* وفاداری در زنان بیشتر از مردان است.

* مردان بیشتر به اشیاء و اهداف و زنان به افراد و احساسات علاقمند می باشند.

*مردان هیچگاه در مورد مشکلاتشان صحبت نمی کنند

درخواست کمک از دیدگاه مردان ضعف تلقی میگردد.

*مردان پرخاشگر، جنگجو تر و سلطه جو تر از زنان میباشند.

* دغدغه فکری مردان وضعیت مالی و زنان جذابیت فیزیکی است.

* مردان بیشتر منطقی، تحلیل کننده و خرد گرا هستند زنان بیشتر خلاق، ایده آل نگر و احساساتی.

*برخلاف تصور مردان بیشتر از زنان نسبت به پایان یافتن رابطه آسیب پذیر تر و وابسته تر میباشند و در صورت پایان یافتن یک رابطه خرد میگردند. زیرا مردان معمولا دوستان و پشتیبان احساسی کمتری نسبت به زنان دارند.

* مردان نصیحت زنان را به منزله عدم کفایت و شایستگی خود قلمداد می کنند.

* مردان برای دلداری دادن زنان آزرده راه حل برای مشکلاتشان ارائه می دهند اما این عمل از سوی زنان بی توجهی به احساساتشان تفسیر می گردد.

 

تفاوت شوخی و خنده در مردان و زنان

 

پژوهشگران اعلام کردند: کیفیت خنده و شوخی در زنان و مردان متفاوت است. 
پژوهشگران آلمانی در بررسی‌ها روانشناختی دریافتند، مردان بیشتر در گفت‌وگوهای خود شوخی و مزاح می کنند و ترجیح می دهند که از شوخی ها و لطیفه های آماده و از پیش دانسته استفاده کنند. 
به گفته پژوهشگران تفاوت کیفیت شوخی و خنده در مردان و زنان از کودکی آغاز می شود. 
بررسی ها نشان می دهد، پسرها از سن 3 سالگی تمایل دارند که نقش یک فرد شوخ طبع و بذله گو را بازی کنند در حالیکه دختر بچه های 3 ساله، تنها خندیدن را ترجیح می دهند. پژوهش‌ها همچنین نشان می دهد، نوع خندیدن زنان با مردان نیز متفاوت است. به گونه ای که مردان هنگام خندیدن هوا را به طور متوسط با 280 ارتعاش در ثانیه از دهان خود خارج می کنند، در حالیکه صدای زنان هنگام خندیدن ارتعاش بیشتری دارد.

هوش در مردان و زنان:

مقایسه اندازه مغز و رابطه آن با هوش در زن ها  و مردها: اگر یکی از نیمکره‌های مغز زنی آسیب ببیند، نیمکره دیگر که قادر به کپی کردن تمامی قابلیت‌های نیمکره تخریب شده است، می‌تواند مسوولیت تمامی کارها و عملکردهای زندگی او را به عهده بگیرد؛ اما نظیر این حالت در خصوص مردان صادق نیست.
مهم‌ترین عاملی که باعث تفاوت در افراد می‌شود، هوش است در واقع هوش در مغز انسان جایگاه مشخصی دارد و حاصل واکنش عمومی سلول‌ها و مراکز مغز است. به طور کلی در نیمکره چپ مغز فرآیندهای تفکرات منطقی را می‌توان یافت و جایگاه عشق واحساس عاطفی در سمت راست مغز است. یک فرد می‌تواند هم کودن و هم زیرک باشد؛ تنها به این دلیل که یک سمت مغز وی از سمت دیگر رشد بیشتری کرده است.

کما این‌که افرادی واقعا برجسته‌اند که می‌توانند فرآیندهای اثربخش نیمکره راست را با فرآیندهای اثربخش نیمکره چپ در هم آمیزند.

حال سوالی که سال‌هاست ذهن بسیاری از دانشمندان و حتی خود ما و احتمالا نسل‌های گذشته ما را به خود اختصاص داده، این است که آیا مردان از زنان باهوشترند؟ علت تفاوت در عملکرد مغزی زنان و مردان در چیست؟
چرا در بسیاری موارد ، مردان حتی در زمینه‌های خاص از زنان بهتر و کارآمدتر عمل می‌کنند؟

اگر علاقه‌مندید پاسخی برای این سوالات بیابید، آنچه در ادامه این مقاله می‌آید بخوانید. پیشاپیش بر این نکته تاکید می‌کنیم که گرچه نتایج مطالعات و تحقیقات انجام شده تاکنون به تفاوت‌های مغزی میان زنان و مردان اشاره می‌کنند، ولیکن به هیچ وجه موید این مساله نیستند که مردان باهوش‌تر از زنان هستند…

مطالعات علمی در مورد تفاوت توانایی‌های ذهنی میان مردان و زنان حداقل به اواسط قرن نوزدهم برمی‌گردد؛ زمانی که مساله حق رای زنان در بعضی کشورها مطرح شد. برای مثال در انگلستان دوره ملکه ویکتوریا، فلسفه‌پردازی به نام جان استوارت میل بیان کرد که هیچ اختلافی بین مردان و زنان نیست. در حالی که چارلز داروین در کتاب «نسل بشر» معتقد است زنان به‌واسطه طبیعتشان نسبت به توانایی‌های ذهنی ضعیف‌تر هستند.

البته بسیاری از نظریات اولیه بر اساس روایات بودند. به هر حال بسیاری از دانشمندان چون ، پل بروکا سعی کردند از اشکال مختلف اندام‌سنجی بخصوص مقایسه اندازه جرم مغز، نتایج تجربی به دست آورند. با پیشرفت روان‌شناسی در اواخر قرن نوزدهم و ظهور آزمون‌های هوش در اوایل قرن بیستم، تلاش‌های بیشتری توسط دانشمندان مختلف برای اندازه‌گیری و آزمون تفاوت‌های ذهنی میان مردان و زنان انجام گرفت. حتی یکی از اندیشمندان برجسته زن معتقد است زنان به علت آن‌که محدود به وظایفی چون بچه‌داری و خانه‌داری هستند، امکان درک تمام توانایی‌های خود را ندارند.

تفاوت در عملکرد مغزی

دانشمندان می‌گویند حتی در حالت استراحت و بدون عامل محرک، بخش مهمی از مغز زنان و مردان به طور متفاوت از هم رفتار می‌کنند. تلقی دانشمندان آن است که مغز زنان و مردان در مراحل آغاز شکل‌گیری جنین در رحم شبیه یکدیگر است، اما بتدریج تا زمان بزرگسالی و بلوغ تفاوت‌های آنها آشکار می‌شود. در این زمینه احتمالا تفاوت در شمار و تعداد سلول‌های عصبی نقش بازی می‌کنند. دانستن این تفاوت‌ها می‌تواند در نحوه برخورد ما با طرف مقابلمان موثر باشد و از بعضی واکنش‌های شرطی شده در برابر زنان یا مردان جلوگیری کند.

تفاوت‌های ساختمانی مغز مرد و زن‌

پژوهشگران عصب‌شناسی، مغز زنان و مردان را در دستگاه ام.‌آر.آی گذارده و واکنش‌های مغز آنها را مورد تحقیق قرار داده‌اند. در مغز زنان اتصال‌ها و ارتباط‌های بیشتری بین دو نیمکره چپ و راست وجود دارد که به آنها این توانایی را می‌دهد تا از مهارت گفتاری بهتری نسبت به مردان برخوردار باشند. از طرف دیگر در مردان ارتباط کمتری بین دو نیمکره مغزشان وجود داشته و به آنها این قابلیت را می‌دهد تا مهارت بیشتری در استدلال‌های انتزاعی و هوش دیداری فضایی داشته باشند.

در خصوص وظایفی که توانایی جسمی می‌طلبند، مثل نقشه‌خوانی و تمرکز، مغز مردان بهتر عمل می‌کند. مغز مردها تخصصی‌تر است. این صرفا به این معناست که تقسیم کار در آن صورت گرفته است.

به عبارت دیگر، نیمکره راست مغز مردها با عملکردهای بینایی و فضایی سروکار دارد؛ فعالیت‌هایی نظیر کسب مهارت‌های فیزیکی، تطابق‌های چشمی و ماهیچه‌ای. در حالی که نیمکره چپ به مهارت‌های گفتاری و شناختی اختصاص یافته است؛ مهارت‌هایی نظیر بیان احساسات و درک مسائل، انتزاعی است. از طرفی، مغز زن‌ها «عمومی‌تر» است. به این معنا که هر دو نیمکره راست و چپ مغز زن‌ها با هم روی مشکلات کار کرده و هر دو عملکردهای مشابه دارند و تقسیم کار بین آنها صورت نگرفته است.درست به همین دلیل است که بعضی از مردم احساس می‌کنند مردها در مقایسه با زن‌ها از سرعت تصمیم‌گیری و قابلیت درک بیشتر برخوردار هستند. از جنبه دیگر اگر یکی از نیمکره‌های مغز زنی آسیب ببیند، نیمکره دیگر که قادر به کپی کردن تمامی قابلیت‌های نیمکره تخریب شده است، می‌تواند مسوولیت تمامی کارها و عملکردهای زندگی او را به عهده بگیرد؛ اما نظیر این حالت در خصوص مردان صادق نیست. چنانچه نیمکره چپ مغز مردی به واسطه سکته مغزی آسیب ببیند، این امکان وجود دارد که توانایی تکلم را از دست بدهد. چرا که نیمکره راست مغز آنان، تنها می‌تواند عملکردهای بینایی و فضایی را سازمان‌دهی کند. قابل ذکر است میزان سلول‌های مغز مردان ۴ درصد بیشتر از زن‌هاست و مغز آنان ۱۰۰ گرم سنگین‌تر است.

مقایسه اندازه مغز دوجنس‌

در سال ۱۸۶۱ محققی مغز ۴۳۲ انسان را آزمایش کرد و دریافت که مغز مردها وزن متوسطی معادل ۱۳۲۵ گرم دارد، در حالی‌که وزن متوسط مغز زن‌ها برابر ۱۱۴۴ گرم است. یک مطالعه مربوط به سال ۱۹۹۲ روی ۶۳۲۵ پرسنل نظامی بیانگر آن است که مغز مردها حجم متوسطی برابر ۱۴۴۲ سانتی‌متر مکعب داشته، در حالی‌که حجم متوسط مغز زن‌ها ۱۳۳۲ سانتی‌متر مکعب است. البته ‌این اختلاف اگر با ابعاد اندازه‌گیری شده بدن چون ارتفاع و سطح بدن اصلاح شود؛ کاهش می یابد ولی همچنان باقی است.

در سال ۲۰۰۵ نیز گزارشی نشان می‌دهد که زنان در مقایسه با مردان دارای ماده سفید بیشتر و ماده خاکستری کمتری در نواحی مربوط به هوش در مغز هستند. نقشه‌برداری از مغز نشان داده که ماده خاکستری مربوط به هوش عمومی در مردان بیش از ۶ برابر زنان است و در عوض مغز زنان دارای ماده سفیدی است که میزانش، نزدیک به ۱۰ برابر مردان هستند. ماده خاکستری برای پردازش اطلاعات به‌کار می‌رود، در حالی‌که ماده سفید شامل ارتباطات بین مراکز پردازش می‌شود. این گزارش تاکید می‌کند سطح نواحی مرتبط با IQ نیز بین دو جنس متفاوت است. به‌طور خلاصه مردان و زنان به‌طور واضح دارای نتایج IQ مشابهی با نواحی مغز متفاوت هستند.

هر چند زنان ممکن است دارای مغز کوچک‌تری نسبت به مردان باشند، ولی دانسیته عصبی بیشتری در ناحیه قدامی مغز آنها نشان داده شده است که این دربرگیرنده اعمالی چون برنامه‌ریزی، قضاوت و زبان می‌شود، در حالی‌که مردان دارای حجم ماده خاکستری بیشتری در قسمت قدامی مغز هستند.

بالاترین ضریب هوشی، متعلق به یک زن‌

زمانی که در سال ۱۹۴۰ آزمون استنفورد بینت منتشر شد، آزمون‌های اولیه، متوسط IQ بالاتری را برای زنان نشان می‌دادند، بنابراین آزمون‌ها به‌گونه‌ای تنظیم شدند که نتایج مشابهی برای متوسط زنان و مردان نمایش دهند.

با این حال مطالعات انجام شده طی قرن بیستم نشان داد تفاوتی در هوش کلی بین دو جنس وجود ندارد. کما این‌که مطالعات نشان داد مردان به طور متوسط ۴/۸ امتیاز در IQ بالاتر و زنان به طور متوسط ۵/۷ امتیاز در حافظه بالاتر هستند.

جالب است این را بدانید که بالاترین ضریب هوشی که تا به حال در میان انسان‌ها ثابت شده، مربوط به یک زن نویسنده است.

دو نیمکره مغز انسان توسط یک تونل، به یکدیگر متصل می‌شوند. حجم ترافیک میان این دو نیمکره در مورد مردان به مراتب از زنان کمتر بوده و اساسا ارتباط میان این دو بخش مغز در میان زنان به همین دلیل تنگاتنگ‌تر از مردان است. به این ترتیب زنان اطلاعات محیطی را به مراتب آسان‌تر از مردان، گردآوری و تحلیل و پردازش می‌کنند. بدین علت زنان بهتر از مردان می‌توانند به چند کار در آن واحد بپردازند. درست برعکس ، مردان متمایلند کارها را به طور ردیف شده، پشت سرهم، آن هم دقیقا یکی پس از دیگری، انجام دهند. پیچیدگی پردازش موازی داده‌ها و اطلاعات در مغز زنان، آنها را به مراتب پیچیده‌تر می‌کند. این در حالی است که رفتار مردان ماشینی‌تر به نظر می‌رسد.

برای مردان تغییر سریع ، مشکل است

آیا تا به حال اندیشیده‌اید که چرا مردها در پایان روز به وقت بیشتری احتیاج دارند تا پس از کار به خود استراحت دهند؟ چنانچه مغز آنها به مدت ۸ ساعت روی فعالیت‌های مغز راست تمرکز کرده باشد، اکثرشان براحتی قادر نخواهند بود به وضعیتی احساسی و ابرازگر برسند. این تفاوت‌ها، علت این که چرا مردها بسختی می‌توانند از تعقل و عقلانیت به یک باره به سمت احساسات و عواطف تغییر موضع بدهند را توضیح می‌دهد.

مغز یک مرد در مقایسه با مغز یک زن، مدت زمان بیشتری احتیاج دارد تا تغییر وضعیت بدهد. بنابراین هنگامی که خانم‌ها با همسرشان مشغول گفتگو درباره مسائل مادی و اقتصادی هستند یا درگیر مکالمه‌ای روشنفکرانه هستند و ناگهان بخواهند از احساساتشان صحبت کنند، احتمالا می‌بینند که همسرشان حوصله این کار را ندارد؛ زیرا به همان سرعت آنها نمی‌توانند از وضعیتی به وضعیت دیگر تغییر جهت بدهند.

مردان در ریاضیات قوی‌ترند

تحقیقات انجام شده تفاوت‌هایی را در توزیع مهارت‌های شناختی بین مرد و زن نشان می‌دهد. این تحقیقات بر پایه آزمایش‌هایی قابل شناخت است که به اشکال مختلف و شامل آزمون‌های کتبی مانندSAT هستند . این تحقیقات علاوه بر تفاوت در مهارت‌های خاص بر تفاوت در توانایی‌های شناخت عمومی که اغلب تحت عنوان میزان g شناخته می‌شود نیز تکیه دارد. آزمون‌های IQ که مخصوصا برای اندازه‌گیری توانایی شناختی طراحی شده است، معمولا توانایی‌های متعددی را مورد بررسی قرار داده و نمره‌های IQ به عنوان اندازه g به کار می‌رود.

همچنین آزمون SAT یک آزمون داوطلبانه و استانداردشده تلقی می‌شود که بین داوطلبان ورود به بسیاری از دانشگاه‌های امریکا برگزار می‌شود. این آزمون‌ها زیر نظر خدمات آزمایش تحصیلی انجام می‌شود و جنس آزمایش‌شدگان را نیز حفظ کرده و نتایج SAT براساس جنس منتشر می‌شود. در سال ۲۰۰۱، مردان در بخش شفاهی امتیاز ۵۰۹ از ۸۰۰ را آورده؛ در حالی که زنان امتیاز ۵۰۲ از ۸۰۰ را در این آزمون بدست آورده‌اند.

به هر حال اختلاف در بخش ریاضی کاملا مشخص‌تر و ثابت‌تر است. مردان ۵۳۳ امتیاز و زنان ۴۹۸ امتیاز کسب کرده‌اند. این اختلاف سال به سال بیشتر نمود پیدا می‌کند. در واقع بررسی ملی پیشرفت تحصیلی، که آزمون استاندارد دیگری در امریکاست، مردان را در ریاضیات کمی بالاتر از زنان می‌داند.

مطالعات محققان نشان می‌دهد، مردان ۱۷ تا ۱۸ ساله به طور متوسط ۶۳/۳ امتیاز IQ بالاتر از رقیب زن خود به دست آورده‌اند. آنها همچنین نوشته‌اند اختلاف g بین زنان و مردان در سراسر نتایج در هر تراز اجتماعی اقتصادی و در مجموعه‌های مختلف نژادی مشهود است.

مردها هم به اندازه زن‌ها پرحرفند

براساس یافته‌‌های جدید و برخلاف تحقیقات محققان در گذشته که می‌گفتند زن‌ها ۳ برابر مردها حرف می‌زنند، مشخص شده است مردها به اندازه زن‌ها پرحرف هستند.

پژوهشگران با انجام تحقیقی دریافتند تعداد کلماتی که بین جنس مرد به کار می‌رود، تقریبا به اندازه جنس زن است و اختلاف در حد چند کلمه بیشتر نیست.

در همین زمینه کارشناسان روابط اجتماعی معتقدند درونگرایی و برونگرایی در پرحرفی و کم‌حرفی فرد موثر است. حتی جالب است بدانید در حالی که زن‌ها به طور میانگین روزی ۱۶۲۱۵ کلمه بر زبان می‌آورند، روزی ۱۵۶۶۹ کلمه از دهان مردان خارج می‌شود.

آیا رنگین‌پوستان کم‌هوشترند؟

گذشته از بحث‌ها بر سر تفاوت ضریب هوشی بین زن و مرد، جدال اندیشمندان و متخصصان از چند سال پیش بر تفاوت هوشی بین نژاد انسان‌ها متمرکز است.

حال سوالی که در اینجا مطرح است آن که تاثیر ۲ عامل ژن و محیط زندگی روی ضریب هوشی چقدر است؟ فقط در صورتی می‌توان از اختلاف نژاد صحبت کرد که ژن‌ها را عامل اصلی هوش در نظر بگیریم؛ در حالی که بسیاری از محققان معتقدند محیط و ژن، هر کدام به نسبت ۵۰ درصد روی هوش موثرند. بعلاوه یک دلیل اختلاف میان نژادها نوع تستی است که با آن مقدار ضریب هوشی تعیین می‌شود. کما این‌که اگر عامل فرهنگ از تست‌‌های هوشی حذف شود، اختلاف IQ بین نژادها از بین خواهد رفت.

در امریکا رنگین‌پوستان و سفیدپوستان در یکجا با هم زندگی می‌کنند؛ ولی در آنجا هم فرهنگ و هم محیط زندگی کاملا متفاوت است. سیاهان درآمد کمتری نسبت به سفیدپوستان دارند؛ در مدارس بدتر تحصیل می‌کنند و این موضوعات روی IQ سیاهان تاثیر منفی می‌گذارد.

مطالعات دیگر نشان می‌دهد سیاهان شمال امریکا دارای ضریب هوشی بالاتری از سیاهان ساکن جنوب کشور هستند، زیرا در جنوب نژادپرستی قوی‌تر است. مساله تفاوت هوش بین رنگین‌پوستان و سفیدپوستان تحت تاثیر ایده نژادپرستی قرار می‌گیرد. به علت ناشناخته‌‌های فراوان در این زمینه، در خصوص امکان اختلاف IQ باید خیلی با احتیاط برخورد کرد.

تفاوت میان هوش منطقی وهوش هیجانی

جالب است در اینجا به تفاوت هوش منطقی و عاطفی نیز اشاره کنیم. این دو هوش ضد یکدیگر نیستند؛ بلکه فقط با هم تفاوت دارند. هوش هیجانی توانایی ادراک دقیق و ارزیابی محسوب می‌شود.

روان شناسان با استفاده از معیاری که کاملا شبیه هوشیاری عاطفی است، به مقایسه افرادی که دارای بهره هوشی بالا و افرادی که دارای استعداد‌های عاطفی پرقدرتی هستند، پرداخته و تفاوت‌‌های آنها را مورد بررسی قرار داده است.

این مساله درخصوص زنان و مردان کمی تفاوت دارد. مردانی که دارای بهره هوشی بالایی هستند، از روی علایق و توانایی‌‌های گسترده عقلانی‌شان مورد شناسایی قرار می‌گیرند. برعکس مرد‌هایی که از نظر هوش عاطفی قوی هستند، از نظر اجتماعی ظرفیت چشمگیری برای تعهد نسبت به مردم یا اهداف خود و پذیرش مسوولیت دارند.

زن‌‌هایی که فقط از بهره هوشی بالا برخوردار هستند، در بیان موضوعات عقلانی ارزشمند و اندیشه‌‌های خود اعتماد به نفس کافی دارند. در عین حال زن‌‌هایی که از نظر هوش عاطفی قوی‌اند، احساسات خود را به طور مستقیم بیان می‌کنند و راجع به خود مثبت‌اندیش هستند. زندگی برای آنها معنا دارد و همچون مردان همنوع خود آدم‌‌هایی اجتماعی و گروه‌گرا هستند. همچنین آنها احساسات خود را به گونه‌ای مناسب ابراز می‌کنند و بخوبی از عهده فشار‌های روانی برمی‌آیند.

بنابراین اگرچه تفاوت های مغزی مشهودی بین دوجنس زن و مرد به اثبات رسیده اند اما براساس آنها نمی توان برای جنس خاصی برتری هوشی قائل شد.

مردان سکوت را دوست دارند زنان به گفتگو علاقمندمی باشند
بطورمتوسط مردان درروز۱۴۰۰۰کلمه حرف می زنند زنان بطورمتوسط درروز۲۶۰۰۰کلمه حرف میزنند
آقایان درسکوت وتنهایی به حل مشکلات اقدام می کنند خانمها باگفتگومشکلات خودراحل می کنند
مردان شنونده خوبی نیستند زنان شنونده خوبی هستند
آقایان کمترتشریفاتی هستند    خانمهاتشریفات رادوست دارند   
مردان کلی نگرند زنان جزیی نگرند
اقایان هدف گرامی باشند خانمهارابطه گراهستند 
مردانازراه جشم عاشق می شوند  زنان ازراه گوش عشق خودراانتخاب می کنند
مردان به رابطه جنسی توجه دارند   زنان به احساس عشق عنایت بیشتری دارند  
آقایان بیشتر به آینده عنایت دارند  زنان بیشتر درگذشته سیر می کنند 
اقایان درجوانی خودخواه ودرپیری مهربان می شوند  خانمهادرجوانی مهربان ودرپیری خودخواه می شوند 
مردان به مسائل مالی به صورت جاری ودینامیک نگاه می کنند  زنان مساعل مالی رابصورت ایستادرنظر می آورند 
مردان کودکانشان رابرای استقلال .مقابله باخطروسختیها آماده می سازند  زنان سعی دارند که کودکانشان همواره راضی وراحت باشند 

خانم کارن هورنای ( Karen Horney )، نظریه‌پرداز معروف روانکاوی، ارائه‌دهنده یکی از معروف‌ترین نظریه‌ها در زمینه روان‌رنجوری است. او معتقد است که علّت روا‌ن‌رنجوری ناشی از اضطراب، روابط بین افراد و روابط اجتماعی است. براساس نظریه او، راهبردهایی که افراد برای انطباق و کنار آمدن با اضطراب به کار می‌برند، بر اثر استعمال بیش از حدّ، به نیازهای روان‌رنجورانه بدل می‌گردند.

به گفته خانم هورنای، اضطراب (و در نتیجه، روان‌رنجوری) می‌تواند در نتیجه چیزهای مختلفی از قبیل سلطه مستقیم یا غیرمستقیم، بی‌تفاوتی، رفتار غیرعادی، بی‌توجهی به نیازهای شخصی کودکان، گرایش‌های تحقیرآمیز، تحسین بیش از حدّ یا نبود آن، کمبود محبّت واقعی، اجبار به جانب‌گیری در مشاجرات پدر و مادر، مسئولیت خیلی زیاد یا خیلی کم، بیعدالتی، وعده‌های عمل نشده، جوّ خصمانه و ... به وجود آید.

کارن هورنای 10 نیاز روان‌رنجورانه را برشمرده و آن‌ها را در سه دسته طبقه‌بندی نموده است:

1- نیازهایی که شما را به سمت دیگران متمایل می‌کند.
این نیازهای روان‌رنجورانه باعث می‌شوند که افراد به دنبال تایید و پذیرش از طرف دیگران باشند. این افراد معمولاً آدم‌های نیازمند یا وابسته گفته می‌شوند.

2- نیازهایی که شما را از دیگران دور می‌کند.
این نیازهای روان‌رنجورانه باعث ایجاد دشمنی و رفتارهای ضداجتماعی می‌گردند. این افراد معمولاً آدم‌های سرد، بی‌تفاوت و گوشه‌گیر هستند.

3- نیازهایی که شما را در مقابل دیگران قرار می‌دهد.
این نیازهای روان‌رنجورانه باعث خصومت و نیاز به کنترل دیگران می‌گردد. این افراد معمولاً آدم‌های سخت، سلطه‌جو و نامهربانی هستند.

آدم‌های متعادل، این هر سه راهبرد را به کار می‌گیرند و برحسب عوامل بیرونی و درونی، تمرکز خود را از یکی به دیگری برمی‌گردانند. اکنون سوال این است که پس چه چیزی این راهبردهای انطباقی را روان‌رنجورانه می‌سازند؟ پاسخ هورنای این است: به کارگیری بیش از حدّ یک یا بیشتر از این روش‌های بین فردی.

خانم کارن هورنای در کتاب معروف خود به نام خودکاوی که در سال 1942 نوشته است، 10 نیاز روان‌رنجورانه را به شرح زیر فهرست کرده است:

1- نیاز روان‌رنجورانه به تأیید و پذیرش 
این نیازها شامل تمایل به دوست داشته شدن، خوشحال کردن دیگران و بر آورده ساختن انتظارات دیگران است. افرادی که این نوع نیاز را دارند در مقابل انتقاد یا نفی‌شدن فوق‌العاده حساسند و از خشم یا دشمنی دیگران می‌ترسند.

  2- نیاز روان‌رنجورانه به شریک زندگی که همه مسئولیت‌ها را به عهده گیرد 
این متضمن نیاز به متمرکز شدن بر روی یک شریک زندگی است. افرادی که این نوع نیاز را دارند از ترس شدیدی نسبت به رانده شدن از سوی شریک زندگیشان رنج می‌برند. این افراد معمولاً اهمیت اغراق‌آمیزی به عشق می‌دهند و معقتدند که داشتن یک شریک زندگی، تمام مشکلات زندگی را حل خواهد کرد.

  3- نیاز روان‌رنجورانه به محدود کردن زندگی در یک حاشیه باریک 
افرادی که این نیاز را دارند ترجیح می‌دهند دور از انظار و بدون جلب توجه کردن باقی بمانند. آن‌ها آدم‌های کم توقعی هستند و زندگیشان محتوای اندکی دارد. آن‌ها از آرزوهای مادّی اجتناب می‌کنند و معمولاً بر نیازهای شخصی خود سرپوش می‌گذارند و استعداد و توانائی‌های خود را دست کم می‌گیرند.

  4- نیاز روان‌رنجورانه به قدرت 
افرادی که این نیاز را دارند در جستجوی به دست آوردن قدرت برای حفظ خود هستند. آن‌ها معمولاً ستایشگر قدرت و بیزار از ضعف هستند و دیگران را تحت تسلط خود می‌گیرند. این افراد از محدودیت‌های شخصی، درماندگی، ناتوانی و شرایط غیرقابل کنترل می‌ترسند.

  5- نیاز روان‌رنجورانه به بهره‌کشی از دیگران 
این افراد به دیگران از چشم این که چه استفاده‌ای می‌توانند برسانند نگاه می‌کنند. افرادی که این نوع نیاز را دارند معمولاً به خاطر توانایی در بهره‌کشی از دیگران به خود می‌بالند و غالباً بر روی استفاده از دیگران برای دستیابی به هدف‌های خود، از جمله قدرت، پول یا رابطه جنسی، تمرکز می‌کنند.

  6- نیاز روان‌رنجورانه به شهرت و اعتبار 
افرادی که این نوع نیاز را دارند، برای خودشان بر حسب میزان شناخت و تحسین اجتماعی ارزش قائلند. دستاوردهای مادّی، ویژگی‌های شخصیتی، دستاوردهای حرفه‌ای و چیزهای مورد علاقه بر پایه ارزشی که از نظر شهرت و اعتبار شخصی دارند مورد ارزیابی قرار می‌گیرند. این گونه افراد معمولاً از شرمندگی اجتماعی و از دست دادن موقعیت اجتماعی می‌ترسند.

  7- نیاز روان‌رنجورانه به تحسین شخصی 
افرادی که این نوع نیاز را دارند، آدم‌هایی خود شیفته و دارای تصورّی مبالغه‌آمیز از خود هستند. آن‌ها می‌خواهند که براساس تصورّی که از خود دارند و نه آنچه که واقعاً هستند، مورد تحسین قرار گیرند.

  8-نیاز روان‌رنجورانه به دستاوردهای شخصی 
بر طبق نظر خانم هورنای، مردم در نتیجه احساس ناامنی، خود را برای به دست آوردن چیزهای بیشتر و بیشتر، تحت فشار قرار می‌دهند. این گونه افراد از شکست می‌ترسند و یک نیاز دائمی برای به دست آوردن موفقیت بیش از دیگران، در خود حس می کنند.

  9-نیاز روان‌رنجورانه به استقلال و خودکفایی 
این افراد ذهنیت «انزواطلبی» دارند و به منظور اجتناب از وابسته شدن به دیگران، بین خود و سایر مردم فاصله ایجاد می‌کنند.

  10- نیاز روان‌رنجورانه به کامل بودن و بی‌نقصی 
این افراد دائماً برای نشان دادن این که بی‌عیب و نقص هستند تلاش می‌کنند. یک ویژگی عمومی این نیاز روان‌رنجورانه، کنکاش و جستجو برای یافتن عیب‌های شخصی به منظور تغییر و اصلاح سریع آن‌هاست.

 

 


خانواده درمانی مداخله‌ای است که بر تغییر تعاملات بین اعضای خانواده متمرکز است و در آن تلاش می‌شود کارکرد خانواده به عنوان واحدی متشکل از تک ‌تک اعضای خانواده بهبود یابد...  آندره موروئا می‌گوید: « دوست شما عاشق هوش‌تان است و معشوقه شما عاشق جذابیت‌تان، اما عشق خانواده دلیل نمی‌خواهد؛ شما در خانواده متولد می‌شوید و با اعضای آن هم‌خون هستید. با این حال، خانواده می‌تواند بیش از هر کس دیگری در دنیا، شما را عصبانی کند.


"خانواده" به عنوان یک سیستم اجتماعی، شامل گروهی از افراد است که از طریق ازدواج، تولیدمثل و پرورش فرزندان با هم زندگی می‌کنند. این سیستم و سازمان اجتماعی در طول تاریخ نقش حیاتی برای رشد و پیشرفت و اجتماعی‌ شدن نوع انسان ایفا کرده است. خانواده بدون شک مهم‌ترین سازمانی است که بسترساز رشد و رفاه جسمی، روانی و اجتماعی کودک و عامل رسیدن وی به تعادل (فیزیکی، روانی و اجتماعی) است. اجتماعی‌شدن و آشنایی با قوانین، نقش‌ها و ارزش‌های فرهنگی به طور طبیعی در خانواده صورت می‌پذیرد؛ و کودک در تعاملات ابتدایی خود با خانواده به یک موجود اجتماعی تبدیل می‌شود. به همین دلیل هم از دیربازعملکرد خانواده مورد توجه روان‌شناسان بوده است.

اما خانواده نه تنها یک سیستم است، بلکه به عنوان یک زیرسیستم از جامعه انسانی نیز محسوب می‌شود و عواملی از قبیل نژاد، موقعیت اقتصادی و اجتماعی، آموزش، نقش جنسی، کشور محل اقامت، مهاجرت، مذهب، ارتباطات سیاسی و مرحله چرخه زندگی خانواده، برآن تاثیر می‌گذارد.

پیچیدگی ناشی از نحوه تاثیر و تعامل این عوامل متعدد در شکل‌گیری ماهیت و مفهوم خانواده در هر فرهنگ، تعریف "عملکرد خانواده" یا "ناکارآمدی خانواده" را مشکل می‌سازد.
ناکارآمدی به الگوهای خانوادگی ناسودمند و ترسیم تعاملات همراه با استرس و رفتارهای مرضی برمی‌گردد. در موقعیت‌های مشکل‌ساز، فشارزا یا تنش‌آمیز خانواده‌ها استرس را تجربه می‌کنند و اعضای خانواده در این شرایط احساس ناراحتی، تنش و عجز می‌کنند. موقعیت استرس‌زا ممکن است سیستم خانواده را مختل ‌کند، مگر این‌ که خانواده بتواند الگوی ناکارآمد موجود خود را با شرایط جدید تطبیق دهد و آن را اصلاح نماید. استرس‌هایی که خانواده‌ها با آن‌ها مواجه هستند به دو نوع تقسیم می‌شوند: طبیعی و غیرطبیعی. در این نگرش استرس «طبیعی» خانواده در ارتباط با دوره‌های انتقالی به دوره والد شدن، جداشدن فرزندان، بازنشستگی و مانند آن برمی‌گردد.

استرس‌های «غیرطبیعی» خانواده همراه با جنگ، بلایا، بیماری، از دست‌ دادن عضوی از خانواده، مهاجرت و غیره است. واقعیت این است که اگر یکی از اعضای خانواده دارای اشکال رفتاری ـ ‌روانی باشد، می‌توان ردپای آن را در روابط خانوادگی جست‌وجو کرد. در بسیاری از موارد اشکال رفتاری عضو خانواده مانند کودک یا نوجوان مستقیما از روابط غلط خانوادگی سرچشمه می‌گیرد.

● تعریف خانواده درمانی
خانواده درمانی مداخله‌ای است که بر تغییر تعاملات بین اعضای خانواده متمرکز است و در آن تلاش می‌شود کارکرد خانواده به عنوان واحدی متشکل از تک ‌تک اعضای خانواده بهبود یابد. بالینگری که به خانواده درمانی می‌پردازد می‌کوشد الگوهای بین نسلی غیرقابل انعطافی را که سبب ناراحتی در درون افراد یا در روابط بین فردی می‌شود، درهم بشکند. در خانواده‌ درمانی می‌توان دغدغه‌های هر یک از اعضای خانواده را مطرح نمود. اما این روش درمانی بیشتر بر روی کودکان موثر است. زیرا واقعیت روزمره کودکان مستقیما تحت تاثیر بافت خانواده قرار دارد.

● خصوصیات کلی خانواده درمانی 
خانواده درمانی دارای خصوصیاتی است که آن را از درمان انفرادی متمایز می‌کند. برای مثال، اعضای خانواده دارای ملاک قضاوت، پیشنیه و زبان مشترکی هستند که ممکن است برای درمانگر ناآشنا باشند. درمانگر باید با نقش‌های خانواده و خرده فرهنگ مخصوص آن آشنا شود. سپس از این آشنایی در جهت ارتباط با اعضای خانواده یا رویارویی با آنان استفاده کند. در عین حال درمانگر باید گسلش عاطفی خود را حفظ کند و یک بخش خانواده را به نفع بخش دیگر رها نکند. البته این کار دشواری است. چون اعضای خانواده غالبا درمانگر را وارد منازعات خود بر سر قدرت یا دفاع‌های خویش در برابر ارتباط آزاد می‌کنند. یکی از بخش‌های معمول خانواده درمانی، اخذ شرح حال و سنجش است. 

مشکل فعلی باید مطرح و بررسی شود. ممکن است پسر خانواده بزهکار باشد یا دختر خانواده روابط جنسی متعددی داشته باشد. بررسی تفسیر هر یک از اعضای خانواده از مشکل، کار جالب و از لحاظ تشخیصی کار مهمی است. معمولا شرح حال خانواده گرفته می‌شود. این کار نیز می‌تواند تبعاتی داشته باشد. وقتی مشکل خانواده در چارچوب خانواده‌های پدری والدین خانواده و زندگی دوران تجرد و ازدواج آنان مورد بررسی قرار می‌گیرد، شیوه ارتباط کودکان بهتر و درک آنان بیشتر می‌شود. طرح یک چشم‌اندز کلی از سابقه و پیشینه خانواده ـ پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها و هدف‌ها ،آرزوها، ترس‌ها و ضعف‌های آنان- قوه درک همدلی و تحمل اعضای خانواده را افزایش می‌دهد. به این ترتیب ملاک قضاوت جدیدی فراهم می‌آید.

کودک به‌تدریج می‌فهمد که قربانی شدن آرزوهای مادر در پای خانواده، برای مادرش چه معنایی و پدرش چه برداشتی از سوء رفتار پدرخود داشته است. والدین در محیط کنترل شده خانواده درمانی (با بررسی وضعیت فعلی فرزندان‌شان) به یاد فشار همسالان روی خودشان می‌افتند.

در این نوع درمان آموزش ، پیشگیری و درمان برای کمک به خانواده‌ها ، کل خانواده را دربرمی‌گیرد. برای حل مشکل خانواده یا یکی از اعضا آن کل سیستم خانواده مور توجه قرار می‌گیرد و تلاش می‌شود علل بروز و عوامل تشدید کننده مشکل در داخل خانواده و در نوع روابط اعضا با یکدیگر مورد بررسی قرار گیرد. این شیوه از درمان مبتنی بر رویکرد سیستمهاست و معتقد است زمانی می‌توان به رفع یک مشکل نائل شد که از نیروی تک تک اعضا استفاده کرد و عوامل تنش‌زا را مرتفع ساخت.

● چه وقت باید خانواده درمانی کرد؟ 
قواعد دقیق و قطعی خاصی وجود ندارد که نشان بدهند چه موقع باید خانواده درمانی انجام داد. خانواده درمانی غالبا با نوجوانی که بیمار اصلی است، شروع می‌شود. گاهی مشکلات بیمار آن‌قدر به خانواده پیوند می‌خورد که خانواده درمانی تنها درمان و اقدام ممکن است. گاهی نیز خانواده جلوی پیشرفت درمان بیمار را می‌گیرد یا در برابر توصیه‌های درمانگر مقاومت می‌ورزد. در نتیجه با درگیرکردن خانواده در درمان، بخشی از این مقاومت رفع می‌شود. گاهی نیز مشکلات بیمار (یا حتی بهبود بیمار در حین درمان) به شدت تحت تاثیر ساختار خانواده است و درمان کل خانواده را ضروری می‌سازد. در پاره‌ای موارد بحران‌های خانوادگی‌ (مثل مرگ یکی از اعضای خانواده) کل خانواده را دچار آسیب می‌کند.
برخی از خانواده‌ها بر سر ارزش‌ها اختلاف دارند. برای مثال، نوجوانی که مصرف مواد مخدر را شروع می‌کند یا عضو یک فرقه خاص می‌شود، ارزش‌های کل خانواده را زیر سوال می‌برد. در چنین مواردی خانواده درمانی اقدامی منطقی است و بالاخره گاهی بهترین راه ‌حل برای مشکلات زناشویی یا جنسی است. ولی خانواده‌درمانی دوای هر دردی نیست و همیشه مناسب نمی‌باشد. گاهی خانواده مورد نظر آن قدر از هم‌گسیخته است که چنین مداخلاتی بی‌نتیجه خواهند بود. گاهی نیز برخی از اعضای خانواده اصلا همکاری نمی‌کنند. در برخی موارد نیز خیلی زود معلوم می‌شود که یکی از اعضای خانواده به شدت دچار اختلال است و اصلا همکاری نمی‌کند یا آن‌قدر اخلال می‌ورزد که حضورش به کل فرآیند خانواده‌ درمانی لطمه می‌زند.
چون خانواده درمانی روی چند نفر اجرا می‌شود، باید مقرون به صرفه بودن آن را نیز در نظر بگیریم. اگر چه خانواده درمانی ممکن است برای عضو بیمار خانواده مفید باشد، اما گاهی برای دیگر اعضای خانواده عواقب سویی دارد. بعضی از خانواده‌ها مثل بعضی از افراد، "قوا" یا "توان روان شناختی" کافی برای تحمل بحث‌ها و مسایل قابل طرح در جلسات خانواده درمانی را ندارند. بنابراین تصمیم ‌گیری برای این‌که خانواده درمانی چه موقع قابل استفاده است، یک تصمیم گیری سخت بوده و منوط به سنجش دقیق و دقت و حساسیت بالینی زیاد می‌باشد.
از نظر درمان با این‌که ممکن است درمانگران مختلف در مورد یک هدف درمانی برای یک خانواده به‌خصوص توافق داشته باشند، اما فنون آن‌ها برای رسیدن به این هدف متفاوت خواهد بود. درمانگران که هر کدام شخصیت و مهارت‌های مخصوص به خود دارند، به شیوه‌های خاصی رابطه برقرار می‌کنند. اگر سبک کار خودشان را بشناسند و قبول داشته باشند، توانایی خود را بهتر می‌توانند به‌کار گیرند.
  خانواده، یک گروه طبیعی است با اهداف و نقش‌های بسیار که برای همه اعضای خانواده مهم و ضروری است. همچنین خانواده، یک گروه قوی و سازمان‌یافته است که درمان‌گر را به خاطر اهدافی که در سیاست و فرآیند آن نهفته است به خدمت می‌گیرد. لذا در خانواده‌درمانی، درمان‌گر با یک گروه طبیعی مواجه است که باید به نوعی در آن وارد شده و آن را تحت تاثیر قرار دهد؛ که این کار احتیاج به دیپلماسی قابل ملاحظه و مهارت‌های اجتماعی ضروری برای درمان‌گر دارد. شاید بتوان گفت: خانواده‌درمانی یک روش سیستماتیک مداخله‌درمانی است که هدف آن، رفع اختلالات پیچیده و متقابل عاطفی در گروه خانواده است. خانواده‌درمانی، در واقع صحنه برخوردهای انسانی(human drama) است و در جستجوی حقایق اساسی بشری است و بالاتر از همه در پی التیام زخم‌ها و ضعف‌های خانواده است. لذا مسوولیت عمده خانواده‌درمانی از این قرار است: بالا بردن احساس همبستگی و وحدت خانواده، فعال کردن نقش طبیعی خود در شفابخشی خانواده، و تجربه‌ای که راه را برای رسیدن به یک گروه طبیعی واقعی باز می‌کند.

در واقع خانواده‌درمانی، شکلی از درمان کل خانواده به عنوان یک گروه است که توسط یک یا دو درمان‌گر انجام می‌شود. در این نوع درمان، آسیب‌شناسی یا بیماری یکی از اعضای خانواده، انعکاس پاتولوژی یا اختلالات عمیق‌تر در سیستم خانواده تلقی می‌شود. لذا خانواده واحد درمانی به حساب می‌آید و تغییر تعامل خانواده، راه تغییر عضو بیمار محسوب می‌شود.

 به طور کلی خانواده‌درمانی به شکل زیر عمل می‌کند: 
·        هیچ یک از اعضای خانواده به عنوان بیمار، متمایز و مشخص نمی‌شود؛ در عوض این کل اعضای خانوده هستند که آشفتگی و پریشانی خانواده را انعکاس می‌دهند.
·        اعضای خانواده را به طور فردی درمان نمی‌کنند، بلکه کل اعضا باید مشترکا در جلسات درمانی حضور داشته باشند.
·        تشخیص اختلال عاطفی یا رفتاری، مبنی بر مشاهدات خانواده به عنوان یک واحد، صورت می‌گیرد. مفاهیم تشخیصی جدید در این درمان به کار می‌روند. نظریه‌ها و مفاهیم سنتی که عملکرد تشخیصی را جهت توضیح رفتار فردی، توصیف می‌کنند، معمولا برای تشخیص و درمان آسیب‌شناسی خانواده مناسب نیستند.
·        درمان‌گر با کل اعضای خانواده به جای یک فرد خاص ارتباط دارد. اگر  درمان‌گر در ملاقات با خانواده آن را یک واحد فرض کند، اما فقط به درمان یک عضو بپردازد، در واقع به خانواده‌درمانی نپرداخته است.
·        اهداف و روش‌های درمانی، خانواده‌محور هستند، یعنی اطراف خانواده سیر می‌کنند. درمان‌گر، به منظور رفاه کل خانواده، ابتدا به پیامد درمان می‌پردازد.
در واقع خانواده‌درمانی، چیزی بیش از یک تکنیک درمانی جدید است و این درمان در حقیقت رویکردی کاملا بدیع و نو برای درک رفتار انسان است. پیش از ظهور خانواده‌درمانی، رفتار، محصولی از شخصیت‌های افراد تلقی می‌شد که تحت تاثیر رویدادهای مجزای گذشته قرار گرفته بودند. این فلسفه مبنی بر علیت خطی است، در حالی که نظریه‌ای که رفتار را نشات گرفته از سیستم خانواده می‌داند، بر علیت حلقوی استوار است.
 اهداف خانواده‌ درمانی
اهداف درمانی خانواده مشتمل است بر: 
·        تغییر اصول غیرانطباقی که بر خانواده مسلط است.
·        بالا بردن آگاهی اعضای خانواده در زمینه راه‌های مختلف حل مشکل.
·        متعادل ساختن تفرد و پیوستگی.
·        افزایش روابط مستقیم چهره به چهره و کاهش از سرزنش.
·        کاهش یا رفع تعارض و اضطراب در روابط بین فردی.
·        تقویت حساسیت نسبت به نیازهای هیجانی اعضای خانواده به وسیله یکدیگر و برآورده‌سازی نیازها.
·        تقویت ظرفیت افراد خانواده برای مقابله با نیروهای مخرب درون و بیرون محیط خانواده.
·        نفوذ بر هویت خانوادگی و ارزش‌های آن، به طوری که اعضای خانواده به سوی رشد و سلامتی گرایش یابند.
خانواده‌درمانی و مشاوره خانوادگی 

در اکثر مشاوره‌های خانوادگی و خانواده‌درمانی‌ها، خانواده یک نظام (system) است. نظام عبارتست از، یک رشته روابط متقابل میان اجزا و عناصر به سیاقی که هر یک از این عناصر بر یکدیگر تاثیر گذارند و از هم تاثیر پذیرند. رفتار هر بخش از نظام، منعکس کننده سازمان کل نظام است و به خود نظام برمی‌گردد. ضمن این که نظام‌ها غالبا به سوی توازن تا "تعادل هموستاتیک" پیش می‌روند. در دیدگاه نظام‌ها، مشکل اعضای خانواده تا حدودی نشان‌گر درست کار نکردن کل نظام خانواده است. وقتی یک نظام به تعادل هموستاتیک رسیده باشد، در برابر هر تهدیدی به سرعت دوباره به حالت توازن برمی‌گردد. رویکردهای خانواده‌درمانی  طیف وسیعی دارند که یک سر آن را رویکردهای نظام‌گرا می‌سازند و سوی دیگرش را رویکردهای روان‌پویایی و فرآیندهای فردی و رویکردهای سیستمی‌تر.

انواع نظریه‌های خانواده درمانی
رویکردهای نظری اصلی در حیطه خانواده درمانی عبارتند از: خانواده درمانی روان تحلیلی ، خانواده درمانی تجربیاتی ، خانواده درمانی شناختی رفتاری ، خانواده درمانی ساختی ، خانواده درمانی استراتژیک و خانواده درمانی متمرکز بر راه حل.

خانواده درمانی مبتنی بر روان تحلیلی
صاحبنظران اصلی آن ناتان آکرمن ، ویلیامسون ، لایمن واین و تئودور کیدز هستند که شیوه درمان آنها ریشه در نظریه فروید دارد. در این شیوه فرایندهای ناهشیار اعضای خانواده به یکدیگر مرتبط دانسته می‌شوند و اعتقاد بر این است که بایستی روی نیروهای ناهشیار که آسیب را بوجود آورده‌اند، کار کرد. نقش درمانگر یک معلم یا والد یا مفسر تجربه است. فنون درمانی عبارتند از: تحلیل رویا ، انتقال ، رویارویی ، تاریخچه زندگی ، تمرکز بر نقاط قوت.

خانواده درمانی تجربیاتی
نظریه پردازان عمده آن ویرجینیا سیتر ، کارل ویته کر ، فرد دوهل و … هستند که معتقدند مشکلات خانواده از سرکوب احساسات ، خشکی و انعطاف ناپدیری ، فقدان آگاهی ، مرگ عاطفی و استفاده بیش از حد از مکانیزمهای دفاعی ریشه می‌گیرد.

در این رویکرد خانواده درمانگر تلاش می‌کند انعطاف پذیری ، صمیمیت ، عزت نفس ، پتانسیل برای تجربه را در خانواده افزایش دهد و از فنون مجسمه سازی ، صحنه آرایی خانوادگی ، شوخی ، مصاحبه با عروسکهای خانواده ، هنردرمانی خانواده ، بازی نقش ، بازسازی خانواده و … استفاده می‌شود.

خانواده درمانی‌های رفتاری و شناختی _ رفتاری
نظریه پردازان عمده آن ویلیام مسترز ، ویرجنیا جانسون ، جوزف ولپه ، بندورا و … هستند. این شیوه درمانی بر اساس نظریه‌های رفتاری و شناختی معتقد است، رفتار از طریق پیامدها ابقا یا حذف می‌شود. رفتارهای نامناسب را می‌توان اصلاح کرد. همینطور شناختهای غیر منطقی را می‌توان اصلاح کرده و در نتیجه در تعامدات و رفتارهای زوجی یا خانوادگی تغییر ایجاد کرد.

درمانگر نقش یک معلم و متخصص تقویت کننده رفتارهای مناسب را بازی می‌کند. در این رویکرد از فنون درمانی تقویت منفی ، تعمیم ، خاموش سازی ، اقتصاد پته‌ای ، گریز ذهنی ، عبارات مقابله‌ای منطقی ، سرمشق دهی و … استفاده می‌شود.

خانواده درمانی ساختی
سالوادور مینوچین ، مونتالوو ، فیشمن ، روزمن و … نظریه پردازان اصلی این شیوه از خانواده درمانی هستند که کارکرد خانواده را متضمن ساخت خانواده ، زیر منظومه‌ها و مرزها می‌دانند. درمانگران نقشه خانواده را بطور ذهنی ترسیم می‌کنند و در پیاده کردن ساخت مناسب خانواده تلاش می‌کنند و در واقع همچون کارگردان تئاتر عمل می‌کنند. فنون درمانی عبارتند از: بازسازی ، الحاق ، تشدید پیامها ، مرزسازی و … .

خانواده درمانی‌های استراتژیک ، سیستمی و متمرکز بر راه حل
این سه رویکرد روش‌مدار و کوتاه مدت هستند که هر سه مرهون کار میلتون اریکسون می‌باشند و از میراث مشترکی برخوردارند. هدف ، شیوه کار و فنون مورد استفاده در این سه رویکرد مشابه یکدیگر است و از فنونی چون باز تعبیر ، کمرنگ کردن تعبیر و تفسیر ، تعیین تکالیف شاق ، تکیه بر فرایند سوالات حلقوی ، تمرکز روی راه حلهای فرضی ، تعیین کردن تشریفات و … استفاده می‌شود.

از نظریه پردازان استراتژیک جی هی لی ، ریچارد فیش و از نظریه پردازان سیستمی بوسکلو ، کارل تام و از نظریه پردازان متمرکز بر راه حل ایمسوبرگ و دیویس را می‌توان نام برد.

خانواده‌های نیازمند خانواده درمانی

خانواده‌هایی که از فرایند خانواده درمانی بهره می‌برند، عبارتند از: خانواده‌های دارای عضو معتاد یا بیمار روانی و همچنین خانواده‌های دارای عضو مبتلا به اختلالات جسمی که به نحوی روی کارکرد خانواده تاثیر گذاشته است ، خانواده‌های طلاق گرفته ، ازدواج مجدد کرده ، فوت یکی از اعضا ، خانواده‌های دارای مشکلات اقتصادی ، فرهنگی و … .

خانواده‌های دارای مشکل اغلب به صورت غیر مستقیم مثلا مشکلات تربیتی کودکان ، ناراحتی‌های روحی یکی از اعضا و یا تصمیم گیریها و کمک برای حل مشکلات سطحی‌تر به متخصصان مشاوره و روان شناسی مراجعه می‌کنند و در طول مشاوره‌های فردی نیاز به توجه به نقش خانواده در بروز مشکل شکل می‌گیرد و برحسب رویکرد درمانگر ، روند درمان تداوم می‌یابد.

حل مشکلات خانوادگی با زوج درمانی

زوج‌درمانی راهی است برای حل مشکلات و کشمکش‌هایی که زوجین خود قادر به حل آنها نیستند. فرایند زوج‌درمانی شامل روابط ایجاد شده بین زن و شوهر و یک فرد آموزش دیده و متخصص در این زمینه می‌باشد که در خصوص احساسات و افکارشان بحث کرده و در جستجوی راه ارتباطی سالم‌تر تلاش می‌کنند.

هدف زوج درمانی کمک به زنان و مردان است تا همدیگر را بهتر درک کنند و اگر تصمیم دارند و یا می‌خواهند که تغییر کنند، به آنها کمک شود تا به خواسته و هدفشان برسند. در ادامه ابعاد و شیوه‌های مختلف زوج درمانی بصورت پرسش و پاسخ مورد بررسی قرار گرفته است:

● آیا فرزندان در زوج درمانی شرکت دارند؟

خیر. زوج درمانی فقط زن و شوهر را در بر می‌گیرد. درمانی که در آن والدین و فرزندان هر دو شرکت داشته باشند، خانواده درمانی نامیده می‌شود و بر روی روابط بین اعضای خانواده تأکید دارد. وقتی مباحث به سوی مسائل زناشویی سوق داده شود، والدین باید مراقب باشند که فرزندان مورد بی‌توجهی قرار نگیرند. بچه‌ها به درجات مختلف در معرض مشکلات زناشویی قرار می‌گیرند. آنها ممکن است سراسیمه و نگران شوند و مشکلاتی از خود بروز دهند.

● معمولاً چه مشکلاتی را مردم نزد زوج درمان‌گران مطرح می‌نمایند؟

مشکلات هر زوجی متفاوت است. ولی بیشترین مشکلات و شکایات رایج عبارتند از:

الف) کاهش رابطه یا ارتباط کلامی

ب) بحث و جدل همیشگی 

ج) برآورده نشدن نیازهای عاطفی و احساسی

د) نگرانی‌های مالی 

هـ) تضاد و اختلاف‌نظر بر سر فرزندان

اغلب زوج‌ها در جستجوی کمک هستند زیرا اگر خود بخواهند مشکلاتشان را حل کنند نتیجه‌ای جز ناکامی و ناامیدی نخواهد داشت. بعضی از زوج‌ها خواهان کمک در زمینه بحران‌های زناشویی هستند مانند فقدان ظاهری محبت در خانواده، یا رابطه نامشروع یکی از زوج‌ها با فردی دیگر، یا اتفاقات غم‌انگیزی مانند بیماری و یا مرگ یکی از اعضای خانواده.

● تراپیست یا درمانگر چه کاری انجام میدهد؟

درمانگر نفر سومی است که به مشکلات زوجین گوش می‌دهد تا که آنها افکار و احساسات خود را بیان کنند و همچنین به آنها کمک شود تا زمینه مشکلات و مسائل خود را روشن و معین کنند.

مسائلی که درمانگر بر آنها تمرکز می‌کند عبارتند از:

۱) مشکلات و این که زن و شوهر آنها را چگونه می‌بینند؟

۲) تاریخچه ارتباطاتشان.

۳) و تاریخچه زندگی فردی هر کدام از زوجین.

این کار درمانگر را قادر می‌کند تا تفاهم بیشتری را برقرار سازد و ارزیابی‌های خود از موقعیت را به بحث بگذارد و بالاخره راهکارها و نوع درمان را مشخص کرده و پیشنهاد دهد. درمانگر ممکن است به گونه‌ای کوشش کند تا کج فهمی‌ها و سوءتفاهم‌ها در روابط بین زن و شوهر مشخص شود که نتیجه این امر، نگاه جدیدی است که آنها به رفتار و احساسات خود پیدا می‌کنند تا بتوانند مشکلات خود را راحت‌تر حل کنند.

● تصور می‌کنم مشکلات شخصی‌ام موجب تنش در زندگیمان می‌شود، آیا به تنهایی باید از یک درمانگر کمک بگیرم یا به اتفاق همسرم؟

مشکلات شخصی مانند اعتماد به نفس پایین، بیماری، استرس کاری و غیره... بر روی شریک زندگی و روابط بین آنها تأثیر می‌گذارد. پس معمولاً بهتر است هر دو زوج در جست وجوی کمک برآیند تا این که هر زوج قادر شود مشکلات زوج دیگر را درک کند و درمانگر نیز مشکلات را از هر دو دیدگاه بشنود و بررسی کند و سپس وی می‌تواند درمان فردی یا زوج درمانی را پیشنهاد دهد.

● اگر من به کمک احتیاج داشته باشم، به این معنی است که ضعیف یا مشکلدار هستم؟

جستجوی کمک برای حل مشکلات شخصی یا زناشویی به معنی بالغ شدن و آماده شدن برای اداره کردن مسائل و مشکلات زندگی است، که اگر بدون حل باقی بمانند ممکن است به استرس‌های قوی‌تر و یا از هم پاشیدن زندگی منجر شود.

● اگر همسر من رفتن نزد درمانگر را رد کرد، من چه باید بکنم؟

زوجین معمولاً باید یکدیگر را به مشارکت تشویق کنند حتی اگر در گذشته مخالف بوده و رد کرده‌اند. موافقت و تفاهم بر سر رفتن نزد درمانگر نباید به گونه‌ای از طرف همسر احساس شود که یعنی «تو درست می‌گویی و من تقصیر دارم» به ویژه اگر پیشنهاد طوری باشد که او را عصبانی می‌کند. استرس و نگرانی شما در مورد زندگی و روابطتتان، همسرتان را به فکر وا می‌دارد. اگر همسرتان احساس کند که مسأله جدی است در صدد گرفتن کمک بر خواهد آمد.

● آیا این که ما نیاز به زوج درمانی داریم، به این معنی است که زندگی ما از هم پاشیده است و روابط ما قطع شده است؟

در جستجوی کمک برآمدن نشانه شکست نیست. بهتر است قبل از این که مشکلات بزرگتر شوند، تقاضای کمک کنیم. نتیجه آن نیز بستگی به یک سری عوامل دارد. دو عامل مهم در این زمینه عبارتند از:

۱) چقدر و تا چه اندازه زوجین حاضرند بر روی مشکلاتشان کار کنند؟

۲) روابط درست برای آنها تا چه اندازه‌ای مهم است؟

● آیا زوج درمانی همیشه موفق است؟

جواب این سؤال بستگی به این دارد که (موفقیت) چگونه تعریف شود. و دیگر این که هدف از اقدام به زوج‌درمانی چیست؟ هر کدام از این عوامل بستگی به زوجین و موقعیت دارد. زوج درمانی اغلب به زوجین کمک می‌کند تا بتوانند روابط بین خود را بهبود بخشند. اما از آنجا که برای تغییر کردن به تلاش و انگیزه هر دو زوج نیاز است، اگر تغییرات ایجاد شده نتواند نیازهای هر دو طرف را برآورده سازد، زوج درمانی ممکن است وسیله‌ای باشد برای پایان بخشیدن به روابط به گونه‌ای که برای ایشان و فرزندانشان مخرب نباشد.

● آیا درمانگر ارزش‌ها و عقاید مرا درک خواهد کرد؟

درمانگرها برای احترام گذاشتن به ارزش‌های دیگران آموزش دیده‌اند. نه عقاید خود را به دیگری تحمیل می‌کنند و نه در کارشان قضاوت می‌کنند. به هر حال مشکلات و مسائل زوج‌ها آنقدر پیچیده است که در بعضی موارد درمانگر نتواند مفهوم آنها را درک کند. در این صورت است که لازم می‌شود بر روی مسائل و ارزش‌ها بین زوجین و درمانگر بحث شود. در این گونه شرایط شما باید موضوع را مستقیماً با خود درمانگر مطرح کنید.

● آیا من باید همه چیز را در مورد خودم، بازگو کنم؟

بسیار مهم است که شما در مورد احساسات و مسائل و مشکلات خود صادق باشید. درمانگر سوءتفاهم‌ها و کج‌فهمی‌هایی که ممکن است به وجود آید را تصحیح می‌کند، و به زوجین برای تداوم صحبت با یکدیگر کمک می‌کند. بعضی از احساسات عمیقاً شخصی هستند و افراد برای بحث کردن در مورد آنها راحت نیستند. مطرح کردن مطالب محرمانه همیشه ضروری نیست. بعضی از مسائل هستند که تأثیر خاصی بر روی روابط ندارند ولی بعضی مطالب دیگر راه بحث کردن را سد می‌کنند. شما می‌بایست، ارزیابی مسائل مهم در روابطتان را به دقت تمرین کنید. اگر دلیلی برای بیان نکردن احساسات خود داشتید در مورد آن با درمانگر خود صحبت کنید.

● آیا اطلاعاتی را که بازگو می‌کنم می‌تواند علیه من در دادگاه استفاده شود؟

زوج درمان‌ها ممکن است به ندرت و به طور خیلی استثنایی توسط دادگاه‌ها برای شهادت دادن و تحت شرایط معینی احضار شوند، ولی اطلاعات و مسائلی که در زوج درمانی مطرح می‌شود به طور کلی محرمانه هستند، به جز در یک سری موارد خاص. اما اگر شما سؤال یا نگرانی در این زمینه دارید حتماً با درمانگر در مورد آن صحبت کنید.

● درمانگر چگونه خواهد فهمید که روابط ما به پایان رسیده است و یا ما به بن‌بست رسیده‌ایم؟

این بخشی از وظیفه درمانگر است که یک موقعیت را تشخیص دهد ولی او نمی‌تواند تصمیمی در این زمینه بگیرد. زیرا این مسأله مربوط به هر دو زوج است که بخواهند ادامه زندگی بدهند و یا خیر؟

با این حال رسیدن به بن‌بست یا انسداد به این معنی نیست که درمان دیگر نمی‌تواند ادامه پیدا کند و یا دیگر امیدی به آینده نیست. چه بسا که بعضی از این انسدادها می‌تواند مورد حلاجی قرار گرفته و منتج به منافع قابل ملاحظه‌ای گردد. ضمناً شکست در روابط آسیب‌های بسیاری به افراد وارد می‌آورد که مقابله با آنها نیازمند مداخلات روانشناختی است.

● آیا ممکن است درمانگر مرا مقصر و گناهکار بشمرد؟

هیچ شخصی به تنهایی مسئول تمام مشکلات زناشویی نیست. شما ممکن است احساس گناه کنید و یا در طی دوران درمان انگشت‌نما شوید، و یا برعکس از اینکه بفهمید همسرتان نیز مثل شما فکر می‌کرده است شگفت زده شوید، تمام این تجارب بخشی از مراحل درمان می‌باشد و باید در مورد آن بحث کنید.

● ما می‌توانیم درمانگرهای مختلفی را تجربه کنیم تا شخص مورد نظر را پیدا کنیم؟

این مهم است که به درمانگر فرصت کافی داده شود تا بتواند کمک کند. اگر یک زوج از درمانگر خود راضی نباشند، می‌بایست خیلی باز در مورد این مسأله صحبت کنند. زیرا راحت نبودن با درمانگر ممکن است منجر به یک تجربه درمانی بد شود. در ضمن در مورد مشکلات قبلی خود حتماً در اولین جلسه با درمانگر جدید خود صحبت کنید.

● معمولاً زوج‌درمانی چقدر طول می‌کشد؟

مدت زمان این نوع درمان‌ها بستگی به درمانگر و شدت مشکل مورد نظر دارد. زوج درمانی ممکن است با یک یا دو جلسه تمام شود و یا این که ماه‌ها و سال‌ها به طول انجامد. ولی عمدتاً عادات و سبک رفتاری افراد در برابر تغییر بسیار مقاوم هستند. مهم است که مدل‌های ارتباطی جدید مرتباً تمرین شوند و نتیجه آن در جلسات درمانی هفتگی و با حضور زوجین به بحث گذاشته شوند تا نکات مثبت مورد تأکید قرار گرفته و تقویت شوند، و برای حذف نکات منفی تلاش شود.